گروه بینالملل مشرق -
وقتی به مرور بیانان رهبر معظم انقلاب درباره چرایی و چگونگی و سرنوشت
انقلابهای جهان میپردازیم، در وهله نخست این حقیقت هویدا میشود که ایشان
تسلط و اشراف خاصی بر تاریخ انقلابهای جهان دارند. نقل ظرایف و جزییاتی
از سوابق انقلابها که تنها برای یک اهل فن ممکن است، نشان از این دارد که
این شناخت حاصل یک مطالعه دقیق و عمیق در طول سالیان است، که خود این امر،
اهمیت این موضوع را هویدا میسازد.
در همین رابطه بخوانید:
انقلاب روسیه؛ رقابت لنین و استالین در «کشتار کمونیستی» مردم + تصاویر (قسمت اول)
رهبر انقلاب بارها جوانان را به مطالعه تاریخ انقلابها و درسآموزی از عبرتهای آن فراخواندهاند. از همین رو بنا داریم تا به مناسبت فرا رسیدن سالگرد انقلاب پرشکوه اسلامی ایران، مجموعهای از گزارشها را با موضوع شناخت اجمالی انقلابهای مهم جهان به مخاطبان گرامی مشرق ارایه دهیم، باشد که آشنایی با این مبحث مهم و نسبت انقلابهای دیگر تاریخ با انقلاب اسلامی ایران، تا حدی به شناخت جایگاه امروز جوان انقلابی و راهی که پیش رو دارد، یاری برساند.
از سری گزارشهای مشرق درباره سرنوشت انقلابهای بزرگ دنیا:
انقلاب الجزایر؛ هدررفتن خون یکمیلیون شهید با غفلت انقلابیون(قسمت دوم)
انقلاب روسیه؛ رقابت لنین و استالین در «کشتار کمونیستی» مردم + تصاویر (قسمت اول)
انقلاب روسیه؛ سرنوشت عدالت منهای خدا (قسمت پایانی)
در 1941، هیتلر به آرامش خاطر استالین پایان داد و دستور حمله ناگهانی به شوروی را صادر کرد. در عرض دو سه روز اول هجوم، حدود 2000 هواپیمای روسی سرنگون و صدها هزار سرباز ارتش سرخ توسط نازیها کشته شدند.
هجوم ارتش آلمان نازی به اتحاد شوروی در عملیات بارباروسا(1943)
استالین که کاملا شوکزده و مبهوت شده بود، تا چند ساعت نتوانست هیچ اقدامی صورت دهد. در نهایت هم کرملین را به قصد اقامتگاه زمستانی خود در حومه مسکو ترک کرد. وقتی اعضای «پولیت بورو» (دفتر سیاسی حزب و قویترین تشکیلات در شوروی) تقاضای دیدار با او را کردند، او گمان میبرد که به قصد دستگیری او میآیند، لیکن اعضای پلیت بورو و فرماندهان نظامی که در شرایط هجوم سنگین آلمان، چارهای جز اتکاء به رهبر مقتدر شوروی نداشتند، از او خواستند به کرملین برگردد و شخصا فرماندهی ارتش سرخ را در برابر آلمان به عهده بگیرد.
حمله نیروهای زرهی آلمان به یک روستا در شرق روسیه
ماجرای نبرد شوروی و آلمان نازی، یکی از فصول مهم تاریخ قرن بیستم است که به هیچ عنوان در این مقال نمیگنجد. جهان بشریت در نبرد بین این دو قدرت جهانی شاهد یکی از سیاهترین و خونبارترین فصول تمام تاریخ خود بود.
کشتار روسها به دست ارتش آلمان
استالین با همان سیاست چکشی و خشن خود توانست مدیریت ارتش را دوباره سامان دهد و به مقاومت در برابر نازیها بپردازد. طبق دستور استالین، هر گونه تمرد از دستور و هرگونه عقبنشینی بیدرنگ با اعدام پاسخ داده میشد. جنایات نازیها در شهرهای تحت تصرف، به ویزه در اوکراین، استقبال اولیه برخی از نواحی شوروی از نیروهای آلمانی را متوقف کرد. مردم شوروی، خیلی زود فهمیدند که دشمن خارجی در جنایت و شقاوت دست کم از استالین ندارد و اصولا نژاد اسلاو را بشر نمیداند. این جا بود که حماسه مردم شوروی آغاز شد.
نیروهای ارتش سرخ در برابر اشغالگران آلمانی
با آن که نیروهای آلمان حتی به حومه مسکو هم رسیدند، لیکن مقاومت حیرتآور و حدودا سه ساله اهالی استالینگرد و شروع زمستان سرد روسیه، عاقبت موجب شکست نازیها شد.
نیروهای شوروی در نبرد سهمگین آزادسازی استالینگراد
استالینگراد ویران پس از آزادی
در این جنگ حدودا 23 میلیون نفر از جمعیت اتحاد شوروی اعم از نظامی و غیر نظامی کشته شدند.
پیروزی شوروی در جنگ جهانی دوم، و فتح برلین توسط نیروهای ارتش سرخ، آغاز دوران ابرقدرتی شوروی و تقسیم جهان به دو اردوگاه شرق و غرب بود.
اهتزاز پرچم داس و چکش شوروی پس از فتح برلین
استالین به عنوان مقتدرترین مرد روی زمین، در حالی هشت سال دیگر زندگی کرد که هیچ حاکمی در تاریخ قدرت و اختیارات او را نداشت. در عین حال، او تنها تر از همیشه بود و به واسطه عملکردش هیچ دوست، خانواده یا همکار نزدیکی برایش نمانده بود.
