گروه ورزشی مشرق- سرانجام مراسم تقدیر از ورزشکاران مدال آور در میادین بین المللی برگزار شد که در آن رئیس جمهوری نیز حضور داشت. می توان عنوان داشت برگزاری این مراسم در آستانه بازی های آسیایی اینچئون، یک اقدام هوشمندانه مدیریتی بود که برکات آن به زودی نیز مشخص می شود. بی تردید روحیه ایجاد شده برای ورزشکاران با توجه به دیدار با دکتر روحانی و دریافت پاداش های مادی پس از دو سال، آنها را در شرایط روحی بسیار خوبی قرار می دهد.
از این موضوع قابل توجه که بگذریم، اشاره ای خواهیم داشت به فرازی از صحبت های رئیس جمهوری که انگیزه نگارش این متن است. در خبری که از سوی خبرگزاری ها روی خروجی قرار گرفته، آمده است: "رئیسجمهور با بیان اینکه اصولا قهرمانان هم نشاط آورند و هم قادرند بهترین الگوها برای نسل جوان ما باشند، خاطر نشان کرد: ما دلمان میخواهد قهرمانان ما پهلوان هم باشند. منافاتی هم بین پهلوانی و قهرمانی نیست. البته پهلوانی رتبه والایی است که الگویش مولای ما امیرالمومنین(ع) است. امیرالمومنین(ع) قهرمان میدانهای نبرد بود، اما پهلوان میدانها نیز بود."
دکتر روحانی اشاره داشته اند که "قهرمانان قادرند بهترین الگوها برای نسل جوان ما باشند" که البته توضیح جامع و مانعی را در این باره در ادامه داشته اند که گویای منظور ایشان است. اما آنچه به انگیزه نگارش این متن منتهی شد، این است که به راستی، مگر یک ورزشکار که به عنوان قهرمانی در یک آوردگاه بین المللی رسیده، دارای چنان پتانسیل و ظرفیتی است تا در قامت یک الگوی اجتماعی ظاهر شود؟ این باورداشت که در دهه های اخیر مطرح شده، ریشه در چه موضوعی و چه واقعه تاریخی داشته است؟ آیا می توان این گزاره را رد کرد و استدلال در این رابطه به چه شکل بروز پیدا می کند؟
انگاره سکولاریستی ورزشکار به مثابه یک الگو
بعد از عصر روشنگری که شاهد مرگ ارزش ها و مفاهیم مرتبط با آن در غرب بودیم، این جغرافیای زیستی به یک باره تهی از اشخاص و مفاهیمی جهت راهبری اخلاقی و فرهنگی جامعه شد. این خلا موجب شد تا گردانندگان غرب مدرن رو به سوی شخصیت سازی هایی کنند تا این جای خالی را پر کنند. همین نیز موجب شد تا به مشاهیر عصر جدید روی آورند که یک ابداع بود. هنرمندان، قهرمانان ورزشی و ... اشخاصی بودند که به الگوهای مدرن تبدیل شدند تا بتوانند ارزش های جدید را به جامعه منتقل کنند. در حقیقت، آنها منادیان و ناقلان ارزش ها و بایسته های مدرن بودند.
قهرمانان ورزشی به مثابه الگوی ورزشی، یک انگاره و ابداع سکولاریستی به شمار می رود که از حمایت رسانه ای جدی نیز همراه بوده و هست. این الگوها که فضای غالب فرهنگی و اخلاقی غرب متاثر از آنهاست، در چهارچوب های مشخصی رفتار کرده و صحبت می کنند تا بتوانند به وظایف خود جامه عمل بپوشانند. البته، برخی از ضوابط رسیدن به این شرایط نانوشته است که اشخاص به شکل خودکار بدان پی می برند تا بتوانند به ایفای نقش در این قالب بپردازند.
قهرمانانی که نمی توانند الگو باشند
این انگاره که بدان اشاره شد، با وقوع مشروطیت و ورود باورداشت های غربی به فضای زیستی ایران، به آرامی در فرهنگ بومی ما رسوخ کرد. اگر تا پیش از آن شاهد الگو بودن شخصیت هایی مانند علما در فضاهای شهری و روستایی بودیم، به یک باره روندی آغاز شد که در دهه پنجاه شاهد تغییر سبک زندگی مردم و اقبال به ستاره هایی بودیم که رسالتی سکولاریستی بر عهده داشتند. خوانندگان، بازیگران، فوتبالیست ها و ...، به نمونه هایی زنده از الگوی رفتاری مردم تبدیل شده بودند که در میدان عمل، در حال ترویج فرهنگ غربی و سکولار بودند که از سوی دربار نیز حمایت ویژه ای داشتند.
