به گزا رش گروه اجتماعی مشرق، پس از کشوقوسهای فراوان در پرونده ریحانه جباری، سرانجام سحرگاه امروز با توجه به عدم جلب رضایت خانواده مرحوم سربندی، این متهم در زندان رجاییشهر کرج به دار مجازات آویخته شد.
7 سال قبل بازپرس کشیک دادسرای امور جنایی تهران از وقوع قتل در یکی از خیابانهای تهران باخبر شد و وقتی به محل حادثه رسید با جسد غرق در خون مردی رو به رو شد که روی پلههای مجتمع مسکونی جان باخته بود و پیگیری رد خون روی پلهها او را به 2 طبقه بالاتر و در واحد مسکونی رساند که قتل در آنجا رخ داده بود. بازپرس شاملو فقط 15 ساعت زمان نیاز داشت تا در نقطهای دیگر از تهران، زنگ خانه قاتل را به صدا درآورد و رمزگشایی از این پرونده را آغاز کند.
پرونده ریحانه جباری در نگاه اول هیچ تفاوتی با دیگر پروندههای قتل در دادگاه کیفری نداشت و ندارد؛ دختری جوان به دلایلی اقدام به قتل مردی کرده بود که پیش از آن باهم در ارتباط بودند و روز حادثه پس از آنکه باهم به خانه مرد میانسال رفته بودند، وقتی سربندی مشغول نماز خواندن بود،با ضربه چاقوی ریحانه از پای درآمد.
این روزها دیگر ماجرای قتل سربندی توسط ریحانه جباری را همه به خوبی میدانند و اصرار برخی افراد و رسانهها برای ایجاد شائبه و شایعه در روند دادرسی این پرونده شاملو بازپرس و حسن تردست قاضی این پرونده را بر آن داشت تا برخی از واقعیتهای از یاد رفته و مطالب مطرح نشده را بازگو کنند تا این جوسازیها اذهان مردم را نسبت به این پرونده منحرف نکند.
اما سوالی که با شنیدن نام ریحانه جباری به ذهن میرسد این است که با وجود گذشت این همه سال از قتل مرحوم سربندی، چرا خون ریخته شده در این پرونده هنوز خشک نشده و هم اجرای حکم اعدام طولانی شد و هم تلاشهای گسترده برای جلب رضایت خانواده سربندی بینتیجه ماند.
همانطور که گفته شد این پرونده در تمام ابعاد آن هیچ وجه تمایز قابل توجهی نسبت به سایر پروندههای قتل که در دادگاههای کیفری سراسر کشور رسیدگی میشوند نداشت و چه بسا اگر شایعات مطرح شده درباره شغل و نیات مرحوم سربندی مطرح نمیشد، اصلا به این شکل مورد توجه افکار عمومی و رسانههای داخلی و خارجی قرار نمیگرفت.این پرونده هم مانند سایر پروندهها پس از صدور حکم قصاص برای ریحانه جباری با اعتراض متهم و وکیل مدافعش برای تأیید یا نقض حکم صادره به دیوانعالی کشور ارسال شد که در نهایت پس از مدتها حکم دادگاه درباره قصاص این متهم تأیید شد اما از چند ماه پیش و با آماده شدن زمینههای اجرای حکم، فضاسازی برخی رسانهها، اسم ریحانه جباری را بیشتر روی زبانها انداخت.
