«درود خداوند بر روح تمام گذشتگان، شهدا خصوصاً امام راحل و شهدای انقلاب اسلامی ایران و افغانستان و شهدای جنگ سوریه و شهید محمود کلانی.» این سرآغاز سخن پدری است که خود طلبه است. طلبهای که با اصرار خود او، محمود هم درس طلبگی را انتخاب میکند. میگوید:«همین امروز، بعد از نماز صبح عکسهایش را دیدم و برایش گریه کردم. محمود، سرمایه زندگی ما بود.» از آشناییمان که میگذرد، ادامه میدهد: «الحمدلله که سرمایهگذاری ما جواب داد. محمود به جایی رسید که بالاترین رتبه و سود را داشت.»
29 سال قبل، بهار 1363. در خانوادهای روحانی منسوب به پیر پارسای پشمینه پوش خطه هزارستان آقابزرگ کلانی کرمانی، به دنیا آمد. برایش هر آرزویی کردند جز اینکه محمود کلانی، حجتالاسلامِ شهیدِ افغانستانیها در دفاع از حرم عمه سادات(س) باشد. هرچند در رشته ریاضی فیزیک درس خوانده بود اما باورش این بود که مملکت افغانستان و از آن مهمتر جهان اسلام امروز به مبلغان دینی و فرهنگی بیشتر از هر چیز دیگری نیاز دارد. درس طلبگی را از جامعهالمصطفی آغاز کرد. برای تبلیغ و درس میان افغانستان و ایران در حال رفت و آمد بود. از سال 82 وارد حوزه علمیه شد. بعد در آزمون ورودی قبول شد و در جامعه المصطفی پذیرفته شد تحصیلاتش را در مقطع کارشناسی کلام اسلامی آغاز کرد. سال 1388 موفق به اتمام این دوره شد. همان سال در کنکور کارشناسی ارشد جامعه المصطفی شرکت کرد و وارد مقطع ارشد شد. در خرداد 1392 از پایان نامه ارشد خود با موضوع بررسی مسئله «این همانی از نگاه دیوید هیوم و علامه طباطبایی» دفاع کرد. پدرش برگهای را به من نشان میدهد میگوید«این گواهی قبولی او در مقطع کارشناسی است.» اشک در چشمانش جمع میشود و میگوید: «گواهی قبولی مقطع کارشناسی ارشدش هنوز نرسیده ولی او شهید شده.» محمودِ شهید، دروس حوزوی را نیز تا مقطع رسایل و مکاسب ادامه داد.
مثل بسیاری از طلبههای دیگر به فعالیتهای فرهنگی دیگر هم مشغول بود: تأسیس انجمن علمی فرهنگی ابن سینای بلخی درسال 1385 به همراه چند تن از دوستانش، همکاری در برگزاری چندین همایش با موضوعات نقش علما در فرهنگسازی افغانستان، علما و چشمانداز آینده، امام حسین(ع) و انسجام اسلامی و ...، همکاری در برگزاری همایشهای سالیانه در تجلیل از شهید مزاری، راه اندازی نشریه علمی فرهنگی بیان، با همکاری دیگر اعضای انجمن ابن سینا، فعالیت فرهنگی در افغانستان و همکاری با دانشگاه المصطفی در کابل در سالهای 89 و 90، حتی بنیانگذاری جلسه هفتگی دعای توسل عاشقان ولایت اهل بیت درسال 1385 و ... بخشی از فعالیتهایی است که دوستانش از آن شوق و ذوق او میگویند.
منبر هم زیاد میرفت. هرچند که پدرش را از مادحین گلستان حسین(ع) میدانند و چادر سیاه مادرش ریشه در سلوک مادر سادات داشت اما با خنده به پدر گفته که «من صدای خوبی ندارم و به نظرم همان منبر بروم بهتر است و نباید مداحی کنم.»
«محمود یک طلبه معمولی نبود. از همان ابتدا نسبت به مسائل سیاسی و فرهنگی ایران و افغانستان و کشورهای دنیا توجه داشت. تربیت شده حوزه علمیهای بود که امام خمینیها رنگ انقلاب و استقامت را جور دیگری به آن داده بودند.» اینها گفتههای پدر طلبه جوانی است که بعد از بازگشت از سوریه پاهایش در خاک سرزمین عمه سادات جا مانده بود.
