در آن سال که هارون بر برامکه [۱] غضب کرد و ابتدا عیسی بن جعفر[۲] را کشت و آنگاه یحیی[۳] را حبس کرد و آنچه بر سر امام هفتم آورده بودند، بر سرشان آمد؛ راوی میگوید: امام رضا(ع) در عرفه ایستاده بود و دعا میکرد. بعد از آن، سر به زیر انداخت. از ایشان دلیلش را پرسیدند. حضرت در پاسخ فرمود: «من خدا را میخواندم که بر برمکیان سبب آنچه با پدرم نمودند، خدای عزوجل دعای من درباره آنها را اجابت کرد.»
پس اندک زمانی نگذشت که جعفر و یحیی منصوب شدند و احوال ایشان برگشت.
مسافر
میگوید: من در منی با حضرت رضا(ع) بودم که یحیی بن خالد با قومی از آل
برمک گذشتند. آن حضرت فرمود: «اینان مسکین هستند! نمیدانند که امسال چه بر
سرشان میآید، و عجیبتر آنکه من و هارون مانند این دو انگشتیم!» و دو انگشت
مبارک خود را کنار هم قرار دادند.
پی نوشت:
۱. «برمکیان» یا فرزندان بَرمَک از خاندانهای ایرانی بودند که در دستگاه خلافت عباسیان به قدرت فراوان رسیدند. آنها سرانجام به دست خود عباسیان نابود شدند.
۲. پسر عموی هارون و زندانبان بصره که امام موسی کاظم(ع) در آن زندانی بود.
۳. یحیی بن خالد، نوه برمک بود که در قرن هشتم میلادی در شهر بغداد اعتبار بسیاری داشت و تمام مشاغل مهم دولتی در دست اطرافیان او بود.
۴. اباصلت هروی از اصحاب امام رضا(ع) میگوید: خدمت حضرت رضا [:علیه السلام:] بودم. به من فرمود: «ای اباصلت! داخل این قبّهای که قبر هارون است، برو و از چهار طرف آن کمی خاک بردار و بیاور.» من رفتم و خاکها را آوردم. امام خاکها را بویید و فرمود: «میخواهند مرا پشت سر هارون دفن کنند، ولی در آنجا سنگی ظاهر میشود که اگر همه کلنگهای خراسان را بیاورند، نمیتوانند آن را بکنند.» و این سخن را در مورد بالای سر و پایین پای هارون فرمود. بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بویید، فرمود: «این خاک، جایگاه قبر من است...» (بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۳۰۰)
*وارث