من سال ۲۰۱۱ سودان بودم. اتفاقی در سودان در حال وقوع بود که اگر انقلاب‌های منطقه نبود، مهمترین خبر آن زمان محسوب می‌شد.

گروه فرهنگی مشرق - آفریقا گنجی است که همواره استعمارگران به ان چشم دوخته‌اند. گنجی که زیر پای فقیرترین انسان‌های جهان است. انسان‌هایی که حاضرند برای اعتقادهای خود جان دهند و با تمام وجود بر آن پافشاری کنند. آفریقا قاره‌ای است که سودان، یکی از بزرگترین کشور‌های مسلمان جهان را در خود جای داده است. کشوری با مسلمانانی معتقد و پایبند به شریعت اسلام.

اما گویا آفریقا هیچوقت در اولویت سیاست‌های خارجه ایران نبوده است. این را مصطفی حریری می‌گوید. روزنامه‌نگار و مستندسازی که تلاش ویژه خود را صرف شناخت آفریقا کرده است. مستند سازی از گروه فرهنگی میثاق که تاکنون مستندهایی در مورد سودان، مالی و سیرالئون ساخته است.

با این مستندساز به گفت‌وگو نشستیم تا در مورد تاثیر ابزار فرهنگ در انتقال مفاهیم انقلاب به جهان و تاثیرات فرهنگی ایران در جهان صحبت کنیم. در ادامه متن این گفت‌وگو را مشاهده می‌کنید.

ما پرونده ای در تسنیم تحت عنوان «فرهنگ،سیاست و جمهوری اسلامی» داریم. ما معتقدیم مستندسازان حرکتی را برای نفوذ فرهنگی گفتمان انقلاب اسلامی در دنیا شروع کرده‎اند. در ادبیات داستانی و مستندسازی قدم‎هایی برداشته شده است اما با این حال هنوز ساست ما پر قدرت تر از فرهنگ ما عمل کرده است و فرهنگ نقشی کمرنگ را داشته است. در گفت‌وگوهایی که داشتیم بیشتر کارشناسان و اهالی فرهنگ نقطه ضعف ما را  مدیریت فرهنگی دانستند. ما دوست داریم ابعاد دیگری هم از این مسئله مطرح شود. سوالمان این است که چرا در این 30 سال بعد از انقلاب انتقال آرمان‌های امام خمینی(ره) و انقلاب بیشتر به وسیله سیاستمداران ایرانی صورت گرفته و فرهنگ ایرانی چندان پیشتاز نبوده است؟ شما اصلا این فرضیه را قبول دارید؟

انقلاب بی‌نام خمینی در هیچ کجای دنیا شناخته شده نیست

اول از همه باید مشخص کنیم اساسا دیدگاه شما و دیدگاه ما نسبت به انتقال فرهنگ چیست و فرهنگ یعنی چه؟ اگر منظورمان بیان گزاره‌های فرهنگی است، این بحثی جداگانه می‌طلبد و اگر منظور فراتر از چند گزاره فرهنگی و بیان یک نوع سبک نگاه در قالب هنر و رسانه برای انتقال مفاهیم مکتوب است، خودش بحث جداگانه دیگری است.

با توجه به اشاره شما درخصوص اینکه مفاهیم انقلابی تنها در بیانات رهبری و امام خمینی(ره) تبلور یافته، باید به این جمله مقام معظم رهبری اشاره کنم که این انقلاب بی‎ نام خمینی در هیچ کجای دنیا شناخته شده نیست. این جمله شاخص خوبی برای ماست.

ما جلسه‌ای با رضا برجی و نادر طالب زاده با موضوع مستند و امام خمینی(ره) در رادیو گفتگو داشتیم. من و برجی و طالب زاده در این خصوص بحث می‎کردیم که دنیا چقدر امام را می‎شناسد. در مقطعی از زمان در حیات امام و بعد از فوتشان در همه جای دنیا انقلاب را با نام خمینی می‎شناختند. متأسفانه بعد از چند سال در تلویزیون جمهوری اسلامی ظهور و بروز امام خمینی(ره) به هفته‎ای یک یا دو دقیقه و به صورت میان برنامه در مورد مسائل اخلاقی کاهش یافت. فکر می‎کنم بعد از گذشت 6 یا 7 سال دوباره به بازتولید این فضا احتیاج پیدا کردیم و به این فضا برگشتیم و تاریخ انقلاب را بازخوانی کردیم.

درباره امام خمینی(ره) هم یک لبنانی به نام محمد دبوغ برای شبکه المنار مستند می‎سازد و هم در داخل افخمی فرزند صبح را می‌سازد. نمی‌گویم اثر افخمی بد است اما به نظرم در قد و اندازه امام نیست. حالا در این بین این فیلم هم اجازه پخش پیدا نمی‌کند و به یک مسئله در کشور تبدیل می‌شود.

اگر بخواهیم درباره انقلاب و اینگونه مسائل صحبت کنیم که وضعیت مشخص است ولی اگر بخواهیم درباره گزاره‌های فرهنگی صحبت کنیم، باید به عقب برگردیم. ما گزاره‌های فرهنگی انقلاب را چه چیز تعریف می کنیم؟

زمانی در ابتدا و اواسط دهه 80 میلادی، انقلاب اسلامی ملجأ و پناه تمام جنبش‌های استقلال طلبانه و ضد استعماری در دنیا شد؛ این شامل ارتش جمهوری خواه ایرلند تا جنبش‌های اسلامی و استقلال طلبانه شرق آسیا می‌شود. این یعنی گزاره مقاومت، در برابر استبداد، خفقان، استعمار و حقوق بشر است.

ما بزرگترین انقلاب خاص را به ثمر نشانده بودیم و به صورت عادی در مرکز توجه رسانه‌ها بودیم. از این گذشته نهادهایی فرهنگی مثل انجمن‌های اسلامی اروپا در آن زمان وجود داشت که هیچ ارتباطی به حاکمیت نداشت و توسط ما مدیریت نمی‌شد. برای مثال آدم‌های خاصی که در خلیج فارس صحبت می‌کردند و نگاه فرهنگی انقلاب را در لبنان، افغانستان و پاکستان منتشر می‌کردند هم شامل این طیف می‌شدند.

باید پیام‌های جدیدی برای دنیا تولید کنیم

وقتی شما بخواهید روندی را راه بیندازید، احتیاج به برنامه ریزی بلندمدت و حرکت پله پله دارید اما اگر این اتفاق نیافتد، نهادهای فردی در همان حد می‌مانند و روز به روز ضعیف‌تر می‌شوند؛ در کشور مادر، پیام تولید نمی‌شود که بخواهیم آن را منتقل کنیم. نمی‌شود که امروز دائما بخواهیم سرودهای اوایل انقلاب را تکرار کنیم. بالآخره نیازمند بازتولید هستیم. وقتی تولید متوقف شود، یا آن جریان به کلی از ما منفک می‌شود و یا اینکه داستان وارد فاز دیگری می‌شود.