استالین در دوران اوج اقتدار
در نهایت استالین در پنج مارچ 1953، در 74 سالگی بر اثر سکته مغزی در اتاق شخصیش مرد. درباره ابهت او همین بس که، وقتی بر اثر سکته مغزی، دچار نوعی خفگی شد، با آن که ساعتها از اتاق او جوابی به بیرون نمیآمد و او در حال جان کندن بود، هیچ کس جرات ورود به اتاقش را نداشت. با مرگ استالین یکی از سیاهترین صفحات تاریخ بشر به پایان رسید.
پس از استالین
با مرگ استالین، تا مدت پنج سال (تا 1958)، اتحاد شوروی به صورت جمعی اداره میشد. شماری از اعضای ارشد پولیت بورو شامل گیورگی مالنکوف، لاورنتی بریا، ویاچسلاو مولوتوف و نیکیتا خروشچف، که همه کارگزاران اصلی دیکتاتوری استالین بودند، اداره شوروی را به دست گرفتند.
هیات رئیسه شوروی زیر تابوت استالین
از این جمع، لاورنتی بریا، رییس پلیس مخوف استالین و مسوول ماشین کشتار و سرکوب او، به اتهام جاسوسی برای کشورهای غربی دستگیر و اعدام شد! تقریبا سه سال بعد از مرگ دیکتاتور بزرگ، افشاگری درباره جنایات سی ساله استالین، توسط رهبران خود حزب کمونیست آغاز شد.
نیکیتا خروشچف، جانشین استالین، در کنگره بیستم حزب کمونیست بعد از مرگ استالین (14 فوریه 1956)، اولین افشاکننده رازهای مخوف دوران او بود. نیکیتا خروشچف در این جلسه محرمانه، به طور غیرمترقبهای شروع به افشای بخشی از رازهای مخوف دوران حکومت استالین کرد.
خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست جنایات استالین را افشاء کرد
خروشچف که پس از مرگ استالین، دبیر اول کمیته سیاسی حزب شده بود، بعد از این افشاگری مهم، دیگر رقبای خود را در حزب به حاشیه راند و در 1958 به عنوان رییس «شورای وزیران» (پریزیدیوم) و عملا صدر اتحاد شوروی انتخاب شد.
نیکیتا خروشچف
او تلاش کرد تا فضای اجتماعی و سیاسی شوروی را بازتر کند و بسیاری از مخالفان زندانی دوره استالین را آزاد کرد و از بسیاری از اعدامیان آن دوره اعاده حیثیت نمود. خروشچف در زمینه اقتصاد تلاش داشت تا برخی از مبانی اقتصاد آزاد را را هم به اقتصاد سوسیالیستی پیوند بزند و در زمینه سیاست خارجی هم انعظاف بیشتری نسبت به غرب نشان داد.
خروشچف و جان اف. کندی
او در سال 1964 توسط حزب کنار گذاشته شد و بعد از مدت کوتاهی رهبری جمعی، لئونید برژنف صدر حزب کمونیست شد. برژنف تلاش کرد تا اقتدار حزب را احیاء کند و در نتیجه دوباره رهبری حزب کمونیست بر تمامی شوون حیات مردم شوروی مستحکم شد که البته هیچ گاه به پای دوران استالین نرسید.
لئونید برِژنف
دستگاه دیوانسالاری شوروی دوباره در دوران او گسترش یافت. سیاست استالینزدایی کنار گذاشته شد، و آزادیهای محدود دوره خروشچف از بین رفت. مهمترین حرکت برژنف در سیاست خارجی، دستور حمله به افغانستان (1979) در حمایت از حزب کمونیست این کشور بود. او همچنین باب همکاریهای فضایی با ایالات متحده را در قالب پروژه زمایشی آپولو-سایوز گشود. برژنف تمام تلاش خود را کرد تا دوباره حزب کمونیست را که در دوران استالین به شدت تضعیف شده بود، قدرتمند گرداند. به علاوه شیوههای جدید کنترل فرهنگی و سانسور رسانهها در همین دوره به کار گرفته شد. در دوران برژنف به تقویت ارتش و توسعه تسلیحاتی اهتمام ویژه شد و نظامیگری نقشی پررنگ در تبلیغات دولتی پیدا کرد. حمله نیروهای پیمان ورشو به فرماندهی شوروی به چکسلواکی و سرکوب جنبش اصلاحات این کشور به رهبری «الکساندر دوبچک» در سال 1968 و حمله ارتش سرخ به افغانستان، به نفع حزب دموکراتیک خلق این کشور، دو کنش مهم سیاست خارجی اتحاد شوروی در دوران برژنف بود. گرچه برژنف در برابر جنبش کارگران لهستانی موسوم به «سولیدارنوژ» (همبستگی) در سال 1980 مماشات نمود و به این کشور حمله نظامی نکرد.
اصولا راهبرد برژنف در سیاست خارجی که «دکترین برژنف» معروف بود، بر این مبنا قرار داشت که «وظیفه حفاظت از دستاوردهای سوسیالیسم در هر کشور عضو بلوک سوسیالیسم، به عهده کل کشورهای سوسیالیست است.» همین امر راه را برای دخالت نیروهای «پیمان ورشو» در کشورهای عضو این پیمان (در مواقع احساس خطر رهبران کرملین) باز میکرد. گفتنی است که پیمان ورشو، نام یک توافقنامه دفاع مشترک بود که در 14 می 1955 میان اتحاد شوروی و هفت کشور اروپایی سوسیالیستی برای مقابله با تهدیدات از جانب «پیمان آتلانتیک شمالی» (ناتو) به امضاء رسید.
