به گزارش مشرق، پرونده صلحآمیز هستهاى ایران، طى بیش
از یک دهه اخیر فراز و نشیبهاى فراوانى داشته و همواره یکى از بهانههاى
عمده غرب براى اعمال فشار بر جمهورى اسلامى بوده است. این در حالى است که
جمهورى اسلامى ایران در طول این مدت به انحای مختلف نشان داده است که
برخلاف تصورات و تبلیغات واهی غرب، چه بهلحاظ اعتقادى و چه بهلحاظ
منطقى، تنها بهدنبال برخوردارى از یک برنامه هستهاى کاملاً صلحآمیز
که بهرهمندى از آن حق هر ملتى هست، بوده است.
درست از روز سوم آذر 1392 و پس از آنکه وزراى خارجه ائتلاف 1+5 و جمهورى
اسلامى ایران در ژنو سوئیس توافق کردند که در شش ماه آینده براى دستیابى به
توافق نهایى و جامع در راستاى برنامه و اقدام مشترک، نشستهاى دیگرى را در
پایتخت اتریش (مقر اروپایى سازمان ملل) برگزار کنند، تاکنون پنج دور
مذاکرات در وین برگزار شده است که هماینک نیز دور جدید مذاکرات که از آن
با عنوان مذاکرات وین 6 یاد مىشود، در حال برگزارى است. شایان ذکر است در
ژنو تأکید شده است که اگر تا 29 تیر (20 جولاى 2014) توافق نهایى انجام
نشود، این مهلت شش ماه دیگر تمدید خواهد شد.
بىشک مذاکرات کنونى وین را باید مذاکراتى مهم و حائز اهمیت تلقى کرد. اما در پاسخ به این سؤال که چرا وین 6 مهم است، بایستى تأکید کرد که این دور از مذاکرات هستهاى، در حقیقت آخرین آزمون براى غرب بهویژه آمریکایىهاست تا براى یکبار هم که شده، از کینهورزى و بهانهتراشى که دیگر نخنما شده است دست بردارند و در مقابل، حسن نیت خود را در برابر اقدامات اعتمادساز جمهورى اسلامى ایران به اثبات رسانیده و در یک کلام براى ملت ایران اعتمادآفرینى کنند.
غرب و در رأس آن ایالات متحده آمریکا بهخوبى مىداند که جمهورى اسلامى ایران چیزى براى پنهانکردن و مخفى نگهداشتن ندارد و تمامى برنامهها و فعالیتهاى هستهاىاش نیز منحصراً صلحآمیز و براى پاسخ به نیاز غیرنظامى کشور در زمینههاى گوناگون بهداشت و درمان، انرژى، کشاورزى و سایر حوزههاى مشابه است و دیگر دلیلى ندارد که در این حوزه براى ایران تنشآفرینى نمود. لذا این مسأله بر اهمیت وین 6 افزوده است و آنرا مهم ساخته است زیرا، افکار عمومى جهان در آستانه این دور از مذاکرات، بار دیگر چشم به وین دوختهاند تا راستىآزمایى کشورهاى غربى را در وعدهها و حرف و حدیثهاى خویش بیازمایند؛ هرچند که مثلث منافقین، صهیونیستها و رژیمهاى سر تا پا مرتجع عربى کما فى السابق سعى در سمپاشى تبلیغاتى در برابر این نشست دارند، اما باید به غرب گوشزد نمود که دیگر مدت زمان زیادى براى پایان زمستان توهم فعالیتهاى اتمى ایران نمانده و شاید اگر طرف غربى تا روز 29 تیر نمره قبولى نگیرد، روسیاهى براى آنان تا ابد باقى خواهد ماند.
غربىها نیک مىدانند که سیاست یک بام و دو هوا و یا هویچ و چماق و امثالهم شاید زمانى در مورد افرادى همچون قذافى و صدام حسین جواب مىداد، اما در مقابل ایران اسلامى قدرتمند که حرف نخست را در منطقه مىزند، اثرگذار نبوده و بهمثابه کلیشهاى نخنماشده است. وین 6 آخرین فرصت براى غرب است تا دست از زیادهخواهىها و طمعورزىها و بهانهتراشىهاى خود بردارند. جمهورى اسلامى ایران با سعه صدر فراوان تاکنون به دقت به مسائل و نگرانىهاى بىمورد اتحادیه اروپا و آمریکا گوش کرده و تا آنجا که امکان داشته حتى فراتر از پادمانهاى بینالمللى، انعطاف نشان داده و براى تدوین طرح برنامهاى که همه استانداردهاى یک برنامه صلحآمیز غیرنظامى را دارا باشد، با ائتلاف 1+5 همکارى کرده است. لذا جمهورى اسلامى ایران با اقدامات متعدد اعتمادساز و ارائه طرح مورد توافق اکثریت، حسن نیت خود را به کرات نشان داده و اینک نوبت غربىهاست تا در وین 6 به انتظارات ملت ایران درباره انجام اقدامات متقابل و نه متضاد، جامع عمل بپوشانند.
