گروه جهاد و مقاومت مشرق - در بخش اول این یادداشت به ماجرای ربوده شدن حاج احمد متوسلیان و سه نفر همراهش توسط فالانژیستها اشاره شد و بیان گردید که چگونه سیاستمداران سیاست خارجی و دیپلماتهای وقت جمهوری اسلامی از زمان ربوده شدن این عزیزان تا سال 75 یعنی به مدت 14 سال علی رغم میانجی گریهای فراوان برای آزادی گروگانهای غربیِ در دست نیروهای مقاومت لبنان، هیچ گاه این میانجیگری خود را منوط به آزادی گروگانهای ایرانی نکردند؛ با وجود اینکه اخباری مبنی بر زنده بودن آنها تا آن زمان منتشر می شد.
چهار دیپلمات، زنده اند!
در خرداد ماه 1376، احمد حبیب الله رئیس کمیته دفاع از حقوق زندانیان خارجی در اسرائیل، اعلام کرد: من از جانب اسرائیلی ها تأکید می کنم چهار ایرانی که در سال 1982 در لبنان ربوده شدند، زنده هستند. احمد حبیب الله در چند سال قبل از آن نیز در مصاحبه های گوناگون مطبوعاتی اظهار داشته بود: گروگان های ایرانی زنده و در زندان های اسرائیل هستند.1
در یکی از مقالات ماهنامه صبح به تاریخ مهر 1376، چنین آمده: یکی از زندانیان فلسطینی آزاد شده از زندان عتلیت تل آویو، ضمن تماس با دفتر سازمان عفو بین الملل در لندن، تأکید کرد که در زمان اسارتش در زندان عتلیت، یک بار در سال 1995 (1374) گروگان های ایرانی را با چشمان خود دیده است.2
ماهنامه نداء القدس نیز در تاریخ پنجم مارس 1998 (15 اسفند 1376) نوشت: منابع امنیتی تشکیلات خودگردان فلسطین اعلام کردند که چهار دیپلمات ایرانی که در سال 1982 هنگام اشغال لبنان توسط نیروهای رژیم صهیونیستی به اسارت این نیروها درآمده اند، هم اکنون در یکی از بازداشتگاه های رژیم صهیونیستی نگهداری می شوند.3
درخواست عجیب هاشمی از مجامع جهانی!
حسین اخوان برادر کاظم اخوان، در مردادماه 1380 در نامه ای خطاب به محسن میردامادی رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، با انتقاد از عملکرد مجلس در دوره های چهارم و پنجم در قبال این مسئله، و همچنین با انتقاد از عملکرد دولت در قبال این مسئله، می نویسد: اگر در یک کشور غربی این اتفاق می افتاد، برای دولتمردان آن کشور یک خجالت و فاجعه ملی محسوب می شد؛ اما در کشور ما آب از آب تکان نمی خورد و حتی عملکرد 19 ساله آنان در قبال این قضیه، یعنی طولانی ترین گروگان گیری عصر حاضر، در معرض ارزیابی و تحلیل قرار نمی گیرد.4
روزنامه رسالت در تیر ماه 1381 در خبری نوشت: حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در دیدار با فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص)، با اشاره به گذشت 20 سال از حادثه ربوده شدن حاج احمد متوسلیان و سه تن دیگر از اتباع کشورمان در لبنان که مصونیت دیپلماتیک داشته اند، خواستار فعال شدن مجامع بین المللی و جهانی برای مشخص شدن وضعیت آنان شد!5
آقای هاشمی در حالی برای مشخص شدن وضعیت گروگان های ایرانی، خواستار فعال شدن مجامع جهانی می شود که از سال 1361 تا پایان ریاست جمهوری خود ایشان، بارها و بارها گروگان های آمریکایی و اروپایی با وساطت خود ایشان آزاد شده اند ولی حتی در یک مورد هم آزادی آنها مشروط به آزادی گروگان های ایرانی نشده است!