با مرگ برژنف در 1982، یوری آندروپوف و کنستانتین چرنینکو، از نسل اول رهبران انقلابی، مدتی کوتاه در صدر شوروی قرار گرفتند (1985-1982). در دوره آنها کمکم مشکلات درونی اتحاد شوروی خود را نشان میداد و چالشهای کمونیستها برای رهبری کشور عیانتر میشد.
«یوری آندروپوف» که پیش از رسیدن به صدر حزب کمونیست، شماری از حساسترین مسوولیتهای سیاسی را در اتحاد شوروی به عهده داشت، به واقع یک گرگ باراندیده حزبی بود. او تمام سلسله مراتب حزبی را طی کرده بود تا به صدر برسد.
یوری آندروپوف
آندروپوف در زمان قیام مجارها علیه حضور نظامیان شوروی به رهبری نخست وزیر «ایمره ناگی» (1954)، سفیر شوروی در بوداپست بود و نقش اصلی را در اقناع خروشچف به صدور فرمان حمله نظامی و سرکوب قیام داشت. در واقع، او یکی از مهرههای اصلی اجرای «دکترین برژنف» در سیاست خارجی محسوب میشد. همین نقش باعث شد که در 1967 به ریاست سازمان اطلاعاتی مخوف شوروی، «کا گ ب» برسد.
او در مقابل جنبش اصلاحات در کشور چکسلواکی موسوم به «بهار پراگ» در 1968، بر ادامه سیاست مشت آهنین پافشاری کرد. اصلاحطلبان چکسلواکی به رهبری «الکساندر دوبچک»، به دنبال پیاده کردن «کمونیسم با سیمای انسانی» بودند.
الکسندر دوبچک رهبر اصلاح طلب حزب کمونیست چکسلواکی
حکومت چند ماهه دوبچک بر حزب کمونیست که توام با اعطای آزادیهای بیشتر به مردم و اصلاحات کوچک اقتصادی بود، از سوی رهبران شوروی به عنوان توطئه ناتو برای تجزیه بلوک شرق در نظر گرفته شد. در نهایت، با پافشاری آندروپوف و شماری دیگر از اعضای کمیته مرکزی حزب، برژنف دستور حمله نیروهای «پیمان ورشو» را به چکسلواکی صادر کرد و بهار پراگ در هم شکسته شد.
تانکهای پیمان ورشو برای درهم شکستن بهار پراگ وارد این شهر میشوند
در دوران ریاست آندروپوف بر کا گ ب، او دایره پنجم این سازمان را برای مبارزه با آن چه ناراضیان ایدوئولوژیک شوروی میخواند، تاسیس کرد. او معتقد بود که ناراضیان سیاسی در هر شکل آن باید سرکوب شوند. دو تن از معروفترین این ناراضیان «آندره ساخاروف» (فیزیکدان برجسته) و الکساندر سولژنیتسین»( نویسنده بزرگ) در این دوره تحت نظر کا گ ب بودند.
آندری ساخاروف
الکساندر سولژنیتسین
آندروپوف طراح تاسیس «بیمارستانهای روانی» برای تحت نظر گرفتن مخالفان و ناراضیان درون اتحاد شوروی بود. او را مسوول حذف «فیودور کولاکوف» و «پیوتر ماشروف» دو تن از جوان ترین اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست هم دانستهاند.
در 1979، او دوباره نقش فعالی در تحریک لئونید برژنف به حمله نظامی به افغانستان ایفاء کرد. اما در1981 در جریان آغاز «جنبش همبستگی» لهستان به رهبری «لخ والسا»، با وجود آشکار بودن نقش سیا در تحریک این جنبش، آندروپوف سرسختانه مخالف تهاجم نظامی شوروی بود و توانست حرف خود را به کرسی بنشاند. گفتنی است که او حامی اصلی بالا رفتن «میخاییل گورباچف» رهبر آتی تحاد شوروی در سلسه مراتب حزبی بود.
با مرگ برژنف در نوامبر 1982، او به عنوان نخستین رییس کا گ ب که به رهبری حزب میرسید در صدر هیات رئیسه اتحاد قرار گرفت. آندورپوف تلاش کرد با حفظ مبانی اقتصاد سوسیالیستی با بالا بردن بهرهوری در مدیریت، به اقتصاد رونق بدهد. او برنامهای سفت و سخت را برای مبارزه با قانونشکنی اعضای حزب و کارمندان دولتی در پیش گرفت. در برنامه «ضد فساد» آندروپوف دهها تن از مقامات و مسوولین برکنار شدند که برکناری 18 وزیر یکی از اقلام آن بود. در این دوره برای اولین بار برخی آمارها درباره مشکلات اقتصادی و موانع توسعه علمی در دسترس عموم قرار گرفت.
در زمینه سیاست خارجی، دوران او همزمان با انتخاب رونلد ریگان در آمریکا بود که اتحاد شوروی را «امپراتوری شر» نامید. ریگان برنامه جاهطلبانه «جنگ ستارگان» را در همین دوران مطرح کرد. یکی از مهمترین اقدامات آندروپوف، دستور پایان تحقیقات روی سلاحهای فضایی بود. در نهایت آندروپوف تنها 15 ماه در صدر اتحاد شوروی بود و در 9 فرویه 1984 به واسطه بیماریهای گوناگون خود، از دنیا رفت.