غربىها نیک مىدانند که جمهورى اسلامى ایران زمانى که فرصت داشت، در پى ساخت بمب اتمى نبود. به این معنا که در فاصله سالهاى 2005 تا 2013 میلادى زمانى که روابط ایران با غرب و همکارى با آژانس بینالمللى انرژى اتمى در سطح پائینى قرار داشت، زمان کافى وجود داشت، محدودیتهاى بینالمللى کمتر بود و نظارت نسبتاً سبکترى صورت مىگرفت، سانتریفیوژ کافى براى رفتن به سمت ساخت بمب اتم وجود داشت اما ایران مبتنى بر آموزه دینى و فتواى رهبر انقلاب که سلاح هستهاى و تولید و کاربرد آن «حرام» است، به آن سو نرفت چنانکه حتى گزارشهاى ارزیابى اطلاعات ملى آمریکا در سالهاى 2007 و 2012 نیز اذعان کردند که ایران حتى گامى در این مسیر برنداشته است.
لذا اینجاست که باید گفت دیگر بهانهاى براى غرب باقى نمانده است؛ وین 6 فرصت طلایى و آخرین فرصت براى غرب جهت دستیابى به یک توافق جامع و کامل با ایران است. غربىها باید توجه کنند که توهم و محاسبات نادرست و زیادهخواهى و مطالبات غیرواقعبینانه و دروغ و اکاذیب در مورد برنامه هستهاى صلحآمیز ایران مىتواند به از دست رفتن این فرصت منجر شود. کوتاه آنکه وین 6 آزمون آخر جهت راستىآزمایى و اعتمادآفرینى غرب در مقابل ایران است و اگر در آن مردود شوند، دیگر این آزمون براى غرب تکرار نخواهد شد.
براى ایران توافقى مطلوب است که اولاً ضمن حفظ ظرفیت موجود غنىسازى، راه توسعه این ظرفیت براى تأمین نیازهایش را باز بگذارد. ثانیاً به لغو ملموس تحریمها در کوتاهمدت بینجامد. ثالثاً مسیر بهانهجویىهاى بعدى را ببندد و تکلیف مختومهشدن جنجال را پس از 10 سال اعتمادسازى روشن کند.
در مقابل آمریکایىها مایلند برنامه هستهاى ایران را نه فقط تعلیق و فریز کنند بلکه آنرا به عقب برانند، از مقیاس صنعتى به مقیاس آزمایشگاهى و مینیاتورى (دکور برنامه هستهاى) فرو بکاهند، شاکله تحریمها را حفظ کنند و لغو آنرا به آیندهاى نامعلوم حوالت دهند در حالىکه امتیازات نقد مىخواهند. آمریکایى ها فراتر از اینها- اگر پا دهد- مایلند در پوشش یک توافق حقوقى ایران را نه بهعنوان یک طرف قرارداد و بده- بستان بلکه به عنوان طرف «متهم» ایزوله کنند و پس از آن بر مطالبات پلکانى و تصاعدى بیفزایند.
یک مسأله راهبردى براى آمریکا به تعبیر «گلوبال ریسرچ» این است که آمریکایى ها فراتر از برنامه هسته اى، نگران توانایى «نه» گفتن ایران به خط مشى کاخ سفید هستند حال آنکه دکترین آمریکا بر مبناى بازداشتن دیگران از این نه گفتن تعریف شده است. در قبال این نگرانى آمریکا مصمم است آمدن ایران پاى میز مذاکره را به عنوان یک دستاورد به حساب خود بنویسد و با اخذ امتیاز به تبلیغات خود اعتبار بخشد.
مطابق دستور کار «وین 5» قرار بود وزیران خارجه 1+5 به عنوان عالى ترین مقام تصمیم گیرنده در آخرین روز یا روزهاى مذاکرات و بعد از آن که متن توافق جامع آماده شد، براى امضا و تأیید نهایى به تیمهاى مذاکره کننده خود در وین ملحق شوند اما، فراخوان اشتون از اتفاق جدیدى خبر مى دهد که حضور فورى وزراى خارجه 1+5 را ضرورى ساخته است. خبرگزارى رویترز به نقل از دیپلماتهاى مذاکره کننده اعلام کرده؛ حضور وزراى خارجه 1+5 در وین به منظور امضاى توافق جامع نیست، بلکه آنان براى عبور از بن بست غیرمنتظره اى که در جریان مذاکرات پدید آمده است به وین فراخوانده شده اند.
گفتنى است وزیران خارجه چین و روسیه به وین نرفتند. اولى براى عدم حضور خود به دورى مسافت! و جدول کارى از قبل برنامه ری زىشده اشاره کرد و لاوروف ضرورت همراهى با پوتین در سفر آمریکاى لاتین را پیش کشید! ولى گزارشها حکایت از آن دارند که چین و روسیه با 4 کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان درباره متن توافق نهایى اختلاف نظر دارند و محدودیتهاى اعمالشده را با توجه به شفافیتهاى خواستهشده از ایران، «متوازن» ارزیابى نمىکنند. ضمن آنکه حدس مىزنند در چالش هستهاى یازدهساله کشورمان، فصل جدیدى در حال ورقخوردن است.
همه شواهد حاکى از آنند، آنچه سیستم محاسباتى حریف را درهم ریخته و وزیران خارجه آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان را با عجله به «وین» کشانده تا به قول دیپلماتهاى غربى، براى عبور از بنبست پدیدآمده، چارهجویى کنند، اعلام صریح خط قرمز نظام در مذاکرات هستهاى است که روز دوشنبه هفته قبل از سوى رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران و مسؤولان نظام با ایشان مطرح شد. حضرت آقا با نگاهى دقیق و فنى و کارشناسانه تأکید کردند که جمهورى اسلامى ایران به یکصد و نود هزار «سو» اورانیوم غنىشده نیاز دارد و با رونمایى از ترفند حریف گفتند «طرف مقابل به مرگ گرفته که به تب راضى بشوید».