هفت سال طول کشید تا خاتمی نماینده معرفی کند!
سید رائد موسوی سخنگوی خانواده های دیپلمات های ربوده شده، می گوید: [پس از دستگیری سمیر جعجع، فرمانده فالانژیست ها در لبنان] وزارت خارجه زمان آقای خاتمی می توانست کارهای مهمی انجام دهد. ولی کوتاهی زیادی در این پرونده صورت گرفت. متأسفانه کسی سراغ سمیر جعجع نرفت؛ در یک برهه هفت یا هشت ساله، اقدامی صورت نگرفت.6
آقای موسوی در ادامه می افزاید: از اواسط دهه 70 خیلی کوتاهی شد. وزارت خارجه [کمال خرازی] در آن زمان خیلی بد پیگیری کرد. البته خود آقای خاتمی ـ به درخواست خانواده های گروگان ها ـ در دیداری که با حافظ اسد داشت، موضوع را مطرح کرد چون در آن زمان سوریه نفوذ زیادی در لبنان داشت؛ یعنی اگر در آن زمان همکاری خوبی بین ایران و سوریه برای پیگیری این پرونده شکل می گرفت که توافق آن را هم آقای خاتمی و حافظ اسد انجام داده بودند، به نتایج مطلوبی می رسیدیم. در آن زمان هم سمیر جعجع زنده بود و هم ایلی حبیقه، یعنی دو مهره اصلی که در این پرونده بودند. سمیر جعجع در آن زمان در زندانی بود که تحت سیطره سوری ها قرار داشت و ایلی حبیقه هم که مهره خود سوری ها بود. قرار شد که نماینده سوریه و ایران این موضوع را پیگیری کنند که همانجا حافظ اسد نماینده خودش را معرفی کرد. نماینده ای که حافظ اسد انتخاب کرد، سرلشکر قاضی کنعان، فرمانده کل لبنان بود و می توان گفت که قدرت و نفوذ او از رئیس جمهور لبنان هم بالاتر بود. اما ظاهراً شش یا هفت سال طول کشید تا آقای خاتمی نماینده خود را معرفی کرد و تقریباً سال آخر ریاست جمهوری بود که نماینده معرفی شد! بدنه وزارت خارجه [تحت مسئولیت کمال خرازی] هم اعتقادی به پیگیری سرنوشت این چهار نفر نداشتند.7
ربیعی، نوشدارو یا نیش دارو؟!
بعدها سرلشکر قاضی کنعان خودکشی کرد. پیش از آن اگر کسی از ایران می رفت و پای کار می ایستاد، می توانست پرونده را به نتیجه برساند. سمیر جعجع و ایلی حبیقه را می آوردند و از این دو نفر بازجویی می شد؛ حداقل این بود که می توانستیم به اطلاعات و مدارک مهمی دست پیدا کنیم اما خیلی کوتاهی شد.8
سال آخر دولت خاتمی هم که علی ربیعی به عنوان نماینده ایران معرفی شد، دیگر حافظ اسد در قید حیات نبود؛ نماینده حافظ اسد نیز خودکشی کرده بود؛ سوریه از لبنان خارج شده بود؛ ایلی حبیقه کشته شده بود؛ سمیر جعجع از زندان آزاد شده بود؛ و عملاً همه آن شرایطی که در آن زمان مهیا بود و می شد وضعیت این دیپلمات ها را پیگیری کرد، از بین رفته بود.9
چه کسی از بازگشت متوسلیان نگران بود؟
نگاهی به این اتفاقات نشان می دهد دولت خاتمی بنا بر احتمال نزدیک به یقین طبق یک نقشه حساب شده، آنقدر معرفی نماینده را به تأخیر انداخت تا همه شواهد و قرائن و سر نخ ها و راههای پیگیری موضوع، عملاً مسدود شوند! دولت خاتمی موقعی نماینده معرفی کرد که مطمئن شد هیچ کار عملی برای بازگرداندن گروگان ها و یا اطلاع از وضعیت آنها نمی توان انجام داد! به راستی در کابینه آقای خاتمی، چه کسی از بازگشت احمد متوسلیان نگران بود و آمدن او را معادل برملا شدن دست خود می دانست؟!
