به گزارش مشرق، در این مقاله تلاش میشود به بهانه انتشار پرونده ای پیرامون آینده انقلاب اسلامی ایران در نشریه مشهور اکونومیست، رویکرد های جدید نظام سلطه برای تقابل با انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار گیرد. مسیر حرکت سی ساله انقلاب اسلامی، با سختی های داخلی و به ویژه مخالفت های خارجی مواجه بوده است. نظام سلطه در مقاطع گوناگون ضمن تحلیل غلط از جامعه ایرانی، طراحی های مختلفی را برای برخورد با جمهوری اسلامی صورت داده است.
اما آنچه به ویژه پس از دوران دفاع مقدس در دستور کار جبهه معارض انقلاب اسلامی قرار گرفته است؛ بهره گیری از ابعاد قدرت نرم و اخیرا قدرت هوشمند برای براندازی و یا استحاله نظام جمهوری اسلامی بوده است. بر همین مبنا اخیرا نشریه مشهور اکونومیست در پرونده ای با عنوان «انقلاب به پایان رسیده است» به زمینههای استحاله اجتماعی و سیاسی انقلاب اسلامی و آینده شناسی آن پرداخته است که می تواند نشان دهنده ابعاد رویکرد جدید غرب به نظام جمهوری اسلامی باشد. لذا در این فرصت تلاش می گردد تا ضمن پرداختن به مبانی نگرش غرب و چرایی محاسبات غلط در قبال انقلاب اسلامی ایران، ابعاد رویکرد جدید آنان در برخورد، استحاله و براندازی نظام اسلامی مورد بررسی قرار گیرد.
ناتوانی فهم علم اجتماعی غربی از تحلیل انقلاب اسلامی
نگرش غرب به انقلاب اسلامی ایران، از ابتدا بر این استوار بوده است که اسلام سیاسی و غلیان هویت اسلامی ناشی از انقلاب بزرگترین تهدید جهان معاصر است. از طرف دیگر سیاست گذاری جهان غرب در برابر ایران اسلامی، همواره با تکیه بر مبانی جامعه شناسی انقلاب ها و مقایسه با انقلاب های دیگر مانند؛ فرانسه و روسیه صورت گرفته است. در واقع ریشه محاسبات غلط آنان نیز همین بوده است که، بر مبنای علوم اجتماعی متعارف انقلاب اسلامی را مورد تحلیل قرار می دهند. این درحالیست که همانگونه که نظریه های متعارف جامعه شناسی انقلاب در تبیین شکل گیری و بروز انقلاب اسلامی ناکام مانده اند، در فهم مناسبات ایران پساانقلابی هم دچار خطاهای فراوان شده اند. به عنوان مثال در هیچ یک از نظریه های انقلاب برای جریان دینی در راه اندازی موج انقلاب سرفصلی باز نشده بود. انقلاب اسلامی ایران در حالی با رهبری مرجعیت دینی به پیروزی رسید، که در اندیشه کلاسیک جامعه شناسی دین به مثابه افیون توده ها و دست در دست قدرت های استبدادی بشمار می رفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این تلقی وجود داشت که؛ انقلاب ایران نیز همانند انقلاب روسیه و فرانسه باید وارد دوره ای از استبداد طولانی مدت شود و نهایتا جامعه علیه انقلابیون بشورند.
اما واضح است که انقلاب اسلامی، تاریخ کشور را وارد مسیری از تعالی انسانی و ساخت مردم سالارانه نظام نموده است. انقلاب اسلامی ایران، مدل جدیدی از مشارکت سیاسی و مردم سالاری مبتنی بر دین را ارائه نمود و از قضا این روند با رحلت امام خمینی(ره) و زعامت مقام معظم رهبری نیز تعمیق و گستره بیشتری پیدا نمود. در حالی که بر مبنای تجربه انقلاب فرانسه و یا حتی انقلاب مشروطه در ایران، علم اجتماعی غربی این انتظار را داشت که؛ جامعه ایران پس از انقلاب دچار یک هرج مرج فزاینده شده و نهایتا منجر به ظهور دیکتاتورهایی چون ناپلئون و یا رضاخان شود. اما انقلاب اسلامی ایران مستمرا در مسیر ارتقای مبانی دینی خود و مشروعیت مردمی به شکل همزمان حرکت کرده است.