یکى از اصلىترین محورهاى مورد چالش در مذاکرات هستهاى، میزان نیاز ایران به اورانیوم غنىشده براى تأمین سوخت رآکتورهاى اتمى کشور است. آمریکا و متحدانش با پیش کشیدن واژه بهاصطلاح حقوقى ولى در واقع من درآوردى «نقطهگریز BREAK OUT» ادعا مىکنند برنامه هستهاى ایران باید در محدودهاى باشد که اگر تصمیم به تولید سلاح هستهاى گرفت، فاصله زمانى این تصمیم تا تولید سلاح حداقل بین 12 تا 18 ماه باشد و مدعىاند این فاصله بهمنظور آن است که در صورت تصمیم ایران به تولید سلاح فرصت کافى براى متوقفکردن آن وجود داشته باشد و با استناد به این قانون مندرآوردى، از ایران خواستهاند اولاً؛ تعداد سانتریفیوژهاى فعال از 4هزار دستگاه بیشتر نباشد که نتیجه نهایى آن پایاندادن به فعالیت هستهاى است - همانکه حضرت آقا با عنوان به مرگ گرفتهاند از آن یاد مىکنند - و ثانیاً؛ مواد هستهاى ذخیرهشده از 2 هزارکیلو تجاوز نکند و از سوى دیگر - متأسفانه - تیم هستهاى ما را به نقطهاى رساندهاند که خواستار فعالیت 8 هزار سانتریفیوژ باشد و این در حالى است که برخوردارى از 8 هزار سانتریفیوژ هم در حوزه و میدان غنىسازى آزمایشگاهى - پایلوت - قابل تعریف است و نه غنىسازى صنعتى که خواست و حق قانونى ایران است. بنابراین چنانچه با تعداد 8هزار سانتریفیوژ هم موافقت مىکردند - یعنى همانکه آقا باعنوان راضىشدن به تب از آن یاد کردهاند - باز هم ایران را در عمل از غنىسازى صنعتى محروم کرده بودند.
رهبر معظم انقلاب با تأکید بر اینکه نیاز ایران به اورانیوم غنىشده را خودمان تعیین مىکنیم و میزان نیاز ما 190 هزار «سو» اورانیوم غنىشده است، اینترفند باجخواهانه حریف را نه فقط خنثى کردند بلکه به باد دادند. از سوى دیگر میزان ذخیره اورانیوم غنىشده مورد نیاز کشورمان نیز مطابق خط قرمزى که رهبر معظم انقلاب ترسیم فرمودهاند، 190 هزار سو در سال است و نه دو هزار کیلوگرم مورد ادعاى حریف.
نکته ظریف و کاملاً فنى و کارشناسانه در بیانات رهبر معظم انقلاب اینکه، ایشان بهجاى تأکید روى تعداد سانتریفیوژهاى مورد نیاز جمهورى اسلامى ایران، روى فرآورده نهایى سانتریفیوژها تأکید کردهاند. به بیان دیگر، آنچه مهم است تعداد سانتریفیوژها نیست بلکه خروجى نهایى آنها یعنى میزان اورانیوم غنىشدهاى است که بهدست مىآید.
حال مىتوان تصور کرد که اگر حضرت آقا بهجاى خروجى نهایى سانتریفیوژها (190 هزار سو)، نیاز کشورمان را با تکیه بر تعداد سانتریفیوژها بیان مىفرمودند، هیچ تضمینى براى تأمین سوخت مورد نیاز رآکتورهاى اتمى ایران اسلامى وجود نداشت.
تأکید رهبر معظم انقلاب بر نیاز کشور به 190 هزار سو، ترسیم رسمى خط قرمز نظام در یکى از اصلىترین محورهاى مناقشه و چالش مذاکرات هستهاى است. این خط قرمز، از آنجهت سرنوشتساز و تعیینکننده است که از سوى بالاترین و عالىرتبهترین مقام جمهورى اسلامى ایران مطرح شده است و بدیهى است که بههیچوجه قابل تغییر نخواهد بود و حریف نمىتواند و دلیلى هم ندارد که آنرا یک «تاکتیک» تلقى کند. از اینروى مىتوان و باید گفت که حضرت آقا با ترسیم این خط قرمز غیرقابل عبور، تمامى محاسبات چند ماهه اخیر - بخوانید یازدهساله - حریف را مختل کردهاند. گفتنى آنکه رهبر معظم انقلاب در بیانات روز دوشنبه خود گفته بودند، حریف با لطایفالحیل و دستزدن به ترفندهاى شیطانى مىکوشد سیستم محاسباتى ما را مختل کند و مسؤولان ما را با ارائه آدرس غلط به نتیجه غلط برساند.
حریف بهخوبى مىداند که وقتى شخصیت برجستهاى در جایگاه عالىرتبهترین مقام جمهورى اسلامى ایران، خط قرمز نظام را در مذاکرات، ترسیم مىکند، نگران «عدم توافق» نیز نخواهد بود و این در حالى است که «توافق» نیاز آمریکا و متحدانش است که قصد داشتند با لطایفالحیل این «نیاز» خود را در قالب «امتیاز» به جمهورى اسلامى ایران تحمیل کنند.
