با شروع جنگ و در سالهای آغازین دهه 60، هر روز جلو یک خانه از شهر برای جوان و نوجوان شهید شده در جنگ، حجله میزدند و پیکرشان روی دست مردم تحویل خانوادهاش میشد. در میان جمعیتی که این پیکرها را به دوش داشتند، چهره نقاشی شده جوانان شهیدی دیده میشد که با طرح و رنگی ساده روی بوم نقش بسته بود و توجهها را به سمت خود جلب میکرد.
نقاشی پرتره از شهیدان، با آغاز جنگ شروع شد و در سالهای نخست دهه 60 به اوج خود رسید؛ تصویرهایی که در مراسم تشییع و ختم این شهیدان در ابعاد بزرگ مورد استفاده قرار میگرفت. در آن دوره برای مراسم تشییع شهید چهره او را نقاشی میکردند. بسیاری از این نقاشیها با گذشت سالهای طولانی همچنان سالم مانده و روی دیوار مساجد و حسینیهها به چشم میخورند.
این نقاشیها در آن دوره به حدی زیاد شده بود که رفته رفته به یک سبک خاص تبدیل شد. برای نقاشیهای اینچنینی که باید سریع آماده میشدند و برای مدتها سالم میماندند، معمولا از یک مواد خاص استفاده میشد و حتی چهرهها، نوع زاویه انتخاب شده برای سوژه و المانهای به کار رفته در آنها هم تا حدودی شبیه به یکدیگر بودند.
غلامعلی طاهری، مسؤول کارگاه نقاشی واحد فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران در دوران جنگ و کسی که در کشیدن نقاشی از پرتره شهیدان سابقه زیادی دارد، درباره این نوع خاص از هنر سالها پیش و چگونگی گستردگی آن به سوالات خبرنگار ایسنا پاسخ داد.
بحث کشیدن تصویر شهدا از چه زمانی مطرح شد؟
سال 58 و پس از پیروزی انقلاب بود که بحثی از طرف من و برخی دوستان مطرح شد مبنی بر اینکه یک نیاز انقلابی و تبلیغاتی برای حفظ یاد و نام شهدا احساس میشود و میتوان آن را با به تصویر کشیدن چهره شهدای انقلاب برطرف کرد. در واقع پیشنهاد دادیم که چهره شهدا در ابعاد بزرگ نقاشی شود تا بتوان از آنها در مراسم مختلف استفاده کرد.
خود شما پیش از آن فعالیتی در این زمینه داشتید؟
بله. قبل از انقلاب و در سال 57 خود من در منزل تصاویر چهره شهدا را که از دوستانم بودند به صورت سیاه و سفید نقاشی میکردم و در اختیار خانوادهشان قرار میدادم تا در راهپیماییها استفاده کنند. در عاشورای سال 57 هم پرترهای 5 متری از امام کشیدم که در راهپیمایی در دست مردم بود.
پس شروع کار به صورت خود جوش بوده...
بله، پس از پیروزی انقلاب و در سال 59 بود که احساس کردم جای سازمانی برای حمایت از این فعالیت خالی است و مسئله ثبت تصاویر شهدایی که توسط رژیم پهلوی به شهادت رسیده بودند باید مورد توجه قرار بگیرد. وقتی برای مشورت به یکی از دوستانم مراجعه کردم گفت که بعضی از خانوادههای شهدا برای کشیدن نقاشی فرزندانشان مراجعه میکنند، اما هزینه بالای این کار مانع از فعالیت حرفهای در این زمینه میشود.