بعد دیگر نگرش غربی به انقلاب اسلامی ایران این بوده است؛ که مبانی دینی، اولا؛ نمی تواند ساخت سیاسی و مدیریت یک جامه را بر عهده بگیرد و دوما؛ به مرور و با گذشت زمان، مبانی ارزشی دینی در انقلاب کم رنگ شده و نقش می بازد. در این زمینه نیز واضح است که پیش بینی منطق غربی درباره ایران اشتباه از آب درآمده است. امروزه نه تنها از رنگ و بوی دینی از عرصه سیاست و جامعه ایرانی کاسته نشده است، بلکه امروزه انگیزه وسیعی برای تولید علم و نرم افزار مدیریت جامعه با تکیه بر مبانی و مبادی دینی وجود دارد. صحنه میدانی جامعه نیز گویای رشد انگیزه ها و احساسات دینی مردم است.
استراتژی های نرم در تقابل با انقلاب اسلامی
علم اجتماعی غربی نتوانسته بنیادهای نگرشی لازم برای فهم تداوم انقلاب اسلامی را فراهم اورد. بر همین مبنا استراتژیست های غربی نیز از برنامه ریزی های راهبردی برای تقابل با انقلاب اسلامی ایران ناتوان شده و طراحی های صورت گرفته نیز نتوانسته از کار فروبسته غرب گرهی بگشاید. اما در این مجال می توان از دو رویکرد نرم غرب در قبال جمهوری اسلامی یاد نمود که به شکل متناوب بکار رفته است.
الف) طراحی براندازی با تکیه بر تزلزل اقتدار نرم جمهوری اسلامی و تزلزل هویتی مردم.
این رویکرد به ویژه در دوران فعالیت دولت هایی در کشور که نسبت به نظام سلطه رفتاری استقلال طلبانه و مقابله گرانه دارند، در دستور کار قرار می گیرد. در واقع آنگاه که آشکار گردید بکارگیری قدرت سخت با تحمیل جنگ عراق علیه ایران و همچنین فشار تحریم اقتصادی نمی تواند درباره ایران اسلامی موثر باشد، با تکیه بر تجارب وقوع انقلاب رنگی در کشورهای گرجستان، اوکراین، قرقیزستان و ... تلاش گردید گونه جدیدی از انقلاب رنگی برای اضمحلال و براندازی جمهوری اسلامی طراحی گردد.
لذا رویکرد براندازی نرم، بیشتر معطوف به ایجاد تزلزل در جامعه و شوراندن آن بر حاکمیت استوار است. نقطه مبنایی این رویکرد آن است که؛ نظام جمهوری اسلامی دقیقا به این علت که بر مبنای نرم قدرت و اندیشه دینی و ارزشی استوار است، در مقابل اقداماتی که باور مردم به آرمان انقلاب اسلامی را خدشه وارد کند آسیب پذیر خواهد بود. بر همین اساس، حوادث پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری کلید زده شد. ولیکن اتفاقات پس از انتخابات 88 که نام فتنه بر آن به درستی گذارده شد، در عین گستردگی و بکارگیری تمامی ابزارهای نرم سیاسی، روانی و فرهنگی، نتوانست مبانی قدرت نرم جمهوری اسلامی را به آن پایه تضعیف کند که منجر به پیروزی انقلاب رنگی در ایران شود، بلکه برعکس این مبانی و گفتمان تجدیدنظرطلبان بود که کم کم مورد تردید جامعه ایرانی قرار گرفت تا در نقطه اوج خود در 9 دی مهر بطلانی بر تلاش های فتنه گران زده شد. بی تردید الگوی براندازی نرم، با توجه به اینکه معطوف به علم اجتماعی غربی است و با مباحث پیش گفته آشکار گردید تحلیل های آن با جامعه ایرانی سازگاری ندارد، نتوانسته است به عنوان راهبردی موفق مطرح گردد. اما الگوی استحاله به جهت اینکه به جای تمرکز بر ابعاد ظریف فرهنگی و اجتماعی، بر ابعاد سیاسی و تعامل با سیاستمداران استوار است، هرچند از ابعاد بینشی ضعیف تری برخوردار است، اما به عنوان روش مقبولیت بیشتری در میان استراتژیست های غربی پیدا کرده است.