بسیارى از کارشناسان پس از سخنرانى حضرت آقا، اشاره کردند که ایشان محاسبات استراتژیک حریف را بر هم زد. منظور از این اظهارات چیست؟ از یک نقطه دید استراتژیک، سخنرانى روز دوشنبه، قبل از هر چیز بهمعناى رسمى و علنىکردن خطوط قرمز ایران در مذاکرات هستهاى است. در مذاکراتى با این درجه از حساسیت و اهمیت، وقتى یک طرف تصمیم مىگیرد خطوط قرمز خود را بهطور رسمى و علنى -آن هم در بالاترین سطح- مطرح کند، هدف نمىتواند چیزى جز «مدیریت محاسبات» حریف باشد.
یک محاسبه اشتباه بسیار خطرناک نزد گروه 1+5 -که پیش از این چندین بار از آن سخن گفتهایم- این بوده که خطوط قرمز مطرحشده از سوى تیم مذاکرهکننده ایران اهرمهاى چانهزنى است و ایران در دقیقه 90 زمانى که میان شکست مذاکرات و حفظ خطوط قرمز خود مخیر شود، آنها را کنار خواهد گذاشت.
مقامهاى آمریکایى طى هفته گذشته بهصراحت گفتهاند چنین تلقى درباره خطوط قرمز ایران دارند و نتیجه گرفتهاند که ایران در ساعات پایانى مذاکرات امتیاز خواهد داد. سخنرانى روز دوشنبه قاعدتاً باید این محاسبه اشتباه را تصحیح کرده باشد. این البته کار سادهاى نیست و منطقى است که تصور کنیم تصمیمگیرى درباره آن، وزراى خارجه 1+5 را به وین کشاند.
اصل مسأله اکنون این است که یک جنگ عمیق محاسباتى در وین درگرفته است. محاسبه ایران این است که اولاً آمریکایىها چارهاى جز بیرون کشیدن یک نتیجه از این مذاکرات ندارند؛ ثانیاً، اگر بنا باشد توافق هستهاى منجر به تثبیت تئورى «کارآمدى فشار در تغییر محاسبات ایران» شود، همان بهتر که هیچ توافقى حاصل نشود؛ و ثالثاً، ایران مایل است سوء تفاهمى را که برخى آدرسهاى ارسالى از داخل درباره «اضطراىبودن رفع تحریمها» در ذهن آمریکایىها ایجاد کرده، یکبار براى همیشه تصحیح کند.
همه این اتفاقات در سخنرانى روز دوشنبه رخ داده است. اکنون آمریکایىها باید میان دو گزینه «رفع نگرانىهاى مشروع و حصول توافق» یا «تکیه بر مطالبات زیادهخواهانه و منتفىشدن توافق» یکى را انتخاب کنند.
نتیجه راهبردى سخنرانى روز دوشنبه این است که خطوط قرمز مطرحشده از سوى رهبر معظم انقلاب اسلامى بهویژه درباره ظرفیت غنىسازى، باید در هرگونه توافق جامع لحاظ شود و الا توافق براى ایران قابل پذیرش نخواهد بود و این یک خط قرمز واقعى است نه تاکتیک مذاکراتى که ایران قرار است در انتهاى کار آن را پس بگیرد.
حالا دیگر آمریکایىها مىدانند حد چانهزنى تا کجاست و از کجا به بعد دیگر جایى براى چانهزدن وجود نخواهد داشت و نوبت به تصمیمگیرى مىرسد. بهوجودآمدن این شرایط، مذاکرات را شفافتر و معنادارتر مىکند و اجازه وقت تلف کردن به هیچ طرفى نخواهد داد.
نکته بعدى در سخنان روز دوشنبه رهبر معظم انقلاب اسلامى این بود که یک پرسش بنیادین در مذاکرات را تعیین تکلیف کرد. آن پرسش که از روز امضاى توافق ژنو تا کنون همواره مطرح بوده این است که اگر بناست میزان نیاز ایران تعیینکننده ظرفیت غنىسازى آن باشد، این نیاز را چه کسى تشخیص خواهد داد. رهبر معظم انقلاب اسلامى در سخنان روز دوشنبه خود نشان دادند که از دید ایشان، طرفى که میزان نیاز ایران به غنىسازى را معین مىکند خود ایران است و هیچ تحمیل یا دیکتهاى در این حوزه وجود نخواهد داشت. امید آمریکایىها پس از توافق ژنو این بوده که با بهانه قرار دادن مفهوم «تعریف دو طرفه نیاز»، نیاز عملى ایران به غنىسازى را بهگونهاى تعریف کنند که با عدم غنىسازى مساوى از کار درآید. این تاکتیک اکنون باید کنار گذاشته شود و الا مذاکرات بهسرعت به بنبست خواهد رسید. رهبر انقلاب در فرمایشات خود این مسأله را که آمریکا یا هر طرف دیگرى بخواهد نیاز ایران را معین کند، به دو روش نفى کردند؛ نخست اینکه خود این نیاز را به دقیقترین وجه ممکن و با استفاده از ادبیات فنى روزآمد تعریف کردند و دیگر اینکه اساساً مشروعیت و صلاحیت آمریکا براى چنین امرى را با استناد به ماهیت و کارنامه آمریکا زیر سؤال بردند.
