به گزارش گروه اجتماعی مشرق، آبان ماه سال گذشته دختر جوانی با مراجعه به دادسرای شهر پردیس از جوان شروری که وی را بارها تحت شکنجه سیاه قرار داده بود شکایت کرد.
دختر جوان که ادعا کرد از دست رفتارهای تهدیدآمیز جوانی به نام «امیر» به ستوه آمده است به بازپرس گفت: مدتی پیش به طور اتفاقی با این جوان که در پردیس کیوسک سیگار فروشی دارد آشنا شد.
وی ادعا میکرد قصد ازدواج با من را دارد و پس از گذشت چندین هفته با فریبکاری مرا به خانهاش کشاند و نقشه سیاهش را به اجرا گذاشت.
وی در ادامه افزود: امیر وقتی مرا اذیت و آزار کرد با تهدید گفت فیلمی از من تهیه کرده است و اگر چیزی به کسی بگویم با انتشار آن آبرویم را میبرد و بنابراین با تهدیداتش چندین بار دیگر مرا مورد شکنجه قرار داد. از نظر روحی به هم ریخته بودم و سعی کردم خودم را از دیدش پنهان کنم ولی هنگامی که متوجه شدم وی دست بردار نیست از این جوان به عنوان اینکه مزاحمم میشود شکایت کردم.
دختر جوان گفت: مدتی خبری از امیر نشد تا اینکه وی به من زنگ زد و گفت اگر از شکایتم صرفنظر کنم دست از سرم بر میدارد. وقتی دیدم چارهای جز این کار ندارم به دادسرا آمدم و شکایتم را پس گرفتم.
دختر با آشفتگی افزود: با گذشت یک ماه دوباره سروکله جوان شرور پیدا شد و با چربزبانی از من خواست با وی ملاقات کنم. وقتی سوار خودرویش شدم وی مرا با تهدید چاقو به یک کارگاه چوببری در ورامین برد و باز سناریوی سیاهش را به اجرا گذاشت. مرد جوان دیگری که پسرعمهاش بود نیز از این صحنهها فیلمبرداری کرد و روز بعد در حالی که وضعیت جسمانی و ظاهری نامناسبی داشتم مرا در محلهمان رها کرد.
با ادعاهای هولناک دختر جوان، دادستان پردیس مأموریت ویژهای به پلیس داد تا جوان شیطانصفت را دستگیر کنند.
بدین ترتیب با سرپرستی سرهنگ «مهیار رستگاری»، رئیس پلیس پردیس چند تیم برای دستگیری امیر وارد عمل شدند ولی تلاشهای آنان در ابتدا به در بسته خورد زیرا تجسسهای میدانی نشان میداد وی مخفیگاه خود را تغییر داده و به شهر دیگری فرار کرده است.
همچنان که مأموران به دنبال سرنخی از جوان شرور بودند دختر جوانی با تماسی ادعا کرد که امیر به مقابل خانهشان آمده و با تهدید قمه وی را سوار کرده و قصد داشته وی را به ورامین ببرد که این دختر با استفاده از موقعیت مناسب خودش را از خودرو بیرون انداخته و با فرار به یکی از مجتمعهای مسکونی پردیس خود را از دست مرد شیطانصفت نجات داده است.
کارآگاهان که با فرار جوان مزاحم روبهرو شده بودند در تجسسهایشان پی بردند وی برای اینکه شناسایی نشود نیمههای شب به پردیس رفت و آمد داشته و ردی نیز از خود برجای نمیگذارد.
با گذشت چندین ماه و به دست نیامدن هیچ سرنخی از شیطان فراری، اردیبهشت ماه سال جاری ماجرای حمله به دختر جوانی و زخمی شدن وی به پلیس گزارش شد و مأموران با مراجعه به محل حادثه دریافتند دختر زخمی همان کسی است که بارها توسط امیر تهدید شده بود.