سید رائد موسوی در تاریخ 4 اردیبهشت 1383 در گفتگو با خبرگزاری مهر اظهار می دارد: متأسفانه مسئولان کشورمان برای جان اتباع خود ارزشی قائل نیستند. وقتی که خبرنگاری در عراق ربوده می شود، شاهد عکس العمل از سوی کشورهای آنان هستیم و تمام دستگاه سیاسی آن کشور به تکاپو می افتد، ولی این روند هیچ گاه در ایران دنبال نمی شود. اگر به روند رسیدگی به وضع شهدای دیپلمات در مزار شریف و یا کشته شدن دبیر اول سفارت ایران در بغداد، یا ایرانیانی که در شهرهای مقدس عراق به شهادت می رسند توجه شود، همه ناشی از سهل انگاری مسئولین در قبال جان ایرانیان است. چندین ایرانی در عراق توسط نیروهای لهستانی کشته می شوند، نه تنها اعتراضی به لهستان نمی شود، بلکه وزیر دفاع [آقای شمخانی] به آن کشور می رود و در مذاکرات خود هیچ اشاره ای به این مسئله نمی کند.
موسوی در خصوص نتایج کاری کمیته پیگیری نیز گفت: هر وقت که با این کمیته تماس گرفته می شود تا در جریان چگونگی کار قرار گیریم، آنها مسئله را امنیتی می دانند[!] و می گویند: تا زمان رسیدن به نتایج کامل، هیچ گونه اظهار نظری نمی کنیم. در تمام مدت ریاست جمهوری آقای خاتمی، بارها از ایشان برای مشخص شدن وضع دیپلمات های ربوده شده ایرانی، خواستار ملاقات حضوری شده ایم که تا کنون این اقدام عملی نشده است و این نشان می دهد که تلاشی برای روشن شدن وضعیت آنها صورت نمی گیرد.10
پس از چندی ظاهراً اعتراض خانواده های گروگان ها به گوش آقای خاتمی رئیس جمهور وقت می رسد و آنها موفق می شوند که در مرداد 83 با رئیس جمهور ملاقات کنند. برادر کاظم اخوان طی رنجنامه ای خطاب به برادرش در مرداد 1383 می نویسد: بالاخره پس از هفت سال انتظار، موفق شدیم با آقای خاتمی ملاقات داشته باشیم و ایشان قول دادند که این موضوع را تا پایان ریاست جمهوری خود روشن کنند. پرونده نیز از دست کسانی که تعمداً آن را در هاله ای از ابهام قرار داده بودند، خارج شد و به کسان دیگری سپرده شده است.11
این جمله نشان می دهد که تا آن هنگام، پرونده این موضوع در دست کسانی بوده که آن را تعمداً در وضعیت مبهم نگه داشته بودند.
آقای رضایی! تا حالا کجا بودید؟
محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، در تاریخ 12 بهمن 1383 در این مورد اظهار می دارد: به طور جدی پرونده 4 دیپلمات ربوده شده را پیگیری می کنم[!] ما امکانات بین المللی خیلی خوبی داریم که می توانیم با دست گذاشتن روی آن امکانات، از طرف های روبروی این پرونده ـ از فالانژهای لبنان گرفته تا کشورهای دیگر ـ بخواهیم تا جواب های روشن و مشخصی را برای مردم و خانواده هایشان ارائه دهند!12
محسن رضایی در حالی این سخنان را مطرح می کند که طی مدت حدود 16 سال فرماندهی بر سپاه پاسداران، هیچ اقدام عملی از سوی ایشان برای آزادی گروگان ها صورت نگرفت.
برای اینکه با بی اعتنایی جناب محسن رضایی نسبت به سرنوشت احمد متوسلیان و همراهانش، بیشتر آشنا شویم، به یک نمونه اشاره می کنیم. هاشمی رفسنجانی در یادداشت مورخ پنجم بهمن 1361 در خاطراتش می نویسد: آقای بهادران آمد و از اینکه گروهی از کردهای عراقی که چند نفر غربی را در عراق اسیر کرده و سپاه به آنها توجه نمی کند، گله داشت.13
اگر محسن رضایی واقعاً دغدغه آزادی احمد متوسلیان را داشت، چرا از چنین فرصت گرانبهایی که در سال 61 برایش پیش آمد، استفاده نکرد؟!
محسن رضایی در تاریخ 15 تیر 1384 نیز در مراسم سالگرد ربوده شدن احمد متوسلیان و همراهانش می گوید: مسئولان وزارت اطلاعات و وزارت امور خارجه در مورد این پرونده کم کاری کرده اند. طی این سالها، دهها سند هسته ای و یا اسناد ارزشمند با اروپا امضاء شده و معتقدم که حداقل یکی از مابه ازاهای این سندها و قراردادها، می توانست این چهار ایرانی مظلوم باشند. مطمئن باشید اگر مسئولان عالی نظام اراده کنند که این موضوع را به سرانجام برسانند، قطعاً این کار انجام خواهد شد.14
البته در اینکه افرادی همچون دکتر علی اکبر ولایتی با تصدی حدود 16 ساله پست وزارت خارجه و کمال خرازی با تصدی 8 ساله پست وزارت خارجه و علی ربیعی نماینده ویژه خاتمی، باید پاسخ دهند که در مدت مسئولیت خویش، چه اقدام عملی در این رابطه انجام داده اند، شکی نیست ـ و البته باید پرسید که آیا شواهد و قرائن حاکی از آن نیست که این حضرات کوتاهی های بسیاری در این مسئله داشته اند؟ ـ اما باید به محسن رضایی نیز یادآور شد که ظاهراً ایشان فراموش کرده یکی از افرادی که بسیاری از این اسناد ارزشمند را با اروپایی ها امضاء کرده، هاشمی رفسنجانی بوده که اصولاً بحث مبادله گروگان های ایرانی، ظاهراً برای ایشان اهمیت چندانی ندارد!
سانسور ربوده شدن چهار دیپلمات در خاطرات هاشمی
برای اینکه روشن شود مسئله اسارت یکی از مهمترین فرماندهان نظامی جبهه های جنگ، چقدر برای هاشمی کم اهمیت است، کافی است نگاهی به یادداشت های روزانه ایشان در سال 1361 انداخت تا روشن گردد در حالی که جناب هاشمی در یادداشت های روزانه خود از ذکر کوچکترین و بی اهمیت ترین مسائل نیز غفلت نمی کند؛ اما از تاریخ 14 تیر 61 یعنی روز اسارت متوسلیان و همراهانش، تا پایان سال 61، حتی یک جمله در یادداشت های ایشان راجع به این موضوع دیده نمی شود! بدتر اینکه در هیچ کدام از مصاحبه ها و سخنرانی های ایشان در سال 61 نیز کوچک ترین اشاره ای به این ماجرا وجود ندارد!
کارشکنی ماست فروشها!
اما در مورد این جمله محسن رضایی که گفته بود: «اگر مسئولان عالی نظام اراده کنند که این موضوع را به سرانجام برسانند، قطعاً این کار انجام خواهد شد»، باید گفت این کلام حقی است اما به شرط آنکه آن دو فردی که احمد متوسلیان به آنها لقب «ماست فروش» داده و گفته بود «اینها عناصر عملیاتی نیستند و فقط بلدند در ستاد بنشینند و دستور بدهند»ـ و البته طی سه دهه گذشته همواره در پست های مهمی نیز قرار داشته اند ـ دست از کارشکنی های خود بردارند و با انواع و اقسام برنامه ها و طرح ها، جلوی هر گونه اقدام عملی را سد نکنند!