واپسین نکته نیز که بسیار مهم است این است که نوع ادبیات رهبر معظم انقلاب اسلامى مملو از قدرت و اعتماد به نفس بود. طرفى در مذاکرات خط قرمز معین مىکند - آن هم آشکارا و در عالىترین سطح- که اولاً خود را در موضع قدرت مىبیند، ثانیاً نگران شکست مذاکرات نیست و ثالثاً بنا ندارد به دشمنان خود اجازه بدهد درباره آینده و سرنوشت ملتش تصمیم بگیرند. این فقط یک تعیین تکلیف راهبردى براى مذاکرات نیست، بلکه ایجاد یک الگوى گفتمانى براى آن هم هست.
بىشک مذاکرات کنونى وین را باید مذاکراتى مهم و حائز اهمیت تلقى کرد. اما در پاسخ به این سؤال که چرا وین 6 مهم است، بایستى تأکید کرد که این دور از مذاکرات هستهاى، در حقیقت آخرین آزمون براى غرب بهویژه آمریکایىهاست تا براى یکبار هم که شده، از کینهورزى و بهانهتراشى که دیگر نخنما شده است دست بردارند و در مقابل، حسن نیت خود را در برابر اقدامات اعتمادساز جمهورى اسلامى ایران به اثبات رسانیده و در یک کلام براى ملت ایران اعتمادآفرینى کنند.
غرب و در رأس آن ایالات متحده آمریکا بهخوبى مىداند که جمهورى اسلامى ایران چیزى براى پنهانکردن و مخفى نگهداشتن ندارد و تمامى برنامهها و فعالیتهاى هستهاىاش نیز منحصراً صلحآمیز و براى پاسخ به نیاز غیرنظامى کشور در زمینههاى گوناگون بهداشت و درمان، انرژى، کشاورزى و سایر حوزههاى مشابه است و دیگر دلیلى ندارد که در این حوزه براى ایران تنشآفرینى نمود. لذا این مسأله بر اهمیت وین 6 افزوده است و آنرا مهم ساخته است زیرا، افکار عمومى جهان در آستانه این دور از مذاکرات، بار دیگر چشم به وین دوختهاند تا راستىآزمایى کشورهاى غربى را در وعدهها و حرف و حدیثهاى خویش بیازمایند؛ هرچند که مثلث منافقین، صهیونیستها و رژیمهاى سر تا پا مرتجع عربى کما فى السابق سعى در سمپاشى تبلیغاتى در برابر این نشست دارند، اما باید به غرب گوشزد نمود که دیگر مدت زمان زیادى براى پایان زمستان توهم فعالیتهاى اتمى ایران نمانده و شاید اگر طرف غربى تا روز 29 تیر نمره قبولى نگیرد، روسیاهى براى آنان تا ابد باقى خواهد ماند.
غربىها نیک مىدانند که سیاست یک بام و دو هوا و یا هویچ و چماق و امثالهم شاید زمانى در مورد افرادى همچون قذافى و صدام حسین جواب مىداد، اما در مقابل ایران اسلامى قدرتمند که حرف نخست را در منطقه مىزند، اثرگذار نبوده و بهمثابه کلیشهاى نخنماشده است. وین 6 آخرین فرصت براى غرب است تا دست از زیادهخواهىها و طمعورزىها و بهانهتراشىهاى خود بردارند. جمهورى اسلامى ایران با سعه صدر فراوان تاکنون به دقت به مسائل و نگرانىهاى بىمورد اتحادیه اروپا و آمریکا گوش کرده و تا آنجا که امکان داشته حتى فراتر از پادمانهاى بینالمللى، انعطاف نشان داده و براى تدوین طرح برنامهاى که همه استانداردهاى یک برنامه صلحآمیز غیرنظامى را دارا باشد، با ائتلاف 1+5 همکارى کرده است. لذا جمهورى اسلامى ایران با اقدامات متعدد اعتمادساز و ارائه طرح مورد توافق اکثریت، حسن نیت خود را به کرات نشان داده و اینک نوبت غربىهاست تا در وین 6 به انتظارات ملت ایران درباره انجام اقدامات متقابل و نه متضاد، جامع عمل بپوشانند.
غربىها نیک مىدانند که جمهورى اسلامى ایران زمانى که فرصت داشت، در پى ساخت بمب اتمى نبود. به این معنا که در فاصله سالهاى 2005 تا 2013 میلادى زمانى که روابط ایران با غرب و همکارى با آژانس بینالمللى انرژى اتمى در سطح پائینى قرار داشت، زمان کافى وجود داشت، محدودیتهاى بینالمللى کمتر بود و نظارت نسبتاً سبکترى صورت مىگرفت، سانتریفیوژ کافى براى رفتن به سمت ساخت بمب اتم وجود داشت اما ایران مبتنى بر آموزه دینى و فتواى رهبر انقلاب که سلاح هستهاى و تولید و کاربرد آن «حرام» است، به آن سو نرفت چنانکه حتى گزارشهاى ارزیابى اطلاعات ملى آمریکا در سالهاى 2007 و 2012 نیز اذعان کردند که ایران حتى گامى در این مسیر برنداشته است.
لذا اینجاست که باید گفت دیگر بهانهاى براى غرب باقى نمانده است؛ وین 6 فرصت طلایى و آخرین فرصت براى غرب جهت دستیابى به یک توافق جامع و کامل با ایران است. غربىها باید توجه کنند که توهم و محاسبات نادرست و زیادهخواهى و مطالبات غیرواقعبینانه و دروغ و اکاذیب در مورد برنامه هستهاى صلحآمیز ایران مىتواند به از دست رفتن این فرصت منجر شود. کوتاه آنکه وین 6 آزمون آخر جهت راستىآزمایى و اعتمادآفرینى غرب در مقابل ایران است و اگر در آن مردود شوند، دیگر این آزمون براى غرب تکرار نخواهد شد.
براى ایران توافقى مطلوب است که اولاً ضمن حفظ ظرفیت موجود غنىسازى، راه توسعه این ظرفیت براى تأمین نیازهایش را باز بگذارد. ثانیاً به لغو ملموس تحریمها در کوتاهمدت بینجامد. ثالثاً مسیر بهانهجویىهاى بعدى را ببندد و تکلیف مختومهشدن جنجال را پس از 10 سال اعتمادسازى روشن کند.
در مقابل آمریکایىها مایلند برنامه هستهاى ایران را نه فقط تعلیق و فریز کنند بلکه آنرا به عقب برانند، از مقیاس صنعتى به مقیاس آزمایشگاهى و مینیاتورى (دکور برنامه هستهاى) فرو بکاهند، شاکله تحریمها را حفظ کنند و لغو آنرا به آیندهاى نامعلوم حوالت دهند در حالىکه امتیازات نقد مىخواهند. آمریکایى ها فراتر از اینها- اگر پا دهد- مایلند در پوشش یک توافق حقوقى ایران را نه بهعنوان یک طرف قرارداد و بده- بستان بلکه به عنوان طرف «متهم» ایزوله کنند و پس از آن بر مطالبات پلکانى و تصاعدى بیفزایند.
یک مسأله راهبردى براى آمریکا به تعبیر «گلوبال ریسرچ» این است که آمریکایى ها فراتر از برنامه هسته اى، نگران توانایى «نه» گفتن ایران به خط مشى کاخ سفید هستند حال آنکه دکترین آمریکا بر مبناى بازداشتن دیگران از این نه گفتن تعریف شده است. در قبال این نگرانى آمریکا مصمم است آمدن ایران پاى میز مذاکره را به عنوان یک دستاورد به حساب خود بنویسد و با اخذ امتیاز به تبلیغات خود اعتبار بخشد.
مطابق دستور کار «وین 5» قرار بود وزیران خارجه 1+5 به عنوان عالى ترین مقام تصمیم گیرنده در آخرین روز یا روزهاى مذاکرات و بعد از آن که متن توافق جامع آماده شد، براى امضا و تأیید نهایى به تیمهاى مذاکره کننده خود در وین ملحق شوند اما، فراخوان اشتون از اتفاق جدیدى خبر مى دهد که حضور فورى وزراى خارجه 1+5 را ضرورى ساخته است. خبرگزارى رویترز به نقل از دیپلماتهاى مذاکره کننده اعلام کرده؛ حضور وزراى خارجه 1+5 در وین به منظور امضاى توافق جامع نیست، بلکه آنان براى عبور از بن بست غیرمنتظره اى که در جریان مذاکرات پدید آمده است به وین فراخوانده شده اند.
گفتنى است وزیران خارجه چین و روسیه به وین نرفتند. اولى براى عدم حضور خود به دورى مسافت! و جدول کارى از قبل برنامه ری زىشده اشاره کرد و لاوروف ضرورت همراهى با پوتین در سفر آمریکاى لاتین را پیش کشید! ولى گزارشها حکایت از آن دارند که چین و روسیه با 4 کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان درباره متن توافق نهایى اختلاف نظر دارند و محدودیتهاى اعمالشده را با توجه به شفافیتهاى خواستهشده از ایران، «متوازن» ارزیابى نمىکنند. ضمن آنکه حدس مىزنند در چالش هستهاى یازدهساله کشورمان، فصل جدیدى در حال ورقخوردن است.
همه شواهد حاکى از آنند، آنچه سیستم محاسباتى حریف را درهم ریخته و وزیران خارجه آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان را با عجله به «وین» کشانده تا به قول دیپلماتهاى غربى، براى عبور از بنبست پدیدآمده، چارهجویى کنند، اعلام صریح خط قرمز نظام در مذاکرات هستهاى است که روز دوشنبه هفته قبل از سوى رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران و مسؤولان نظام با ایشان مطرح شد. حضرت آقا با نگاهى دقیق و فنى و کارشناسانه تأکید کردند که جمهورى اسلامى ایران به یکصد و نود هزار «سو» اورانیوم غنىشده نیاز دارد و با رونمایى از ترفند حریف گفتند «طرف مقابل به مرگ گرفته که به تب راضى بشوید».