در چنین فضایی بود که به یک باره انقلاب اسلامی به وقوع پیوست و امام خمینی (ره) طرحی نو از حیات طیبه را ترسیم کرد. وی با طرح مدل زیستی مومنانه در عصر جدید، به بازآفرینی فضایی پرداخت که به نظر می رسید در حال فروپاشی است. هشت سال دفاع مقدس گواهی از مدل زندگی بود که اسطوره های آن برآمده از مشی اهل بیت (علیهم السلام) بود. البته، چندی نگذشت که شهدا و مبارزان آن دوران نیز خود به الگویی از مدل رفتاری و زیستی مردم و نسل جوان تبدیل شدند. این روزها نمادی از ارزش هایی بود که قرار بود در جامعه انقلابی آن دوران تداوم یابد تا نمونه ای از جامعه شیعی مورد نظر باشد که قرن ها امکان تجلی نیافته بود. در عمل هم چنین فضایی برای یک دهه تجربه شد تا آن که دفاع مقدس پایان یافت و دوران جدیدی آغاز شد.
ابتلا به یک بیماری غربی
گذشت تا با آغاز عصر سازندگی و اصلاحات بار دیگر فضای عمومی به سمتی رفت که تداوم مدل غربی را می شد احساس کرد که البته، در این مجال قصد پرداختن به آن را نداریم. تداوم این فضا موجب تغییر سبک زندگی و احیای فرهنگ غربی شد و در این زمینه نیز بار دیگر قهرمانان ورزشی به الگوهای اجتماعی تبدیل شدند. اکنون نیز به وضعیتی رسیده ایم که این قشر به تیپ رفتاری و فکری نسل جوان تبدیل شده اند.
به نظر می رسد باید در این زمینه تامل ویژه ای صورت گیرد که چرا باید در جامعه ای که دارای الگوهای ارزشی و فرهنگی قابل توجه است، رفتارهایی بر مبنای زیست سکولار صورت گیرد. چرا باید شماری جوان را که موفق به مدال آوری در عرصه هایی بین المللی شده اند را به مدل های رفتاری و فکری استاندارد تبدیل کرد تا با ناهنجاری هایی که عموما در آنها دیده می شود، فرهنگی عمومی را دچار مخاطره کرد؟ چه اصراری در تبدیل این اشخاص به جایگاهی است که ظرفیت و پتانسیل آن را ندارند؟ داشتن تخصص در یک ورزش و موفقیت در آن چه الزامی در شخصیت سازی های این چنینی ایجاد می کند؟
از این موضوع قابل توجه که بگذریم، اشاره ای خواهیم داشت به فرازی از صحبت های رئیس جمهوری که انگیزه نگارش این متن است. در خبری که از سوی خبرگزاری ها روی خروجی قرار گرفته، آمده است: "رئیسجمهور با بیان اینکه اصولا قهرمانان هم نشاط آورند و هم قادرند بهترین الگوها برای نسل جوان ما باشند، خاطر نشان کرد: ما دلمان میخواهد قهرمانان ما پهلوان هم باشند. منافاتی هم بین پهلوانی و قهرمانی نیست. البته پهلوانی رتبه والایی است که الگویش مولای ما امیرالمومنین(ع) است. امیرالمومنین(ع) قهرمان میدانهای نبرد بود، اما پهلوان میدانها نیز بود."
دکتر روحانی اشاره داشته اند که "قهرمانان قادرند بهترین الگوها برای نسل جوان ما باشند" که البته توضیح جامع و مانعی را در این باره در ادامه داشته اند که گویای منظور ایشان است. اما آنچه به انگیزه نگارش این متن منتهی شد، این است که به راستی، مگر یک ورزشکار که به عنوان قهرمانی در یک آوردگاه بین المللی رسیده، دارای چنان پتانسیل و ظرفیتی است تا در قامت یک الگوی اجتماعی ظاهر شود؟ این باورداشت که در دهه های اخیر مطرح شده، ریشه در چه موضوعی و چه واقعه تاریخی داشته است؟ آیا می توان این گزاره را رد کرد و استدلال در این رابطه به چه شکل بروز پیدا می کند؟
انگاره سکولاریستی ورزشکار به مثابه یک الگو
بعد از عصر روشنگری که شاهد مرگ ارزش ها و مفاهیم مرتبط با آن در غرب بودیم، این جغرافیای زیستی به یک باره تهی از اشخاص و مفاهیمی جهت راهبری اخلاقی و فرهنگی جامعه شد. این خلا موجب شد تا گردانندگان غرب مدرن رو به سوی شخصیت سازی هایی کنند تا این جای خالی را پر کنند. همین نیز موجب شد تا به مشاهیر عصر جدید روی آورند که یک ابداع بود. هنرمندان، قهرمانان ورزشی و ... اشخاصی بودند که به الگوهای مدرن تبدیل شدند تا بتوانند ارزش های جدید را به جامعه منتقل کنند. در حقیقت، آنها منادیان و ناقلان ارزش ها و بایسته های مدرن بودند.