تشییع جنازه یوری آندروپوف
با مرگ آندروپوف، یک عضو قدیمی کمیته مرکزی و پولیت بورو، یعنی کنستانتین چرنینکو 73 ساله به جانشینی او انتخاب شد که از آندروپوف هم سالخوردهتر بود و هم بیمارتر.
کنستانتین چرنینکو
چرنینکو بلافاصله «میخاییل گورباچف» را به عنوان جانشین خود معرفی کرد و خود عملا در دوره حدودا یک ساله رهبریاش در بیشتر جلسات حزب و دولت شرکت نمیکرد. چرنینکو نماد سالخوردگی و رکود خود نظام شوروی بود که عملا بیشتر روزهای رهبری را روی تخت بیمارستان گذراند. عاقبت او در 10 مارچ سال 1985 بعد از چند ساعت اغماء از دنیا رفت.
تشییع جنازه چرنینکو
با مرگ پیرمردان حزب کمونیست (برژنف، آندروپوف و چرنینکو)، جوانترین عضو مرکزیت حزب کمونیست، یعنی میخاییل گورباچف، در 1985 به رهبری شوروی رسید. انتخاب یک عنصر نسبتا جوان، بعد از سلطه چندین ساله پیرمردهای کمونیست، نوید یک دوران جدید را در اتحاد شوروی میداد.
میخاییل گورباچف
گورباچف برای غلبه بر مشکلات عدیده شوروی، برنامههای اصلاحاتی خود را در دو حوزه اقتصاد و سیاست به اجرا گذاشت. سیاست فضای باز سیاسی (گلاسنوست) و نوسازی اقتصادی (پروستروئیکا) با این هدف در دستور کار قرار گرفت تا شکاف میان مردم و حکومت را در شوروی ترمیم کند و کارآیی نظام غول آسا، ولی کند و رخوتناک شوروی را بالا ببرد.
در واقع نیت گورباچف نجات نظام شوروی بود. تلاشهای گورباچف اما اثر عکس داشت و روز به روز نظام شوروی را ضعیفتر کرد. برنامه او برای اصلاحات اقتصادی و همزمان بازکردن فضای سیاسی، منجر به فوران اعتراضات و انتقادات فروخورده مردم شوروی شد. از سویی دیگر، خود گورباچف در دامی افتاد که غربیها سر راهش پهن کردند. غربیها با تبلیغات خود سعی داشتند از گورباچف ابرمردی بسازند که با آشتی با غرب و کوتاه آمدن از اصول انقلابی، ناجی اتحاد شوروی شده است.
گورباچف و رونلد ریگان
گورباچف حتی قانون اساسی شوروی را تغییر داد تا آن را به الگوهای غربی شبیهتر سازد، اما در نهایت نتوانست بر عمر اتحاد اضافه کند.
در چنین اوضاع و احوالی بود که ناگهان ارسال نامهای از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام خمینی (ره) به صدر حزب کمونیست شوروی، میخاییل گورباچف، در عرصه بینالمللی خبرساز شد. حضرت امام در این نامه که توسط هیات سه نفرهای شامل خانم مرضیه دباغ، جواد اردشیر لاریجانی و آیت الله جوادی آملی تحویل رهبر شوروی شد، در زمانی که هنوز هیچ کس سقوط قریبالوقوع اتحاد شوروی را پیش بینی نمیکرد، در ابتدا جسارت و شهامت گورباچف را در تجدیدنظر و اصلاحات ستودند، لیکن بیدرنگ به او درباره پناهبردن به دامان نسخههای غربی هشدار دادند (اتفاقی که جانشینان گورباچف بر سر شوروی آوردند و برای دست کم یک دهه آن را از یک ابرقدرت به یک کشور درجه سه تبدیل کردند).
تحویل نامه حضرت امام به گورباچف توسط آیت الله جوادی آملی
امام مشکل اساسی شوروی را نه اقتصاد و مالکیت، که تلاش برای خدازدایی و دوری از مبانی ناب آسمانی معرفی کردند و گورباچف را به خواندن متون اسلامی فراخواندند. حضرت امام در اواسط نامه جملهای تاریخی گفت که هنوز بعد از حدود 30 سال طنین آن در گوشهاست. ایشان فرمودند «صدای خرد شدن استخوان های کمونیسم دیگر حتی به گوش فرزندان آن هم رسیده است» و «از این پس باید کمونیسم را در موزههای تاریخ سیاسی جهان پیدا کرد». تحقق پیشبینیهای پیر کبیر جماران، تنها کم تر از 2 سال بعد، بار دیگر بصیرت تابناک بنیانگذار انقلاب را به جهانیان نشان داد.
به زودی گروهی از دستیاران نزدیک گورباچف، به ویژه بوریس یلتسین (کسی که در 1990 به عنوان رییس جمهور روسیه انتخاب شده بود)، که به شدت طرفدار غرب شده بودند و حتی مذاکرات پشت پرده با بلوک غرب داشتند، آخرین میخ را به تابوت اتحاد جماهیر شوروی زدند، و با اعلام جدایی سه جمهوری روسیه، اوکراین و بلاروس از اتحاد شوروی، عملا مرگ آن را در هشت دسامبر 1991 اعلام کردند. میخاییل گورباچف در 25 دسامبر 1991 از سمت خود استعفاء کرد و پرونده انقلاب سوسیالیستی روسیه در همین تاریخ، با انحلال شوروی بسته شد.