این دختر که از ناحیه دست و صورت زخمی شده بود روی تخت بیمارستان به پلیس گفت: من با دوستم در پارک بودیم تا اینکه امیر به موبایلم زنگ زد. جوابش را ندادم و میترسیدم وی مرا دیده باشد. بنابراین به آژانس زنگ زدم تا از آنجا به خانه بروم، وقتی ماشین آمد و میخواستم سوار شوم، امیر را پیش روی خودم دیدم. از ترس نمیدانستم چه کاری انجام بدهم.
وی با ناسزاگویی مرا زیر مشت و لگد گرفت و با قمهای که از زیر لباسش بیرون آورد چند ضربهای به من زد و سوار خودرویش شده و فرار کرد.
بدین ترتیب تیمهای اطلاعاتی پلیس تجسسهای خود را فراتر از منطقه به کار گرفته و مخفیگاههای احتمالی وی را زیر نظر گرفتند تا اینکه دریافتند امیر این بار با یک موتور هوندا به پردیس بازگشته است.
تیم ویژهای از پلیس امنیت و اطلاعات با یک خودروی 206 به نزدیکی میدان ترهبار رفتند تا اینکه امیر ردیابی شد و هنگامی که میخواستند برای دستگیری جوان شیطانصفت وارد عمل شوند وی با موتور فرار کرده و با ویراژهای زیگزاگ همه را به مخاطره انداخت.
مأموران با دستور ایست از امیر خواستند تا کنار خیابان توقف کند ولی وی که قصد تسلیم شدن نداشت حتی با شلیک هوایی پلیس اعتنایی به این دستورات نکرد. امیر با موتورش به جاده قدیم پردیس فرار کرد و مأموران نیز لحظه به لحظه به تعقیب وی میپرداختند تا اینکه موفق شدند امیر را از مسیر جاده منحرف کنند. جوان شرور با رهاکردن موتورش، این بار با پای پیاده به بیابان گریخت و با پرتاب سنگ به سوی پلیس قصد منصرف کردن آنان را داشت و حتی یکی از مأموران را نیز زخمی کرد.
جوان تبهکار قصد تسلیم شدن نداشت و پلیس در آستانه از دست دادن تنها موقعیت طلایی خود قرار داشت تا اینکه یکی از مأموران با شلیک نتیجهبخش موفق به زمینگیر کردن وی شد.
سرانجام تلاش شبانهروزی پلیس پس از 6 ماه نتیجه داد و جوان شرور به ایستگاه آخرش رسید و در بازجوییها و روبهرو شدن با طعمهاش لب به حقیقت گشود و به شکنجههای سریالیاش اعتراف کرد.
سرهنگ «مهیار رستگاری» رئیس پلیس شهر پردیس گفت: جوان شیطانصفت یکی از اشرار سرشناس پردیس است که چند سال پیش نیز به اتهام فریب دختر جوانی در تهران توسط پایگاه چهارم پلیس آگاهی تهران بازداشت شده بود.
وی افزود: این جوان شرور ماهها تحت تعقیب مأموران پلیس امنیت و اطلاعات پردیس بود و وی در طول این مدت در شهر حاشیهای تهران زندگی زیرزمینی داشت و در بازجوییها ادعا کرده چندین ماه در خودرویش زندگی کرده است.
رئیس پلیس پردیس گفت: مأموران ما موفق شدند وی را ساعت 7 غروب 18 خردادماه سال جاری و در یک تعقیب و گریز خطرناک و پراسترس دستگیر کنند.
سرهنگ رستگاری گفت: پلیس به هیچ هنجارشکنی اجازه نمیدهد تا جان و مال و ناموس مردم را به خطر بیندازد و با این گونه تبهکاران بشدت برخورد میکند و از سوی دیگر دستگاه قضایی نیز برخورد قانونمندی با آنان خواهد داشت.