بحث جلب رضایت این قاتل در حالی مورد توجه قرار گرفت که حجتالاسلام محسنیاژهای دادستان وقت کل کشور اردیبهشت ماه امسال در نشست خبری خود از بخشش حدود 400 قاتل توسط اولیایدم در سال گذشته خبر داد که این افراد توانسته بودند با جلب رضایت خانواده مقتول (به روشهای مختلف چه پرداخت دیه مورد نظر و چه با واسطه قرار دادن افراد معتمد) از اعدام نجات یابند. اگر آمار نیمه اول امسال را هم به طور ثابت معادل نیمی از آمار سال گذشته در نظر بگیریم، در یکونیم سال گذشته حدود 600 قاتل از قصاص نجات یافتهاند و همچنین اگر این بازه زمانی را از زمان زندانی شدن ریحانه جباری در نظر بگیریم، باز هم باید گفت در این 7 سال تعداد قابل توجهی از محکومان به قصاص با جلب رضایت خانوادههای مقتول به زندگی بازگشتند؛ اما چرا ریحانه جباری در میان این نجاتیافتگان نبود؟
اولین و کوتاهترین جواب به این پاسخ، عدم شفافیت ریحانه در بیان بخشی از واقعیتهای پرونده یا لااقل تظاهر به تمایل نداشتن به بیان واقعیت و سعی در منحرف کردن ذهن قضات مبنی بر دست داشتن فردی دیگر در جریان قتل سربندی بود (شیوهای که برخی از قاتلان برای انحراف مسیر پرونده پیش میگیرند). اما ریحانه ارتکاب قتل توسط او محرز شده بود، هیچگاه حرفی از این فرد نزد.
دومین پاسخ به این سوال را باید در مواجهه وکیل، خانواده ریحانه و برخی رسانههای زنجیرهای داخلی جست؛ پرونده شهلا جاهد یکی از ماندگارترین پروندههای تاریخ جنایی ایران است و قطعا نسلهای آینده نیز تا مدتها درباره این پرونده خواهند شنید. ارتکاب قتل همسر ناصر محمدخانی توسط شهلا جاهد، دستگیری او، اعتراف به قتل و به میان کشیدن پای افراد خیالی به پرونده را در پرونده شهلا جاهد میبینیم و پس از برگزاری جلسات مختلف، نهایتا ارتکاب قتل توسط شهلا برای دیوانعالی کشور نیز محرز و حکم قصاص تأیید شد.
پس از آن بود که شهلا جاهد و در برخی موارد وکیل مدافعش با رسانههای مختلف مخصوصا رسانههای مختص حوادث و ورزشی مصاحبه میکردند و روایتهای مختلفی از حادثه نقل میکردند. کمکم این مصاحبهها که بعضا سر از رسانههای خارج از کشور هم در آورده بود،شهلا را دچار این توهم کرد که او اصلا قاتل نیست و قید تلاش برای جلب رضایت خانواده سحرخیزان و محمدخانی را زد و آنقدر بر این لجبازی ادامه داد تا وقتی که خود را کنار چوبه دار دید و فهمید که این راه، بازی و شوخی نیست و زمانی تلاش کرد پشیمانی خود را نشان دهد و رضایت اولیایدم را جلب کند که فقط چند دقیقه تا اجرای حکم قصاص فاصله داشت و قدمهای سرد و سنگین افرادی که از زندان اوین خارج میشدند، به خبرنگارانی که ساعتها پشت در زندان امیدوارانه ایستاده بودند تا خبر رهایی شهلا از طناب دار را بشنوند، فهماند که شهلا در این کار موفق نبوده است.
سرنوشت ریحانه جباری هم تا حد زیادی شبیه به زندگی شهلا جاهد در زندان بود؛ 7 سال زندگی در زندان، بسیاری از زندانیان را نسبت به گذشته خود متنبه میکند و آنها را به راه صحیح باز میگرداند اما ریحانه حداقل این اواخر در حباب حمایت و فضاسازی برخی رسانهها قرار گرفت و راه اشتباه شهلا را در پیش گرفت.
فردی که با ادعاهای واهی حقوق بشری، کشور خود را به دریافت تابعیت کشور اروپایی فروخت، پای ثابت جوسازیهای رسانهای در پرونده ریحانه بود؛ پس از آن مادر ریحانه نیز با وجود اینکه خیلی دیر خبر گفتوگوهای خود با رسانهها را تکذیب کرد، وارد این بازی شد و جو نامناسبی را درباره پرونده ایجاد کرد.