قهرمانان ورزشی به مثابه الگوی ورزشی، یک انگاره و ابداع سکولاریستی به شمار می رود که از حمایت رسانه ای جدی نیز همراه بوده و هست. این الگوها که فضای غالب فرهنگی و اخلاقی غرب متاثر از آنهاست، در چهارچوب های مشخصی رفتار کرده و صحبت می کنند تا بتوانند به وظایف خود جامه عمل بپوشانند. البته، برخی از ضوابط رسیدن به این شرایط نانوشته است که اشخاص به شکل خودکار بدان پی می برند تا بتوانند به ایفای نقش در این قالب بپردازند.
قهرمانانی که نمی توانند الگو باشند
این انگاره که بدان اشاره شد، با وقوع مشروطیت و ورود باورداشت های غربی به فضای زیستی ایران، به آرامی در فرهنگ بومی ما رسوخ کرد. اگر تا پیش از آن شاهد الگو بودن شخصیت هایی مانند علما در فضاهای شهری و روستایی بودیم، به یک باره روندی آغاز شد که در دهه پنجاه شاهد تغییر سبک زندگی مردم و اقبال به ستاره هایی بودیم که رسالتی سکولاریستی بر عهده داشتند. خوانندگان، بازیگران، فوتبالیست ها و ...، به نمونه هایی زنده از الگوی رفتاری مردم تبدیل شده بودند که در میدان عمل، در حال ترویج فرهنگ غربی و سکولار بودند که از سوی دربار نیز حمایت ویژه ای داشتند.
در چنین فضایی بود که به یک باره انقلاب اسلامی به وقوع پیوست و امام خمینی (ره) طرحی نو از حیات طیبه را ترسیم کرد. وی با طرح مدل زیستی مومنانه در عصر جدید، به بازآفرینی فضایی پرداخت که به نظر می رسید در حال فروپاشی است. هشت سال دفاع مقدس گواهی از مدل زندگی بود که اسطوره های آن برآمده از مشی اهل بیت (علیهم السلام) بود. البته، چندی نگذشت که شهدا و مبارزان آن دوران نیز خود به الگویی از مدل رفتاری و زیستی مردم و نسل جوان تبدیل شدند. این روزها نمادی از ارزش هایی بود که قرار بود در جامعه انقلابی آن دوران تداوم یابد تا نمونه ای از جامعه شیعی مورد نظر باشد که قرن ها امکان تجلی نیافته بود. در عمل هم چنین فضایی برای یک دهه تجربه شد تا آن که دفاع مقدس پایان یافت و دوران جدیدی آغاز شد.
ابتلا به یک بیماری غربی
گذشت تا با آغاز عصر سازندگی و اصلاحات بار دیگر فضای عمومی به سمتی رفت که تداوم مدل غربی را می شد احساس کرد که البته، در این مجال قصد پرداختن به آن را نداریم. تداوم این فضا موجب تغییر سبک زندگی و احیای فرهنگ غربی شد و در این زمینه نیز بار دیگر قهرمانان ورزشی به الگوهای اجتماعی تبدیل شدند. اکنون نیز به وضعیتی رسیده ایم که این قشر به تیپ رفتاری و فکری نسل جوان تبدیل شده اند.
به نظر می رسد باید در این زمینه تامل ویژه ای صورت گیرد که چرا باید در جامعه ای که دارای الگوهای ارزشی و فرهنگی قابل توجه است، رفتارهایی بر مبنای زیست سکولار صورت گیرد. چرا باید شماری جوان را که موفق به مدال آوری در عرصه هایی بین المللی شده اند را به مدل های رفتاری و فکری استاندارد تبدیل کرد تا با ناهنجاری هایی که عموما در آنها دیده می شود، فرهنگی عمومی را دچار مخاطره کرد؟ چه اصراری در تبدیل این اشخاص به جایگاهی است که ظرفیت و پتانسیل آن را ندارند؟ داشتن تخصص در یک ورزش و موفقیت در آن چه الزامی در شخصیت سازی های این چنینی ایجاد می کند؟