آزادی 3 گروگان توسط متوسلیان
جالب اینجاست، هنگامی که احمد متوسلیان پس از مدتی اقامت در لبنان و مشاهده اوضاع آنجا، برای دادن گزارش به تهران می آید، بعد از بازگشت دوباره به لبنان خبردار می شود که سه نفر از نیروهای ایرانی توسط مزدوران اسرائیل اسیر شده اند. وی بلافاصله اعلام می کند که چنانچه آنها نیروهای ایرانی را آزاد نکند، دست به عملیات نظامی علیه اسرائیل خواهد زد. اسرائیلی ها نیز که از این تهدید ترسیده بودند، فوراً سه نفر ایرانی را آزاد می کنند.
متاسفانه علی رغم ادعاهای مطرح شده توسط جناب رضایی ایشان برای آزادی احمد متوسلیان و همراهانش حتی برای یک بار هم که شده اسرائیلی ها را تهدید زبانی هم نکردند.
باز هم کارشکنی در طرح آزادسازی
سردار میرفیصل باقرزاده رئیس بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس، در حاشیه مراسم سالگرد گروگان ها در 15 تیر 1384 به مطلب مهمی اشاره می کند. وی می گوید: دو سال است که بنیاد حفظ آثار در این رابطه اقداماتی را به عمل آورده و در همین زمینه برای پیگیری سرنوشت این 4 دیپلمات ایرانی، طرحی را تهیه کرده بودیم که حدوداً چهار سال پیش [یعنی در سال 1380] در ستاد کل نیروهای مسلح مطرح شد ولی هنگامی که خواستیم این طرح را به اجرا بگذاریم، گفتند که در سطوح دیگر از جمله در وزارت امور خارجه این موضوع در حال پیگیری است[!!] و این همان طرحی بود که منجر به آزادسازی تعدادی از اسرای حزب الله لبنان شد، اما متأسفانه در این بخش، موضوع باز گره خورد و متوقف شد.15
همان گونه که ملاحظه می گردد، هر گاه که یک طرح عملیاتی برای آزادسازی گروگان ها مطرح می شود، آن کسانی که به هیچ وجه خواهان بازگشت احمد متوسلیان نیستند، فوراً به میدان آمده و با طرح کردن این مطلب که لازم نیست شما اقدامی انجام دهید و وزارت خارجه یا ارگان های دیگر در حال پیگیری این مطلب هستند؛ جلوی انجام هرگونه راهکار عملی را سد می کنند.
علیرضا اکبری مشاور سابق وزیر دفاع، در تیر ماه 1384 اظهار می دارد: بین سال های 1982 تا 1986، دهها جاسوس یا افراد غربی در لبنان و خاورمیانه ربوده شدند که با وساطت و تلاش های دیپلماتیک ایران آزاد شدند، حال چگونه است که راجع به گروگان های خودمان این اتفاق نیفتاد؟!16
اخبار زنده بودن گروگانها تا سال 82
سید رائد موسوی فرزند سید محسن موسوی، در تاریخ 26 تیر 1384 در یک کنفرانس خبری اظهار داشت: آخرین اخبار ما از سرنوشت چهار دیپلمات ربوده شده ایرانی، حکایت از آن دارد که یک سال و نیم پیش، یکی از افرادی که در مبادله حزب الله و رژیم صهیونیستی توسط این رژیم آزاد شد، به ما گفت که این افراد را در زندان حیفا دیده و وقتی عکس افراد مختلفی را برای شناسایی به او نشان دادند، او تصویر این چهار نفر را شناسایی کرد.17
این نشان می دهد حداقل تا سال 1382، این چهار نفر هنوز زنده بوده و در اسارت صهیونیست ها بسر می برده اند.
ربیعی هم هیچ اقدامی نکرد!
موسوی همچنین با اشاره به کم کاری کمیته ای که از جانب آقای خاتمی مسئول پیگیری این مسئله شده بود، گفت: متأسفانه کمیته ای که آقای خاتمی به ریاست علی ربیعی حدود یک سال و نیم پیش تشکیل داد، هیچ اقدام مؤثری انجام ندادند و در این یک سال و نیم، تنها کار این کمیته، دسته بندی اطلاعات موجود بود و حتی هیچ اطلاعات جدیدی نیز به آن افزوده نشد.18
چند پرسشِ تاریخیِ بی جواب مانده!
در پایان، چند سوال از همه کسانی که به نوعی در جریان این ماجرا بوده اند به ویژه آقای م.ر و آقای ش باید پرسید؛ سوالاتی که پاسخ به آنها بسیاری از مسائل را روشن خواهد کرد: نام آن دو نفری که احمد متوسلیان در مورد آنها گفته بود: «اینها عناصر عملیاتی نیستند و فقط بلدند در ستاد بنشینند و دستور بدهند»چیست؟ گوینده این جمله که «احمد متوسلیان دندان کرم خورده ای بود که ما آنرا کندیم و انداختیم دور»، چه کسی بود؟
به راستی چه کسانی در این 32 سال با انواع و اقسام کارشکنی ها و حیله ها ، مانع از بازگشت احمد متوسلیان و همراهانش شده اند؟ چه کسانی بازگشت احمد متوسلیان را مساوی با برملا شدن دست خود می دانند؟
چرا یک روز قبل از عملیات مبادله گروگان های ایرانی با گروگان های آمریکایی در سال 61، معاون احمد متوسلیان از سمت خود برکنار و همان روز به ایران بازگردانده می شود؟ چرا اجازه داده نمی شود که وی در روز مبادله گروگان ها در صحنه حضور داشته باشد؟ چرا در روز مبادله، گروگان های آمریکایی آزاد می شوند اما از تحویل گرفتن گروگان های ایرانی خودداری می شود؟ چرا هیچ گاه آزادی گروگان های آمریکایی و اروپایی، موکول به آزادی احمد متوسلیان و همراهانش نشده است؟
به راستی که مظلومیت 32 سال اسارت سردار مظلوم ژنرال احمد متوسلیان و همراهانش، می تواند پرده نفاق را از چهره برخی مدعیان انقلابی گری کنار بزند.
پی نوشتها
1. مهدی انصاری و دیگران .» ماجرای مک فارلین «. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، 1380 . ص 43
2. حمید داود آبادی .» کمین جولای 82 «. تهران: نشر غنچه ، 1384 . ص 76
3. همان . ص 77
4. همان . ص 144
5. همان . ص 160
6. سید ابوطالب موسوی .» پرونده ربایش ؛ بیم ها و امیدها «. هفته نامه پنجره . 17 تیر 1391 ، ص 49
7. همان . ص 49
8. همان . ص 49
9. همان . ص 49
10. کمین جولای 82 . پیشین ، ص 214
11. همان . ص 230
12. همان . ص 254
13. اکبر هاشمی رفسنجانی .» پس از بحران ؛ کارنامه و خاطرات 1361 «. به اهتمام فاطمه هاشمی . تهران: دفتر نشر معارف انقلاب ، 1380 . ص 372
14. همان . ص 268
15. همان . ص 269
16. همان . ص 279
17. همان . ص 280
18. همان . ص 281
* کامران غضنفری/ نویسنده کتاب راز قطعنامه / هفته نامه 9 دی
کد خبر 325877
تاریخ انتشار: ۱۸ تیر ۱۳۹۳ - ۱۶:۲۲
- ۲۶ نظر
- چاپ
رای اینکه روشن شود مسئله اسارت یکی از مهمترین فرماندهان نظامی جبهه های جنگ، چقدر برای هاشمی کم اهمیت است، کافی است نگاهی به یادداشت های روزانه ایشان در سال 1361 انداخت تا روشن گردد در حالی که جناب هاشمی در یادداشت های روزانه خود از ذکر کوچکترین و بی اهمیت ترین مسائل نیز غفلت نمی کند.