سرهنگ رستگاری در پایان گفت: با دستور دادستان شهر پردیس رسیدگی به این پرونده به صورت ویژه در دستور کار مأموران پلیس امنیت و اطلاعات قرار دارد و از کسانی که از این شرور شکایتی دارند دعوت میشود برای طرح شکایت به پلیس یا دادسرای پردیس مراجعه کنند.
گفتوگو با شرور شیطانصفت
دستبند و پابند خورده کنار دیوار ایستاده و انگار از همه طلبکار است. خونسردانه رفتار میکند و میگوید «من کاری نکردهام».
ادعا میکند ترسی از مرگ ندارد و بالاخره همه یک روز میمیرند و اگر هم اعدام شود اتفاق خاصی رخ نمیدهد و وی هیچگاه از مرگ نمیترسد.
چند ساله هستی؟
27 ساله.
سابقه داری؟
نه. چند روزی در پایگاه چهارم پلیس آگاهی تهران به اتهام فریب دختری جوان برای فرار بازداشت بودم که وی نیز رضایت داد.
چه شغلی داری؟
کیوسک سیگارفروشی دارم. گاهی هم با وانت کار میکنم.
با دختر جوانی که از تو شکایت دارد چگونه آشنا شدی؟
یک روز به مقابل کیوسک آمد تا کارت تلفن بخرد که شمارهاش را گرفتم و با هم دوست شدیم.
به همین سادگی؟
بله، همان روز زنگ زدم و با هم صحبت کردیم.
دختر جوان میگوید وی را فریب دادهای؟
نه، فریب ندادهام. من به وی علاقهمند هستم و میخواستم با او ازدواج کنم، الان هم اگر رضایت بدهد ازدواج میکنیم.
از چه زمانی فهمیدی تحت تعقیب پلیس هستی؟
از 6 ماه پیش که فهمیدم مریم از من شکایت کرده است.
چرا خودت را تسلیم نکردی؟
خانوادهام فهمیدند پلیس به دنبالم است و من مریم را به ورامین بردهام، گفتند اگر بازداشت شوم 20 سال باید در زندان بمانم، بنابراین فرار کردم.
این مدت کجا زندگی میکردی؟
یک ماه در خانه خاله، عمه و داییام رفتم ولی 5 ماه دیگر را در خودرویم میخوابیدم.
پول از کجا میآوری؟
11 میلیون تومان پول داشتم و در طول این مدت با آن زندگی ام را سپری میکردم.
چرا در طول این مدت باز مزاحم مریم شدی؟
من به شدت از دست وی ناراحت بودم. بنابراین میخواستم با تهدید مریم را مجبور کنم تا رضایت بدهد!
جای بخیه و چاقوهایی که روی صورت و بدنت است به چه خاطر است؟
بخشی متعلق به تصادف است، تعدادی هم به خاطر خودزنی!
خودزنی؟
بله، من کمی ناراحتی روحی و روانی دارم.
پدر هم داری؟
بله، بازنشسته است.
میداند دست به چنین کاری زدی؟
بله، خیلی ناراحت است.
هنگامی که پلیس به تو دستور ایست داد چرا توقف نکردی؟
ترسیده بودم و آنان با شلیک هوایی میخواستند هرطور شده مرا دستگیر کنند و من هم از ترس فرار میکردم.
چرا به سویشان سنگ پرتاب میکردی؟
ترسیده بودم.
به نظرت چه مجازاتی در انتظارت است؟
نمیدانم، زندان شاید هم اعدام.
از مرگ نمیترسی؟
برای چه بترسم! بالاخره یک روز میمیرم. چه فرقی میکند الان بمیرم یا 30 سال دیگر.
مخاطبان محترم گروه اجتماعی مشرق می توانند اخبار، مقالات و تصاویر اجتماعی خود را به آدرس shoma@mashreghnews.irارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود. در ضمن گروه اجتماعی مشرق در صدد است با پیگیری مشکلات ارسالی شما از طریق کارشناسان و مشاوران مجرب پاسخی برای ابهامات مخاطبان عزیز بیابد.