حجتالاسلام شهید محمود کلانی در اردوهای راهیان نور ایران
به جبهههای جنگ ایران با عراق هم رفته بود. نه در سالهای جنگ بلکه همراه با نسل سوم و چهارم انقلاب اسلامی ایران برای زیارت گلزار شهدا و خوانش خط مقاومت. پدرش میگوید: «تصاویر زیادی از شهدای ایران داشت به برخی از رزمندگان ایرانی مثل متوسلیان خیلی علاقه داشت.» پدر برای موفقیت و اقتدار رهبر انقلاب اسلامی ایران به عنوان «ولی امر مسلمین جهان» دعا میکند.
پدر سالخورده طلبه شهید افغانستانی میگوید: «میخواستم دامادش کنم. با او صحبت کردم، به من گفت اجازه بدهید، برای دکترا اقدام کنم بعد از آن انشاءالله اقدام میکنیم. گفته بود برای کارهای دکترا میرود اما رفته بود سوریه ...»
مشروح گفت وگوی تفصیلی با حجتالاسلام و المسلمین احمد کلانی پدر طلبه شهید افغانستانی محمود کلانی را در ادامه میخوانید:
*حاجآقا، ماجرای این برگهها چیست؟
این کارنامه تحصیلی محمود است.دانشنامه تحصیل او در جامعهالمصطفی العالمیه است. سال 1382 به آنجا رفت. گواهی کارشناسی ارشد او که در این مقطع هم قبول شده است، هنوز نیامده است. اواخر خرداد ماه سال گذشته از پایاننامهاش در موضوع «دیوید هیوم و علامه طباطبایی» دفاع کرد. دیپلمش را در رشته ریاضی فیزیک گرفت. دانشگاه پیام نور ایران هم قبول شده بود اما به دلیل تعدد منابری که در کابل داشت، نتوانست به کلاسهای درس برود و استعفا داد. 2 سال در آنجا منبر میرفت. این هم عکسی از کلاس چهارم اوست که شاگرد اول مدرسه درخشان شده بود. درس هایش خیلی خوب بود. از هر جهتی عالی بود.
به من گفته بود به دنبال کارهای دکترا میرود اما به سوریه رفته بود
هم دانشجو بود و هم طلبه. روی مسائل مذهبی و روحی بسیار حساس، دقیق و انقلابی بود. سال گذشته که قبر حجر بن عدی به دست تکفیریها شکافته و هتک حرمت شد خیلی ناراحت بود. یک روز دو نفری نشسته بودیم و با هم صحبت میکردیم که گفت امسال میخواهم برای دکترا هم اقدام کنم. درباره ازدواج او هم صحبت کردیم که گفت اجازه بدهید من دکترا را بخوانم و قبول شوم بعد انشاءالله برای این موضوع هم اقدام میکنیم. به من گفته بود برای کارهای دکترا به ایران میروم و این طور به من گفته بود. اما بعدها که من مطلع شدم و فهمیدم که به این بهانه از پیش ما رفته و به سوریه رفته است. فکر میکنم علت رفتن او چیزی جز انگیزههای دینی نبود. او هیچ مشکل مالی و چیز دیگری نداشت. طلبهای بود که دارای مدرک علمی بالایی بود و شهریه طلبگی هم برای او کافی بود. کما اینکه تخصصهای زیادی داشت و درآمدش هم بد نبود. افرادی که برای اعزام افغانستانیها فعال بودند، به او گفته بودند که شما درس بخوانید برای آینده بهتر است او گفته بود اگر امکانش هست من را هم قبول کنید که به سوریه بروم. گفته بودند لااقل شما با لباس بیایید و برای تبلیغ بروید که او گفته بود اگر میشود من را همین طوری بپذیرید.
*چه شد که طلبگی را انتخاب کرد؟
محمود از آنجاییکه در جامعهالمصطفی درس میخواند به نوعی در ایران بزرگ و تربیت شد. شخصیت اصلی او در ایران شکل گرفت. او علاقمندی زیادی به شهید مزاری داشت. او علاقمند بود که روی زندگی ایشان به عنوان یک آدم انقلابی و مجاهد کار کند. البته هنوز شناخت زیادی درباره ایشان پیدا نکرده بود. اینکه چرا محمود درس طلبگی را انتخاب کرد هم به خودم برمیگشت که اصرار داشتیم او این خط را دنبال کند. خوب من خودم آخوند بودم. پدر من هم به نام موسی کربلایی هم یک روحانی برجسته در محل بود. برادرم به نام شیخ محمدرضا هم به نوعی وکیل امام بود در امور مربوط به خمس و ... او در نجف آنجا درس خوانده بود. وکالت از طرف امام دارد و در افغانستان یک مدرسه دارد. علت اینکه من خیلی اصرار داشتم که محمود طلبه شود به این دلیل بود که دیندوستی و طلبگی را دوست داشتم. خیلی اصرار داشتند که من در افغانستان به سراغ کشاورزی بروم اما من طلبگی را بیشتر دوست داشتم.