در همین رابطه بخوانید:
انقلاب روسیه؛ رقابت لنین و استالین در «کشتار کمونیستی» مردم + تصاویر (قسمت اول)
رهبر انقلاب بارها جوانان را به مطالعه تاریخ انقلابها و درسآموزی از عبرتهای آن فراخواندهاند. از همین رو بنا داریم تا به مناسبت فرا رسیدن سالگرد انقلاب پرشکوه اسلامی ایران، مجموعهای از گزارشها را با موضوع شناخت اجمالی انقلابهای مهم جهان به مخاطبان گرامی مشرق ارایه دهیم، باشد که آشنایی با این مبحث مهم و نسبت انقلابهای دیگر تاریخ با انقلاب اسلامی ایران، تا حدی به شناخت جایگاه امروز جوان انقلابی و راهی که پیش رو دارد، یاری برساند.
از سری گزارشهای مشرق درباره سرنوشت انقلابهای بزرگ دنیا:
انقلاب فرانسه؛ خوشگذرانی اشراف همزمان با قحطی نان برای فقرا (قسمت اول)
اولین جرقههای انقلاب فرانسه با ورود جزوههای انقلابی + تصاویر (قسمت دوم)
اعدام آزادی زیر گیوتین؛ پایان یک دهه انقلاب با تاجگذاری ناپلئون (قسمت پایانی)
«نبرد الجزیره»؛ اعدام اشغالگران فرانسوی به دست زنان انقلابی(قسمت اول)اولین جرقههای انقلاب فرانسه با ورود جزوههای انقلابی + تصاویر (قسمت دوم)
اعدام آزادی زیر گیوتین؛ پایان یک دهه انقلاب با تاجگذاری ناپلئون (قسمت پایانی)
انقلاب الجزایر؛ هدررفتن خون یکمیلیون شهید با غفلت انقلابیون(قسمت دوم)
انقلاب روسیه؛ رقابت لنین و استالین در «کشتار کمونیستی» مردم + تصاویر (قسمت اول)
انقلاب روسیه؛ سرنوشت عدالت منهای خدا (قسمت پایانی)
در 1941، هیتلر به آرامش خاطر استالین پایان داد و دستور حمله ناگهانی به شوروی را صادر کرد. در عرض دو سه روز اول هجوم، حدود 2000 هواپیمای روسی سرنگون و صدها هزار سرباز ارتش سرخ توسط نازیها کشته شدند.
هجوم ارتش آلمان نازی به اتحاد شوروی در عملیات بارباروسا(1943)
استالین که کاملا شوکزده و مبهوت شده بود، تا چند ساعت نتوانست هیچ اقدامی صورت دهد. در نهایت هم کرملین را به قصد اقامتگاه زمستانی خود در حومه مسکو ترک کرد. وقتی اعضای «پولیت بورو» (دفتر سیاسی حزب و قویترین تشکیلات در شوروی) تقاضای دیدار با او را کردند، او گمان میبرد که به قصد دستگیری او میآیند، لیکن اعضای پلیت بورو و فرماندهان نظامی که در شرایط هجوم سنگین آلمان، چارهای جز اتکاء به رهبر مقتدر شوروی نداشتند، از او خواستند به کرملین برگردد و شخصا فرماندهی ارتش سرخ را در برابر آلمان به عهده بگیرد.
حمله نیروهای زرهی آلمان به یک روستا در شرق روسیه
ماجرای نبرد شوروی و آلمان نازی، یکی از فصول مهم تاریخ قرن بیستم است که به هیچ عنوان در این مقال نمیگنجد. جهان بشریت در نبرد بین این دو قدرت جهانی شاهد یکی از سیاهترین و خونبارترین فصول تمام تاریخ خود بود.
کشتار روسها به دست ارتش آلمان
نیروهای ارتش سرخ در برابر اشغالگران آلمانی
با آن که نیروهای آلمان حتی به حومه مسکو هم رسیدند، لیکن مقاومت حیرتآور و حدودا سه ساله اهالی استالینگرد و شروع زمستان سرد روسیه، عاقبت موجب شکست نازیها شد.
نیروهای شوروی در نبرد سهمگین آزادسازی استالینگراد
استالینگراد ویران پس از آزادی
در این جنگ حدودا 23 میلیون نفر از جمعیت اتحاد شوروی اعم از نظامی و غیر نظامی کشته شدند.
پیروزی شوروی در جنگ جهانی دوم، و فتح برلین توسط نیروهای ارتش سرخ، آغاز دوران ابرقدرتی شوروی و تقسیم جهان به دو اردوگاه شرق و غرب بود.
اهتزاز پرچم داس و چکش شوروی پس از فتح برلین
استالین به عنوان مقتدرترین مرد روی زمین، در حالی هشت سال دیگر زندگی کرد که هیچ حاکمی در تاریخ قدرت و اختیارات او را نداشت. در عین حال، او تنها تر از همیشه بود و به واسطه عملکردش هیچ دوست، خانواده یا همکار نزدیکی برایش نمانده بود.
استالین در دوران اوج اقتدار
در نهایت استالین در پنج مارچ 1953، در 74 سالگی بر اثر سکته مغزی در اتاق شخصیش مرد. درباره ابهت او همین بس که، وقتی بر اثر سکته مغزی، دچار نوعی خفگی شد، با آن که ساعتها از اتاق او جوابی به بیرون نمیآمد و او در حال جان کندن بود، هیچ کس جرات ورود به اتاقش را نداشت. با مرگ استالین یکی از سیاهترین صفحات تاریخ بشر به پایان رسید.