دختر جوان که ادعا کرد از دست رفتارهای تهدیدآمیز جوانی به نام «امیر» به ستوه آمده است به بازپرس گفت: مدتی پیش به طور اتفاقی با این جوان که در پردیس کیوسک سیگار فروشی دارد آشنا شد.
وی ادعا میکرد قصد ازدواج با من را دارد و پس از گذشت چندین هفته با فریبکاری مرا به خانهاش کشاند و نقشه سیاهش را به اجرا گذاشت.
وی در ادامه افزود: امیر وقتی مرا اذیت و آزار کرد با تهدید گفت فیلمی از من تهیه کرده است و اگر چیزی به کسی بگویم با انتشار آن آبرویم را میبرد و بنابراین با تهدیداتش چندین بار دیگر مرا مورد شکنجه قرار داد. از نظر روحی به هم ریخته بودم و سعی کردم خودم را از دیدش پنهان کنم ولی هنگامی که متوجه شدم وی دست بردار نیست از این جوان به عنوان اینکه مزاحمم میشود شکایت کردم.
دختر جوان گفت: مدتی خبری از امیر نشد تا اینکه وی به من زنگ زد و گفت اگر از شکایتم صرفنظر کنم دست از سرم بر میدارد. وقتی دیدم چارهای جز این کار ندارم به دادسرا آمدم و شکایتم را پس گرفتم.
دختر با آشفتگی افزود: با گذشت یک ماه دوباره سروکله جوان شرور پیدا شد و با چربزبانی از من خواست با وی ملاقات کنم. وقتی سوار خودرویش شدم وی مرا با تهدید چاقو به یک کارگاه چوببری در ورامین برد و باز سناریوی سیاهش را به اجرا گذاشت. مرد جوان دیگری که پسرعمهاش بود نیز از این صحنهها فیلمبرداری کرد و روز بعد در حالی که وضعیت جسمانی و ظاهری نامناسبی داشتم مرا در محلهمان رها کرد.
با ادعاهای هولناک دختر جوان، دادستان پردیس مأموریت ویژهای به پلیس داد تا جوان شیطانصفت را دستگیر کنند.
بدین ترتیب با سرپرستی سرهنگ «مهیار رستگاری»، رئیس پلیس پردیس چند تیم برای دستگیری امیر وارد عمل شدند ولی تلاشهای آنان در ابتدا به در بسته خورد زیرا تجسسهای میدانی نشان میداد وی مخفیگاه خود را تغییر داده و به شهر دیگری فرار کرده است.
همچنان که مأموران به دنبال سرنخی از جوان شرور بودند دختر جوانی با تماسی ادعا کرد که امیر به مقابل خانهشان آمده و با تهدید قمه وی را سوار کرده و قصد داشته وی را به ورامین ببرد که این دختر با استفاده از موقعیت مناسب خودش را از خودرو بیرون انداخته و با فرار به یکی از مجتمعهای مسکونی پردیس خود را از دست مرد شیطانصفت نجات داده است.
کارآگاهان که با فرار جوان مزاحم روبهرو شده بودند در تجسسهایشان پی بردند وی برای اینکه شناسایی نشود نیمههای شب به پردیس رفت و آمد داشته و ردی نیز از خود برجای نمیگذارد.
با گذشت چندین ماه و به دست نیامدن هیچ سرنخی از شیطان فراری، اردیبهشت ماه سال جاری ماجرای حمله به دختر جوانی و زخمی شدن وی به پلیس گزارش شد و مأموران با مراجعه به محل حادثه دریافتند دختر زخمی همان کسی است که بارها توسط امیر تهدید شده بود.