یکی از گزاره های مورد اشاره شما مقاومت در مقابل استعمار و استکبارستیزی است. جالب است که بیشتر مستندهای ضدآمریکایی در غرب و خود آمریکا ساخته می‌شود. این جالب است که ایرانی‌ها داعیه مقابله با آمریکا را دارند و در عرصه سیاست خط مقدم رویارویی با این کشور هستند اما در عرصه فرهنگی تولید چشمگیری در این زمینه ندارند؟

هنوز فرهنگ اولویت ما نیست

بعد از انقلاب فرهنگ، هنر و رسانه به صورت تأثیرگزار و پویا از دستور کار سیاسیون خارج شد. دلایل این جریان تاریخی و سیاسی است. مثال ساده‌ای را با پرسشی مطرح می‌کنم. ما در منطقه خاورمیانه چند رسانه و یا روزنامه منطقه‌ای مثل «النهار» و «شرق الاوسط» داریم که مورد توجه قرار می‌گیرند؟ این روزنامه‌ها به ایران نمی‌آیند اما اگر خبرهایشان مربوط به ایران باشد، در رسانه‌ها کار می‌شود. چرا ایران یک روزنامه منطقه‌ای ندارد؟ حالا نمی‌گوییم بین المللی و مثل نیویورک تایمز باشد. دلیل این است که اولویت کارمان فرهنگی نیست و حتی وقتی شبکه خبر تأسیس می‌کنیم، افق بین المللی نداریم. نهایت کاری که انجام می دهیم این است که اخبارمان را به زبان عربی منتشر کنیم. البته در این زمینه مقداری در پرس تی وی و العالم پیشرفت کرده‌ایم اما نباید خودمان را گول بزنیم.

ایران در بزرگترین کشور مسلمان آفریقا هیچ حضوری ندارد

من سال 2011 سودان بودم. اتفاقی در سودان در حال وقوع بود که اگر انقلاب‌های منطقه نبود، مهمترین خبر آن زمان محسوب می‌شد. تجزیه بزرگترین کشور اسلامی و آفریقایی خبرمهمی است. بعد از 50 سال جنگ داخلی یک سوم سودان جدا شد. این تقریبا طولانی ترین جنگ داخلی جهان است. در جنوب سودان از جانب ایتالیا یک رادیوی محلی وجود داشت. کشورهایی مانند آلمان، فنلاند، فرانسه، انگلیس، آمریکا و حتی الجزیره در آنجا بودند و کاروان راه انداخته بودند. میکروفون شبکه خبری ما را خبرنگاری در کنفرانس خبری می‌برد که میکرفون شبکه آمریکایی عربی «الحره» را قرار می‌داد.

در جنوب سودان شبکه خبری العالم و پرس تی وی خبرنگار نداشتند. این منطقه بسیار منطقه استراتژیکی است. 70 درصد نفت سودان در آنجا وجود دارد و منابع عظیم معدنی و طبیعی دارد. زمانی که جنگ در سودان در حال وقوع بود، بسیاری از کمپانی‌های نفتی مثل شورون آمریکایی آنجا فعالیت داشت. چینی‌ها هم به وفور در آنجا کار و فعالیت می‌کنند. طی 3 الی 4 سالی که توافق نامه جدایی سودان در حال اجرا بود، در آنجا چند هتل چینی می‌دیدید.

ما کجا بودیم؟ ما نبودیم. ما در خود خارطوم به عنوان یکی از مهمترین کشورهای عربی شمال آفریقا نیستیم. این درحالی است که اتفاقا آنها با ما روابط خوبی دارند. فکر می‌کنم در کل سودان کمتر از 200 نفر ایرانی هستند که همه مشاغل دولتی دارند و به عنوان وابسته محسوب می شوند.

تیتر یک روزنامه‌های ما سیاسی است نه فرهنگی

فرهنگ از دستور کار ما خارج شده و کاملا زینتی استفاده می‌شود. کیهان از قبل از انقلاب منتشر می‌شود. لطفا از سال 75 به بعد بررسی کنید و ببینید کدام یک از تیترهای روزنامه کیهان فرهنگی یا هنری بوده است؟ شاید تنها یک یا دو تیتر فرهنگی هنری زده باشد.

در همین 17 سال «آژانس شیشه‌ای» نمایش داده می‌شود. «بچه‌های آسمان» ساخته می‌شود. طی همین مدت است که بسیاری از نویسندگان ما ظهور و بروز پیدا می‌کنند. کارهای فوق العاده‌ای در فضای انقلاب اسلامی نوشته می‌شود. طی همین مدت 17 سال بزرگان کاریکاتور ظهور پیدا می‌کنند و مستندهای خاصی مثل «ادواردو» ساخته می‌شود. کسی که با سیاوش سرمدی کارگردان فیلم «ادواردو» مصاحبه کرد من بودم. ممکن است کارهای دیگر سرمدی دیده نشده باشد اما «ادواردو» خیلی مشهور است. آیا کیهان نمی توانست این را یک سوژه قرار بدهد و روی آن تمرکز کند؟ این در حالی است که روزناه شرق هفته‌ای یک تیتر فرهنگی هنری دارد.

آمریکا دیپلماسی عمومی را در دانشگاه‌هایش آموزش می‌دهد

این حرفهایی که زدم مصداق همان از دستور کار خارج شدن و اهمیت نداشتن فرهنگ و هنر حتی به عنوان ابزار است. این در شرایطی اتفاق می‌افتد که در 50 سال گذشته ایالات متحده آمریکا در قدم اول آژانس اطلاعات آمریکا را راه‌اندازی می‌کند. این یعنی دیپلماسی عمومی و به کار گرفتن فرهنگ و هنر روی کشورهای دنیا برای پیشبرد منافع آمریکا. بعد از آن معاونت دیپلماسی عمومی راه اندازی می‌شود. امروز دیپلماسی عمومی برای استفاده از ابزار فرهنگ و رسانه در جهت پیشبرد اهداف سیاسی در دانشگاه‌ها به یک رشته تبدیل شده است. دانشگاه جرج واشنگتن آمریکا بخشی به نام «مدیریت سیاسی» دارد. در آنجت بخشی تحت عنوان «مرکز تحقیقات تأثیر اینترنت و رسانه‎های دیجیتال بر روی تصمیم گیری‎های سیاسی» به وجود آورده بودند. آنها در این زمینه تحقیقات و پروژه‎های متعددی انجام دادند و من بعضی از آنها را مطالعه کردم. این اتفاقات قبل از ماجرای 88 ایران می‎افتد. آنها روی این موضوع معطوف شده بودند که چگونه امکان تأثیرگذاری روی مردم از طریق موبایل و اینترنت وجود دارد؟

اصلا بحث آمریکایی سازی جهان مربوط به بعد از جنگ جهانی اول است. با این وضعیت صحبت کردن در مورد تقابل با آمریکا شوخی است. ما با چه ابزاری در حال مقابله هستیم؟ مگر آمریکا فقط دولت آمریکاست؟ جنگ ما جنگ فرهنگی‌ است. موضوع سر دو فرهنگ و دو تفکر است. حتی ممکن است سبک زندگی غربی به جای آمریکا در ترکیه باشد. ما حواسمان نیست که این تفکر در ایران هم وجود دارد. با این عملکرد ما کلا درگیری و تقابل فرهنگی را باختیم.

مصداق تمام عیار دانشگاه عمومی شدن تلویزیون تولید فیلم مستند

در حوزه مستند به آن معنا که در دنیا مستندساز وجود دارد، در ایران نیست. بخشی از دلایل آن به تولید بر می‌گردد اما بخش عمده آن به این مربوط می‌شود که جایگاه سینمای مستند و مستند تلویزیونی مشخص نیست. امام خمینی (ره) گفته‌اند که تلویزیون یک دانشگاه عمومی است. مصداق تمام عیار دانشگاه عمومی شدن تلویزیون ایران می‌تواند تولید آثار مستند باشد. فیلم مستند یعنی اثر آموزشی. منظورم دقیقا این نیست که مستند حتما می‌خواهد حقیقت را نشان دهد اما اثر مستند یعنی اثر آموزشی. مستندها معمولا سرگرم کننده نیستند و یا اگر سرگرم کننده باشند، در کنار آنها می‌تواند اطلاعات مفیدی به ما داده شود.

