با توجه به این که ما سالها خبری از عملیات استشهادی توسط فلسطینیها نمیشنیدیم، آیا این اتفاق، یک روند جدید است و آیا در آینده شاهد اقدامات مشابهی خواهیم بود یا خیر؟
این اقدام، اتفاق جدیدی نیست. فلسطینیها بارها با خودروهای مختلف مثل بیلهای مکانیکی، اتوبوس، و یا خودروهای شخصی از این دست اقدامات علیه اشغالگران سرزمینشان انجام دادهاند. اساساً این را باید از این منظر نگاه کرد که در فلسطین اشغالی، یک خشم متداول و یک بغض روزمره نسبت به اشغالگران وجود دارد. صهیونیستها تصورشان این بوده که با گذشت زمان و برقراری روال عادی زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اشغالگران در فلسطین، این بغض سبک میشود، اما اینطور نیست. اسرائیلیها اجازه ندادهاند که اینطور باشد. با انواع و اقسام بهانهها، همیشه برگ آخر بازی، یعنی کشتار را به فلسطینیها نشان دادهاند. به هر بهانه کوچکی که مثلاً یک نفر از اشغالگران کشته شده یا زخمی شده یا ترور شده است، اینها این سرزمین را شخم زدند و اردوگاهها را زیر و رو کردند و به بهانه یک زخم، هزاران نفر را زخمی و شهید کردند و اجازه ندادند که اگر هم زعم آنها، جنگ و اشغالگری یک زخم است، این زخم کهنه بشود. همیشه خود اسرائیلیها این زخم را تازه نگه داشتهاند. اخیراً هم که با این جنگ 51 روزه و با این همه تلفات و کشتار، اجازه ندادند که بغض فلسطینیها سبک بشود.
به هر حال، این قبیل اتفاقات، نتیجه یک جامعه بغضکرده است. جامعهای که سرزمین را سرزمین خودش میداند و یک بغض دائمی دارد. مردم میبینند که اشغالگران با امنیت جلوی چشمشان رژه میروند. توده مردم ممکن است آستانه تحمل بالایی داشته باشند، اما در همین توده هم درصدی هستند که یک جایی تحملشان نسبت به بیعدالتی اجتماعی و تاراج منافعشان به دست عدهای که هیچ نسبت جغرافیایی یا مذهبی با آنها ندارند، تمام میشود. بالأخره یک نفر در این میان واکنش نشان میدهد، مثلاً ممکن است در یک لحظه تصمیم بگیرد که با یک خودرو به این شکل خشم خودش را نشان بدهد.
پس شما معتقدید که یک عملیات سازمانی نبوده، بلکه یک فرد فلسطینی خودش به این نتیجه رسیده است که بیاید و این کار را بکند.
بله. من کاملاً معتقدم که این کار، سازمانی نیست. اگر سازمانی باشد، تشکیلات فلسطینی ترجیح میدهد که با از دست دادن یک نیرو، حداکثر تلفات را به اشغالگران وارد کند. این به احتمال قریب به یقین، یکی از واکنشهای تودهای مردم فلسطین بوده است.
ما سالهای قبل میدیدیم که این عملیاتها به عنوان یک اهرم و یک سیاست توسط نیروهای مقاومت پیگیری میشد. لطفاً درباره سابقه عملیاتهای استشهادی هم یک توضیحی بدهید.
البته این اقدام، یکی عملیات استشهادی نیست، چرا که در این اقدام، احتمال شهادت وجود ندارد و یا بسیار کم است. این عملیات، یک عملیات ضدصهیونیستی است، با حداقل امکانات نظامی. اما عملیات استشهادی اواسط دهه 80 در سرزمینهای اشغالی آغاز شد. این عملیاتها در اواسط دهه 90 توسط "یحیی عیاش" به اوج خود میرسد. در اوایل دهه 2000 تا 2010 هم کم و بیش افت و خیز داشت.
بزرگترین عملیات استشهادی فلسطین که سازمان جهاد اسلامی به رهبری شهید "محمود الخواجا" شروع کرد، یک عملیات دوگانه بود در قلب مواضع نظامیان صهیونیست که آن عملیات خیلی خوب جواب داد. نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی گفت که این عملیات معادل حمله 30 جنگنده به مواضع نظامی ما بوده است. در حالی که این عملیات را دو فلسطینی زیر 30 سال انجام داده بودند.
وقتی چنین الگوی موفقی آنجا به وجود آمد، گروههای دیگر هم شروع کردند به عملیاتهای استشهادی. خصوصاً "یحیی عیاش" یکی از مسئولین و بنیانگذاران شاخه نظامی حماس و گردانهای شهید عزالدین قسام به صورت نظاممند، هوشمندانه و طراحیشده شروع کرد به استفاده از عملیاتهای استشهادی در پاسخ به جنایات رژیم صهیونیستی و مشخصاً کشتار نمازگزاران در ماه رمضان به وسیله "باروخ گلدشتاین" در حرم حضرت ابراهیم. 64 نمازگزار در حال نماز، بیجهت از پشت به گلوله بسته شدند و اسرائیل هم هیچ کار خاصی انجام نداد، با آنکه گلدشتاین تبعه اسرائیلی بود.