این دختر که از ناحیه دست و صورت زخمی شده بود روی تخت بیمارستان به پلیس گفت: من با دوستم در پارک بودیم تا اینکه امیر به موبایلم زنگ زد. جوابش را ندادم و میترسیدم وی مرا دیده باشد. بنابراین به آژانس زنگ زدم تا از آنجا به خانه بروم، وقتی ماشین آمد و میخواستم سوار شوم، امیر را پیش روی خودم دیدم. از ترس نمیدانستم چه کاری انجام بدهم.
وی با ناسزاگویی مرا زیر مشت و لگد گرفت و با قمهای که از زیر لباسش بیرون آورد چند ضربهای به من زد و سوار خودرویش شده و فرار کرد.
بدین ترتیب تیمهای اطلاعاتی پلیس تجسسهای خود را فراتر از منطقه به کار گرفته و مخفیگاههای احتمالی وی را زیر نظر گرفتند تا اینکه دریافتند امیر این بار با یک موتور هوندا به پردیس بازگشته است.
تیم ویژهای از پلیس امنیت و اطلاعات با یک خودروی 206 به نزدیکی میدان ترهبار رفتند تا اینکه امیر ردیابی شد و هنگامی که میخواستند برای دستگیری جوان شیطانصفت وارد عمل شوند وی با موتور فرار کرده و با ویراژهای زیگزاگ همه را به مخاطره انداخت.
مأموران با دستور ایست از امیر خواستند تا کنار خیابان توقف کند ولی وی که قصد تسلیم شدن نداشت حتی با شلیک هوایی پلیس اعتنایی به این دستورات نکرد. امیر با موتورش به جاده قدیم پردیس فرار کرد و مأموران نیز لحظه به لحظه به تعقیب وی میپرداختند تا اینکه موفق شدند امیر را از مسیر جاده منحرف کنند. جوان شرور با رهاکردن موتورش، این بار با پای پیاده به بیابان گریخت و با پرتاب سنگ به سوی پلیس قصد منصرف کردن آنان را داشت و حتی یکی از مأموران را نیز زخمی کرد.
جوان تبهکار قصد تسلیم شدن نداشت و پلیس در آستانه از دست دادن تنها موقعیت طلایی خود قرار داشت تا اینکه یکی از مأموران با شلیک نتیجهبخش موفق به زمینگیر کردن وی شد.
سرانجام تلاش شبانهروزی پلیس پس از 6 ماه نتیجه داد و جوان شرور به ایستگاه آخرش رسید و در بازجوییها و روبهرو شدن با طعمهاش لب به حقیقت گشود و به شکنجههای سریالیاش اعتراف کرد.
سرهنگ «مهیار رستگاری» رئیس پلیس شهر پردیس گفت: جوان شیطانصفت یکی از اشرار سرشناس پردیس است که چند سال پیش نیز به اتهام فریب دختر جوانی در تهران توسط پایگاه چهارم پلیس آگاهی تهران بازداشت شده بود.
وی افزود: این جوان شرور ماهها تحت تعقیب مأموران پلیس امنیت و اطلاعات پردیس بود و وی در طول این مدت در شهر حاشیهای تهران زندگی زیرزمینی داشت و در بازجوییها ادعا کرده چندین ماه در خودرویش زندگی کرده است.
رئیس پلیس پردیس گفت: مأموران ما موفق شدند وی را ساعت 7 غروب 18 خردادماه سال جاری و در یک تعقیب و گریز خطرناک و پراسترس دستگیر کنند.
سرهنگ رستگاری گفت: پلیس به هیچ هنجارشکنی اجازه نمیدهد تا جان و مال و ناموس مردم را به خطر بیندازد و با این گونه تبهکاران بشدت برخورد میکند و از سوی دیگر دستگاه قضایی نیز برخورد قانونمندی با آنان خواهد داشت.
سرهنگ رستگاری در پایان گفت: با دستور دادستان شهر پردیس رسیدگی به این پرونده به صورت ویژه در دستور کار مأموران پلیس امنیت و اطلاعات قرار دارد و از کسانی که از این شرور شکایتی دارند دعوت میشود برای طرح شکایت به پلیس یا دادسرای پردیس مراجعه کنند.