هیچکس در مورد فواید و اهمیت فیلم مستند شکی ندارد ولی سوال اینجاست که چرا فیلم مستند آنگونه که باید در کشور تولید نمی‌شود؟ چرا مستندهای ضد آمریکایی کمی در ایران ساخته می‌شود؟

در کشورهای دیگر برای نمایش فیلم مستند بیلبورد می‌زنند

به این دلیل است که مدیر صداوسیما وقتی متوجه شود بودجه برنامه سازی‌اش در حداقل قرار دارد، اولین چیزی را که حذف می‌کند، مستند است. این در حالی است که شبکه انگلیسی bbc حدود 10 سال پیش کاری به نام «روزی روزگاری درایران» می‌سازد. این فیلم یک قصه 50 دقیقه‌ای درباره سفر زیارتی کاروان ایرانیانی است که به کربلا می‌روند. در آن زمان این کار 50 دقیقه‌ای 240 میلیون تومان بودجه داشت. این فیلم جزو مستند گروه ب محسوب می‌شد، نه الف. این یعنی مستند برای آنها حداقل به اندازه فیلم تلویزیونی ارزش دارد.

در انگلیس وقتی قرار است مستندی از شبکه‌های مختلف bbc پخش شود، بیلبوردی برای اطلاع رسانی ساعت پخش مستند می‌زنند. ساعت‌های زنده پخش برای فیلم‌های مستند است. همین الان در شبکه manoto1  که جزو شبکه‌های سرگرمی ساز bbc است، مستند یکی از مهمترین برنامه‌ها است. بیشترین برنامه‌ای که مردم از طریق ماهواره می‌بینند، فیلم مستند است.

تسنیم: پس به نظر شما علت نساختن مستند ضد آمریکایی بی‌توجهی به اصل فیلم مستند است؟

آمریکا مصداق یک فرهنگ است

مگر فقط آمریکاست؟ این یک فرهنگ مسلط است. چرا می‌گوییم ضد آمریکایی؟ این نمونه کاری است که می‌تواند در انگلیس و فرانسه تولید شود؛ در خود ایران هم می‌تواند تولید شود. ما در سینمای خودمان هم با این موضوع درگیریم. چرا رهبری درباره سبک زندگی صحبت می‌کند؟

حرف شما را قبول دارم اما این انتظار از جامعه ایران زیاد است و باید بیشتر به آن بپردازیم. مثلا سوال ما می‌تواند این باشد که آمریکا در افغانستان چه کاری انجام داده است. چرا مستندسازان ایرانی به این موضوع توجه نمی‌کنند؟

درباره افغانستان کم کار ساخته نشده است. البته اگر بگویید کارها کیفیت نشنال جئوگرافی را ندارد، بحث دیگری است. آن هم جای تأمل دارد. خالقی و اسلام زاده درباره افغانستان کار ساختند. مهدوی کارهای زیادی درباره کودکان افغانستان ساخته است. رضا برجی کارهای زیادی از زمان مجاهدین افغان تا به امروز ساخته است.

پس شما معتقدید مستندسازان ایرانی به تعهد خودشان عمل کرده اند و به نظرتان هیچ نقصی در تولید نداشتیم؟

تولید مستند فرامنطقه‌ای در ایران مثل جنگ است

بحث این است که تولید مستند فرا منطقه‌ای و فرامرزی در ایران تبدیل به یک جنگ شده است. فیلمبردار من جایی می‌آید که دوستان سازمان ارتباطات اسلامی با تمام کمک‌هایی که انجام دادند، به ما هشدار دادند که به آنجا نرویم. در آنجا دیپلمات‌های ما حضور ندارند و هر لحظه امکان بی ثباتی وجود دارد. دولت ما هم آمریکا نیست که وقتی دو خبرنگار آمریکایی به دلیل ورود غیرمجاز به سرزمین سودان توسط ارتش سودان دستگیر و بعد به خارطوم منتقل می‌شوند، متوجه می‌شود و هواپیمای معاون وزیر خارجه آمریکا از واشنگتن بلند می‌شود و به آفریقا می‌آید و این دو نفر را ظرف 48 ساعت سوار هواپیما می‌کند و بر می‌گرداند. آنجا خون ما گردن خودمان است.

زاویه هیچ کدام از کارهای ما سیاسی نیست و بیشتر حقوق بشری و انسانی است. در ایران سفیر محترم جمهوری اسلامی در خارطوم را دیدم و به او گفتم می‌خواهیم درباره حقیقت اتفاقاتی که در سودان می‌افتد، فیلم بسازیم. گفتند کار مجوز و چیزهای دیگر را هماهنگ می‌کنیم. بعد می‌بینیم درخواست را سازمان ارتباطات به سفارت ایران می‌فرستد و آن هم نه به عنوان یک مستندساز.

در آن نامه نوشته شده بود افرادی که به اینجا می‌آیند را بررسی کنید تا بار مالی نداشته باشند. متأسفانه بچه‌های ما در این وضعیت کار می‌کنند. این بچه‌ها نه تنها حمایت نمی‌شوند بلکه باید به شیوه‌ای بروند که سفارت متوجه نشود تا برایشان سنگ اندازی کند. وقتی من به جنوب سودان رفتم سازمان ملل بدون  اینکه بداند من چه کاری می‌خواهم انجام دهم، کارت کمیسیون رفراندوم و مجوز به من داد. آنها به ما کمک کردند که توانستیم کارمان را انجام دهیم. حتی سازمان ملل حاضر شده بود ما را با تفنگداران به منطقه بحران ببرد اما بودجه مان به پایان رسید و نتوانستیم به آنجا برویم.

تسنیم: یعنی شما در سودان اصلا سراغ سفارت نرفتید؟

هیچ‌وقت پایم را داخل سفارت ایران نگذاشتم

خیر، اصلا پایم را به سفارت نگذاشتم و نمی‌گذاشتم. با آن کار توهین آمیز و پاراف نامه به نظرتان باید چه کاری انجام می‌دادم؟ هیچ کس به جز تهیه کننده از حضور من در سودان خبر نداشت. سفارت هم نمی دانست. اگر به وسیله شبه نظامیان دستگیر می‌شدم، هیچ کس خبری نداشت.

تصویربردار من در آن زمان با تمام خطراتی که متوجهش بود، 150 هزارتومان می‌گرفت. این پولی است که یک تصویربردار معمولی در تهران دریافت می‌کند و در همین شرایط من از او تقاضا کردم که جانش را کف دستش بگذارد و به سودان بیاید. آقای اسلام زاده به لیبی رفتند و به طور خودجوش خودشان با معارضین و در اوج درگیری‌ها بودند. بعد از بازگشت 3 کار انجام داده بودند که یکی از آنها به نام «زندان ابوسعید»  در جشنواره الجزیره پذیرفته شد.

تسنیم:‌ به نظرتان این جریان از چه زمانی ظهور پیدا کرد؟

شهید آوینی در «میثاق» حضور داشت

شهید آوینی در خاطراتش می‌گوید ما رفتیم بیل دستمان بگیریم و در جهاد کار کنیم ولی وقتی دیدیم با این فضا آشناتریم وارد فیلمسازی شدیم. جالب است که بدانید مرکز هنری و فرهنگی میثاق تقریبا همزمان و یا با فاصله با روایت فتح جدید تشکیل شد. خود شهید آوینی در تشکیل میثاق حضور اولیه‌ای داشت. او در روایت فتح کارهای تصویری انجام می‌داد. کارهای تبلیغاتی از قبیل گرفتن عکس و پوستر بیشتر با میثاق بود. حتی افرادی مثل شهید فلاحت پور ارتباطی با مرکز فرهنگی میثاق داشتند. تقریبا این ها یک تیپ افرادی بودند که با مرکز میثاق کارهای فرهنگی هنری انجام می‌دادند.

