گروه جهاد و مقاومت مشرق - غلامعلی کویتیپور، برگشته است به شهری که زیر آتش است؛ زنها و بچهها را از شهر بیرون بردهاند و بچههای محل، همان پسر سومی جهانآرا و باقی مردها، مسلح شدهاند. «جهانآرا کل شهر را مسلح کرده بود و حتی شاید خیلی از افرادی که با انقلاب یا نظام مخالف بودند برای دفاع از خاک وطن همدل بودند. جهانآرا میگفت الان بحث کشور، خاک و ایران مطرح است. اگر مَردید بسمالله».
انقلاب و جنگ بین جوان بیست و دو سالهای که تا همین قبل از انقلاب، پینک فلوید و الوی، دیپپرپل و اوسوبیسا گوش میداد، پیگیر موسیقی ایران و خارج از ایران بود، آثار کلاسیک روسی و آلمانی را هم میشنید و از سالهای مدرسهاش موسیقی خوانده بود، با علاقهاش به موسیقی فاصله انداخته بود.
اما او که تجربه خواندن را قبل از انقلاب از سال هفتم دبیرستان به بعد داشت، در دنیای متفاوتی که با شروع جنگ به وجود آمده بود، آبدیده میشود و «حماسهخوان» رفقا و همسایههایش که یکی یکی جان میدهند تا خرمشهر دوباره آزاد شود؛ آن وقت با همان درس موسیقی یکی از ماندگارترین اثرها را خلق میکند و نامش میشود: «ممد نبودی ببینی».
در تمام سالهای بعد، کویتیپور هم مثل باقی بچههای جنوب، باقی بچههای شمال و شرق و غرب کشور درگیر جنگ است، فرقش این است که نه فرمانده است، نه پیاده، ولی صدایش گره میخورد به تمام چیزی که از جنگ میدانیم. نتیجهاش میشود این که سالها بعد، جوانی در خیابان نگاهش میکند و میگوید «پدرم فکر میکند شما و حاج صادق آهنگران با همین صدایتان خیلیها را به کشتن دادهاید».
کویتیپور این را قبول نمیکند: «کشته شدن برای خدا و میهن لیاقت میخواهد. قطعاً صدای حاج صادق این قابلیت روحانی را داشت که نیروی دلگرمکنندهای برای جوانان آن روزها باشد تا از وطن و ناموسشان دفاع کنند ولی کاش من هم این لیاقت را داشتم. متأسفم که خود من خیلی کملیاقتتر از دلیرمردان آن روزها بودم. البته خیلیها فکر میکنند که من فقط در پشت صحنه جبهه بودم و کارم هم فقط حماسهخوانی بوده، درحالی که مسئولیت اصلی من آموزش نظامی بود و در کنار اینها به زمزمه عشق هم میپرداختم. حالا اگر بگویند با آموزش نظامیات جوانان را به کشتن دادی، قبول میکنم.»
***
جنگ تمام شده است و کویتیپور هم مثل خیلی دیگر از بچههای جنوب، باقی بچههای شمال و شرق و غرب کشور، نه یک تکه کاغذ از جبهه دارد، نه حقوقی از جایی. «آن زمانها یکی از دوستانم میگفت اینها را ثبت کن چون بعدها به دردت میخورد، ولی من دنبال این مسائل نبودم. یعنی نه حقوقبگیر دولت و نظام هستم و نه به دنبال اینها بودهام که از رانت و پارتی استفاده کنم. ما برای چیز دیگری جنگیدیم.»
او که صدایش برای خیلیها، خاطره روزهای تلخ و سخت گذشته است، سالها بعد از جنگ هم هنوز آلبومهای تازه بیرون میدهد. آلبوم غریبانهاش در حالی منتشر شد که خیلیها به استفاده از موسیقی در آن اعتراض داشتند. آلبوم غریبانه «2» البته از این نظر با واکنشهای منفی کمتری همراه شد اما صاحب اثر از هر دوی این آلبومها ناراضی بود که در موردش به سایت «اخبار موسیقی ایران» گفته: «من از هیچکدام از غریبانهها راضی نیستم و آنها را آلبوم خودم نمیدانم. من حتی معتقدم که خواننده نباید عکس تکی روی جلد داشته باشد و در آلبومها مهم دنیا هم میبینیم که کمتر پیش میآید عکس خواننده را روی جلد بزنند. اگر یک عکس کلی از همه عوامل باشد خیلی هم خوب است، اما با عکس تکی خواننده موافق نیستم.»
اما این دلخوریها باعث نشد که آلبوم بعدی منتشر نشود. «خاموش» این بار با رضایت 50 درصدی خواننده همراه است: «حداقل مُسکنی بود در حد 50 درصد. 50 درصدش هنوز آن احساس و حق مطلب و حق موسیقی زیبا و شعرهای زیباییست که از طرف من پرداخت نشد. عشق من جوانهاست و خوشحالم که در این آلبوم با چند جوان بسیار کاربلد و هنرمند آشنا شدم. با یک آهنگساز خوب و شاعر خوب و کلی نوازنده خوب که همه هم جوانان برومندی بودند همکار بودم. برای من بسیار ارزشمند بود که نوازندهای علاوه بر شاهکارش در قطعات، یک قطعه را هم به عشق امام حسین(ع) به صورت رایگان ساز زد و دستمزدی دریافت نکرد.»