گفتوگو با شرور شیطانصفت
دستبند و پابند خورده کنار دیوار ایستاده و انگار از همه طلبکار است. خونسردانه رفتار میکند و میگوید «من کاری نکردهام».
ادعا میکند ترسی از مرگ ندارد و بالاخره همه یک روز میمیرند و اگر هم اعدام شود اتفاق خاصی رخ نمیدهد و وی هیچگاه از مرگ نمیترسد.
چند ساله هستی؟
27 ساله.
سابقه داری؟
نه. چند روزی در پایگاه چهارم پلیس آگاهی تهران به اتهام فریب دختری جوان برای فرار بازداشت بودم که وی نیز رضایت داد.
چه شغلی داری؟
کیوسک سیگارفروشی دارم. گاهی هم با وانت کار میکنم.
با دختر جوانی که از تو شکایت دارد چگونه آشنا شدی؟
یک روز به مقابل کیوسک آمد تا کارت تلفن بخرد که شمارهاش را گرفتم و با هم دوست شدیم.
به همین سادگی؟
بله، همان روز زنگ زدم و با هم صحبت کردیم.
دختر جوان میگوید وی را فریب دادهای؟
نه، فریب ندادهام. من به وی علاقهمند هستم و میخواستم با او ازدواج کنم، الان هم اگر رضایت بدهد ازدواج میکنیم.
از چه زمانی فهمیدی تحت تعقیب پلیس هستی؟
از 6 ماه پیش که فهمیدم مریم از من شکایت کرده است.
چرا خودت را تسلیم نکردی؟
خانوادهام فهمیدند پلیس به دنبالم است و من مریم را به ورامین بردهام، گفتند اگر بازداشت شوم 20 سال باید در زندان بمانم، بنابراین فرار کردم.
این مدت کجا زندگی میکردی؟
یک ماه در خانه خاله، عمه و داییام رفتم ولی 5 ماه دیگر را در خودرویم میخوابیدم.
پول از کجا میآوری؟
11 میلیون تومان پول داشتم و در طول این مدت با آن زندگی ام را سپری میکردم.
چرا در طول این مدت باز مزاحم مریم شدی؟
من به شدت از دست وی ناراحت بودم. بنابراین میخواستم با تهدید مریم را مجبور کنم تا رضایت بدهد!
جای بخیه و چاقوهایی که روی صورت و بدنت است به چه خاطر است؟
بخشی متعلق به تصادف است، تعدادی هم به خاطر خودزنی!
خودزنی؟
بله، من کمی ناراحتی روحی و روانی دارم.
پدر هم داری؟
بله، بازنشسته است.
میداند دست به چنین کاری زدی؟
بله، خیلی ناراحت است.
هنگامی که پلیس به تو دستور ایست داد چرا توقف نکردی؟
ترسیده بودم و آنان با شلیک هوایی میخواستند هرطور شده مرا دستگیر کنند و من هم از ترس فرار میکردم.
چرا به سویشان سنگ پرتاب میکردی؟
ترسیده بودم.
به نظرت چه مجازاتی در انتظارت است؟
نمیدانم، زندان شاید هم اعدام.
از مرگ نمیترسی؟
برای چه بترسم! بالاخره یک روز میمیرم. چه فرقی میکند الان بمیرم یا 30 سال دیگر.
مخاطبان محترم گروه اجتماعی مشرق می توانند اخبار، مقالات و تصاویر اجتماعی خود را به آدرس shoma@mashreghnews.irارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود. در ضمن گروه اجتماعی مشرق در صدد است با پیگیری مشکلات ارسالی شما از طریق کارشناسان و مشاوران مجرب پاسخی برای ابهامات مخاطبان عزیز بیابد.