پس از استالین
با مرگ استالین، تا مدت پنج سال (تا 1958)، اتحاد شوروی به صورت جمعی اداره میشد. شماری از اعضای ارشد پولیت بورو شامل گیورگی مالنکوف، لاورنتی بریا، ویاچسلاو مولوتوف و نیکیتا خروشچف، که همه کارگزاران اصلی دیکتاتوری استالین بودند، اداره شوروی را به دست گرفتند.
هیات رئیسه شوروی زیر تابوت استالین
از این جمع، لاورنتی بریا، رییس پلیس مخوف استالین و مسوول ماشین کشتار و سرکوب او، به اتهام جاسوسی برای کشورهای غربی دستگیر و اعدام شد! تقریبا سه سال بعد از مرگ دیکتاتور بزرگ، افشاگری درباره جنایات سی ساله استالین، توسط رهبران خود حزب کمونیست آغاز شد.
نیکیتا خروشچف، جانشین استالین، در کنگره بیستم حزب کمونیست بعد از مرگ استالین (14 فوریه 1956)، اولین افشاکننده رازهای مخوف دوران او بود. نیکیتا خروشچف در این جلسه محرمانه، به طور غیرمترقبهای شروع به افشای بخشی از رازهای مخوف دوران حکومت استالین کرد.
خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست جنایات استالین را افشاء کرد
خروشچف که پس از مرگ استالین، دبیر اول کمیته سیاسی حزب شده بود، بعد از این افشاگری مهم، دیگر رقبای خود را در حزب به حاشیه راند و در 1958 به عنوان رییس «شورای وزیران» (پریزیدیوم) و عملا صدر اتحاد شوروی انتخاب شد.
نیکیتا خروشچف
او تلاش کرد تا فضای اجتماعی و سیاسی شوروی را بازتر کند و بسیاری از مخالفان زندانی دوره استالین را آزاد کرد و از بسیاری از اعدامیان آن دوره اعاده حیثیت نمود. خروشچف در زمینه اقتصاد تلاش داشت تا برخی از مبانی اقتصاد آزاد را را هم به اقتصاد سوسیالیستی پیوند بزند و در زمینه سیاست خارجی هم انعظاف بیشتری نسبت به غرب نشان داد.
خروشچف و جان اف. کندی
او در سال 1964 توسط حزب کنار گذاشته شد و بعد از مدت کوتاهی رهبری جمعی، لئونید برژنف صدر حزب کمونیست شد. برژنف تلاش کرد تا اقتدار حزب را احیاء کند و در نتیجه دوباره رهبری حزب کمونیست بر تمامی شوون حیات مردم شوروی مستحکم شد که البته هیچ گاه به پای دوران استالین نرسید.
لئونید برِژنف
دستگاه دیوانسالاری شوروی دوباره در دوران او گسترش یافت. سیاست استالینزدایی کنار گذاشته شد، و آزادیهای محدود دوره خروشچف از بین رفت. مهمترین حرکت برژنف در سیاست خارجی، دستور حمله به افغانستان (1979) در حمایت از حزب کمونیست این کشور بود. او همچنین باب همکاریهای فضایی با ایالات متحده را در قالب پروژه زمایشی آپولو-سایوز گشود. برژنف تمام تلاش خود را کرد تا دوباره حزب کمونیست را که در دوران استالین به شدت تضعیف شده بود، قدرتمند گرداند. به علاوه شیوههای جدید کنترل فرهنگی و سانسور رسانهها در همین دوره به کار گرفته شد. در دوران برژنف به تقویت ارتش و توسعه تسلیحاتی اهتمام ویژه شد و نظامیگری نقشی پررنگ در تبلیغات دولتی پیدا کرد. حمله نیروهای پیمان ورشو به فرماندهی شوروی به چکسلواکی و سرکوب جنبش اصلاحات این کشور به رهبری «الکساندر دوبچک» در سال 1968 و حمله ارتش سرخ به افغانستان، به نفع حزب دموکراتیک خلق این کشور، دو کنش مهم سیاست خارجی اتحاد شوروی در دوران برژنف بود. گرچه برژنف در برابر جنبش کارگران لهستانی موسوم به «سولیدارنوژ» (همبستگی) در سال 1980 مماشات نمود و به این کشور حمله نظامی نکرد.
اصولا راهبرد برژنف در سیاست خارجی که «دکترین برژنف» معروف بود، بر این مبنا قرار داشت که «وظیفه حفاظت از دستاوردهای سوسیالیسم در هر کشور عضو بلوک سوسیالیسم، به عهده کل کشورهای سوسیالیست است.» همین امر راه را برای دخالت نیروهای «پیمان ورشو» در کشورهای عضو این پیمان (در مواقع احساس خطر رهبران کرملین) باز میکرد. گفتنی است که پیمان ورشو، نام یک توافقنامه دفاع مشترک بود که در 14 می 1955 میان اتحاد شوروی و هفت کشور اروپایی سوسیالیستی برای مقابله با تهدیدات از جانب «پیمان آتلانتیک شمالی» (ناتو) به امضاء رسید.
با مرگ برژنف در 1982، یوری آندروپوف و کنستانتین چرنینکو، از نسل اول رهبران انقلابی، مدتی کوتاه در صدر شوروی قرار گرفتند (1985-1982). در دوره آنها کمکم مشکلات درونی اتحاد شوروی خود را نشان میداد و چالشهای کمونیستها برای رهبری کشور عیانتر میشد.
«یوری آندروپوف» که پیش از رسیدن به صدر حزب کمونیست، شماری از حساسترین مسوولیتهای سیاسی را در اتحاد شوروی به عهده داشت، به واقع یک گرگ باراندیده حزبی بود. او تمام سلسله مراتب حزبی را طی کرده بود تا به صدر برسد.