ب)طراحی نرم جهت استحاله جمهوری اسلامی با تاکید بر احیای مدل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی:
این رویکرد در نگرش راهبردی غرب معطوف به مقاطعی است که غرب احساس می کند در ساختار سیاسی کشور اشتیاقی جهت تعامل با غرب وجود دارد. لذا عمده تمرکز این رویکرد بر طبقه حاکمان سیاسی است و اساسا با استفاده از مجموعه ای از رویکردهای سخت و نرم، تلاش می کند نخبگان سیاسی کشور را در مسیر اهداف غرب هدایت نماید. لذا مدل بکارگیری شده فوق، اساسا استحاله نظام را مدنظر دارد، نه براندازی آن. سابقه بکارگیری این مدل به دهه هفتاد باز می گردد. چرا که، روی کار آمدن دولت اصلاحات در ایران، با پیروزی سیدمحمد خاتمی در خرداد 1376، غرب را برای براندازی جمهوری اسلامی در قالبی که یادآور طرح فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود، وسوسه کرد.
شباهتی هایی چون؛ ماهیت انقلابی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، ضعف فنی و اقتصادی کشور حاصل از خرابی های جنگ تحمیلی و تحریم های اقتصادی، شعارهای اصلاح طلبانه، تنش زدایی با غرب، تبلیغ ایده حاکمیت دوگانه در ساختارهای حمهوری اسلامی توسط برخی اصلاح طلبان و ... با شرایط اتحاد شوروی، فضا را به گونه ای رقم زد که آمریکا به سوی بهره گیری مجدد از راهکارهای خود در فروپاشی شوروی گرایش یافت. برای پیش برد طرح فروپاشی جمهوری اسلامی ایران به سبک و سیاق آن چه در شوروی به مرحله ی اجرا در آمد، سه پیش زمینه مهم به عنوان مقدمات طرح ضد ایرانی مذکور وجود دارد. این موارد عبارتند از: 1-اعمال فشارهای خارجی، 2- سازماندهی تهاجم فرهنگی و 3- سازماندهی تهاجم سیاسی.
لذا بر این مبنا تلاش شد؛ رویکرد نخبگان سیاسی کشور با اعمال فشارهای و تهدیدات فزاینده به سوی تغییر دهند که، آنان احساس نمایند؛ هزینه تقابل با غرب و ایستادگی بر آرمانهای انقلاب اسلامی، بسیار بیشتر از فایده های آن است. بعد دوم این رویکرد بر تقابل فرهنگی است. تقابل فرهنگی در سطح جامعه به معنای همان تهاجم فرهنگی است ولیکن در سطح کلان کشور به معنای ترویج مبانی علوم اجتماعی فرهنگی غربی به عنوان یگانه رویکرد مدیریت کشور است. ترویج لیبرالیسم در کشور از سویی به اباحه گری فرهنگی منجر شده و از سوی دیگر بسیاری از انقلابیون به گونه ای استحاله فکری یافتند که؛ رسما اعلام کردند برای اداره جامعه و کشور هیچ مدلی به جز لیبرال دموکراسی وجود ندارد. بعد اساسی دیگر اجرای طرح بازسازی شده فروپاشی شوروری در ایران، یافتن و به قدرت رسیدن نخبگانی طرفدار غرب در آن کشور است که در ورای رقابت های جناحی و حزبی در درون کشور با رهنمون ساختن سیر فرهنگی کشور به سوی سبک زندگی آمریکایی، و مدلی از اصلاحات و توسعه در کشور به اجرا درآید که به مرور به استحاله و تغییر ذائقه نظام و مردم منجر شود.