بعد از جنگ عده‌ای از مستندسازان جنگ درگیر مستندسازی بحران شدند. میثاق هم از زمان شکل‌گیری گروه مستندسازی با کار «عراق سرزمین جنگ‌ها» شروع به تولید مستند کرد. قبل از آن هم بچه‎های روایت فتح به صورت محدود در افغانستان، پاکستان و در حجم وسیعتری در لبنان کار کرده بودند. قبل از شکل گیری مستندسازی بحران در میثاق، بچه‎ها بیشتر در لبنان کار می‎کردند. بعد از جنگ عراق کار «عراق سرزمین جنگ ها» شروع شد و پس از آن آقای غفوری خودشان کاری را در سومالی انجام دادند. به تدریج آقای فرجی کارهایی را در لبنان انجام دادند و این نسل تقریبا شکل گرفت. 3 الی 4 تیم را شما در مجموعه میثاق می بینید و چند قسمت دیگر هم جدیدا این حرکت ها را شروع کردند.

مستندسازی بحران در ایران مبتنی بر انگیزه‌های شخصی است

این حرکت‌ها کاملا مبتنی بر انگیزه‌های شخصی بود. به عبارتی شما باید پروسه ای را طی می‌کردید تا بتوانید کاری بسازید. در میثاق کار ساخته و میزان محدودی دستمزد به بچه‌ها داده می‌شد و با باقی مانده درآمدی که از فروش کار به دست می‌آمد، کار بعدی کلید می‌خورد؛ اگر کار فروخته می‌شد، می‌توانستیم دستمزدها را بدهیم و دوباره چرخ کاری به همین منوال می‌گشت.

تسنیم:‌ در سالهای اخیر یک احساس نیاز جمعی در  حزب اللهی‌ها به وجود آمد که به سراغ مستندسازی بروند و این نیاز بعد از سال 88 بیشتر هم شد.

همه احساس کردند که فضای مستند بیشتر جوابگو است. فضاهای دیگری هم به وجود آمد که این موضوع را تقویت کرد. فضای سینمای مستند جذابیت‌های خودش را دارد؛ مثل کار روزنامه نگاری به نسبت کارهای عادی جذابیت‌های خاص خود را دارد. ما به صورت متمرکز جایی را برای تولید مستندهای خارجی نداریم. بیشتر کار میثاق مستندسازای بحران است.

تسنیم: قبول داریم که مستندسازی بحران بسیار سخت است. از طرف دیگر بی مهری مدیریت فرهنگی نیز مشخص است.

موضوع بی مهری نیست بلکه بیشتر بحث استفاده از این فضاست. یکی از مسئولان پرس تی وی که جزو مستندسازان خوب کشورمان است، در تلویزیون به این اشاره می‌کرد که ما کارهای مستندسازان خارجی منتقد به نظام حاکمه را از فیلمسازان خارجی بخریم. در این شرایط هم کار پخش می‌شود و هم آنتن برنامه پر خواهد شد. علاوه بر آن هزینه کمتری مصرف می‌شود.

هیچ کشوری به مستندسازان ایرانی ویزا نمی‌دهد

یکی از مشکلات جدی کار ما این است که برای ساخت فیلم حتی در ساده‌ترین کشورها ویزا نمی‌دهند. من وقتی آن حرف آقای مسئول را شنیدم با خود گفتم وقتی یک مستندساز که رسانه‌ای در دست دارد، چنین حرفی بزند، دیگر چه کاری می‌شود انجام داد. اگر این نوع فیلمسازی خوب بود پس برای CNN هم باید مستندساز ایرانی فیلم بسازد و بفرستد. دلیل فرستادن مستندساز آمریکایی از طرف CNN به ایران چیست؟ آنها می خواهند آمریکایی‌هایی تربیت کنند که وقتی به ایران می آیند، عده‌ای را هم با خود همسو کنند.

سعید فرجی مستندی درباره «مابی مرمره»( کشتی حامل کمک های انسان دوستانه و ضروری برای مردم باریکه که علاوه بر این کمک ها بیش از 600 نفر غیرنظامی خبرنگاران، فعالان حقوق بشر و سیاسیون کشورهای مختلف در آن حضور داشتند. نیروهای ارتش اسرائیل در دل شب و در فاصله 75 مایلی از خط ساحلی در آبهای بین المللی به این کاروان حمله کردند.) می سازد که کار جذابی در 3 قسمت است. این فیلم جزو اولین کارهایی است که درباره یک کشتی ساخته شده است. یادم می آید برادران فرجی آن را به سختی تدوین کردند و نزدیک یک ماه به طور شبانه روز روی آن کار کردند تا 3 قسمت جذاب ساخته شد. جالب است بدانید اولین قسمت این مستند ساعت 11:20 دقیقه شب، دومین قسمت 11:25 دقیقه و قسمت سوم هم ساعت 11:45 و یا 12 دقیقه پخش شد. آن وقت فیلمی که من نام آن را در فضای درام خانوادگی زباله می‌گذارم و نه یک سریال و یا فیلم تلویزیونی خوب را در بهترین ساعات پخش می‌کنند. مشخص است که فلان مدیر بودجه‌اش را دور ریخته اما فیلمش در ساعت خوبی پخش می شود.

بدون حمایت نمی‌توان انتظار رشد داشت

واقعا ما با وجود این شرایط توقع چه چیز داریم و باید چه اتفاقی بیفتد؟ کسی که هنوز دارد با این شرایط فیلم می‌سازد باید جایزه دریافت کند. پول که داده نمی‌شود، حمایت که نمی‌شود، دیده هم که نمی‌شویم، از کارمان هم که استفاده نمی‌شود، از طرف دیگر شبکه پرس تی وی هم ترجیح می‌دهد مستند را از فیلمساز چپ خارجی بخرد. در این شرایط توقع چه نوع رشدی را دارید؟

تسنیم: می خواهیم بیشتر درباره چرایی این مسئله صحبت کنیم. همه آنچه ساخته می‌شود در راستای سیاست‌های جمهوری اسلامی است، پس چرا مدیران فرهنگی مستندسازان را حمایت نمی‌کنند؟

مدیران فرهنگی فیلم مستند را نمی‌شناسند

یکی از دلایل اساسی این است که مدیران جنس کار ما را نمی‌شناسند. برای مدیر فرهنگی ما یک کار گزارشی در تهران با یک مستندی که ما می‌سازیم برابر است. به نظر او هر دو مستند هستند. متأسفانه آن مدیر اصلا متوجه تفاوت این دو نمی‌شود. در این شرایط شبکه BBC مستند نازلی به نام «خط و نشان رهبری» می‌سازد و کل نظام رسانه‌ای ما در اینجا درگیر می‌شود. این به دلیل کار نکردن ماست.

البته در جاهایی که بحث جدی گرفته می‌شود، کار خوبی خلق می‌شود. کار شهید باقری جزو معدود مستندهای الف ویژه صدا و سیماست. کار آقای رزاق کریمی نمی‌دانم تا چه حد دیده شد. دیده نشدنش واقعا برایم دردناک بود. آن کار فوق العاده و در بین مستندهای تلویزیونی بی‌نظیر بود. متأسفانه حتی یک تیزر تبلیغاتی از آن پخش نشد. مدیرها ما این آثار را نمی‌شناسند و اصلا رسانه‌ای نیستند.