کویتیپور که اصرار دارد او را «مداح» خطاب نکنند و «تمنا» میکند که به جای واژههایی مثل «حاجآقا»، «مداح»، «ذاکر»، فقط و فقط «کویتیپور» خطاب شود، خودش را «حماسهخوان» جنگ میداند: «مداحی و نوحهخوانی اهل بیت (ع) سعادتی میخواهد که شاید من ندارم و اگر نوحهخوان باشم این افتخار من است. قبلا هم بارها گفتهام که من در دورهای سعادت داشتم که حماسهخوان رشادتهای جوانان این مرز و بوم باشم و برای همین حماسهخوان جنگم. هنوز هم پای این حرفم ایستادهام. ما حماسهخوان دلیرمردیهایی بودیم که دوباره گفتنش گرچه وظیفه ماست ولی الان حرفی کلیشهای میشود. مداح بودن آنقدر مقدس است که امیدوارم این عنوان در مورد هرکسی هم استفاده نشود».
او البته انتقادهای جدی هم به جریان موسیقی مذهبی این روزها در کشور دارد: «به طولانی بودن بیش از حد ذکر و مصیبت اعتقادی ندارم و هم به بیمحتوایی آنچه در مجالس خوانده میشود. مداحی باید مفید و مختصر باشد. در جبههها وقتی مراسمی برگزار میشد، کل دعای کمیل همراه با مختصر ذکری که در پایان خوانده میشد، بیشتر از یک ساعت طول نمیکشید. امام که آمد عشق و عمل به دین را به ما آموخت و خواست که خواندنهایمان مستند و همراه با آگاهی و شناخت باشد و گفت عزت و شرف ما در گرو همین ذکرهای مجالس اهل بیت(ع) است و ذکر فرزندان حضرت زهرا(س) دلهای ما را به خداوند وصل میکند. خب این توصیههای امام و روشنگریهای امثال شهید مطهری در پیشرفت کیفی مداحیها تأثیر زیادی داشت و تا مدتها بعد از جنگ شاهد مجالسی نظیر آنچه قبل از انقلاب برگزار میشد، نبودیم.»
«متأسفانه چند سالی است که دوباره شاهد روندی مبتذل در مداحی برای اهل بیت(ع) هستیم. یکی از روضهخوانها داشت بر روی ملودی «آره وای وای، وای وای وای وای» روضه حضرت ابوالفضل(ع) میخواند. این کارها هم توهین به بزرگان دینیست و هم توهین به شعور مردم ما. یا خیلی بد است که روی ملودی مدرسه موشها نوحه بخوانیم. این یعنی چی؟ توهین است دیگر. از طرفی حرکات و مناسبتهایی در عزاداریها رایج شده که نمیدانم از کجا آمده و خودنماییهای مندرآوردی که جز خراب کردن روح عزاداری چیزی نیست.»
«من نه به عنوان یک استاد یا کارشناس که بهعنوان یک مستمع با این کارها مخالفم. هر ملودی هم جایگاه خودش را دارد. این چیزی نیست که من کویتیپور بگویم، اساتیدی که الان زیر خروارها خاک خوابیدهاند و به رحمت خدا رفتهاند و سررشتهای از موسیقی داشتهاند، برای غم و اندوه نوایی را مشخص کردند و برای شادی هم نوای دیگری را».
آلبومهای کویتیپور علاوه بر شنوندههای ثابتی که در نسل خودش دارد، طرفدارهای پروپاقرصی هم در میان جوانترها دارد. آنهایی که شاید ملویهای کویتیپور را در بازیهایشان میخواندند هم حالا خریدار آلبومهای او هستند. خودش میگوید امیدوار است بتواند مسئولیتی را که به دوش دارد انجام دهد و معتقد است جوانها آبروی کشورند، اما اگر اعتراضی هم به چیزی دارند حواسشان به ارزشها باشد: «خود من هم شاید زمانی به چیزی اعتراض داشته باشم؛ انتقاد طبیعت انسان است، اما سختیهایشان را از چشم حماسهسازانی نبینند که آب و خاک و آبروی این سرزمین را خریدند.»
ایسنا - فاطمه کریمخان
«خدا آن روز را برای هیچکس نیاورد. وارد شهری میشوی که خاطرات، زندگی و آرزوهایت در آنجا سپری شده است و هیچچیزی شبیه به آنچه قبلا بهخاطر داشتی نمیبینی». این را یکی از بچههای آن روز خرمشهر میگوید که سه روز بعد از حمله به شهر، برگشته است.