برای بهتر شدن این وضعیت چه کردید؟
تصمیم گرفتم که در واحد فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران یک کارگاه نقاشی راهاندازی کنم. اولین اقدامم در این کارگاه، آموزش نقاشی چهره شهدا به چند کارآموز بود. خودم مسوولیت بچهها را بر عهده گرفتم و کارها روی غلتک افتاد. با آغاز جنگ و بالا بودن تعداد خانوادههایی که سفارش کشیدن نقاشی از چهره فرزند شهیدشان را میدادند، آرام آرام سفارشات کارگاه زیاد شد. یک تعداد نقاش تجربی که خیلی ماهر نبودند جذب دوره کارآموزی کردم و اصول طراحی پرتره که کار سختی هم بود را به آنها آموزش میدادم. هدف اصلی، شباهت نقاشی به چهرهها بود. وقتی کار تمام میشد خودم هم روی آنها قلمهای نهایی را میزدم و به خانوادهها تحویل میدادیم.
خودتان هم نقاشی میکردید؟
بله. خود من در آن دوره در موزه شهدا مشغول به کار بودم و از شهدای شاخص، شهدای روحانی و فرماندهان سپاه پرتره میکشیدم. در همه جای دنیا مرسوم بود که از چهرههای مهم نقاشی بکشند و در موزهها نگهداری کنند. از ابتدای جنگ تا پایان آن من در موزه شهدا مشغول به کار بودم و کارگاه هم به کار خود ادامه میداد. فعالیت من در موزه با همکاری اساتیدی چون زرین قلم، خروش، مسعودی و خرمینژاد بود. ما در طی چند سال حدود 300 پرتره از شهدای شاخص نقاشی کردیم که هنوز هم در موزه نگهداری میشوند.
کارها چطور پیش میرفت؟
روزهایی بود که در واحد فرهنگی بنیاد شهید مجبور بودیم شش پرتره از شهیدان برای خانوادهشان آماده کنیم. گاهی چند شبانهروز در کارگاه میماندیم تا سفارشات را کامل کنیم و برای مراسم تحویل خانوادهها بدهیم. در آن هشت سال من چیزی حدود دو هزار پرتره از شهدای جنگ نقاشی کردم. گاهی که به بهشت زهرا (س) و قطعه شهدا میروم، میبینم که چهره خیلی از آنها چقدر برایم آشناست و قبلا آنها را نقاشی کردهام. در آن دوره فضای عجیبی بر بنیاد حاکم بود. گاهی میشد که وقتی مادر یک شهید برای تحویل گرفتن تصویر فرزند شهیدش به کارگاه میآمد، همان جا میفهمید که فرزند دیگرش هم در جبهه شهید شده است. همه ما در چنین فضایی کار میکردیم.
سفارشها را خود خانوادهها میدادند؟
بله. آن زمان واحد تعاون سپاه پاسداران اطلاعات شهدای مناطق را جمعآوری میکرد و به خانوادهها اطلاع میداد. خانوادهها هم به بنیاد شهید مراجعه میکردند و سفارش پرتره نقاشی فرزندشان را میدادند. علاوه بر این تهیه پلاکارد و پوستر و تصویر شهید برای تبلیغات و مراسم شید هم بر عهده بنیاد بود. معمولا عکسهایی که خانوادهها به ما تحویل میدادند کیفیت خوبی نداشت، محو و تار یا بخشی از یک عکس دسته جمعی بودند. بنابراین کار بچههای کارگاه خیلی سخت بود. ما باید با ابتداییترین امکانات، شبیهترین تصویر به شهید را نقاشی میکردیم. از طرفی حجم بالای کارها هم ممکن بود روی کیفیت نقاشیها تأثیر منفی بگذارد.
قبل از بنیاد فعالیت هنریتان چگونه بود؟
وقتی کارم را در بنیاد شروع کردم قبل از آن نقاشی میکردم و برای تزیین خانهها کارهای منظره و آبستره انجام میدادم. نقاشی از چهره شهدا بود که باعث شد هنر طراحی چهره بار دیگر مطرح شود و نگاه جدیتری به آن صورت بگیرد، چون بعد از انقلاب نقاشی پرتره خیلی کم شد و نقاشان بعد از کمالالملک بیشتر به سمت هنر غیرفیگوراتیو رفته بودند.
برای کارتان از چه موادی استفاده میکردید؟
موادی که استفاده میکردیم رنگ پلاستیک بود که سریع هم خشک میشد و جواب میداد. تونالیتههای مورد نیازمان را در فاصله زمانی کوتاه تهیه میکردیم. آن زمان شرکتهای بزرگی نبودند که بوم و رنگ بسازند. من خودم چوبها را به یک نجاری در خیابان منوچهری میدادم تا به تعداد زیاد چهارچوب تهیه کند. تدارکات بنیاد میرفت تحویل میگرفت و در انباری که در پارکینگ طبقه پایین بنیاد بود از آنها نگهداری و استفاده میکردیم. برای پارچه هم از متقالهای توپر استفاده میکردیم. آنها را میبریدیم و روی چوبها منگنه میکردیم. این چوبها ماندگاری خوبی داشتند.
هنگام کشیدن چهره شهدا چه چیزی بیشتر از همه مدنظرتان بود؟
خیلی از نقاشانی که ما با آنها کار میکردیم روی کارها امضا نمیزدند. گاهی آرم بنیاد را کوچک میزدند با اسم شهید. ما مراقب بودیم که فقط خود کار خوب از آب دربیاید، چون مادر و خواهر شهید که برای بردن تصویر میآمدند همان موقع میایستادند و لحظاتی را با نقاشی حرف میزدند و بعد هم که میبردند و در منزل نصب میکردند و سالها با آن زندگی میکردند. از نقاشانی که در آن سالها در بنیاد فعال بودند میتوانم به امیر آویش، ورزدار، اسماعیلی حاجی، گنجی، خداوردی، قلیپور، عیناللهی، میرفتاحی و آقای سیداشرف حسینی اشاره کنم.
پس از پایان جنگ سرنوشت این هنر چه شد؟
پس از پایان جنگ و با توجه به یکی از صحبتهای رهبری مبنی بر اینکه عطر شهادت باید در کوچهها و خیابانهای شهر پراکنده باشد، نقاشی دیواری از شهدا رونق گرفت. آن زمان بحث بر سر این بود که فرهنگ ایثار و شهادت باید به طور مستمر با مردم در ارتباط باشد. در سالهای نخست رونق نقاشیهای دیواری، من و چند نفر دیگر در این زمینه کار میکردیم. همان موقع یک نقاشی دیواری در خیابان مفتح از یک فرزند شهید که گلی را به پیکر پدرش میداد کشیدم که خیلی مورد توجه قرار گرفت و از رسانههای خارجی هم برای تهیه گزارش از آن آمده بودند.
آن کسانی که در سالهای جنگ کنار من در بنیاد شهید کار میکردند بعدها خودشان حرفهای شدند و سفارش میگرفتند و کار میکردند. نقاشی دیواری از شهدا تبدیل به یکی از طرحهای مهم بنیاد شده بود و بعدها هم شهرداری و سازمان زیباسازی وارد کار شدند. نقاشیهایی که امروز کشیده میشود باید کاملا فاخر و زیبا باشند و به اعتقاد من باید تا جای ممکن از چهره استفاده نشود و اگر هم استفاده میشود باید خیلی زیبا باشد تا تأثیر خود را بگذارد.
غلامعلی طاهری متولد 1335 و فارغالتحصیل کارشناسی ارشد نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. از فعالیتهای او میتوان به دبیر کل اولین جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی فجر/ 1387، تدریس در دانشگاه، سرپرست موزه هنرهای معاصر تهران (1365- 1364)، معاون هنری بنیاد شهید و امور ایثارگران (1372- 1369) و مشاور هنری مرکز هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اشاره کرد.
او همچنین دبیری نمایشگاهها و جشنوارههای متعدد نقاشی، عضویت هیأت مؤسس و هیأت مدیره انجمن هنرهای تجسمی انقلاب و دفاع مقدس، عضویت هیأت امناء مؤسسه توسعه هنرهای تجسمی معاصر، عضویت کمیسیون هنرهای تجسمی معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران را برعهده داشته است.
*سمیرا زالپور