آخوند معمولی نبود، سیاسی و دغدغهدار بود
محمود یک آخوند معمولی نبود بلکه یک آخوند سیاسی و آشنا با مسائل روز بود. وقتی آن ماجرا برای مقبره حجر بن عدی صورت گرفت انگار میکردم که او در یک کوره آتش افتاده است خیلی بیتاب و ناراحت بود. خیلی غصهدار اوضاع منطقه بود. رفتن را واجب شرعی خود دیده بود.
مداحی هم میکرد اما صدایش چون به اعتقاد خودش خوب نبود میگفت من مداحی نمیکنم. اما سخنرانیهایش عالی بود. من و مادرش در افغانستان پای منبر خود او نشسته بودیم البته از روی سی دی. برای بچههای هیئت و مسجد منبر میرفت. بیشتر از منبر رفتن اهل نوشتن بود و مقاله زیاد داشت و در مجلات فعال بود.
قانون ما قال الباقر(ع) و قال الصادق(ع) است
*نظر خود شما درباره تکفیریها و اقدامات آنها چیست؟ برای رفتن به آنجا اجباری بالای سر محمود نبوده اما چطور به آنجا رفته؟ برخی کشورها باید قانون وضع کنند که فردی از کشور آنان به جنگ برود، محمود چطور خودجوش به آنجا رفته است؟
در مسأله سوریه ما نیازمند هیچ قانون و دستوری برای رفتن یا نرفتن نیستیم. قانون ما قال الباقر(ع) و قال الصادق(ع) است. در کل تاریخ بگردید، شیعه هیچ زمانی جنگطلب نبوده است تمام شهادتهایی که برای شیعه پیش آمده است تماماً در جنگهای دفاعی بوده است. این جنگ سوریه هم پروژه تأمین شده از طرف استکبار است که میان مسلمانان اختلاف افکنی میکند. در صورت ظاهر جبهه النصره و داعش است اما در پشت قضیه غربی ها حضور دارند. ما همیشه طرفدار اتحاد بودهایم. در سخنان شخصیتهای برجسته جهان هم اگر بگردید میبینید که در باب مسائل اجتماعی و سیاسی جهان هم پختهترین و حکیمانهترین مواضع را همین آیتالله خامنهای دارند که ما ایشان را به عنوان ولیامر مسلمین میشناسیم. ظبق اظهارات ایشان این مسأله واقعیت دارد که حرکتهای تند و خشونتهای طالبان و تکفیریها با این هدف دنبال میشود که مردم دنیا را از دین و اسلام زده کند. اگر همین دفاع جانانه در چند سال گذشته نبود از کجا معلوم بود که چه اتفاقاتی بناست بیافتد از تخریب حرمها ببینید تا آثار باستانی و کشتار علما و مردم.
وقتی ولایت فقیه را پذیرفتیم دیگر جای چانهزنی نیست
وقتی ما ولایت فقیه را بپذیریم این راهگشای همه مسائل خواهد بود و نیازی به هیچ چانهزنی ندارد. اگر ایشان امر کنند که امروز مصلحت ما جنگ است میگوییم جنگ، اگر بگویند بنشینید میگوییم چشم و اگر بگویند مذاکره سیاسی آن را هم میپذیریم. درباره محمود هم بگویم که قلباً خدا را شکرگذارم که حکمت خداوند این چنین بر شهید شدن او قرار گرفته است. اما اگر براساس مسئله عاطفی بخواهم بگویم باید اینطور بگویم که همین امروز بعد از نماز صبح برایش گریه کردم و الآن قلبم درد میکند. من یاد حضرت ابراهیم(ع) فرزند حضرت رسول(ع) میافتم. که ایشان هم بعد از فوت او گریه کردند وقتی عدهای اعتراض کردند گفتند نمیشود که برای فرزندم گریه نکنم. من هم که بی رحم نیستم. کسی که به دیگری رحم و عاطفه نداشته باشد خودش هم مورد عاطفه قرار نمیگیرد.