از اینجا بود که یحیی عیاش شروع کرد به طراحی و هدایت نظاممند عملیاتهای استشهادی با هدف ناامن کردن سرزمینهای اشغالی و خیلی هم موفق بود، چون کار میکرد روی یک سری عملیات به شکل سلسلهوارف عملیاتها را بررسی میکرد و مطابق با نتیجه آنها، سطح عملیاتها را ارتقا میداد. ایشان چند سال اسرائیلیها را به دنبال خود کشاند و نمیتوانستند او را شهید کنند، تا آنکه بالأخره به خاطر خیانت یکی از نزدیکانش، توانستند او را شهید کنند. با این حال، الگوی عملیاتی ایشان باقی ماند و حماس با کمک آن الگوی عملیاتی به موفقیتهای خوبی رسید. خصوصاً آزادسازی نوار غزه در سال 2005 که نتیجه استمرار عملیاتهای استشهادی بود.
این را باید در نظر داشته باشید که هدف فلسطینیها به هیچوجه کشتار صهیونیستها نیست، نه توانش را دارند و نه اینکه هدفشان و جزء مرام اخلاقیشان است. تبلیغاتی که غربیها میکنند که فلسطینیها را یک مشت تروریست غارتگر نشان بدهند، حداقلش این است که ما نباید در این دام بیفتیم.
مردم فلسطین جزء بافرهنگترین مردمان در خاورمیانه هستند. سطح سواد دانشگاهی و تحصیلات عالیه آنها جزو بالاترین سطوح در بین کشورهای خاورمیانه است. تعداد بسیار زیادی پزشک، مهندس و فقیه در این کشور وجود دارد. سطح روشنفکری در این جامعه بسیار بالاست. تعداد شعرا و نویسندگان فلسطینی بسیار زیاد است، اما چون عربزبان هستند، ما آنها را نمیشناسیم. در جهان عرب، ادبیات فلسطینی، ادبیات فاخر و بلندمرتبهای است و هر آدم اهل تحقیقی هم میداند که ادبیات و هنر در بین مردمی رشد پیدا میکند که سطح فرهنگ بالایی داشته باشند.
در یک چنین ملتی، مسلماً میل به کشتار وجود ندارد. این چیزی است که غربیها دوست دارند نشان بدهند. این مردم فقط میخواهند محیط را برای اشغالگرها ناامن کنند، همین. هدف فقط ایجاد ناامنی در روال عادی زندگی اشغالگران است. یک زمان، عملیات استشهادی به نظرشان مؤثر بود که این عملیاتها هم بیش از آنکه ناامنی باشد، دفاع بود، یعنی صهیونیستها میآمدند و هرکسی را که میخواستند میکشتند و دستگیر میکردند و میبردند و فلسطینیها هم میماندند که چه بکنند. نه یگانهای ویژه ترور داشتند، نه قابلیت مقابله به مثل داشت، بنابراین عملیات استشهادی را به عنوان یک وسیله دفاعی ابداع کرد، در مرحله بعد هم این را ارتقا داد و این را به عملیات موشکی تبدیل کرد که الآن هم در همین سطح عمل میکنند.
عملیاتهای استشهادی تا چه اندازه مؤثر بود و توانست به مقابله نیروهای مقاومت با صهیونیستها کمک کند؟
واقعیت این است که هر کاری که در جهت این هدف، یعنی ناامن کردن زندگی عادی اشغالگران در فلسطین انجام شده، عملاً در سبد مقاومت قرار میگیرد. از همین با ماشین زدن به یک نفر، تا آن فردی که در زندان بود و یک اتوبوس اسرائیلی را در دره انداخت و نه اسرائیلی را کشت و اتفاقاً خودش هم زنده ماند و الآن در زندان است، از آن کسی که عملیات استشهادی میکند تا آن کسی که با بیل مکانیکی حمله میکند به معبری که صهیونیستها از آن عبور میکنند، تا آن کسی که در دانشکده صهیونیستهای تندرو در آنجا با اسلحه عملیات میکند، اینها همه هرکاری که انجام میدهند، چه سازمانی و چه غیر سازمانی، میرود در سبد مقاومت. مقاومت هدفی ندارد جز ناامن کردن فلسطین برای صهیونیستها. برای همین هم از این اقدام اخیر حمایت کردند. باید هم حمایت میکردند. مقاومت اگر مقاومت است باید حتی اگر کسی سیلی هم به صورت یک اشغالگر زد، از او حمایت کند.