وارد کردن رسانههایی که عناد آنها با ملت ایران برای همگان روشن شد به این پرونده و تلاش برای ارائه تصویر نادرست از شغل و شخصیت مرحوم سربندی، هر روز روزنههای امید برای نجات ریحانه را کمرنگتر میکرد. این رسانهها که شبکههای اجتماعی، برخی رسانههای داخلی و حتی شخصیتهای مطرح و البته نهچندان محبوب را با جعل شخصیت مرحوم سربندی، برای جلب رضایت خانواده مقتول به صف کردند و همین دروغپراکنی و توهینها، خانواده سربندی را در اجرای حکم قصاص مصممتر کرد.
ریحانه و خانواده ریحانه جباری هیچگاه نخواستند یا نفهمیدند که متوسل شدن به رسانههایی مانند بیبیسی و صدای آمریکا و انتشار متنهای غیرواقعی در شبکههای اجتماعی برای جلب رضایت خانواده سربندی، راه مناسبی که نیست بلکه با نیت شومی که این رسانهها در بزرگنمایی اینگونه مسائل دارند، دستشان از رسیدن به هدف را هم کوتاهتر میکند.
خانواده ریحانه میتوانستند به جای دل بستن به این رسانهها،شبکههای اجتماعی و افرادی که خیرخواهنبودن آنها از بیان متعدد اعتقاداتشان مسجل شده بود، سراغ افراد دیگری بروند همانگونه که صدها و شاید هزاران محکوم به قصاص بدون هیاهو این کار را کردند و توانستند بار دیگر طعم خوش زندگی کنار خانواده را بچشند و شاید آنها امروز خوشحال باشند که یا دستشان به رسانههای زنجیرهای داخلی و رسانههایی مثل بیبیسی نرسید یا اگر هم میرسید ترجیح دادن بدون نسبت دروغ دادن به خانواده مقتول، با ابراز پشیمانی واقعی از خدا و خانواده مقتول طلب عفو و بخشش کنند. این خانواده واقعا جایگاه و اعتبار این رسانههای معاند را از جایگاه و اعتبار فراگیر و مردمی ائمه جمعه، خانواده شهدا، معتمدین و روحانیون بیشتر میدانستند که ترجیح دادند حیات و ممات دخترشان را که قطعا خودشان به مقصر بودنش واقف هستند، به آن گره بزنند؟ آیا دورویی و عدم صداقت این رسانهها را ندیدند که ابتدا با روشهای مختلف سعی داشتند با منتسب کردن مرحوم سربندی به نهادهای امنیتی، هم شخص سربندی را در این حادثه مقصر جلوه دهند و هم به واسطه آن، بهانه جدیدی برای حمله به نظام جمهوری اسلامی ایران داشته باشند؟
متأسفانه علیرغم آمادگیهایی که در خانواده سربندی برای اعلام رضایت در صورت شنیدن حقایق نگفته مورد ادعای ریحانه و ابراز پشیمانی وجود داشت، اما این فضاسازیهای دروغین که به نوعی خیانت در حق اعتماد اشتباه خانواده جباری بود، این پرونده را با اعدام ریحانه مختومه کرد تا بار دیگر نشان دهد سلام رسانههای خارجی و حمایت آنها از برخی پروندهها به طمع نیست و آنها از گلآلود کردن فضای پروندهها فقط به فکر ماهیگیری برای خود هستند و قطعا همان رسانههایی که در گام اول اجرای حکم اعدام ریحانه را خلاف قوانین بشری و احکام اسلام را ضدانسانیت میدانستند و در گام دوم، پس از شکست در گام اول، شروع به مظلومنمایی و حتی استفاده از احادیث و روایات برای جلب رضایت خانواده مقتول کرده بودند،اینک با اجرای حکم قصاص، بار دیگر هجمههای خود علیه خانواده سربندی، نظام جمهوری اسلامی و احکام شرعی را در پیش گیرند.