حجتالاسلام شهید محمود کلانی در جماران
ما در روستایی 10 خانواری به دنیا آمدیم. اوایل انقلاب ایران ما سخنان امام خمینی(ره) را گوش میکریدم و از این 10 خانوار حدود 5 الی 6 نفر مقلد امام بودیم و مابقی مقلد آقای خویی بودند. حاج عبدالله، پیرمردی در روستای ما بود که مقلد آقای خویی بود اما وقتی امام خطبه میخواند، گوش میکرد و گریه میکرد. به شوخی به او میگفتم حاجی شما که مقلد آقای خویی هستی چرا اینطور گریه میکنی؟ به من میگفت اینها همه یک نورند و یک حرف میزنند منتهی در کالبدهای مختلف هستند. الحمدلله نظام جمهوری اسلامی امروز به یمن نیروهای فداکار، فرمانبر و انقلابی امید مستضعفان و مردم آزادیخواه دنیا است. شخصیتهایی که در این نظام سکان قدرت را در دست دارند مانند حضرت امام و مقام معظم رهبری در هیچ جای دنیا نمونه برایشان وجود ندارد.
وقتی امام میگوید «خدایا ما را ببخش به خاطر اینکه گناه میکنیم و این از نادانی ماست.» با بررسی این جمله به این میرسید که فردی که بهترین عارف، بهترین فیلسوف، بهترین اصولی و بهترین فقیه بود، فردی که سیاستمدار به معنای واقعی کلمه بود و با دست خالی پدر استکبار جهانی را درآورد، چطور در درگاه الهی اینچنین سخن میگوید؟ این از نظر خداشناسی و بندگی امام را برجسته میکند. درباره رهبر معظم انقلاب هم همینطور است که ایشان در یک سخنرانی فرمودند که درباره ماه رمضان گفتند «ماه رمضان در هر سال، قطعهای از بهشت است که خدا در جهنم سوزان دنیای مادی ما آن را وارد میکند... » این سید بزرگوار چه میگوید؟ این واقعاً چه تعریفی است؟ این را اگر به شخصیتهای بزرگ دنیا بگویید هیچکدام چنین تحلیلی از واقعیت روزه ماه رمضان ندارند. در زمینه مسائل سیاسی و تحلیل منطقه که من خودم مباحث و گفتههای ایشان را دنبال میکنم هم فضا همین طور است و بسیار دقیق سخن میگویند.
اصل مسأله تکفیری و مبارزه با آنان هم مبنای عقلی و شرعی دارد. خیلی سادهانگاری است اگر کسی ماهیت آنان را درک نکرده باشد. ما با آنها به جهت آموزههای فطری و ارزشی سر ناسازگاری داریم و در مقابلشان میایستیم. اگر فطرت زنگار بگیرد انسان، متوجه این بیرحمیها در دنیا نمیشود و بیتفاوت است. فرزندانی از جنش محمود از سر درد به جنگ با آنان میروند و دفاع از مسلمان و مظلوم در نظرشان مرزی ندارد.
*شما از امام و رهبر معظم انقلاب زیاد در سخنانتان میگویید. عموم افغانستانیهایی که من دیدم باورشان این است که امام یک خیزش اسلامی ایجاد کرده است. این نگاه به امام که او را جهانی میبینید و عصر حاضر را عصر خمینی و عصر خامنهای قلمداد میکند در برابر آن نگاه قومیتی و ناسیونالیستی مشهور چطور است؟
دم مسیحایی امام، عزت ما را زنده کرد
این نگاه قومیتی که این سالها در جامعه ما رسوخ کرده است در دو گروه متفاوت است. اولاً وقتی ما جامعه را بر پایه میزان دینداری افراد حاضر در آن بررسی کنیم میبینیم که انسانهایی که دینداری آنان در سطح خوبی بود هنوز همان دیدگاه را نسبت به انقلاب ایران و رهبران آن و اسلام دارند. فرقی نمیکند ایرانی باشند یا افغانستانی. اما آنانی که دینداری سطح پایینتری دارند و به دنبال مسائل اقتصادی و معیشت مادی هستند ممکن است در مواردی نظرشان تغییر کند. در قشر جوان امروز ایران و افغانستان ممکن است این تحلیلها نسبت به هم وجود داشته باشد. هجوم فرهنگی غرب به این دو دست جوان هم قابل کتمان نیست. اما درباره قشر مذهبی عنوان کردم که نظرات و ارادتها هنوز همان است. مرزبندی شده نمیبینند. یک ملاک دارند آن هم اسلام.