در واقع همه این اقدامات با هدف تهی کردن ساختار نظام از محتوای ارزشی آن صورت می گیرد. لذا همه این طراحی با هدف حذف اسلامیت از جمهوریت و شکست خط مشی مردم سالاری دینی و نفی تئوری حکومت اسلامی به مرحله ی اجرا در می آید. نهایتا در چارچوب این طرح نخبگان سیاسی کشور به جایی می رسند که اساسا با یک جمهوری اسلامی بی محتوا مواجه شده و آنگاه به راحتی عنوان و قالب اسلامی نظام را نیز به کناری می نهند. بازیگران اصلی مدل تجربه شده این طرح در اتحاد شوروی، میخائیل گورباچف آخرین دبیرکل حزب کمونیست بود که ضمن اعتماد به غرب با طرح مسئله اصلاحات در کشور، زمینه های فروپاشی شوروی را ایجاد نمود. مقام معظم رهبری در تحلیل عمیق از وقایع سقوط شوروی در تاریخ 19/4/1379 می فرمایند:
(گورباچف وقتی در سال 1985 سر کار آمد، روشنفکر و خوش برخورد بود؛ شعاری که او مطرح کرد، شعار پروستریکا در درجه ی اول، و گلاسنوست در درجه دوم بود. تعبیر فارسی پروستریکا، بازسازی و اصلاحات اقتصادی است؛ و گلاسنوست یعنی اصلاحات در زمینه مسائل اجتماعی، آزادی بیان و امثال اینها. در یکی، دو سال اول، به وسیله رسانه ها آواری از حرف و تفسیر و تشویق و جهت دهی و پیشنهاد بر سر گورباچف فرو ریخت و کار به جایی رسید که توسط مراکز امریکایی، گورباچف به عنوان مرد سال معرفی شد!... این آغوش باز غرب، به عنوان یک مشوق بزرگ، گورباچف را فریب داد! آنچه که مسلّم است، آغوش باز، چهره باز، چهره خندان، تجلیل و تبجیل و تشویق و احترام غربی ها گورباچف را فریب داد. او به غربیها و امریکایی ها اعتماد کرد؛ اما فریب خورد..
آمریکاییها گمان میکردند مدل فروپاشی اتحادجماهیر شوروی که تحت تأثیر پروستریکا و گلاسنوست از سوی گورباچف راه را برای فروپاشی نظام شوراها فراهم کرد، توسط سیدمحمد خاتمی در ایران تکرار خواهد شد. به همین سبب پس از پیروزی خاتمی در دوم خرداد، تلاش وسیع رسانههای غربی آغاز شد و سعی کردند پیروزی رئیس جمهور جدید ایران را به معنای نفی رهبری و ولایت فقیه و تغییر نظام، تفسیر و تحلیل کنند. اگرچه این تحریکات تا آخرین روزهای حاکمیت اصلاحطلبان ادامه داشت و در پی رویدادهای پرشتاب سیاسی این دوره، فراز و فرود مییافت، با این حال ایدهی آنها پس از مدت اندکی رنگ باخت و به شکست طرحهای خود واقف گشتند. آیتالله خامنهای، مقام معظم رهبری در همان زمان و با اشاره به وجود یک طرح همهجانبه آمریکایی برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی، چنین بیان داشتند:
(این طرح، طرح بازسازی شدهای است از آنچه که در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد. به نظر خودشان میخواهند همان طرح را در ایران اجرا کنند. دشمن این را میخواهد.. ]اما[ اینها درچند مورد اشتباه کردند: اشتباه اولشان این است که آقای خاتمی، گورباچف نیست. اشتباه دومشان این است که اسلام، کمونیسم نیست. اشتباه سومشان این است که نظام مردمی جمهوری اسلامی، نظام دیکتاتوری پرولتاریا نیست. اشتباه چهارمشان این است که ایرانِیکپارچه، شوروی متشکل از سرزمینهای به هم سنجاق شده نیست. اشتباه پنجمشان این است که نقش بیبدیل رهبری دینی و معنوی در ایران، شوخی نیست.)
اینک با توجه به سخنان استراتژیست های غربی در قبال ایران در عصر حاظر به نظر می رسد بازهم تلاشی برای احیای مدل فروپاشی شوروی در جمهوری اسلامی در حال شکل گیری است. ابراز خوش بینی های متعدد درباره حل پرونده هسته ای، بازگشت ایران به آغوش گرم جامعه جهانی و ... از یکسو به عنوان مشوق هایی برای ترغیب دولتمردان تدبیر و امید وجود دارد و از سوی دیگر، نظام سلطه ضمن سخت گیری در مورد پرونده هسته ای به طرف ایرانی یاداوری می کند که هزینه های تقابل با غرب بسیار گران خواهد بود و لذا سازش با غرب بهترین گزینه روی میز طرف ایرانی است.