سوالات زیر، سوالاتی است که در وبلاگ منتسب به خانواده سربندی در پاسخ به درخواست عفو ریحانه از سوی اصغر فرهادی مطرح شده است؛ نگارنده این سوالات از اصغر فرهادی خواسته جواب آنها را از ریحانه جباری جویا شود تا همگان به واقعیتهای پنهانمانده این ماجرا پی ببرند.
در ابتدای این متن آمده است: هنرمند گرامی جناب آقای اصغر فرهادی؛ باسلام، نامه شیوای شما خطاب به خانواده سربندی با دقت و تأمل مطالعه شد.انگیزه انسان دوستانه و ادبیات هنرمندانه شما در نگارش نامه مذکور قابل تحسین است و نیز ابراز همدردی شما با این خانواده مزید تشکر و تقدیر میباشد. علیرغم قضاوتهای تحریک آمیز و ناسنجیده ای که در کنار داغ سنگین عزیز از دست رفته مان تحمل کرده ایم، هرگز از روی خشم و لجاجت به قصاص قاتل نیندیشیده ایم، بلکه به قصاص به عنوان اجرای عدالت و تداوم زندگی اجتماعی سالم نگریسته ایم.
جناب آقای فرهادی!
آثار هنری و سینمایی شما معروف است به نمایش و بیان حقیقت (گرچه تلخ باشد) و سپس قضاوت را به مخاطب می سپارید؛ ما نیز شیفته روشن شدن حقیقت هستیم همچنانکه مادر دکتر سربندی در دادگاه علنی به خانم ریحانه جباری گفت که اگر حقیقت را بیان کنی از قصاص تو خواهیم گذشت ولی متأسفانه خانم ریحانه جباری از بیان کامل حقیقت خودداری کرد.
خانم ریحانه جباری در دادگاه علنی اظهار داشت که چاقو را از یک هفته قبل از حادثه خریدم. و همچنین با صراحت اعلام کرد که ضربه را با همان چاقو، (چاقویی خونین و حدودا نیم متری که در دادگاه علنی توسط قاضی به حضار نشان داده شد) زدم و سپس آقای ر-شیخی با دکتر مرتضی سربندی درگیر شد و ابتدا من و سپس آقای ر-شیخی از صحنه قتل دور شدیم و ...
جناب آقای فرهادی
اینک تقاضای ما از شما اینست که به حرمت انسانیت آن کودک معصوم 9ساله که پدرش قربانی این جنایت شد، جهت روشن شدن حقیقت این جنایت سازمان یافته از خانواده جباری بپرسند که:
1_ چرا خانم ریحانه جباری اسم واقعی آقای شیخی را که در صحنه قتل با دکترسربندی درگیر شد نگفت؟؟؟و یا چرا چگونگی چهره ظاهری او را (که بارها با او ملاقات داشته است) و یا هر سرنخی که منجر به شناسایی وی شود بیان نکرد؟!
2_ قصد و انگیزه خانم ریحانه جباری از کشتن دکترسربندی چه بوده که از یک هفته قبل چاقویی به طول حدودا 50سانتی متر خریداری کرده و روز قبل از جنایت به مخاطب خود پیامک فرستاد که فردا او را خواهم کشت؟!
3_ خانم ریحانه جباری از چه فرد یا افرادی دستور می گرفتند که همانند روزهای نخستین پس از جنایت، هنوز پس از 7سال، امید به رها شدن از چنگال قانون دارد و از اعتراف به حقایق خودداری می کند؟! (به استناد بیان خود خانم ریحانه جباری در روزهای نخستین بعد از قتل که گفته بود مطمئنم مرا نجات خواهند داد)!!!
آیا اصغر فرهادی این سوالها را از ریحانه پرسید؟
مخاطبان محترم گروه اجتماعی مشرق می توانند اخبار، مقالات و تصاویر اجتماعی خود را به آدرس shoma@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود. در ضمن گروه اجتماعی مشرق در صدد است با پیگیری مشکلات ارسالی شما از طریق کارشناسان و مشاوران مجرب پاسخی برای ابهامات مخاطبان عزیز بیابد.
7 سال قبل بازپرس کشیک دادسرای امور جنایی تهران از وقوع قتل در یکی از خیابانهای تهران باخبر شد و وقتی به محل حادثه رسید با جسد غرق در خون مردی رو به رو شد که روی پلههای مجتمع مسکونی جان باخته بود و پیگیری رد خون روی پلهها او را به 2 طبقه بالاتر و در واحد مسکونی رساند که قتل در آنجا رخ داده بود. بازپرس شاملو فقط 15 ساعت زمان نیاز داشت تا در نقطهای دیگر از تهران، زنگ خانه قاتل را به صدا درآورد و رمزگشایی از این پرونده را آغاز کند.
پرونده ریحانه جباری در نگاه اول هیچ تفاوتی با دیگر پروندههای قتل در دادگاه کیفری نداشت و ندارد؛ دختری جوان به دلایلی اقدام به قتل مردی کرده بود که پیش از آن باهم در ارتباط بودند و روز حادثه پس از آنکه باهم به خانه مرد میانسال رفته بودند، وقتی سربندی مشغول نماز خواندن بود،با ضربه چاقوی ریحانه از پای درآمد.
این روزها دیگر ماجرای قتل سربندی توسط ریحانه جباری را همه به خوبی میدانند و اصرار برخی افراد و رسانهها برای ایجاد شائبه و شایعه در روند دادرسی این پرونده شاملو بازپرس و حسن تردست قاضی این پرونده را بر آن داشت تا برخی از واقعیتهای از یاد رفته و مطالب مطرح نشده را بازگو کنند تا این جوسازیها اذهان مردم را نسبت به این پرونده منحرف نکند.
اما سوالی که با شنیدن نام ریحانه جباری به ذهن میرسد این است که با وجود گذشت این همه سال از قتل مرحوم سربندی، چرا خون ریخته شده در این پرونده هنوز خشک نشده و هم اجرای حکم اعدام طولانی شد و هم تلاشهای گسترده برای جلب رضایت خانواده سربندی بینتیجه ماند.
همانطور که گفته شد این پرونده در تمام ابعاد آن هیچ وجه تمایز قابل توجهی نسبت به سایر پروندههای قتل که در دادگاههای کیفری سراسر کشور رسیدگی میشوند نداشت و چه بسا اگر شایعات مطرح شده درباره شغل و نیات مرحوم سربندی مطرح نمیشد، اصلا به این شکل مورد توجه افکار عمومی و رسانههای داخلی و خارجی قرار نمیگرفت.این پرونده هم مانند سایر پروندهها پس از صدور حکم قصاص برای ریحانه جباری با اعتراض متهم و وکیل مدافعش برای تأیید یا نقض حکم صادره به دیوانعالی کشور ارسال شد که در نهایت پس از مدتها حکم دادگاه درباره قصاص این متهم تأیید شد اما از چند ماه پیش و با آماده شدن زمینههای اجرای حکم، فضاسازی برخی رسانهها، اسم ریحانه جباری را بیشتر روی زبانها انداخت.