چرا این عملیاتهای استشهادی به عنوان یک روش و سیاست کنار گذاشته شد؟ آیا دلیلش مبارزه تبلیغاتی و عملیات روانی غرب بود؟ و آیا در آینده شاهد خواهیم بود که این اتفاق دوباره در دستور کار نیروهای مقاومت قرار بگیرد؟
عملیات روانی و تبلیغات غرب و اینها، در فلسطین معنا ندارد. بسیاری از معادلات بینالمللی و تبلیغاتی که در دنیا شکل میگیرد، برای بسیاری از مردم فلسطین و حتی اسرائیل اصلاً مهم نیست. اینکه بقیه دنیا چه فکری میکنند، هیچ اهمیتی ندارد. در آنجا شرایط جنگی تعیین میکند که از چه روشی استفاده کنند.
عملیات شهادتطلبانه با ساختن دیوار حائل و بالارفتن تمرکز نیروهای امنیتی اسرائیل در کرانه باختری و محاصره نوار غزه، عملاً محدود شد و امکانش خیلی پایین آمد و پرهزینه شد. نیروهای باتجربه را مجبور بودند بفرستند و در این عملیات، آن نیروی باتجربه باید خرج میشد.
وقتی موشک آمد و وارد معادلات جنگی شد و ساختش کمهزینه شد و امکان واردات موشک هم از راههای مختلف فراهم شد، خود به خود آن روش قدیمی کنار گذاشته شد و بعید است که به این زودیها شاهد بازگشت عملیاتهای شهادتطلبانه باشیم، چون نیازی به این عملیاتها نیست. عملیات شهادتطلبانه یک عملیاتی است که بر اثر اضطرار شکل میگیرد، زمانی که شما مجبور میشوید یک نیرو را بفرستید به دل دشمن.
پس این نشان میدهد که نیروهای مقاومت به علت پیشرفتهایی که کردهاند، دیگر در حالت اضطرار نیستند.
دقیقاً همینطور است. آن حالت اضطرار دیگر وجود ندارد. سطح نیروهای مقاومت ارتقا پیدا کرده و سلاح معادل پیدا کردهاند و دیگر نیروی انسانی ترجیح میدهد مسئولیت صد قبضه موشک را به عهده داشته باشد، تا اینکه به خودش 15 کیلو مواد منفجره ببندد و وارد سرزمینهای اشغالی شود.
عملیات استشهادی شرایط کاملاً روشن و شفافی دارد. اولین شرط این است که هدف مورد نظر باید نظامی باشد. دومین شرط این است که با نیروی کلاسیک نظامی احتمال حمله و ضربه زدن به آن هدف نظامی وجود نداشته باشد. هر دوی اینها در فلسطین اشغالی به صورت جاری وجود دارد. تمام فلسطینیها، تمام اسرائیلیها را نظامی میدانند. این معادله تنها در سرزمینهای اشغالی وجود دارد. خارج از این مناطق، آن چه رسانههای اعلام میکنند، این است که وقتی کسی وارد فروشگاه میشود، دیگر در یک محیط نظامی نیست. فلسطینیها اصلاً اینگونه نگاه نمیکنند، کاملاً برای فلسطینیها جا افتاده است که همه صهیونیستها، نظامی هستند. این هم توهم و تخیل نیست. خود اسرائیلیها این دیدگاه را جا انداختهاند. به خودشان میگویند ملت مسلح، همه شهرکنشینان باید مسلح باشند، باید نظامی باشند، همه باید کد ارتش داشته باشند.
فلسطینیها به تمام اینها به چشم سرباز نگاه میکنند، لذا همه این اهداف، نظامی هستند. برای حمله به این اهداف هم فلسطین نه ارتشی دارد و نه یگانی، بنابراین عملیاتهای استشهادی تشکیل میشود. روشهای مختلف عملیات استشهادی وجود دارد، از تیراندازی گرفته تا عملیاتهای انفجاری. اشخاص، مواد منفجره را میبرند به محل مورد نظر، اما نمیتواند مواد را بگذارد، چاشنی آن را بزند و بعد فرار کند، باید بایستد و چانشی را بزند و مطمئن بشود که بمب عمل میکند. این ناچار به قیمت جانش تمام میشود. از طرف دیگر، در عملیاتهای استشهادی با مسلسل، ما موارد را داشتهایم که شخص اهداف خود را زده است و بعد هم توانسته فرار کند.
این عملیات با عملیاتهایی فرق دارد که یک گروه منحرف انجام میدهد. مثلاً یک نفر میرود در مهد کودکی در یک شهر عراق عملیات انجام میدهد. مهد کودک که هدف نظامی محسوب نمیشود، مردم بومی منطقه هستند، نه اشغالی وجود دارد و نه چیزی. صرفاً برای آنکه خرابکاری صورت بگیرد، میرود و این کار را میکند. حتی میتواند بمب را بگذارد و خودش بیرون بیاید و آن را منفجر کند، اما برای آنکه رعب و وحشت را بیشتر کند، شکل انتحاری به آن میدهد. در فلسطین اینطور نیست، شخص چارهای ندارد جز اینکه بایستد و مطمئن شود که بمب منفجر میشود.