جمع بندی
در این مقاله تلاش گردید به بهانه انتشار پرونده ای پیرامون آینده انقلاب اسلامی ایران در نشریه مشهور اکونومیست، رویکرد های جدید نظام سلطه برای تقابل با انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار گیرد. چه اینکه به نظر می رسد طراحی های نرم نظام سلطه جهت براندازی نرم نظام، به جهت عدم فهم صحیح و نگرش غلط غرب در تحلیل پدیده انقلاب اسلامی از ظهور تا تداوم، کارایی لازم در برخورد با جمهوری اسلامی را نداشته است. اما نظام سلطه به این تلقی دست پیدا کرده است که می توان مجددا ظرفیت های سیاسی را در جهت بکارگیری مدل فروپاشی اتحاد شوروی در کشور احیا نماید. *
منبع: برهان
اما آنچه به ویژه پس از دوران دفاع مقدس در دستور کار جبهه معارض انقلاب اسلامی قرار گرفته است؛ بهره گیری از ابعاد قدرت نرم و اخیرا قدرت هوشمند برای براندازی و یا استحاله نظام جمهوری اسلامی بوده است. بر همین مبنا اخیرا نشریه مشهور اکونومیست در پرونده ای با عنوان «انقلاب به پایان رسیده است» به زمینههای استحاله اجتماعی و سیاسی انقلاب اسلامی و آینده شناسی آن پرداخته است که می تواند نشان دهنده ابعاد رویکرد جدید غرب به نظام جمهوری اسلامی باشد. لذا در این فرصت تلاش می گردد تا ضمن پرداختن به مبانی نگرش غرب و چرایی محاسبات غلط در قبال انقلاب اسلامی ایران، ابعاد رویکرد جدید آنان در برخورد، استحاله و براندازی نظام اسلامی مورد بررسی قرار گیرد.
ناتوانی فهم علم اجتماعی غربی از تحلیل انقلاب اسلامی
نگرش غرب به انقلاب اسلامی ایران، از ابتدا بر این استوار بوده است که اسلام سیاسی و غلیان هویت اسلامی ناشی از انقلاب بزرگترین تهدید جهان معاصر است. از طرف دیگر سیاست گذاری جهان غرب در برابر ایران اسلامی، همواره با تکیه بر مبانی جامعه شناسی انقلاب ها و مقایسه با انقلاب های دیگر مانند؛ فرانسه و روسیه صورت گرفته است. در واقع ریشه محاسبات غلط آنان نیز همین بوده است که، بر مبنای علوم اجتماعی متعارف انقلاب اسلامی را مورد تحلیل قرار می دهند. این درحالیست که همانگونه که نظریه های متعارف جامعه شناسی انقلاب در تبیین شکل گیری و بروز انقلاب اسلامی ناکام مانده اند، در فهم مناسبات ایران پساانقلابی هم دچار خطاهای فراوان شده اند. به عنوان مثال در هیچ یک از نظریه های انقلاب برای جریان دینی در راه اندازی موج انقلاب سرفصلی باز نشده بود. انقلاب اسلامی ایران در حالی با رهبری مرجعیت دینی به پیروزی رسید، که در اندیشه کلاسیک جامعه شناسی دین به مثابه افیون توده ها و دست در دست قدرت های استبدادی بشمار می رفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این تلقی وجود داشت که؛ انقلاب ایران نیز همانند انقلاب روسیه و فرانسه باید وارد دوره ای از استبداد طولانی مدت شود و نهایتا جامعه علیه انقلابیون بشورند.
اما واضح است که انقلاب اسلامی، تاریخ کشور را وارد مسیری از تعالی انسانی و ساخت مردم سالارانه نظام نموده است. انقلاب اسلامی ایران، مدل جدیدی از مشارکت سیاسی و مردم سالاری مبتنی بر دین را ارائه نمود و از قضا این روند با رحلت امام خمینی(ره) و زعامت مقام معظم رهبری نیز تعمیق و گستره بیشتری پیدا نمود. در حالی که بر مبنای تجربه انقلاب فرانسه و یا حتی انقلاب مشروطه در ایران، علم اجتماعی غربی این انتظار را داشت که؛ جامعه ایران پس از انقلاب دچار یک هرج مرج فزاینده شده و نهایتا منجر به ظهور دیکتاتورهایی چون ناپلئون و یا رضاخان شود. اما انقلاب اسلامی ایران مستمرا در مسیر ارتقای مبانی دینی خود و مشروعیت مردمی به شکل همزمان حرکت کرده است.
بعد دیگر نگرش غربی به انقلاب اسلامی ایران این بوده است؛ که مبانی دینی، اولا؛ نمی تواند ساخت سیاسی و مدیریت یک جامه را بر عهده بگیرد و دوما؛ به مرور و با گذشت زمان، مبانی ارزشی دینی در انقلاب کم رنگ شده و نقش می بازد. در این زمینه نیز واضح است که پیش بینی منطق غربی درباره ایران اشتباه از آب درآمده است. امروزه نه تنها از رنگ و بوی دینی از عرصه سیاست و جامعه ایرانی کاسته نشده است، بلکه امروزه انگیزه وسیعی برای تولید علم و نرم افزار مدیریت جامعه با تکیه بر مبانی و مبادی دینی وجود دارد. صحنه میدانی جامعه نیز گویای رشد انگیزه ها و احساسات دینی مردم است.
استراتژی های نرم در تقابل با انقلاب اسلامی
علم اجتماعی غربی نتوانسته بنیادهای نگرشی لازم برای فهم تداوم انقلاب اسلامی را فراهم اورد. بر همین مبنا استراتژیست های غربی نیز از برنامه ریزی های راهبردی برای تقابل با انقلاب اسلامی ایران ناتوان شده و طراحی های صورت گرفته نیز نتوانسته از کار فروبسته غرب گرهی بگشاید. اما در این مجال می توان از دو رویکرد نرم غرب در قبال جمهوری اسلامی یاد نمود که به شکل متناوب بکار رفته است.
الف) طراحی براندازی با تکیه بر تزلزل اقتدار نرم جمهوری اسلامی و تزلزل هویتی مردم.
این رویکرد به ویژه در دوران فعالیت دولت هایی در کشور که نسبت به نظام سلطه رفتاری استقلال طلبانه و مقابله گرانه دارند، در دستور کار قرار می گیرد. در واقع آنگاه که آشکار گردید بکارگیری قدرت سخت با تحمیل جنگ عراق علیه ایران و همچنین فشار تحریم اقتصادی نمی تواند درباره ایران اسلامی موثر باشد، با تکیه بر تجارب وقوع انقلاب رنگی در کشورهای گرجستان، اوکراین، قرقیزستان و ... تلاش گردید گونه جدیدی از انقلاب رنگی برای اضمحلال و براندازی جمهوری اسلامی طراحی گردد.
لذا رویکرد براندازی نرم، بیشتر معطوف به ایجاد تزلزل در جامعه و شوراندن آن بر حاکمیت استوار است. نقطه مبنایی این رویکرد آن است که؛ نظام جمهوری اسلامی دقیقا به این علت که بر مبنای نرم قدرت و اندیشه دینی و ارزشی استوار است، در مقابل اقداماتی که باور مردم به آرمان انقلاب اسلامی را خدشه وارد کند آسیب پذیر خواهد بود. بر همین اساس، حوادث پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری کلید زده شد. ولیکن اتفاقات پس از انتخابات 88 که نام فتنه بر آن به درستی گذارده شد، در عین گستردگی و بکارگیری تمامی ابزارهای نرم سیاسی، روانی و فرهنگی، نتوانست مبانی قدرت نرم جمهوری اسلامی را به آن پایه تضعیف کند که منجر به پیروزی انقلاب رنگی در ایران شود، بلکه برعکس این مبانی و گفتمان تجدیدنظرطلبان بود که کم کم مورد تردید جامعه ایرانی قرار گرفت تا در نقطه اوج خود در 9 دی مهر بطلانی بر تلاش های فتنه گران زده شد. بی تردید الگوی براندازی نرم، با توجه به اینکه معطوف به علم اجتماعی غربی است و با مباحث پیش گفته آشکار گردید تحلیل های آن با جامعه ایرانی سازگاری ندارد، نتوانسته است به عنوان راهبردی موفق مطرح گردد. اما الگوی استحاله به جهت اینکه به جای تمرکز بر ابعاد ظریف فرهنگی و اجتماعی، بر ابعاد سیاسی و تعامل با سیاستمداران استوار است، هرچند از ابعاد بینشی ضعیف تری برخوردار است، اما به عنوان روش مقبولیت بیشتری در میان استراتژیست های غربی پیدا کرده است.