بحث جلب رضایت این قاتل در حالی مورد توجه قرار گرفت که حجتالاسلام محسنیاژهای دادستان وقت کل کشور اردیبهشت ماه امسال در نشست خبری خود از بخشش حدود 400 قاتل توسط اولیایدم در سال گذشته خبر داد که این افراد توانسته بودند با جلب رضایت خانواده مقتول (به روشهای مختلف چه پرداخت دیه مورد نظر و چه با واسطه قرار دادن افراد معتمد) از اعدام نجات یابند. اگر آمار نیمه اول امسال را هم به طور ثابت معادل نیمی از آمار سال گذشته در نظر بگیریم، در یکونیم سال گذشته حدود 600 قاتل از قصاص نجات یافتهاند و همچنین اگر این بازه زمانی را از زمان زندانی شدن ریحانه جباری در نظر بگیریم، باز هم باید گفت در این 7 سال تعداد قابل توجهی از محکومان به قصاص با جلب رضایت خانوادههای مقتول به زندگی بازگشتند؛ اما چرا ریحانه جباری در میان این نجاتیافتگان نبود؟
اولین و کوتاهترین جواب به این پاسخ، عدم شفافیت ریحانه در بیان بخشی از واقعیتهای پرونده یا لااقل تظاهر به تمایل نداشتن به بیان واقعیت و سعی در منحرف کردن ذهن قضات مبنی بر دست داشتن فردی دیگر در جریان قتل سربندی بود (شیوهای که برخی از قاتلان برای انحراف مسیر پرونده پیش میگیرند). اما ریحانه ارتکاب قتل توسط او محرز شده بود، هیچگاه حرفی از این فرد نزد.
دومین پاسخ به این سوال را باید در مواجهه وکیل، خانواده ریحانه و برخی رسانههای زنجیرهای داخلی جست؛ پرونده شهلا جاهد یکی از ماندگارترین پروندههای تاریخ جنایی ایران است و قطعا نسلهای آینده نیز تا مدتها درباره این پرونده خواهند شنید. ارتکاب قتل همسر ناصر محمدخانی توسط شهلا جاهد، دستگیری او، اعتراف به قتل و به میان کشیدن پای افراد خیالی به پرونده را در پرونده شهلا جاهد میبینیم و پس از برگزاری جلسات مختلف، نهایتا ارتکاب قتل توسط شهلا برای دیوانعالی کشور نیز محرز و حکم قصاص تأیید شد.
پس از آن بود که شهلا جاهد و در برخی موارد وکیل مدافعش با رسانههای مختلف مخصوصا رسانههای مختص حوادث و ورزشی مصاحبه میکردند و روایتهای مختلفی از حادثه نقل میکردند. کمکم این مصاحبهها که بعضا سر از رسانههای خارج از کشور هم در آورده بود،شهلا را دچار این توهم کرد که او اصلا قاتل نیست و قید تلاش برای جلب رضایت خانواده سحرخیزان و محمدخانی را زد و آنقدر بر این لجبازی ادامه داد تا وقتی که خود را کنار چوبه دار دید و فهمید که این راه، بازی و شوخی نیست و زمانی تلاش کرد پشیمانی خود را نشان دهد و رضایت اولیایدم را جلب کند که فقط چند دقیقه تا اجرای حکم قصاص فاصله داشت و قدمهای سرد و سنگین افرادی که از زندان اوین خارج میشدند، به خبرنگارانی که ساعتها پشت در زندان امیدوارانه ایستاده بودند تا خبر رهایی شهلا از طناب دار را بشنوند، فهماند که شهلا در این کار موفق نبوده است.
سرنوشت ریحانه جباری هم تا حد زیادی شبیه به زندگی شهلا جاهد در زندان بود؛ 7 سال زندگی در زندان، بسیاری از زندانیان را نسبت به گذشته خود متنبه میکند و آنها را به راه صحیح باز میگرداند اما ریحانه حداقل این اواخر در حباب حمایت و فضاسازی برخی رسانهها قرار گرفت و راه اشتباه شهلا را در پیش گرفت.
فردی که با ادعاهای واهی حقوق بشری، کشور خود را به دریافت تابعیت کشور اروپایی فروخت، پای ثابت جوسازیهای رسانهای در پرونده ریحانه بود؛ پس از آن مادر ریحانه نیز با وجود اینکه خیلی دیر خبر گفتوگوهای خود با رسانهها را تکذیب کرد، وارد این بازی شد و جو نامناسبی را درباره پرونده ایجاد کرد.
وارد کردن رسانههایی که عناد آنها با ملت ایران برای همگان روشن شد به این پرونده و تلاش برای ارائه تصویر نادرست از شغل و شخصیت مرحوم سربندی، هر روز روزنههای امید برای نجات ریحانه را کمرنگتر میکرد. این رسانهها که شبکههای اجتماعی، برخی رسانههای داخلی و حتی شخصیتهای مطرح و البته نهچندان محبوب را با جعل شخصیت مرحوم سربندی، برای جلب رضایت خانواده مقتول به صف کردند و همین دروغپراکنی و توهینها، خانواده سربندی را در اجرای حکم قصاص مصممتر کرد.
ریحانه و خانواده ریحانه جباری هیچگاه نخواستند یا نفهمیدند که متوسل شدن به رسانههایی مانند بیبیسی و صدای آمریکا و انتشار متنهای غیرواقعی در شبکههای اجتماعی برای جلب رضایت خانواده سربندی، راه مناسبی که نیست بلکه با نیت شومی که این رسانهها در بزرگنمایی اینگونه مسائل دارند، دستشان از رسیدن به هدف را هم کوتاهتر میکند.
خانواده ریحانه میتوانستند به جای دل بستن به این رسانهها،شبکههای اجتماعی و افرادی که خیرخواهنبودن آنها از بیان متعدد اعتقاداتشان مسجل شده بود، سراغ افراد دیگری بروند همانگونه که صدها و شاید هزاران محکوم به قصاص بدون هیاهو این کار را کردند و توانستند بار دیگر طعم خوش زندگی کنار خانواده را بچشند و شاید آنها امروز خوشحال باشند که یا دستشان به رسانههای زنجیرهای داخلی و رسانههایی مثل بیبیسی نرسید یا اگر هم میرسید ترجیح دادن بدون نسبت دروغ دادن به خانواده مقتول، با ابراز پشیمانی واقعی از خدا و خانواده مقتول طلب عفو و بخشش کنند. این خانواده واقعا جایگاه و اعتبار این رسانههای معاند را از جایگاه و اعتبار فراگیر و مردمی ائمه جمعه، خانواده شهدا، معتمدین و روحانیون بیشتر میدانستند که ترجیح دادند حیات و ممات دخترشان را که قطعا خودشان به مقصر بودنش واقف هستند، به آن گره بزنند؟ آیا دورویی و عدم صداقت این رسانهها را ندیدند که ابتدا با روشهای مختلف سعی داشتند با منتسب کردن مرحوم سربندی به نهادهای امنیتی، هم شخص سربندی را در این حادثه مقصر جلوه دهند و هم به واسطه آن، بهانه جدیدی برای حمله به نظام جمهوری اسلامی ایران داشته باشند؟
متأسفانه علیرغم آمادگیهایی که در خانواده سربندی برای اعلام رضایت در صورت شنیدن حقایق نگفته مورد ادعای ریحانه و ابراز پشیمانی وجود داشت، اما این فضاسازیهای دروغین که به نوعی خیانت در حق اعتماد اشتباه خانواده جباری بود، این پرونده را با اعدام ریحانه مختومه کرد تا بار دیگر نشان دهد سلام رسانههای خارجی و حمایت آنها از برخی پروندهها به طمع نیست و آنها از گلآلود کردن فضای پروندهها فقط به فکر ماهیگیری برای خود هستند و قطعا همان رسانههایی که در گام اول اجرای حکم اعدام ریحانه را خلاف قوانین بشری و احکام اسلام را ضدانسانیت میدانستند و در گام دوم، پس از شکست در گام اول، شروع به مظلومنمایی و حتی استفاده از احادیث و روایات برای جلب رضایت خانواده مقتول کرده بودند،اینک با اجرای حکم قصاص، بار دیگر هجمههای خود علیه خانواده سربندی، نظام جمهوری اسلامی و احکام شرعی را در پیش گیرند.