معتقد نیستم ساختمان پزشکان بد بود، خوب بود اما مدیر رسانه‌ای ما از آن دفاع می‌کند و از مستند نه. همین دلیلی می‌شود که مردم با خود می‌گویند چرا باید به سومالی کمک کنیم؟ نهایتا تلویزیون هم یک مستند برای سال 2006 از غفوری را به نام «فرزندان سومالی» باز پخش می‌کند. خود آقای غفوری معتقد نیست که این مستند کیفیت خوبی دارد اما تنها کار تلویزیون است. اگر کسی کار مستند بازسازی را دیده باشد، متوجه می‌شود که مستند شهید باقری عالی نیست اما تنها کاری است در این حوزه تولید شده است. متأسفانه مدیر ما این‌ها را نمی شناسد و تأثیرگزاری آنها را نمی‌داند.

به نظر شما مدیران فرهنگی ما دغدغه‌مند نیستند؟

نمی دانم، باید خودتان از آنها بپرسید. اولین قدم برای مستند دیده شدن است. تا زمانی که در بین مردم این امر نهادینه نشود که تأثیر یک مستند بیشتر از یک سریال تلویزیونی است، کار کردن فایده‌ای ندارد. این حرف‌ها خیلی خنده دار است چون خارجی‌ها معتقدند که تأثیرگذارترین ژانر مستند است تنها به این دلیل که مخاطب فکر می‌کند حقیقت را می‌بیند و این می‌تواند دلیلی بر رسوخ فیلم مستند اذهان باشد. در همان بازه زمانی که «روزی روزگاری در ایران» ساخته شد، من با یک پنجم بودجه این مستند، فیلمی ساختم. مجبور شدیم کار تک قسمته را در6 قسمت بسازیم. کاری که باید 60 دقیقه باشد را 180 دقیقه ساختیم. برای درآوردن 180 دقیقه فیلم کیفیت فیلممان به یک سوم تقلیل یافت. من مجبور می‌شوم در کنار مستندسازی 4 تا کار دیگر هم انجام دهم تا حداقل زندگیم تأمین شود. خروجی همه تلاش‌های من هم کاری می شود که اصلا دیده نمی‌شود.

برگشت مالی یک مستند و دیده شدن آن خیلی مهم است. با این تفاسیر ما باید سیستم مدیریت دولتی را نادیده بگیریم. یک پتانسیل که از آن استفاده نشده، جامعه حزب اللهی و مذهبی است. معتقدم مستندهای ایرانی می‌توانست با یک سیستم توزیع درست بین همین بچه‌ها در هیئت ها و پایگاه‌های بسیج تأثیرگذار باشد اما این اتفاق نیافتاد. مثلا آقای عابدین مهدوی می‌گفت در دانشگاه مستند ضدجنگ می‌گذارند اما به جای بچه‌های بسیج، طیف دیگری که از این صنف نیستند، به دیدن این مستندها می‌آیند. او معتقد بود دغدغه بچه‌های حزب‌اللهی بیشتر سیاسی است تا فرهنگی.  شما چنین ظرفیتی را در جامعه جوان‌های حزب اللهی که به توزیع پارتیزانی مصطلح شده، می‌پذیرید؟ البته فکر می‌کنم در مجله راه و مجله سوره این روش شکست خورد.

فیلم‌های مستند باید در هیئت‌ها به نمایش درآیند

در راه و سوره شکست نخورد بلکه باعث شکست خود سوره شد. وقتی در سوره توزیع پارتیزانی اتفاق افتاد و نسبت به توزیع دکه‌ای پیشی گرفت، دوستان در حوزه هنری احساس خطر کردند. حدود 10 هزار شماره توزیع پارتیزانی داشتیم و این ضریب نفوذ این مجله را بالا می‌برد. این مجله منتقد بود و به علاوه در حوزه رسانه و تولید فرهنگ مطلب داشت. این منجر به اتفاقات حاشیه‌ای شد. در راه هم مشکل  توزیعی نیست بلکه مشکل تولید است.

دلیل توجه نکردن بچه های حزب اللهی به این مستندها ساده است. بچه حزب‌اللهی‌‌ها برای خرید محصولات فرهنگی پول خرج نمی‌کنند. کتاب‌های خوبی در ایران منتشر می‌شود که به انقلاب اسلامی نزدیک است اما خیلی کم فروش می‌رود. چندسال است که رهبری تأکید می‌کنند چرا تیراژها 2 یا 3 هزارتاست؟

 تنها حوزه ای که نزدیک به حوزه فرهنگ و هنر است، هیئت است. اما آنجا هم دچار آفت شده است. بعضی از مداح‌ها سبک فلان خواننده لس آنجلسی را به مداحی تبدیل می‌کنند و همه با آن زمزمه می‌کنند و اصلا متوجه اصل قضیه نیستند. این شرایطی است که ما دچار آن هستیم زمانی در اوایل انقلاب سخنرانی‌های مطهری و شریعتی بین بچه‌های حزب اللهی پخش می‌شد اما الان چیز دیگری پخش می‌شود. به جای کتاب و فیلم مستند فرهنگی تنها سی دی‌های مداحی است که در هیئت‌ها جابه‌جا می‌شود.

تسنیم: این به خاطر نبود دغدغه است یا فهم نادرست؟

به نظرم ما زاویه‌های خود را باز کردیم و عده‌ای به سمت دیگری می‌روند؛ کسی هم نیست که در این میان نقش واسط را ایفا کند. حزب‌اللهی‌ها ضرورت این فعالیت‌ها را احساس نمی‌کنند. جالب است که همین مستند «خط و نشان رهبری» بین حزب اللهی‌ها به صورت گسترده پخش شد.

اولین کاری که من انجام دادم «نیمه خاموش» بود که در تلویزیون اجازه پخش نداشت چون از لحاظ سیاسی تند بود. 10 هزار تیراژ از این مستند در راهیان نور منتشر شد و میزان بازخوردی که گرفتم تقریبا صفر بود. من در این مستند با کسانی گفت‌وگو کردم که بی بی سی، سی ان ان و من و تو آرزوی مصاحبه کردن با آنها را درباره این موضوعات داشتند.

در مورد مجمع عقلا از هاشمی و روحانی سوال کردم

یکسال پیگیری کردم تا بتوانم با آنها حرف بزنم. یک ربع دوربین چیدیم و این درحالی بود که تنها 45 دقیقه وقت مصاحبه داشتم. با این حال خود آنها 2 ساعت و نیم با من صحبت کردند. صحبت هایی درباره «مجمع عقلا» انجام دادم. آنها مجموعه‌ای بودند که در مجلس و درباره پایان جنگ کار می‌کردند و امام با آنها برخورد می‌کند. همه آن چیزی که در این مورد خوانده بودم، یک خط و نیم از یک کتاب از قول آقای هاشمی رفسنجانی بود. هم از آقای هاشمی و هم از آقای روحانی در این مورد پرسیدم. آقای روحانی به طور کامل قضیه را باز کرد. آقای روحانی بسیار مسلط به تاریخ هستند و حافظه بسیار خوبی دارند. او توضیحات خودش را داد.

این حرف‌ها کجا رفت؟ اتفاقا موضوعات آن هم مهم بود. هنوز هیچ کس به قطعنامه 598 به آن صورت که باید نپرداخته است. تنها یک قسمت از کار ما درباره پذیرش قطعنامه بود. یک قسمت دیگر درباره این بود که آیا کل امکانات مملکت در خدمت جنگ بوده یا نه؟ اما این فیلم دیده نمی‌شود. این تنها کار مستند سیاسی درباره جنگ تحمیلی است.

فکر نمی کنید مشکل از سیستم توزیع است؟ در جامعه ما هیچ سیستم توزیع مناسبی برای پخش محصولات فرهنگی وجود ندارد. دانشگاه‌ها می‌توانند یکی از محل‌های اصلی توزیع محصولات فرهنگی باشند.