ب)طراحی نرم جهت استحاله جمهوری اسلامی با تاکید بر احیای مدل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی:
این رویکرد در نگرش راهبردی غرب معطوف به مقاطعی است که غرب احساس می کند در ساختار سیاسی کشور اشتیاقی جهت تعامل با غرب وجود دارد. لذا عمده تمرکز این رویکرد بر طبقه حاکمان سیاسی است و اساسا با استفاده از مجموعه ای از رویکردهای سخت و نرم، تلاش می کند نخبگان سیاسی کشور را در مسیر اهداف غرب هدایت نماید. لذا مدل بکارگیری شده فوق، اساسا استحاله نظام را مدنظر دارد، نه براندازی آن. سابقه بکارگیری این مدل به دهه هفتاد باز می گردد. چرا که، روی کار آمدن دولت اصلاحات در ایران، با پیروزی سیدمحمد خاتمی در خرداد 1376، غرب را برای براندازی جمهوری اسلامی در قالبی که یادآور طرح فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود، وسوسه کرد.
شباهتی هایی چون؛ ماهیت انقلابی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، ضعف فنی و اقتصادی کشور حاصل از خرابی های جنگ تحمیلی و تحریم های اقتصادی، شعارهای اصلاح طلبانه، تنش زدایی با غرب، تبلیغ ایده حاکمیت دوگانه در ساختارهای حمهوری اسلامی توسط برخی اصلاح طلبان و ... با شرایط اتحاد شوروی، فضا را به گونه ای رقم زد که آمریکا به سوی بهره گیری مجدد از راهکارهای خود در فروپاشی شوروی گرایش یافت. برای پیش برد طرح فروپاشی جمهوری اسلامی ایران به سبک و سیاق آن چه در شوروی به مرحله ی اجرا در آمد، سه پیش زمینه مهم به عنوان مقدمات طرح ضد ایرانی مذکور وجود دارد. این موارد عبارتند از: 1-اعمال فشارهای خارجی، 2- سازماندهی تهاجم فرهنگی و 3- سازماندهی تهاجم سیاسی.
لذا بر این مبنا تلاش شد؛ رویکرد نخبگان سیاسی کشور با اعمال فشارهای و تهدیدات فزاینده به سوی تغییر دهند که، آنان احساس نمایند؛ هزینه تقابل با غرب و ایستادگی بر آرمانهای انقلاب اسلامی، بسیار بیشتر از فایده های آن است. بعد دوم این رویکرد بر تقابل فرهنگی است. تقابل فرهنگی در سطح جامعه به معنای همان تهاجم فرهنگی است ولیکن در سطح کلان کشور به معنای ترویج مبانی علوم اجتماعی فرهنگی غربی به عنوان یگانه رویکرد مدیریت کشور است. ترویج لیبرالیسم در کشور از سویی به اباحه گری فرهنگی منجر شده و از سوی دیگر بسیاری از انقلابیون به گونه ای استحاله فکری یافتند که؛ رسما اعلام کردند برای اداره جامعه و کشور هیچ مدلی به جز لیبرال دموکراسی وجود ندارد. بعد اساسی دیگر اجرای طرح بازسازی شده فروپاشی شوروری در ایران، یافتن و به قدرت رسیدن نخبگانی طرفدار غرب در آن کشور است که در ورای رقابت های جناحی و حزبی در درون کشور با رهنمون ساختن سیر فرهنگی کشور به سوی سبک زندگی آمریکایی، و مدلی از اصلاحات و توسعه در کشور به اجرا درآید که به مرور به استحاله و تغییر ذائقه نظام و مردم منجر شود.
در واقع همه این اقدامات با هدف تهی کردن ساختار نظام از محتوای ارزشی آن صورت می گیرد. لذا همه این طراحی با هدف حذف اسلامیت از جمهوریت و شکست خط مشی مردم سالاری دینی و نفی تئوری حکومت اسلامی به مرحله ی اجرا در می آید. نهایتا در چارچوب این طرح نخبگان سیاسی کشور به جایی می رسند که اساسا با یک جمهوری اسلامی بی محتوا مواجه شده و آنگاه به راحتی عنوان و قالب اسلامی نظام را نیز به کناری می نهند. بازیگران اصلی مدل تجربه شده این طرح در اتحاد شوروی، میخائیل گورباچف آخرین دبیرکل حزب کمونیست بود که ضمن اعتماد به غرب با طرح مسئله اصلاحات در کشور، زمینه های فروپاشی شوروی را ایجاد نمود. مقام معظم رهبری در تحلیل عمیق از وقایع سقوط شوروی در تاریخ 19/4/1379 می فرمایند:
(گورباچف وقتی در سال 1985 سر کار آمد، روشنفکر و خوش برخورد بود؛ شعاری که او مطرح کرد، شعار پروستریکا در درجه ی اول، و گلاسنوست در درجه دوم بود. تعبیر فارسی پروستریکا، بازسازی و اصلاحات اقتصادی است؛ و گلاسنوست یعنی اصلاحات در زمینه مسائل اجتماعی، آزادی بیان و امثال اینها. در یکی، دو سال اول، به وسیله رسانه ها آواری از حرف و تفسیر و تشویق و جهت دهی و پیشنهاد بر سر گورباچف فرو ریخت و کار به جایی رسید که توسط مراکز امریکایی، گورباچف به عنوان مرد سال معرفی شد!... این آغوش باز غرب، به عنوان یک مشوق بزرگ، گورباچف را فریب داد! آنچه که مسلّم است، آغوش باز، چهره باز، چهره خندان، تجلیل و تبجیل و تشویق و احترام غربی ها گورباچف را فریب داد. او به غربیها و امریکایی ها اعتماد کرد؛ اما فریب خورد..