یکى از اصلىترین محورهاى مورد چالش در مذاکرات هستهاى، میزان نیاز ایران به اورانیوم غنىشده براى تأمین سوخت رآکتورهاى اتمى کشور است. آمریکا و متحدانش با پیش کشیدن واژه بهاصطلاح حقوقى ولى در واقع من درآوردى «نقطهگریز BREAK OUT» ادعا مىکنند برنامه هستهاى ایران باید در محدودهاى باشد که اگر تصمیم به تولید سلاح هستهاى گرفت، فاصله زمانى این تصمیم تا تولید سلاح حداقل بین 12 تا 18 ماه باشد و مدعىاند این فاصله بهمنظور آن است که در صورت تصمیم ایران به تولید سلاح فرصت کافى براى متوقفکردن آن وجود داشته باشد و با استناد به این قانون مندرآوردى، از ایران خواستهاند اولاً؛ تعداد سانتریفیوژهاى فعال از 4هزار دستگاه بیشتر نباشد که نتیجه نهایى آن پایاندادن به فعالیت هستهاى است - همانکه حضرت آقا با عنوان به مرگ گرفتهاند از آن یاد مىکنند - و ثانیاً؛ مواد هستهاى ذخیرهشده از 2 هزارکیلو تجاوز نکند و از سوى دیگر - متأسفانه - تیم هستهاى ما را به نقطهاى رساندهاند که خواستار فعالیت 8 هزار سانتریفیوژ باشد و این در حالى است که برخوردارى از 8 هزار سانتریفیوژ هم در حوزه و میدان غنىسازى آزمایشگاهى - پایلوت - قابل تعریف است و نه غنىسازى صنعتى که خواست و حق قانونى ایران است. بنابراین چنانچه با تعداد 8هزار سانتریفیوژ هم موافقت مىکردند - یعنى همانکه آقا باعنوان راضىشدن به تب از آن یاد کردهاند - باز هم ایران را در عمل از غنىسازى صنعتى محروم کرده بودند.
رهبر معظم انقلاب با تأکید بر اینکه نیاز ایران به اورانیوم غنىشده را خودمان تعیین مىکنیم و میزان نیاز ما 190 هزار «سو» اورانیوم غنىشده است، اینترفند باجخواهانه حریف را نه فقط خنثى کردند بلکه به باد دادند. از سوى دیگر میزان ذخیره اورانیوم غنىشده مورد نیاز کشورمان نیز مطابق خط قرمزى که رهبر معظم انقلاب ترسیم فرمودهاند، 190 هزار سو در سال است و نه دو هزار کیلوگرم مورد ادعاى حریف.
نکته ظریف و کاملاً فنى و کارشناسانه در بیانات رهبر معظم انقلاب اینکه، ایشان بهجاى تأکید روى تعداد سانتریفیوژهاى مورد نیاز جمهورى اسلامى ایران، روى فرآورده نهایى سانتریفیوژها تأکید کردهاند. به بیان دیگر، آنچه مهم است تعداد سانتریفیوژها نیست بلکه خروجى نهایى آنها یعنى میزان اورانیوم غنىشدهاى است که بهدست مىآید.
حال مىتوان تصور کرد که اگر حضرت آقا بهجاى خروجى نهایى سانتریفیوژها (190 هزار سو)، نیاز کشورمان را با تکیه بر تعداد سانتریفیوژها بیان مىفرمودند، هیچ تضمینى براى تأمین سوخت مورد نیاز رآکتورهاى اتمى ایران اسلامى وجود نداشت.
تأکید رهبر معظم انقلاب بر نیاز کشور به 190 هزار سو، ترسیم رسمى خط قرمز نظام در یکى از اصلىترین محورهاى مناقشه و چالش مذاکرات هستهاى است. این خط قرمز، از آنجهت سرنوشتساز و تعیینکننده است که از سوى بالاترین و عالىرتبهترین مقام جمهورى اسلامى ایران مطرح شده است و بدیهى است که بههیچوجه قابل تغییر نخواهد بود و حریف نمىتواند و دلیلى هم ندارد که آنرا یک «تاکتیک» تلقى کند. از اینروى مىتوان و باید گفت که حضرت آقا با ترسیم این خط قرمز غیرقابل عبور، تمامى محاسبات چند ماهه اخیر - بخوانید یازدهساله - حریف را مختل کردهاند. گفتنى آنکه رهبر معظم انقلاب در بیانات روز دوشنبه خود گفته بودند، حریف با لطایفالحیل و دستزدن به ترفندهاى شیطانى مىکوشد سیستم محاسباتى ما را مختل کند و مسؤولان ما را با ارائه آدرس غلط به نتیجه غلط برساند.
حریف بهخوبى مىداند که وقتى شخصیت برجستهاى در جایگاه عالىرتبهترین مقام جمهورى اسلامى ایران، خط قرمز نظام را در مذاکرات، ترسیم مىکند، نگران «عدم توافق» نیز نخواهد بود و این در حالى است که «توافق» نیاز آمریکا و متحدانش است که قصد داشتند با لطایفالحیل این «نیاز» خود را در قالب «امتیاز» به جمهورى اسلامى ایران تحمیل کنند.
بسیارى از کارشناسان پس از سخنرانى حضرت آقا، اشاره کردند که ایشان محاسبات استراتژیک حریف را بر هم زد. منظور از این اظهارات چیست؟ از یک نقطه دید استراتژیک، سخنرانى روز دوشنبه، قبل از هر چیز بهمعناى رسمى و علنىکردن خطوط قرمز ایران در مذاکرات هستهاى است. در مذاکراتى با این درجه از حساسیت و اهمیت، وقتى یک طرف تصمیم مىگیرد خطوط قرمز خود را بهطور رسمى و علنى -آن هم در بالاترین سطح- مطرح کند، هدف نمىتواند چیزى جز «مدیریت محاسبات» حریف باشد.
یک محاسبه اشتباه بسیار خطرناک نزد گروه 1+5 -که پیش از این چندین بار از آن سخن گفتهایم- این بوده که خطوط قرمز مطرحشده از سوى تیم مذاکرهکننده ایران اهرمهاى چانهزنى است و ایران در دقیقه 90 زمانى که میان شکست مذاکرات و حفظ خطوط قرمز خود مخیر شود، آنها را کنار خواهد گذاشت.
مقامهاى آمریکایى طى هفته گذشته بهصراحت گفتهاند چنین تلقى درباره خطوط قرمز ایران دارند و نتیجه گرفتهاند که ایران در ساعات پایانى مذاکرات امتیاز خواهد داد. سخنرانى روز دوشنبه قاعدتاً باید این محاسبه اشتباه را تصحیح کرده باشد. این البته کار سادهاى نیست و منطقى است که تصور کنیم تصمیمگیرى درباره آن، وزراى خارجه 1+5 را به وین کشاند.
اصل مسأله اکنون این است که یک جنگ عمیق محاسباتى در وین درگرفته است. محاسبه ایران این است که اولاً آمریکایىها چارهاى جز بیرون کشیدن یک نتیجه از این مذاکرات ندارند؛ ثانیاً، اگر بنا باشد توافق هستهاى منجر به تثبیت تئورى «کارآمدى فشار در تغییر محاسبات ایران» شود، همان بهتر که هیچ توافقى حاصل نشود؛ و ثالثاً، ایران مایل است سوء تفاهمى را که برخى آدرسهاى ارسالى از داخل درباره «اضطراىبودن رفع تحریمها» در ذهن آمریکایىها ایجاد کرده، یکبار براى همیشه تصحیح کند.
همه این اتفاقات در سخنرانى روز دوشنبه رخ داده است. اکنون آمریکایىها باید میان دو گزینه «رفع نگرانىهاى مشروع و حصول توافق» یا «تکیه بر مطالبات زیادهخواهانه و منتفىشدن توافق» یکى را انتخاب کنند.
نتیجه راهبردى سخنرانى روز دوشنبه این است که خطوط قرمز مطرحشده از سوى رهبر معظم انقلاب اسلامى بهویژه درباره ظرفیت غنىسازى، باید در هرگونه توافق جامع لحاظ شود و الا توافق براى ایران قابل پذیرش نخواهد بود و این یک خط قرمز واقعى است نه تاکتیک مذاکراتى که ایران قرار است در انتهاى کار آن را پس بگیرد.
حالا دیگر آمریکایىها مىدانند حد چانهزنى تا کجاست و از کجا به بعد دیگر جایى براى چانهزدن وجود نخواهد داشت و نوبت به تصمیمگیرى مىرسد. بهوجودآمدن این شرایط، مذاکرات را شفافتر و معنادارتر مىکند و اجازه وقت تلف کردن به هیچ طرفى نخواهد داد.
نکته بعدى در سخنان روز دوشنبه رهبر معظم انقلاب اسلامى این بود که یک پرسش بنیادین در مذاکرات را تعیین تکلیف کرد. آن پرسش که از روز امضاى توافق ژنو تا کنون همواره مطرح بوده این است که اگر بناست میزان نیاز ایران تعیینکننده ظرفیت غنىسازى آن باشد، این نیاز را چه کسى تشخیص خواهد داد. رهبر معظم انقلاب اسلامى در سخنان روز دوشنبه خود نشان دادند که از دید ایشان، طرفى که میزان نیاز ایران به غنىسازى را معین مىکند خود ایران است و هیچ تحمیل یا دیکتهاى در این حوزه وجود نخواهد داشت. امید آمریکایىها پس از توافق ژنو این بوده که با بهانه قرار دادن مفهوم «تعریف دو طرفه نیاز»، نیاز عملى ایران به غنىسازى را بهگونهاى تعریف کنند که با عدم غنىسازى مساوى از کار درآید. این تاکتیک اکنون باید کنار گذاشته شود و الا مذاکرات بهسرعت به بنبست خواهد رسید. رهبر انقلاب در فرمایشات خود این مسأله را که آمریکا یا هر طرف دیگرى بخواهد نیاز ایران را معین کند، به دو روش نفى کردند؛ نخست اینکه خود این نیاز را به دقیقترین وجه ممکن و با استفاده از ادبیات فنى روزآمد تعریف کردند و دیگر اینکه اساساً مشروعیت و صلاحیت آمریکا براى چنین امرى را با استناد به ماهیت و کارنامه آمریکا زیر سؤال بردند.
واپسین نکته نیز که بسیار مهم است این است که نوع ادبیات رهبر معظم انقلاب اسلامى مملو از قدرت و اعتماد به نفس بود. طرفى در مذاکرات خط قرمز معین مىکند - آن هم آشکارا و در عالىترین سطح- که اولاً خود را در موضع قدرت مىبیند، ثانیاً نگران شکست مذاکرات نیست و ثالثاً بنا ندارد به دشمنان خود اجازه بدهد درباره آینده و سرنوشت ملتش تصمیم بگیرند. این فقط یک تعیین تکلیف راهبردى براى مذاکرات نیست، بلکه ایجاد یک الگوى گفتمانى براى آن هم هست.