چه کسی این کار را انجام بدهد؟ من و یا دوستان دیگر؟ ما واقعا نمی‌رسیم. من تمام کارهای خودم را تعطیل کردم و صبح تا ساعت 8 و9 شب روی این کار تمرکز کرده‌ام. همین الان که کار می‌کنم، یک یا دو دستیار برای پیشبرد کار کمک می‌کنند و انتهای کار هم اینگونه می‌شود که حتی به همین کارمان هم نمی‌رسیم. افرادی هستند که کار را DVD می‌کنند اما احتیاج به فضای واسطی داریم که آن را جلو ببرد. وقتی فضای واسط نیست و پخش تلویزیونی نداریم و زمان پخش نامناسب است، چه کار باید کرد؟

آقای غفوری چندسال پیش کاری درباره کشمیر انجام داد که به نظرم نمونه بود. این مستند که نامش «کشمیر بهشت گمشده» بود، در شبکه خبر نمایش داده شد. وقتی این را شنیدم خیلی ناراحت شدم. بعد از آن هم هیچ کس برای پخش مجدد آن نیامد.

می‌گویند هرجا حزب اللهی‌ها خواستند به کمک دولت کاری را انجام دهند، کارشان انجام نشد اما هرگاه پارتیزانی عمل کردند، توانستند به موفقیت برسند. شما از زندگی خود می‌زنید و دغدغه انجام این کار را دارید اما مطمئنا دغدغه این را هم دارید که این کار به دست جامعه برسد؟

چرا ما چشممان را روی چیزهایی که ملتمان به آن حساسند، می بندیم؟

قطعا همین گونه است. بچه‌ها باید در فضای دانشجویی پیگیر باشند و دیگران هم برای دیده شدن آن استقبال کنند. من خودم واقعا دوست دارم این کار را انجام دهم ولی مسأله اینجاست که فرصت نمی‌شود. ما وقتی وارد دفترمان می‌شویم، آن قدر کار هست که به هیچ چیز نمی‌رسیم. از طرف دیگر سیر اتفاقات در فضای اطرافمان آنقدر سریع است که باید برای رسیدن به قصه‌ها بدویم. همین الان هم به مشکل خوردیم. در فضای بیداری اسلامی که روی آن تأکید می‌شود، هیچ اولویتی برای کار تولیدی وجود ندارد.

ما از آمریکا انتقاد می‌کنیم و معتقدیم مردمشان متوجه اتفاقاتی که در اطرافشان می‌افتد، نیستند اما می‌توانید میزان کار آنها را با ما مقایسه کنید. چرا مردم ما باید بیایند شعار نه غزه و نه لبنان را بدهند؟ چون در این فضا سکوت کامل حکمفرما بود. رسانه‌های ما اصلا علت حضور در لبنان را توضیح ندادند. ما برای عراق هم هیچ کاری انجام ندادیم.

کار اصلی مستند آگاهی دادن است. بعد از ساختن فیلم مستند است که فیلم سینمایی می سازند. مبنای اکثر فیلم‌های سینمایی عظیم، کار مستند است. جیمز کامرون هم مستندساز و هم سینماگر است. اخیرا مستند تایتانیک را خودش ساخته اما قبل از فیلم تایتانیک چندین مستند درباره این کشتی ساخته شده بود.

در آمریکا شبکه‌های تاریخی وجود دارد که خروجی زبان فرانسه و زبان‌های دیگر دارند. کار این شبکه‌ها در 70 درصد موضوعات، ساخت مستند تاریخی است. در واقع آنها تاریخ را هویت خود می‌دانند. در حوزه‌ها و بحث‌های دیگر و موضوعات روز داخلی نیز همین گونه‌ است. چرا مردم باید شبکه‌های خارجی را رصد کنند؟ چرا نباید در داخل ایران یک مستند اجتماعی درباره مشکلات اقتصادی ساخته شود. اگر ما بسازیم، دیگر شبکه‌های خارجی نمی‌توانند وارد این موضوع شوند. چرا ما چشممان را روی چیزهایی که ملتمان به آن حساسند، می بندیم؟

روی 70 درصد تولیدات نمی‌شود نام فیلم مستند گذاشت

مسأله این است که مدیران رسانه‌ای ما حتی در بخش مصرف مستند را نمی‌شناسند و قدرت آن را نمی‌دانند. یقینا روی 70 درصد مستندهایی که تولید می شود، نمی شود اسم مستند گذاشت.

به نظرتان مردم با سابقه‌ای که از امروز از فیلم‌های مستند تلویزیونی در ذهنشان است، تمایلی به دیدن فیلم‌های مستند دارند؟

ذائقه مردم تغییر کرده است

ذائقه‌ مردم تغییر یافته است. این مردم همان‌ مردمی هستند که پنجشنبه‌ها روایت فتح را می‌دیدند. مگر این مردم همان‌هایی نیستند که 7 قصه از بلوچستان را می‌دیدند؟ 7 قصه از بلوچستان و یا روایت فتح چه زمانی  پخش می‌شد؟

اگر یادتان باشد اوایل دهه 60 برنامه کودک و نوجوان، مستندی را پخش می‌کرد که درباره زندگی اسکیموها بود. این مستند مشهوری در دنیاست. امکان نداشت به عنوان بچه‌ای که دوران مدرسه‌اش را می‌گذراند، دیدن این مستند را فراموش کنم.

الان برنامه کودک یک مستند به این شکل و شمایل را برای بچه‌ها پخش می‌کند؟ اگر این جامعه کوچک را در نظر بگیریم و به سطوح بالاتر بیاییم طبیعتا مشکل بزرگتر می‌شود. جالب است که جمهوری اسلامی با این حجم و طیف وسیع رسانه‌ها به سمت سرگرم کردن مردم می‌رود و رقبای آن به سمت پخش مستند می‌روند. این مستندها با کیفیت خوب زیرنویس می‌شوند و در فضای مجازی پخش می‌شوند و مردم از آن لذت می‌برند. اینگونه نیست که مستند مخاطب نداشته باشد اما باید ذائقه را تغییر دهیم. توقع مردم از تلویزیون تنها در حد دیدن 4 ملودرام است.

تلویزیون حتی مستندهای پرمخاطب را در ساعت مناسب پخش نمی‌کند

فیلمی در سال 2007 در آمریکا به نام «FOOD INC» یا کارخانه غذا تولید شد. این مستند درباره تولید غذا در آمریکا به وسیله شرکت‌های چند ملیتی است و ضد آمریکایی هم نیست؛ چون تعبیر ضد آمریکایی فضا را محدود می‌کند و اگر در آینده رابطه ما با آمریکا عادی شود، دیگر نمی دانید چه باید انجام دهید.

این اصلا دور از ذهن نیست و مشکل ما با یک نوع نگاه فرهنگی اقتصادی است که در سیاست رسوخ پیدا کرده است که به آن جریان سلطه و یا استکبار می‌گوییم. اتفاقا خود مردم آمریکا نسبت به آن اعتراض دارند و هیچ آمریکایی نمی‌گوید که من کار ضدآمریکایی ساختم. اگر این طور بگوید که به کلی ترد می‌شود ولی اگر یک فیلم منتقد بسازد، به گونه‌ای که در اتفاقاتی که در آمریکا، جنوب شرق آسیا و غیره رخ می‌دهد، موثر باشد مطمئنا دیده می‌شود. من به همین دلیل روی این تعبیرها تأکید می کنم.