آمریکاییها گمان میکردند مدل فروپاشی اتحادجماهیر شوروی که تحت تأثیر پروستریکا و گلاسنوست از سوی گورباچف راه را برای فروپاشی نظام شوراها فراهم کرد، توسط سیدمحمد خاتمی در ایران تکرار خواهد شد. به همین سبب پس از پیروزی خاتمی در دوم خرداد، تلاش وسیع رسانههای غربی آغاز شد و سعی کردند پیروزی رئیس جمهور جدید ایران را به معنای نفی رهبری و ولایت فقیه و تغییر نظام، تفسیر و تحلیل کنند. اگرچه این تحریکات تا آخرین روزهای حاکمیت اصلاحطلبان ادامه داشت و در پی رویدادهای پرشتاب سیاسی این دوره، فراز و فرود مییافت، با این حال ایدهی آنها پس از مدت اندکی رنگ باخت و به شکست طرحهای خود واقف گشتند. آیتالله خامنهای، مقام معظم رهبری در همان زمان و با اشاره به وجود یک طرح همهجانبه آمریکایی برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی، چنین بیان داشتند:
(این طرح، طرح بازسازی شدهای است از آنچه که در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد. به نظر خودشان میخواهند همان طرح را در ایران اجرا کنند. دشمن این را میخواهد.. ]اما[ اینها درچند مورد اشتباه کردند: اشتباه اولشان این است که آقای خاتمی، گورباچف نیست. اشتباه دومشان این است که اسلام، کمونیسم نیست. اشتباه سومشان این است که نظام مردمی جمهوری اسلامی، نظام دیکتاتوری پرولتاریا نیست. اشتباه چهارمشان این است که ایرانِیکپارچه، شوروی متشکل از سرزمینهای به هم سنجاق شده نیست. اشتباه پنجمشان این است که نقش بیبدیل رهبری دینی و معنوی در ایران، شوخی نیست.)
اینک با توجه به سخنان استراتژیست های غربی در قبال ایران در عصر حاظر به نظر می رسد بازهم تلاشی برای احیای مدل فروپاشی شوروی در جمهوری اسلامی در حال شکل گیری است. ابراز خوش بینی های متعدد درباره حل پرونده هسته ای، بازگشت ایران به آغوش گرم جامعه جهانی و ... از یکسو به عنوان مشوق هایی برای ترغیب دولتمردان تدبیر و امید وجود دارد و از سوی دیگر، نظام سلطه ضمن سخت گیری در مورد پرونده هسته ای به طرف ایرانی یاداوری می کند که هزینه های تقابل با غرب بسیار گران خواهد بود و لذا سازش با غرب بهترین گزینه روی میز طرف ایرانی است.
جمع بندی
در این مقاله تلاش گردید به بهانه انتشار پرونده ای پیرامون آینده انقلاب اسلامی ایران در نشریه مشهور اکونومیست، رویکرد های جدید نظام سلطه برای تقابل با انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار گیرد. چه اینکه به نظر می رسد طراحی های نرم نظام سلطه جهت براندازی نرم نظام، به جهت عدم فهم صحیح و نگرش غلط غرب در تحلیل پدیده انقلاب اسلامی از ظهور تا تداوم، کارایی لازم در برخورد با جمهوری اسلامی را نداشته است. اما نظام سلطه به این تلقی دست پیدا کرده است که می توان مجددا ظرفیت های سیاسی را در جهت بکارگیری مدل فروپاشی اتحاد شوروی در کشور احیا نماید. *
منبع: برهان