حجتالاسلام شهید محمود کلانی و جمعی از دوستانش در جماران
درباره امام باید بگویم که نفس مسیحایی ایشان روی جامعه شیعه افغانستان تأثیر داشت. خیلی از آنها مقلد ایشان بودند. او را ادامه دهنده خط پیامبر و ائمه معصومین میدانستند. دنیا تشنه عدالت است. اگر هر جایی صدایی بلند شود که در مقابل ظلم و ستم و سلطهپذیری بایستد حتماً هوادار پیدا خواهد کرد. جامعه افغانستان هم همین فضای خان و خانبازی و ظلم در آن حکمفرما بود و وقتی امام این حرفها را زد مردم امیدوار شد. حتی نوکر خان یا نوکر ارباب هر چیزی میخواست مردم باید به آن عمل میکردند. حتی اگر مردم را میزد کسی جرأت نداشت چیزی بگوید. بدرفتاری ظالمانه خیلی زیاد بود. اما امروز مردم دنیا به پشتوانه و دلگرمی حرفهای معنوی امام و رهبری در برابر استکبار جهانی میایستند و از آنها هراسی ندارند.
فاصله است میان تراز فعلی ایران و تراز انقلاب اسلامی
کسی فکر نمیکرد که شوروی اینطور زمین بخورد. کسی فکر نمیکرد که آمریکا اینطور در منطقه گیر بیافتد و زمین بخورد. نفس مسیحایی امام این عزت را در وجود همه ما زنده کرد. به حمد خداوند با انقلاب ایران به دنیا هم خدمت میشود اما هنوز در مقایسه با نقطه مطلوب خیلی راه باقی مانده است. امام در دوران جنگ ایران با صدام سخنانی گفته بودند.صدام تازه فتنه اول بود و ما میخواهیم به جایی برسیم که در دنیا هیچ فتنهای نباشد. راه زیادی پیش روی ماست و ما باید با هم این مسیر را برویم. تنهایی به نتیجه نمیرسیم.
البته فرق است بین مواضع رهبران ملتها و روابط میان خود مردم. عموماً سران برتر ایران نگاه پسندیدهای به مردم کشور خود شما و حتی دیگر ملتها دارند اما بعضاً موارد ناشایستی در طبقات دیگر دیده میشود که منجربه کدورت خاطر میشود. نتیجه این اقدامات این میشود که بعضی از مردم مهاجر که به اینجا میآیند به من میگویند که ایران خوب است اما نه در آن ترازی که باید باشد و یعنی در تراز «انقلاب اسلامی» نیست.
سیاستگذاریهای جمهوری اسلامی باید به این شل باشد که جریانات همسو با خودش را تقویت کند و از آنها حمایت کند. اگر ما را حمایت کنند ما در سیاست و قدرت در کشور خودمان تأثیر بیشتری خواهیم داشت نه اینکه امروز افرادی در کشور افغانستان سر کار باشند که حرف آمریکاییها روی آنها تأثیر بیشتری داشته باشد تا حرفهای اسلامی و انقلابی.
دید جهانی محمود متأثر از درسخواندنش در ایران بود
در افغانستان چند قوم پشتون، تاجیک و هزاره و ازبکها وجود دارند. افرادی مانند شهید مزاری که از یاران حضرت امام بودند و در نجف درس میخواندند مادامی که با ایران بودند خیلی برای ما خوب بود اما بعد بر سر مسائل سیاسی که فاصلههایی ایجاد شد نتیجهاش این شد که این جریان در افغانستان ضعیف شد و هنوز آنطور که باید احیا نشده است.
*به نظر میرسد متأثر از همین فضا انقلابی شما، دید جهانی شهید محمود کلانی هم خیلی پررنگ و برجسته بوده است؟
این که او چنین دیدی پیدا کرده بود بیشتر به دلیل همان مسئلهای بود که احساس میکنم در جامعهای مثل ایران درس خواند و نسبت به این مسائل روشن شد. این از برکت جمهوری اسلامی بود که چنین دیدی داشت. ما فقط به همین نماز خواندن یا روزه گرفتن و انجام واجبات و مستحبات رهنمودش میکردیم اما او به دلیل مطالعه رسانهها و نشریات ایرانی به تحلیل خوبی از اوضاع جهانی و سیاست رسیده بود.