یوری آندروپوف
آندروپوف در زمان قیام مجارها علیه حضور نظامیان شوروی به رهبری نخست وزیر «ایمره ناگی» (1954)، سفیر شوروی در بوداپست بود و نقش اصلی را در اقناع خروشچف به صدور فرمان حمله نظامی و سرکوب قیام داشت. در واقع، او یکی از مهرههای اصلی اجرای «دکترین برژنف» در سیاست خارجی محسوب میشد. همین نقش باعث شد که در 1967 به ریاست سازمان اطلاعاتی مخوف شوروی، «کا گ ب» برسد.
او در مقابل جنبش اصلاحات در کشور چکسلواکی موسوم به «بهار پراگ» در 1968، بر ادامه سیاست مشت آهنین پافشاری کرد. اصلاحطلبان چکسلواکی به رهبری «الکساندر دوبچک»، به دنبال پیاده کردن «کمونیسم با سیمای انسانی» بودند.
الکسندر دوبچک رهبر اصلاح طلب حزب کمونیست چکسلواکی
حکومت چند ماهه دوبچک بر حزب کمونیست که توام با اعطای آزادیهای بیشتر به مردم و اصلاحات کوچک اقتصادی بود، از سوی رهبران شوروی به عنوان توطئه ناتو برای تجزیه بلوک شرق در نظر گرفته شد. در نهایت، با پافشاری آندروپوف و شماری دیگر از اعضای کمیته مرکزی حزب، برژنف دستور حمله نیروهای «پیمان ورشو» را به چکسلواکی صادر کرد و بهار پراگ در هم شکسته شد.
تانکهای پیمان ورشو برای درهم شکستن بهار پراگ وارد این شهر میشوند
در دوران ریاست آندروپوف بر کا گ ب، او دایره پنجم این سازمان را برای مبارزه با آن چه ناراضیان ایدوئولوژیک شوروی میخواند، تاسیس کرد. او معتقد بود که ناراضیان سیاسی در هر شکل آن باید سرکوب شوند. دو تن از معروفترین این ناراضیان «آندره ساخاروف» (فیزیکدان برجسته) و الکساندر سولژنیتسین»( نویسنده بزرگ) در این دوره تحت نظر کا گ ب بودند.
آندری ساخاروف
الکساندر سولژنیتسین
آندروپوف طراح تاسیس «بیمارستانهای روانی» برای تحت نظر گرفتن مخالفان و ناراضیان درون اتحاد شوروی بود. او را مسوول حذف «فیودور کولاکوف» و «پیوتر ماشروف» دو تن از جوان ترین اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست هم دانستهاند.
در 1979، او دوباره نقش فعالی در تحریک لئونید برژنف به حمله نظامی به افغانستان ایفاء کرد. اما در1981 در جریان آغاز «جنبش همبستگی» لهستان به رهبری «لخ والسا»، با وجود آشکار بودن نقش سیا در تحریک این جنبش، آندروپوف سرسختانه مخالف تهاجم نظامی شوروی بود و توانست حرف خود را به کرسی بنشاند. گفتنی است که او حامی اصلی بالا رفتن «میخاییل گورباچف» رهبر آتی تحاد شوروی در سلسه مراتب حزبی بود.
با مرگ برژنف در نوامبر 1982، او به عنوان نخستین رییس کا گ ب که به رهبری حزب میرسید در صدر هیات رئیسه اتحاد قرار گرفت. آندورپوف تلاش کرد با حفظ مبانی اقتصاد سوسیالیستی با بالا بردن بهرهوری در مدیریت، به اقتصاد رونق بدهد. او برنامهای سفت و سخت را برای مبارزه با قانونشکنی اعضای حزب و کارمندان دولتی در پیش گرفت. در برنامه «ضد فساد» آندروپوف دهها تن از مقامات و مسوولین برکنار شدند که برکناری 18 وزیر یکی از اقلام آن بود. در این دوره برای اولین بار برخی آمارها درباره مشکلات اقتصادی و موانع توسعه علمی در دسترس عموم قرار گرفت.
در زمینه سیاست خارجی، دوران او همزمان با انتخاب رونلد ریگان در آمریکا بود که اتحاد شوروی را «امپراتوری شر» نامید. ریگان برنامه جاهطلبانه «جنگ ستارگان» را در همین دوران مطرح کرد. یکی از مهمترین اقدامات آندروپوف، دستور پایان تحقیقات روی سلاحهای فضایی بود. در نهایت آندروپوف تنها 15 ماه در صدر اتحاد شوروی بود و در 9 فرویه 1984 به واسطه بیماریهای گوناگون خود، از دنیا رفت.
تشییع جنازه یوری آندروپوف
با مرگ آندروپوف، یک عضو قدیمی کمیته مرکزی و پولیت بورو، یعنی کنستانتین چرنینکو 73 ساله به جانشینی او انتخاب شد که از آندروپوف هم سالخوردهتر بود و هم بیمارتر.
کنستانتین چرنینکو
چرنینکو بلافاصله «میخاییل گورباچف» را به عنوان جانشین خود معرفی کرد و خود عملا در دوره حدودا یک ساله رهبریاش در بیشتر جلسات حزب و دولت شرکت نمیکرد. چرنینکو نماد سالخوردگی و رکود خود نظام شوروی بود که عملا بیشتر روزهای رهبری را روی تخت بیمارستان گذراند. عاقبت او در 10 مارچ سال 1985 بعد از چند ساعت اغماء از دنیا رفت.
تشییع جنازه چرنینکو
با مرگ پیرمردان حزب کمونیست (برژنف، آندروپوف و چرنینکو)، جوانترین عضو مرکزیت حزب کمونیست، یعنی میخاییل گورباچف، در 1985 به رهبری شوروی رسید. انتخاب یک عنصر نسبتا جوان، بعد از سلطه چندین ساله پیرمردهای کمونیست، نوید یک دوران جدید را در اتحاد شوروی میداد.
میخاییل گورباچف
گورباچف برای غلبه بر مشکلات عدیده شوروی، برنامههای اصلاحاتی خود را در دو حوزه اقتصاد و سیاست به اجرا گذاشت. سیاست فضای باز سیاسی (گلاسنوست) و نوسازی اقتصادی (پروستروئیکا) با این هدف در دستور کار قرار گرفت تا شکاف میان مردم و حکومت را در شوروی ترمیم کند و کارآیی نظام غول آسا، ولی کند و رخوتناک شوروی را بالا ببرد.
در واقع نیت گورباچف نجات نظام شوروی بود. تلاشهای گورباچف اما اثر عکس داشت و روز به روز نظام شوروی را ضعیفتر کرد. برنامه او برای اصلاحات اقتصادی و همزمان بازکردن فضای سیاسی، منجر به فوران اعتراضات و انتقادات فروخورده مردم شوروی شد. از سویی دیگر، خود گورباچف در دامی افتاد که غربیها سر راهش پهن کردند. غربیها با تبلیغات خود سعی داشتند از گورباچف ابرمردی بسازند که با آشتی با غرب و کوتاه آمدن از اصول انقلابی، ناجی اتحاد شوروی شده است.
گورباچف به مرور از همه سنگرهای ایدئولوژیک حزب کمونیست عقبنشینی کرد و در نتیجه آن سیمانی که اتحاد شوروی را پیوسته نگهمیداشت، شل شد و اتحاد در معرض فروپاشی قرار گرفت. استقراض از کشورهای غربی، عقبنشینی از سیاست صدور انقلاب، توقف حمایت مادی و معنوی از کشورهای اردوگاه شرق، کارشکنی فن سالاران حزبی (آپاراتچیکها) در اجرای برنامههای گورباچف، فاجعه اتمی چرنوبیل و کمبود مواد غذایی و کسری بودجه... همه و همه دست به دست هم داد تا زیر پای حکومت شوروی خالی تر از پیش شود.
گورباچف و رونلد ریگان
گورباچف حتی قانون اساسی شوروی را تغییر داد تا آن را به الگوهای غربی شبیهتر سازد، اما در نهایت نتوانست بر عمر اتحاد اضافه کند.
در چنین اوضاع و احوالی بود که ناگهان ارسال نامهای از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام خمینی (ره) به صدر حزب کمونیست شوروی، میخاییل گورباچف، در عرصه بینالمللی خبرساز شد. حضرت امام در این نامه که توسط هیات سه نفرهای شامل خانم مرضیه دباغ، جواد اردشیر لاریجانی و آیت الله جوادی آملی تحویل رهبر شوروی شد، در زمانی که هنوز هیچ کس سقوط قریبالوقوع اتحاد شوروی را پیش بینی نمیکرد، در ابتدا جسارت و شهامت گورباچف را در تجدیدنظر و اصلاحات ستودند، لیکن بیدرنگ به او درباره پناهبردن به دامان نسخههای غربی هشدار دادند (اتفاقی که جانشینان گورباچف بر سر شوروی آوردند و برای دست کم یک دهه آن را از یک ابرقدرت به یک کشور درجه سه تبدیل کردند).
تحویل نامه حضرت امام به گورباچف توسط آیت الله جوادی آملی
امام مشکل اساسی شوروی را نه اقتصاد و مالکیت، که تلاش برای خدازدایی و دوری از مبانی ناب آسمانی معرفی کردند و گورباچف را به خواندن متون اسلامی فراخواندند. حضرت امام در اواسط نامه جملهای تاریخی گفت که هنوز بعد از حدود 30 سال طنین آن در گوشهاست. ایشان فرمودند «صدای خرد شدن استخوان های کمونیسم دیگر حتی به گوش فرزندان آن هم رسیده است» و «از این پس باید کمونیسم را در موزههای تاریخ سیاسی جهان پیدا کرد». تحقق پیشبینیهای پیر کبیر جماران، تنها کم تر از 2 سال بعد، بار دیگر بصیرت تابناک بنیانگذار انقلاب را به جهانیان نشان داد.
منابع:
http://www.history.com/topics/russian-revolution
http://www.ducksters.com/history/world_war_i/russian_revolution.php
http://history1900s.about.com/od/Russian-Revolution/a/Russian-Revolution.htm
http://www.studentpulse.com/articles/59/lenins-new-economic-policy-what-it-was-and-how-it-changed-the-soviet-union
http://www.historylearningsite.co.uk/modern-world-history-1918-to-1980/russia-1900-to-1939/war-communism
https://en.wikipedia.org/wiki/Leonid_Brezhnev
http://www.britannica.com/biography/Nikita-Sergeyevich-Khrushchev
http://www.historylearningsite.co.uk/modern-world-history-1918-to-1980/russia-1900-to-1939/life-in-ussr-under-stalin
http://russiapedia.rt.com/prominent-russians/leaders/joseph-stalin
http://faculty.washington.edu/qtaylor/a_us_history/cold_war_timeline.htm
http://www.history.com/topics/cold-war/fall-of-soviet-union
http://www.realussr.com/soviet-union-timeline