گروه سیاسی مشرق -روزنامههای
کشور، در لابهلای اخبار و مطالب تولیدی خود، به نکات، اخبار و مفاهیمی
اشاره میکنند که انتخاب و بازنشر آنها میتواند مورد علاقه مخاطبان یک
رسانه باشد. آنچه در ادامه میخوانید گزیدهای از مطالب امروز روزنامههای
کشور به انتخاب خبرنگاران گروه سیاسی مشرق است.
***
آشنا: خاتمی توان اجرایی نداشت روحانی باید 20 سال پیش رئیسجمهور میشدویژههای کیهان:مشاور فرهنگی رئیسجمهور میگوید روحانی باید از 20 سال پیش به جای هاشمی و خاتمی رئیسجمهور میشد و او بهاری بود که 20 سال پشت زمستان ماند.
حسامالدین آشنا در مصاحبه با تارنیوز ضمن تصریح بر اینکه سال 76 به خاتمی رأی نداده بود، گفت: بار جمهوری اسلامی سنگینتر از توان اجرایی خاتمی بود. ناطقنوری را هم رئیسمجلس خوبی میدانستم نه رئیسجمهور خوب (البته) آقای ناطق قدرت اجرایی بالایی نسبت به آقای خاتمی داشتند.
وی در ادامه با بیان اینکه «من و سعید جلیلی و دیگر فارغالتحصیلان دانشگاه امام صادق اشتراکات بنیادین داریم» درباره دلیل این شباهت میگوید: پیوند با اسلام و انقلاب اسلامی، پیوند با امام و رهبری، توجه به ارزشهای انقلابی و توان اقدام در روشهای غیربوروکراتیک و تقدم اخلاق بر سیاست.
آشنا همچنین گفت: من به ستاد در زمان رقابتهای انتخاباتی روحانی اعتقاد نداشتم و برای مشورت به منزل او میرفتم و نه ستاد انتخاباتی.
وی در ادامه درباره روحانی گفت:« من میفهمیدم که یک فردی ظرفیت خیلی بالایی را برای مسئولیتپذیری داشته است و همانطور که آن فیلم اول ایشان اسمگذاری شد «این بهاری است که در پشت زمستان مانده است» از نظر ما یک بهاری بود که پشت زمستان مانده بود. زمستان هم یک مقدار زیادی طولانی شده بود. (خبرنگار: زمستان 8 ساله منظورتان است؟) نه. واقعیت این است که برای من 16 سال یا بین 12 تا 16 سال بود. جرات میکنم بگویم 20 سال. روحانی سال 72 میتوانست رئیسجمهور شود. آشنا افزود: اما از نظر من آقای دکتر روحانی از سال 72 میتوانست مسئولیت کشور را برعهده گیرد. یعنی آقای روحانی در دوره دوم آقای هاشمی میتوانست رئیسجمهور شود. اظهارات مشاور فرهنگی رئیسجمهور از آن جهت قابل تأمل است که برخی اصلاحطلبان و کارگزارانیها اصرار دارند رئیسجمهور را در حاشیه و سایه هاشمی رفسنجانی یا خاتمی تعریف کنند اما برخی اخبار موثق حاکی از انزجار رئیسجمهور نسبت به القائات افراطیون کارگزارانی و اصلاحطلب است. به همین دلیل نیز او شعار اعتدال را پیش کشید و برخی مشاورین وی از مکتب نیاوران سخن گفتند.
اعراب در خدمت اسرائیل
«اعراب در خدمت اسرائیل» سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم علی اشرفی است که در آن میخوانید؛
حدود 30 سال قبل وقتی نزار قبانی شعر «سمفونی جنوب» را درباره فلسطین و امام و انقلاب و مقاومت جنوب لبنان منتشر کرد، کاملا از اعراب قطع امید کرده بود و از آنان انتظار عمل نداشت. وی در فرازی خطاب به مقاومت جنوب لبنان گفته بود:
از اعراب امروز، انتظاری جز«حرف» مدار!
از اعراب امروز، جز «نامه های عاشقانه»!
چشم دیگری مدار
اما امروز وضعیت جهان عرب و نسبت آن با جنبش آزادی فلسطین، از این حد هم بیشتر تنزل کرده و اساسا مسئله فلسطین از حوزه حساسیت دولت های عربی خارج شده است تا جایی که در روزهای اخیر، شیمون پرز رئیس جمهور اسرائیل رسما اعلام کرده است که «این جنگ یک ویژگی مشخص دارد؛ جهان عرب دیگر در برابر اسرائیل نیست».
در گذشته و در هنگامه تشکیل دولت جعلی اسرائیل در سرزمین فلسطین، اعراب غیرتمندی مانند جمال عبدالناصر در مصر و حافظ اسد در سوریه حاکم بودند که حاضر به جنگ با صهیونیست ها بودند تا از فلسطین حمایت کنند. مردم در سراسر کشورهای عربی، از آن میزان عرق عربی و غیرت دینی برخوردار بودند که در مقابل اسرائیل بایستند و از موجودیت و سرزمین فلسطین دفاع کنند اما امروز وضعیت کشورهای عربی و نهضت های درونی آن به گونه ای است که هیچ امیدی به شکل گیری مقاومت سراسری علیه جنایات صهیونیسم جهانی و دولت اسرائیل نمی رود.
متاسفانه بسیاری از سران کشورهای عربی مانند عربستان و قطر و اردن، به سوی سازش با اسرائیل رفته و تعارض اعراب و اسرائیل را کاملا به زیان منافع خود ارزیابی می کنند. آنان درصددند همسو با آمریکا، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را به عنوان تعارض اصلی خود به مردم معرفی کنند و خطر ظهور دولت های شیعی در ایران و عراق را از اسرائیل هم بیشتر جلوه دهند. آنان بر جهل مردم خود سوار شده و با تکیه بر درآمد نفت و ایجاد رفاه نسبی، سیاست های همراهی با اسرائیل را به پیش می برند. برخی از آنها در حد به رسمیت شناختن رژیم غاصب فلسطین هم پیش رفته اند. برخی از کشورهای عربی هم در نتیجه آنچه به عنوان بهار عربی نامیده شد، کاملا به هم پاشیده اند و از ثبات لازم برای اقدام فراملی به سود مردم فلسطین برخوردار نیستند. اکنون مصر با حکومت نظامی از نوع دوران حسنی مبارک اداره می شود و لیبی و سوریه و عراق گرفتار جنگ داخلی هستند و طبعا بقیه کشورهای عربی هم قادر به شکل دادن یک جبهه کارآمد علیه اسرائیل نیستند. در واقع مهمترین کشورهای عربی اساسا احساس تعارض با اسرائیل ندارند و بقیه هم درگیر منازعات داخلی هستند و الباقی هم در حدی نیستند که بتوانند کاری از پیش ببرند.
این واقعیت تلخ همان است که پرز گفته و آن عدم مقابله جهان عرب با اسرائیل است. رجوع به واکنش های سران کشورهای عربی در قبال کشتار مردم غزه نشان می دهد که ارتجاع عرب اینک تنها به حرف و نامه های عاشقانه بسنده نمی کند بلکه تا آنجا با اسرائیل احساس همسویی دارد که مقامات امنیتی و نظامی رژیم اشغالگر قدس را به جنگ علیه فلسطینیان و خلع سلاح حماس و مقاومت و تقویت جریان سازشکار در درون فلسطین تشویق و ترغیب می کند. اسرائیل در طول حیات پر از جنایات خود، تا این میزان از حمایت سران کشورهای عربی برخوردار نبوده است.
جزئیاتی از حزب لاریجانی
روزنامه ایران به نقل از سایت پیام نو با اعلام خبر تشکیل حزب فراگیر توسط علی لاریجانی رئیس مجلس نوشته که حزب علی لاریجانی قرار نیست به معنای مرسوم حزب باشد بلکه به تعبیری که در جلسات مربوط به تشکیل این حزب مطرح شده؛ قرار است یک چتری برای ایجاد فعالیت گروه های اصولگرای معتدل ایجاد کند. انگیزه لاریجانی برای تأسیس این حزب با توجه به عدم دسترسی به برخی چهره های معتبر و مرضی الاطراف اصولگرا همچون آقایان عسگر اولادی و آیت الله مهدوی کنی و امکان پراکندگی اصولگرایان معتدل بیشتر شده است. حزب علی لاریجانی با هدف متحد کردن نیروهای معتدل اصولگرا در مقابل تندروها و همچنین اعمال رویه واحد در مقابل دولت تشکیل می شود.
آمار واقعی کشته شدگان اسرائیل درجنگ غزه
جمهوری اسلامی: الشرق الاوسط با انتشار گزارش فاش شدهای از اجلاس کابینه امنیتی رژیم صهیونیستی نوشت: تاکنون 497 سرباز و 113 افسر اسرائیلی در جنگ غزه کشته و 789 سرباز و 362 افسر زخمی شدهاند. براساس همین گزارش 311 سرباز اسرائیلی نیز به منظور فرار از جنگ به خودشان شلیک کردهاند.
آلمان مايل به ايستادگي ايران مقابل آمريکا است
خراسان نوشت: انديشکده آمريکايي «گيت استون» طي گزارشي به قلم «ماتياس کونتزل»، محقق آلماني به روابط ديرينه آلمان و ايران و رويکرد برلين در مذاکرات هسته اي تهران با گروه 1+5 پرداخته است. اين انديشکده آمريکايي طي تحليلي مي نويسد؛ آلمان در مذاکرات هسته اي مواضعش بيشتر نزديک به روسيه است تا آمريکا و مايل است ايران کاخ سفيد را به چالش بکشد.نويسنده در ادامه به نوعي ريشه هاي تاريخي به اين نزديکي بخشيده و شکست آلمان در جنگ جهاني دوم توسط رهبري آمريکا و همچنين نگاه هاي مثبت به آلمان هيتلري در ايران را از عوامل اين مسئله برشمرده است .
نويسنده مي افزايد: به دليل مغلوب شدن آلمان در جنگ جهاني توسط آمريکا با وجودي که اين کشور عضو ناتو است و به آمريکا جهت مقابله با روسيه نياز دارد اما اينکه ايران براي آمريکا مزاحمت ايجاد کند براي آلماني ها بهتر است.نويسنده در ادامه تشکيک ها نسبت به هولوکاست را نيز از عوامل ديگر نزديکي نگاه آلماني ها به ايران برمي شمارد و مدعي است :از ديدگاه ايرانيان در 100 سال گذشته آلمان محبوب ترين قدرت اروپايي بوده است .آلماني ها نيز نگرش خود نسبت به ايران را بهبود داده اند.نظر سنجي ها نيز حکايت از اين مهم دارند که اکثريت آلماني ها نه ايران بلکه آمريکا و اسرائيل را بزرگترين تهديد براي صلح جهاني مي دانند.
به گزارش فارس در ادامه اين گزارش نويسنده با اشاره به مذاکرات هسته اي ايران و نقش آن در ارتقاء جايگاه آلمان در جهان مي نويسد: پرونده هسته اي ايران فرصتي ديپلماتيک براي آلمان ايجاد کرده است. آلمان از يک سو اقتصادي قدرتمندتر از انگليس، فرانسه، چين و روسيه دارد و عضو شوراي امنيت سازمان ملل متحد نيست اما در مذاکرات گروه 1+5، آلمان حق راي و بيان ايده هاي خود را يافته و اين مي تواند مقدمه اي براي حضور آلمان در باشگاه قدرت هاي جهاني باشد.همچنين ديگر دليل احتمالي براي کمک آلمان به ايران در حفظ برنامه هاي هسته اي با حداقل تغييرات، سابقه همکاري اتمي اين کشور با ايران است.
آلمان در دهه 90 ميلادي سعي در گسترش برنامه عظيم هسته اي ايران داشت اما «بيل کلينتون»، رييس جمهور وقت آمريکا، آلمان را مجبور به توقف اين پروژه کرد.در انتهاي اين گزارش آمده است: با عقب نشيني جهاني آمريکا تحت رياست «باراک اوباما»، آلمان شروع به نمايش استقلال شخصيتي اش مبني بر عدم تعلق به اردوگاه غرب يا شرق دارد و خواهان معرفي خود به عنوان مرکز جديد قطب سياسي در اروپا است.در داخل آلمان مقام ها و سياست مداران اين کشور عنوان مي کنند جمهوري فدرال آلمان هيچ شواهدي مبني بر نظامي بودن برنامه هاي هسته اي ايران ندارد و اين مي تواند حداقل توجيه کننده مواضع مبهم آلمان در مذاکرات هسته اي گروه 1+5 با ايران باشد.
تحلیل جمعیت شناختی کشتار کودکان غزه
وطن امروز نوشت: با پخش مکرر ویدئوی مربوط به سخنرانی نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی در حضور هیلاری کلینتون، وزیر خارجه سابق آمریکا، از صدا و سیما، دفاع سرسختانه جلاد اسرائیلی از کشتار کودکان و زنان بیدفاع غزه، بار دیگر مورد نفرت افکار عمومی قرار گرفت بویژه خطاب او به حاضران مبنی بر اینکه «ما مجبوریم و امیدواریم درک کنید» راز جنایات اخیر اسرائیل در غزه را برملا کرده است. رازی که البته سالهاست برملا شده و آن انگیزه وجودی رژیم اشغالگر قدس برای نسلکشی فلسطینیان است.حتی دبیرکل سازمان ملل نیز با همه قیود آمریکایی- اسرائیلی که بر دست و پا و زبانش دارد در پیام دیروز خود به تلآویو بیاختیار خواستار «توقف نسلکشی در غزه» شد.
در واقع در آن سخنرانی هدف نتانیاهو تنها ایجاد رعب و وحشت در بین مردم غزه برای خالی کردن پشت حماس و مقاومت اسلامی نبود بلکه رئیس دولت یهودی داشت هدف اصلی صهیونیستها از حمله به مناطق مسکونی، مساجد، بیمارستانها و مدارس غزه را در لفافه بیان میکرد که همان هدف غده سرطانی اسرائیل از روز نخست بوده است یعنی نسلکشی اعراب فلسطینی ساکن این سرزمین یا کوچاندن آنها. در این مقاله سعی شده با استفاده از منابع اطلاعاتی رسمی دلایل «جمعیت شناختی کشتار مردم غزه» بویژه کودکان و زنان که ضامن بقای نسل این مردم هستند، تحلیل شود.
1- کشتار کودکان در غزه چگونه حادثهای است؟ به بیان دیگر چه چیزی در کشتار کودکان فلسطینی وجود دارد که دولت شوم اسرائیل بهرغم آگاهی از حساسیت عواطف عمومی نسبت به این موضوع، دستبردارش نیست؟ بمباران مستقیم مدرسهها، کمپهای سازمان ملل، خانههای مسکونی و محل بازی کودکان- چنان که اخیرا در ساحل غزه رخ داد- تنها دلالت بر آن دارد که کشتار کودکان فلسطینی از جانب اسرائیل نه از سر استثنا و تصادف، بلکه بیپردهپوشی به عنوان یک راهبرد اتخاذ شده است.
2- دقیقا به سبب همین حساسیت عاطفی نسبت به کشتار کودکان، این موضوع کمتر مورد تحلیل قرار گرفته است. هر نوبت انتشار آمار کودکان شهید فلسطینی، موجی از خشم، تاثر، اعتراض و استناد به آییننامههای حقوق بشری را در پی دارد. این واکنش عاطفی، طبیعی و اجتناب ناپذیر است، اما تا به حال نتوانسته است ماشین کشتار کودکان را از حرکت بازایستاند.
3- ما، مخالفان تجاوزهای اسرائیل، مرتکب یک اشتباه میشویم. اشتباه ما این است که با فرض کردن اسرائیل به عنوان شیطان پلید، به عنوان شر مطلق، از هرگونه تحلیل علّی رفتار دولت اسرائیل صرفنظر میکنیم، چرا که از پیش میدانیم شیطان را برای پلیدی نیاز به دلیلی نیست، چرا که میدانیم شر خودگسترنده است و غایت شر چیزی جز نفس شرارت نیست اما برای تحلیل درست مساله فلسطین و اسرائیل باید از ساحت اسطوره، این پهنه رازآلود، به ساحت سیاست، عرصه نزاعهای توصیف پذیر، رحل اقامت افکنیم.
4- میانگین سن جمعیت اسرائیل 30 سال است در حالی که میانگین سن در غزه تنها 17 سال است. براساس مطالعهای که دانشگاه حیفا انجام داده است، در سال 2013 بدون احتساب مهاجران آفریقایی و کارگران خارجی، یهودیان 2/52 درصد از جمعیت فلسطین را تشکیل میدادند که این عدد تا سال 2034 به 4/46 درصد خواهد رسید. در همین مطالعه که با نام «جمعیت شناختی اسرائیل از 2013 تا 2034»منتشر شده است، دادههای جمعیت شناختی، ناباورانه با حذف جمعیت غزه تحلیل شده است. با صرفنظر کردن از جمعیت غزه، جمعیت یهودیان 61درصد از جمعیت ساکنان فلسطین را در سال 2013 به خود اختصاص میدهد و تا سال 2034 جمعیت آنها به 8/55 درصد کاهش خواهد یافت. آشکار است که با حذف جمعیت غزه، یهودیان، تا سال 2034 هنوز میان ساکنان فلسطین، اکثریت مطلق را خواهند داشت. به یاد داشته باشیم که جمعیت یک میلیون و 800 هزارنفری مردم غزه به طور میانگین 13 سال از جمعیت اسرائیلیان جوانتر است.
5- روند رشد جمعیت در فلسطین، منجر به سرنگونی خود به خود دولت اسرائیل به صورت تدریجی خواهد شد. 20 سال دیگر نه تنها یهودیان ساکن فلسطین، اکثریت عددی خود را از دست خواهند داد، بلکه در صورت وقوع هر شکلی از درگیری، توان مبارزه با جمعیت جوان همسایه خود را نخواهند داشت. در پرتو این دادههای جمعیت شناختی، کشتار کودکان فلسطینی جنگی است که دولت اسرائیل 20 سال زودتر از موعد آغاز کرده است.
کشتار کودکان به هیچ وجه تصادفی نیست، بلکه برای محافظهکاران راست کیش اسرائیلی، راهبرد بلندمدتی است که وجوه سیاسی و نظامی دارد.
6- میتوان از پیش دید که کشتار کودکان فلسطینی خاصه در غزه بزودی و به آسانی متوقف نخواهد شد و به تعویق افتادن آن به معنای پایان یافتن آن نیست. اعتراض به وجوه حقوق بشری این کشتار هرچند ضروری است اما تغییری در راهبردهای نظامی و سیاسی اسرائیل ایجاد نخواهد کرد. ما اکنون نمیتوانیم تجویزی عملی برای توقف کشتار کودکان فلسطینی به دست دهیم، اما شاید راه ورود به تحلیل علّی این روند را یافته باشیم.
نويسنده مي افزايد: به دليل مغلوب شدن آلمان در جنگ جهاني توسط آمريکا با وجودي که اين کشور عضو ناتو است و به آمريکا جهت مقابله با روسيه نياز دارد اما اينکه ايران براي آمريکا مزاحمت ايجاد کند براي آلماني ها بهتر است.نويسنده در ادامه تشکيک ها نسبت به هولوکاست را نيز از عوامل ديگر نزديکي نگاه آلماني ها به ايران برمي شمارد و مدعي است :از ديدگاه ايرانيان در 100 سال گذشته آلمان محبوب ترين قدرت اروپايي بوده است .آلماني ها نيز نگرش خود نسبت به ايران را بهبود داده اند.نظر سنجي ها نيز حکايت از اين مهم دارند که اکثريت آلماني ها نه ايران بلکه آمريکا و اسرائيل را بزرگترين تهديد براي صلح جهاني مي دانند.
به گزارش فارس در ادامه اين گزارش نويسنده با اشاره به مذاکرات هسته اي ايران و نقش آن در ارتقاء جايگاه آلمان در جهان مي نويسد: پرونده هسته اي ايران فرصتي ديپلماتيک براي آلمان ايجاد کرده است. آلمان از يک سو اقتصادي قدرتمندتر از انگليس، فرانسه، چين و روسيه دارد و عضو شوراي امنيت سازمان ملل متحد نيست اما در مذاکرات گروه 1+5، آلمان حق راي و بيان ايده هاي خود را يافته و اين مي تواند مقدمه اي براي حضور آلمان در باشگاه قدرت هاي جهاني باشد.همچنين ديگر دليل احتمالي براي کمک آلمان به ايران در حفظ برنامه هاي هسته اي با حداقل تغييرات، سابقه همکاري اتمي اين کشور با ايران است.
آلمان در دهه 90 ميلادي سعي در گسترش برنامه عظيم هسته اي ايران داشت اما «بيل کلينتون»، رييس جمهور وقت آمريکا، آلمان را مجبور به توقف اين پروژه کرد.در انتهاي اين گزارش آمده است: با عقب نشيني جهاني آمريکا تحت رياست «باراک اوباما»، آلمان شروع به نمايش استقلال شخصيتي اش مبني بر عدم تعلق به اردوگاه غرب يا شرق دارد و خواهان معرفي خود به عنوان مرکز جديد قطب سياسي در اروپا است.در داخل آلمان مقام ها و سياست مداران اين کشور عنوان مي کنند جمهوري فدرال آلمان هيچ شواهدي مبني بر نظامي بودن برنامه هاي هسته اي ايران ندارد و اين مي تواند حداقل توجيه کننده مواضع مبهم آلمان در مذاکرات هسته اي گروه 1+5 با ايران باشد.
تحلیل جمعیت شناختی کشتار کودکان غزه
وطن امروز نوشت: با پخش مکرر ویدئوی مربوط به سخنرانی نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی در حضور هیلاری کلینتون، وزیر خارجه سابق آمریکا، از صدا و سیما، دفاع سرسختانه جلاد اسرائیلی از کشتار کودکان و زنان بیدفاع غزه، بار دیگر مورد نفرت افکار عمومی قرار گرفت بویژه خطاب او به حاضران مبنی بر اینکه «ما مجبوریم و امیدواریم درک کنید» راز جنایات اخیر اسرائیل در غزه را برملا کرده است. رازی که البته سالهاست برملا شده و آن انگیزه وجودی رژیم اشغالگر قدس برای نسلکشی فلسطینیان است.حتی دبیرکل سازمان ملل نیز با همه قیود آمریکایی- اسرائیلی که بر دست و پا و زبانش دارد در پیام دیروز خود به تلآویو بیاختیار خواستار «توقف نسلکشی در غزه» شد.
در واقع در آن سخنرانی هدف نتانیاهو تنها ایجاد رعب و وحشت در بین مردم غزه برای خالی کردن پشت حماس و مقاومت اسلامی نبود بلکه رئیس دولت یهودی داشت هدف اصلی صهیونیستها از حمله به مناطق مسکونی، مساجد، بیمارستانها و مدارس غزه را در لفافه بیان میکرد که همان هدف غده سرطانی اسرائیل از روز نخست بوده است یعنی نسلکشی اعراب فلسطینی ساکن این سرزمین یا کوچاندن آنها. در این مقاله سعی شده با استفاده از منابع اطلاعاتی رسمی دلایل «جمعیت شناختی کشتار مردم غزه» بویژه کودکان و زنان که ضامن بقای نسل این مردم هستند، تحلیل شود.
1- کشتار کودکان در غزه چگونه حادثهای است؟ به بیان دیگر چه چیزی در کشتار کودکان فلسطینی وجود دارد که دولت شوم اسرائیل بهرغم آگاهی از حساسیت عواطف عمومی نسبت به این موضوع، دستبردارش نیست؟ بمباران مستقیم مدرسهها، کمپهای سازمان ملل، خانههای مسکونی و محل بازی کودکان- چنان که اخیرا در ساحل غزه رخ داد- تنها دلالت بر آن دارد که کشتار کودکان فلسطینی از جانب اسرائیل نه از سر استثنا و تصادف، بلکه بیپردهپوشی به عنوان یک راهبرد اتخاذ شده است.
2- دقیقا به سبب همین حساسیت عاطفی نسبت به کشتار کودکان، این موضوع کمتر مورد تحلیل قرار گرفته است. هر نوبت انتشار آمار کودکان شهید فلسطینی، موجی از خشم، تاثر، اعتراض و استناد به آییننامههای حقوق بشری را در پی دارد. این واکنش عاطفی، طبیعی و اجتناب ناپذیر است، اما تا به حال نتوانسته است ماشین کشتار کودکان را از حرکت بازایستاند.
3- ما، مخالفان تجاوزهای اسرائیل، مرتکب یک اشتباه میشویم. اشتباه ما این است که با فرض کردن اسرائیل به عنوان شیطان پلید، به عنوان شر مطلق، از هرگونه تحلیل علّی رفتار دولت اسرائیل صرفنظر میکنیم، چرا که از پیش میدانیم شیطان را برای پلیدی نیاز به دلیلی نیست، چرا که میدانیم شر خودگسترنده است و غایت شر چیزی جز نفس شرارت نیست اما برای تحلیل درست مساله فلسطین و اسرائیل باید از ساحت اسطوره، این پهنه رازآلود، به ساحت سیاست، عرصه نزاعهای توصیف پذیر، رحل اقامت افکنیم.
4- میانگین سن جمعیت اسرائیل 30 سال است در حالی که میانگین سن در غزه تنها 17 سال است. براساس مطالعهای که دانشگاه حیفا انجام داده است، در سال 2013 بدون احتساب مهاجران آفریقایی و کارگران خارجی، یهودیان 2/52 درصد از جمعیت فلسطین را تشکیل میدادند که این عدد تا سال 2034 به 4/46 درصد خواهد رسید. در همین مطالعه که با نام «جمعیت شناختی اسرائیل از 2013 تا 2034»منتشر شده است، دادههای جمعیت شناختی، ناباورانه با حذف جمعیت غزه تحلیل شده است. با صرفنظر کردن از جمعیت غزه، جمعیت یهودیان 61درصد از جمعیت ساکنان فلسطین را در سال 2013 به خود اختصاص میدهد و تا سال 2034 جمعیت آنها به 8/55 درصد کاهش خواهد یافت. آشکار است که با حذف جمعیت غزه، یهودیان، تا سال 2034 هنوز میان ساکنان فلسطین، اکثریت مطلق را خواهند داشت. به یاد داشته باشیم که جمعیت یک میلیون و 800 هزارنفری مردم غزه به طور میانگین 13 سال از جمعیت اسرائیلیان جوانتر است.
5- روند رشد جمعیت در فلسطین، منجر به سرنگونی خود به خود دولت اسرائیل به صورت تدریجی خواهد شد. 20 سال دیگر نه تنها یهودیان ساکن فلسطین، اکثریت عددی خود را از دست خواهند داد، بلکه در صورت وقوع هر شکلی از درگیری، توان مبارزه با جمعیت جوان همسایه خود را نخواهند داشت. در پرتو این دادههای جمعیت شناختی، کشتار کودکان فلسطینی جنگی است که دولت اسرائیل 20 سال زودتر از موعد آغاز کرده است.
کشتار کودکان به هیچ وجه تصادفی نیست، بلکه برای محافظهکاران راست کیش اسرائیلی، راهبرد بلندمدتی است که وجوه سیاسی و نظامی دارد.
6- میتوان از پیش دید که کشتار کودکان فلسطینی خاصه در غزه بزودی و به آسانی متوقف نخواهد شد و به تعویق افتادن آن به معنای پایان یافتن آن نیست. اعتراض به وجوه حقوق بشری این کشتار هرچند ضروری است اما تغییری در راهبردهای نظامی و سیاسی اسرائیل ایجاد نخواهد کرد. ما اکنون نمیتوانیم تجویزی عملی برای توقف کشتار کودکان فلسطینی به دست دهیم، اما شاید راه ورود به تحلیل علّی این روند را یافته باشیم.