سوالات زیر، سوالاتی است که در وبلاگ منتسب به خانواده سربندی در پاسخ به درخواست عفو ریحانه از سوی اصغر فرهادی مطرح شده است؛ نگارنده این سوالات از اصغر فرهادی خواسته جواب آنها را از ریحانه جباری جویا شود تا همگان به واقعیتهای پنهانمانده این ماجرا پی ببرند.
در ابتدای این متن آمده است: هنرمند گرامی جناب آقای اصغر فرهادی؛ باسلام، نامه شیوای شما خطاب به خانواده سربندی با دقت و تأمل مطالعه شد.انگیزه انسان دوستانه و ادبیات هنرمندانه شما در نگارش نامه مذکور قابل تحسین است و نیز ابراز همدردی شما با این خانواده مزید تشکر و تقدیر میباشد. علیرغم قضاوتهای تحریک آمیز و ناسنجیده ای که در کنار داغ سنگین عزیز از دست رفته مان تحمل کرده ایم، هرگز از روی خشم و لجاجت به قصاص قاتل نیندیشیده ایم، بلکه به قصاص به عنوان اجرای عدالت و تداوم زندگی اجتماعی سالم نگریسته ایم.
جناب آقای فرهادی!
آثار هنری و سینمایی شما معروف است به نمایش و بیان حقیقت (گرچه تلخ باشد) و سپس قضاوت را به مخاطب می سپارید؛ ما نیز شیفته روشن شدن حقیقت هستیم همچنانکه مادر دکتر سربندی در دادگاه علنی به خانم ریحانه جباری گفت که اگر حقیقت را بیان کنی از قصاص تو خواهیم گذشت ولی متأسفانه خانم ریحانه جباری از بیان کامل حقیقت خودداری کرد.
خانم ریحانه جباری در دادگاه علنی اظهار داشت که چاقو را از یک هفته قبل از حادثه خریدم. و همچنین با صراحت اعلام کرد که ضربه را با همان چاقو، (چاقویی خونین و حدودا نیم متری که در دادگاه علنی توسط قاضی به حضار نشان داده شد) زدم و سپس آقای ر-شیخی با دکتر مرتضی سربندی درگیر شد و ابتدا من و سپس آقای ر-شیخی از صحنه قتل دور شدیم و ...
جناب آقای فرهادی
اینک تقاضای ما از شما اینست که به حرمت انسانیت آن کودک معصوم 9ساله که پدرش قربانی این جنایت شد، جهت روشن شدن حقیقت این جنایت سازمان یافته از خانواده جباری بپرسند که:
1_ چرا خانم ریحانه جباری اسم واقعی آقای شیخی را که در صحنه قتل با دکترسربندی درگیر شد نگفت؟؟؟و یا چرا چگونگی چهره ظاهری او را (که بارها با او ملاقات داشته است) و یا هر سرنخی که منجر به شناسایی وی شود بیان نکرد؟!
2_ قصد و انگیزه خانم ریحانه جباری از کشتن دکترسربندی چه بوده که از یک هفته قبل چاقویی به طول حدودا 50سانتی متر خریداری کرده و روز قبل از جنایت به مخاطب خود پیامک فرستاد که فردا او را خواهم کشت؟!
3_ خانم ریحانه جباری از چه فرد یا افرادی دستور می گرفتند که همانند روزهای نخستین پس از جنایت، هنوز پس از 7سال، امید به رها شدن از چنگال قانون دارد و از اعتراف به حقایق خودداری می کند؟! (به استناد بیان خود خانم ریحانه جباری در روزهای نخستین بعد از قتل که گفته بود مطمئنم مرا نجات خواهند داد)!!!
آیا اصغر فرهادی این سوالها را از ریحانه پرسید؟
مخاطبان محترم گروه اجتماعی مشرق می توانند اخبار، مقالات و تصاویر اجتماعی خود را به آدرس shoma@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود. در ضمن گروه اجتماعی مشرق در صدد است با پیگیری مشکلات ارسالی شما از طریق کارشناسان و مشاوران مجرب پاسخی برای ابهامات مخاطبان عزیز بیابد.