این کارخانه غذا درباره کمپانی‌های بزرگی در دنیاست. این مستند درباره تولید گوشت و نوع برخوردشان با سلامتی مردم و استفاده از منابع طبیعی است. این فیلم حدود یک ساعت شما را به زمین می‌چسباند. این کار مستند در سیما پخش شده اما نمی‌دانم امکان دارد که در تلویزیون در یک ساعت خوب این کار را بتوانید ببینید. اصلا می شود توقع داشت که یکی از شبکه‌ها به عنوان فیلم سینمایی این مستند را پخش کند؟

مطمئن باشید، مردم خوب می‌بینند. وقتی تعریفتان از مستند غلط باشد، گزارش سیاسی پرداخت نشده ضعیف را به جای مستند به شما می‌دهند و پس از آن مردم نسبت به آن دیدگاه منفی پیدا می‌کنند. جان پیلگر به عنوان یک مستندساز منتقد آمریکایی، کارهای مستند می‌سازد. معاون وزیر دفاع آمریکا با او مصاحبه می‌کند. اخیرا یکی از دوستان کاری به نام «جنگی که نمی‌بینیم» به من داد. این فیلم فوق العاده است. در واقع آن رویکردی که خودم در«نیمه خاموش» پیش گرفته بودم تا حرف نزنم و بیشتر از زبان دیگران منظورم را برسانم را او در سطوح بالاتر پیش گرفته بود. او با خبرنگارانی که در جنگ اول و دوم خلیج فارس درگیر بودند و جنگ را گزارش می‌کردند، گفت‌وگو کرده بود. در انتها متوجه می‌شویم که آنها دروغ گفته‌اند و بسیاری از آنها عذرخواهی می‌کنند. یکی از خبرنگاران مربوط به bbc بود که به ایران هم آمده بود. چرا این فیلم را در ساعتی خوب در تلویزیون نمی‌بینیم؟

خبرنگاران آمریکایی اعتراف کردند که دروغ گفته‌اند

اگر مستند در ساعت خوب و با تبلیغ خوب منتشر شود، امکان ندارد دیده نشود. کافی است تکه‌هایی از خود فیلم را نمایش دهیم. می‌توانستیم آن تکه‌ای از صحبت‌های خبرنگار آمریکایی را که گفته بود: «من اشتباه کردم و دروغ گفتم و می‌دانم گفتن این مطلب چیزی را حل نمی‌کند» را پخش کنیم. اصلا می‌توانستیم تکه‌ای که خلبان آمریکایی می‌گوید: «همه شان را بزنید» به عنوان تیزر پخش کنید. قطعا اگر این طور باشد، مردم می بینند. چه طور «سمسارا» را پخش می کنند و مردم می بینند؟

من در یک جمع خانوادگی «سمسارا» را گذاشتم. وقتی می‌خواستم آن را قطع کنم، همه اعتراض کردند. این فیلم حتی یک جمله گفتار متنی ندارد. حتی مستندی که سینمایی است و فروش بالایی داشته است را هم در ساعات آخر شب پخش می‌کنند. شبکه 4 مستندی تحت عنوان «واتر» پخش کرد که درباره آب معدنی و مافیای آن بود. چرا این مستند باید در شبکه 4 با مخاطب محدود پخش شود؟ چرا برای مردم پخش نمی‌شود؟ آیا ندانستن حق مردم است؟ مگر مستند «ادواردو» که از تلویزیون ما پخش شد، کم دیده شد؟ چرا ما نباید در این حوزه‌ها حرفی برای گفتن داشته باشیم؟ نازل ترین سطح کیفی تله فیلم در تلویزیون در ساعت‌های خوب پخش می‌شود. امکان ندارد یک بار جای ساعت آنها را تغییر داد؟

فرانسوی‌ها از ما متعصب‌ترند

برای پخش مستند تبلیغ کنید و بیلبورد بزنید. چه طور صداوسیما خبرنگار خود را به اروپا می‌فرستد و حمایت می‌کند؟ اما ما باید گریه کنیم تا بخواهیم کاری را در اروپا تولید کنیم. چند وقت قبل تعدادی از بچه‌ها می‌خواستند به اروپا بروند. من از طرز برخورد اروپایی‌ها که تعصبی بود، بسیار لذت بردم. کشور فرانسه جلوی ویزای این گروه را می‌گیرد. در پیگیری‌ها فرانسه اذعان کرده بود چون شما اجازه ورود خبرنگاران ما را ندادید، ویزا نمی‌دهیم. به همین شیوه غیرتی برخورد می‌کنند! آن وقت ما برای گرفتن ویزا باید التماس کنیم. حتی کشورهای آفریقایی هم به راحتی اجازه کار به ما نمی‌دهند و هیچکس حمایت نمی‌کند.

چرا نباید برای کارهای مستند یک ناظر کیفی باشد که برای نوع و چگونگی کارها و همچنین در خصوص فیلمنامه نظر بدهد؟

لطفا کمی‌ هم درباره سفرتان به سودان و آفریقا بگویید.

ما در آفریقا غایبیم

شمال آفریقا به طور کلی منطقه تعیین کننده‌ای است چون بخشی از آن هم جزو خاورمیانه محسوب می‌شود. به طور کلی آن قدر آفریقا تعیین کننده است که به غیر از کارهای خاص، تمام تمرکزم کار روی آفریقاست. تمرکزم بر روی شناخت، تاریخ و بحران‎های آفریقاست. بعضی معتقدند تولد انسان در این منطقه بوده است. آفریقا به شدت بکر است. هیچ کس اطلاعات دقیقی درباره آن ندارد. این قاره سرشار از منابع است و مردم رنج کشیده ای دارد. این مردم روی گنج زندگی می‌کنند اما در عین حال فقیرترین مردم دنیا هستند. بسیاری از اتفاقات مهم دنیا بر روی این منطقه تعیین می‌شود و براساس برنامه‌ریزی در این منطقه اتفاق می‌افتد. می‌شود گفت ما حضور چندانی در این منطقه نداشتیم. نزدیک ترین حوزه فرهنگی به ما، شمال و مقداری در غرب آفریقاست. شمال آفریقا شامل سومالی، سودان، تونس، مصر، لیبی و الجزایر است. در حال حاضر این کشورها در کانون بحران‌ها هستند. تقریبا همه این کشورها مسلمان هستند و در منطقه خاصی در شاهراه دریایی دنیا قرار دارند. در میان آنها سودان کشور خاصی است و پهناورترین کشور آفریقاست. 70 الی 80 درصد مسلمان، منابع سرشار و ساختار خاص فرهنگی سیاسی دارد.

چقدر فرهنگ ایرانی و انقلابی و چقدر فرهنگ غربی در آنجا حاکم است؟ چقدر برای فرهنگ انقلابی ایران جای کار وجود دارد؟

سودان کشوری با تئوری حکومت اسلامی

ما به طور کلی غایبیم. در دنیا تقریبا دو کشورند که تئوری حکومت اسلامی دارند. امام خمینی(ره) در ایران این بحث را مطرح کردند. در سودان هم بحث تئوری حکومت اسلامی وجود داشت. سرخط تئوری حکومت اسلامی در سودان آقای حسن الترابی است. ایشان متحد تئوریک آقای بشیر و جزو اپوزیسون است. بحث‌هایی درباره اینکه آقای الترابی متمایل به غرب شده، وجود دارد که نمی‌خواهم وارد این قضیه شوم. در قرن نوزدهم و خیلی قبلتر از ما سودان انقلاب اسلامی داشت. قیام مهدیون به قرن 19 بر می‌گردد. احمد بن محمد از بزرگان صوفیه است که ادعا می‌کند من مهدی و از سادات حسنی هستم. بحث صوفیه و سادات در شمال آفریقا جدی است. احمد بن محمد به عنوان مهدی قیام می‌کند و ژنرال گوردن حاکم انگلیسی را شکست می‌دهد، خارطوم را تسخیر می‌کند و ژنرال گوردون را می‌کشد. سالها مهدیون بر کل سودان حکومت می‌کنند. پس از آن دوباره انگلیسی‌ها حمله می‌کنند و دوران استعمار دوباره شروع می‌شود.

هنوز ردپای استعمار آنجاست؟

آفریقا جزو الویت‌های فرهنگی ما نیست

میراث استعمار که همان اختلافات داخلی است، وجود دارد. سودان انقلاب اسلامی و تئوری حکومت اسلامی و زمینه های بروز و ظهور صوفیه داشته است. همان طور که می‎دانید کل سلسله‎های تصوف به امیرالمؤمنین(ع) باز می‎گردد. از این نظر آنها به فضای فرهنگی ما نزدیک هستند. حضور سادات موسوی و حسنی هم در آن فضا وجود دارد و مردم به شدت به دین اسلام معتقدند و روی آن تأکید دارند. قبل از ورود به آنجا تبلیغاتی در خصوص سخت بودن قوانین آنها وجود داشت اما ما به خود خارطوم رفتیم. در آن میان افرادی را دیدیم که ممکن است جنوبی و مسلمان و محجبه نباشند اما اکثریت مردم به صورت سنتی حجابشان را رعایت می‌کردند. هیچ شخصی به نداشتن حجاب دیگری کاری نداشت. 98 درصد زنان محجبه بودند و بیشترین آوایی که شنیده می‌شد، قرآن بود. در منطقه دارفور که بحران وجود دارد، تقریبا 100 درصد مردم مسلمان هستند و بین 80 تا 90 درصد آنها حافظ کل قرآن کریم هستند. مهریه بسیاری از دختران ساکن در دارفور حفظ کل قرآن است. مردم به شدت روی دین مقید هستند.  حتی اپوزیسیون تنها در خصوص حضور دین در سیاست حرف‍هایی دارند و آن را رد نمی‌کنند. تنها به سیاست‌ها ایراد می‌گیرند.

این وضعیت در سودان حاکم است و ما تقریبا هیچ نقشی در آنجا نداریم. اولین رسانه ای که در آنجا دیده می‌شود، الجزیره است. زبان دوم آنها انگلیسی است. دفتر العالم چندان فعال نیست و حضور رسانه‌ای نداریم. از چندسال قبل که آقای اسلاملو به آنجا رفتند و فیلمی درباره مسلمانان جهان ساختند که بخشی از آن به سودان باز می‌گشت، هیچ کار دیگری ساخته نشد.

رایزن ما در آنجا خوب بود. اطلاع چندانی ندارم که کار فرهنگی خاصی انجام داده‌اند یا نه؟ اما امکان هم آنقدر نیست و به عبارتی اولویت ما آفریقا نیست. البته در دوره‌ای در کشور تونس که بن علی حاکمیت را در دست داشت، محدود بودیم. باید در خارطوم از لحاظ اقتصادی کار شده باشد. بچه‌های جهاد سازندگی در یک دوره‌ای در سودان جاده زدند ولی این کار به حضور فرهنگی و یا ارتباط با مردم مربوط نمی‌شود. به طور محدود رسانه‌ای های آنها ایران را می‌شناسند اما مردم هیچ شناختی از ایران ندارند.

در آفریقا چینی‌ها را مانند آمریکایی‌ها می‌شناسند

آنها احمدی نژاد را به واسطه موضع گیری‌های خاص در فضای بین‌الملل می‌شناختند ولی ما در آنجا قدرت فراگیر فرهنگی و اقتصادی نداریم. حتی از لحاظ اقتصادی هیچ حضوری نداریم. چین در سودان چه کارهایی که انجام نمی دهد. همه مردم چینی‌ها را همان طوری می‌شناسند که آمریکایی‌ها را می‌شناسند.

وضعیت فرهنگی در سودان چگونه است؟

آفریقا تبعیدگاه سفرای ایرانی و گنجی برای سفرای غربی

در شمال سودان که حکومت خارطوم وجود دارد، فضا نسبت به غرب خیلی بسته است و کاملا دیدگاه منفی دارند اما در جنوب، غربی‌ها کارهای خود را پیش می‌برند و حتی در بعضی قسمت‌ها ساختمان‌ها را آنها ساخته‌اند. این اتفاق قبل از رفراندوم و به صورت زیرپوستی اتفاق افتاد. هتل‌هایی تأسیس کردند، توریسم را توسعه دادند. در رفراندوم حضور کارتر و جرج کلونی دیده می‌شود. بعد از آن هم همه چیز جدی شد.

ایران در شمال و حتی در جنوب بستر خوبی برای کار فرهنگی دارد اما ما در آنجا حضور نداریم. وقتی ما سفرای خود را به عنوان یک نقطه منفی به آفریقا می‌فرستیم و یا برای تشویق آنها را به اروپا می‌فرستیم، نباید بیش از این انتظار داشته باشیم. در نقطه مقابل، آمریکا با تجربه ترین سفرای خود را به آفریقا می‌فرستد. از قرن 18 و 19 منطقه آفریقا، منطقه رقابت‌های استعماری بوده  و هنوز هم هست؛ از هر جهتی که نگاه کنید، این منطقه گنج است.

دوست داشتیم کمی هم درباره خودتان و اینکه چرا وارد مستندسازی شدید بدانیم؟ شما اول یک روزنامه‌نگار بودید که به فیلمسازی روی آوردید.

تحصیلات من مهندسی مکانیک در طراحی جامدات و فنی است اما در آن فضا کار نکردم. در همان دوره احساس کردم با وجود علاقه به تحصیلات فنی، تأثیرگذاری لازم را ندارد. هیچ وقت فضای سیاسی را نمی‌پسندیدم و همین باعث شد علایقم به سمت فرهنگ و هنر برود. احساس کردم روزنامه نگاری فضایی است که بیشتر می‌توانم مؤثر باشم اما ناگفته نماند که روزنامه نگاری چشمی جادویی دارد که انسان را سحر می‌کند. در دوره دانشجویی وارد روزنامه نگاری شدم. اول در روزنامه ابرار و بعد هم در ماهنامه سوره و هفته‌‌نامه سروش بودم. حدود سال 85 الی 86 وارد مرکز فرهنگی میثاق شدم و ترجیح دادم این مسیر را ادامه دهم. به نظرم مستند و مدیوم تصویر امکانات بیشتری از روزنامه در اختیارتان می‌گذارد و ماندگار است. احساسم این بود که بیشتر در این فضا فرصت کار دارم. همان کاری که قبلا در نظرم بود را در این فضا پیگیری کردم. وقتی وارد میثاق شدم فضای تصویر را تا حدودی می شناختم اما بیشتر از زاویه روزنامه نگاری وارد قصه شدم و کم کم یاد گرفتم.

اکثر بچه هایی که در میثاق کار می‌کنند، این فضا را داشته‌اند. البته بیشتر بچه‌ها با زاویه‌های مرتبط وارد شدند. ما بچه‌هایی را داریم که عکاسند و بعضی مثل سعید فرجی همچنان به عکاسی ادامه می‌دهند. او چند کتاب منتشر کرده است. همان طور که می‌دانید عکاسی مستند خیلی به خود مستند نزدیک است. بعضی از فضای روزنامه وارد شدند و بعضی هم مثل اسلام زاده و موسوی از ابتدا وارد فیلمسازی شدند. فضای تعریف شده‌ای برای کلاس های آموزشی و غیره نداریم اما اکثرا بچه‌ها کار یاد گرفتند و کم کم خودشان وارد ماجرا شدند.

منبع: تسنیم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس