گروه بینالملل مشرق -
وقتی به مرور بیانان رهبر معظم انقلاب درباره چرایی و چگونگی و سرنوشت
انقلابهای جهان میپردازیم، در وهله نخست این حقیقت هویدا میشود که ایشان
تسلط و اشراف خاصی بر تاریخ انقلابهای جهان دارند. نقل ظرایف و جزییاتی
از سوابق انقلابها که تنها برای یک اهل فن ممکن است، نشان از این دارد که
این شناخت حاصل یک مطالعه دقیق و عمیق در طول سالیان است، که خود این امر،
اهمیت این موضوع را هویدا میسازد.
رهبر انقلاب بارها جوانان را به مطالعه تاریخ انقلابها و درسآموزی از عبرتهای آن فراخواندهاند. از همین رو بنا داریم تا به مناسبت فرا رسیدن سالگرد انقلاب پرشکوه اسلامی ایران، مجموعهای از گزارشها را با موضوع شناخت اجمالی انقلابهای مهم جهان به مخاطبان گرامی مشرق ارایه دهیم، باشد که آشنایی با این مبحث مهم و نسبت انقلابهای دیگر تاریخ با انقلاب اسلامی ایران، تا حدی به شناخت جایگاه امروز جوان انقلابی و راهی که پیش رو دارد، یاری برساند.
الجزایر زیر چکمه استعمار
الجزایر در دوره امپراتوری عثمانی
سلطه استعمار فرانسه بر الجزایر، کشوری پهناور در شمال آفریقا، با ترکیبی از جمعیت عرب و بربر و اقلیتی نسبتا قابل توجه از یهودیان، از دهه 1830 میلادی آغاز شد. در واقع، مرزهای الجزایر مدرن را اشغالگران فرانسوی ترسیم کردند. بسیاری از مستعمرهنشینان اروپایی الجزایر، فرانسوی نبودند، بلکه در پی لشکرکشی فرانسه به الجزایر، از ایتالیا، مالت یا اسپانیا به این کشور آمدند.
نقشه الجزایر مدرن
ماجرا از این قرار بود که دولت فرانسه در 1827، به بهانه آن چه که توهین «حسین دی»، آخرین فرمانروای منصوب شده از سوی امپراتوری عثمانی برای الجزایر به کنسول فرانسه خواندند، به مدت سه سال الجزایر را محاصره کردند. سرانجام در 1830، فرانسویها با هجوم به خاک آن، بر سرتاسر شمال ان مسلط شدند و حسین دی را تبعید کردند.
تابلوهای نقاشی که تهاجم فرانسه به الجزایر را به تصویر می کشند
حسین دی، آخرین حکمران منصوب شده عثمانی بر الجزایر
به تدریج استعمار فرانسه به جنوب الجزایر هم رسوخ کرد و زندگی مردم مسلمان مناطق عمدتا روستایی جنوب را هم متاثر ساخت. گرچه الجزایریها در برابر هجوم و اشغالگری فرانسه واکنش چندانی از خود نشان ندادند، اما خیلی زود اعتراضات و شورشهای مسلمانان علیه اشغالگران آغاز شد. رهبری این شورشهای ضد بیگانه، بر عهده فردی به نام «عبدالقادر ابن محیالدین»، معروف به عبدالقادر الجزایری بود. قیام عبدالقادر از 1931 آغاز شد و او با متحد کردن قبایل الجزایر در غرب این کشور، به ویژه منطقه «وهران»، شکست هایی سخت بر ارتش فرانسه وارد کرد.
عبدالقادر الجزایر، قهرمان مبارزه با استعمار در قرن 19
این توفیقات باعث شد که حاکم فرانسوی الجزایر با او پیمان صلحی امضاء کند و چند سالی غرب الجزایر در کنترل این سردار شجاع باشد. بعد از شکسته شدن پیمان صلح در 1938، دوباره مبارزات عبدالقادر با فرانسویها ادامه داشت و تا 1848 و تسلیم او به نیروهای فرانسوی به طول انجامید. با تبعید او از الجزایر این فصل از دفتر مبارزات ضد استعماری ملت الجزایر به پایان رسید.
مردم الجزایر پس از این دوره، هم باید با داغ زیستن زیر سلطه یک حکومت بیگانه غیرمسلمان سر کنند، و هم مصیبت غصب زمینها و املاکشان توسط اشغالگران. رهبران سنتی یا مثل عبدالقادر سرکوب شدند، یا جذب حکومت بیگانه. نظام آموزشی اسلامی تقریبا محو شد و ساختار اجتماعی سنتی تقریبا از هم پاشید. هم مسلمانان و هم جامعه نسبتا بزرگ یهودی الجزایر به چشم اتباع فرانسه، و نه شهروندان آن نگریسته میشدند.
در 1865، ناپلئون سوم، فرمانروای فرانسه، به مسلمانان الجزایری اجازه داد تا شهروندی کامل فرانسوی را اخذ کنند، که البته در جامعه مسلمان مورد استقبال قرار نگرفت، چرا که این به معنای کنار گذاشتن حق زندگی تحت قوانین شریعت بود و یک نوع کفر محسوب میشد. در 1870، یهودیان الجزایر، به طور خودکار شهروند کامل فرانسه اعلام شدند. این امر خشم مسلمین را برانگیخت و از آن پس یهودیان الجزایر از سوی قاطبه مردم به چشم همدستان استعمارگران نگریسته میشدند.
در جریان جنگ اول جهانی، نسل جدیدی از از رهبران مسلمانان پا به عرصه گذاشتند که در سالهای 1920 تا 1930 به رشد و بلوغ رسیدند. کم کم گروههای سیاسی برای مبارزه با حکومت استعماری شکل گرفتند که مهمترین آنها در سالهای بعد، جبهه آزادیبخش ملی (FLN) بود.
استعمارگران اروپاییتبار (موسوم به کولونها) که در بین مردم به «چکمهپوش» معروف بودند، هم حکومت را در دست داشتند و هم ثروتهای کلان کشور را کنترل میکردند. آنها جلوی کوچکترین تلاشهای اصلاحی را میگرفتند. ولی از 1933 تا 1936، بحرانهای فزاینده سیاسی و اقتصادی و اجتماعی موجب شد که مردم الجزایر به انواع شیوههای اعتراضی روی بیاورند. حکومت در واکنش تنها قوانین محدودکنندهتری تحت عنوان نظم و امنیت عمومی وضع میکرد. مسلمانان الجزایری در جریان جنگهای اول و دوم جهانی در کنار ملت فرانسه بودند و به دولت «فرانسه آزاد» (به رهبری شارل دوگل) مستقر در لندن گرایش داشتند.
سربازان الجزایری ارتش فرانسه در جنگ اول جهانی
هنگ سربازان الجزایری ارتش فرانسه آزاد در جنگ دوم جهانی
لیکن مستعمرهنشینان اروپایی از حکومت دستنشانده آلمان نازی در فرانسه، یعنی حکومت «ویشی» حمایت میکردند. با سقوط حکومت ویشی در نوامبر 1942، فرمانده نیروهای وابسته به دولت فرانسه آزاد در شمال آفریقا، علی رغم میل کولونها، قوانین سختگیرانه علیه مسلمانان را اندکی تعدیل کرد.
در 1943، رهبر مسلمانان الجزایر، «فرحت عباس»، بیانیه مردم الجزایر را که به امضای 56 تن از رهبران ملی الجزایر رسیده بود، به حکومت فرانسه تحویل داد.
فِرحت عباس، رهبر جنبش استقلال الجزایر
این بیانیه خواستار یک قانون اساسی الجزایری بود که مشارکت سیاسی موثر و بیواسطه و برابری قانونی الجزایریها را تضمین میکرد. دولت فرانسه اما در عوض یک «بسته اصلاحی» پیشنهاد کرد که نهایت امتیاز آن به مسلمانان، اعطای شهروندی کامل فرانسه به بخش بسیار کوچکی از الجزایریهای «شایسته» از نظر دولت فرانسه (حدود 60 هزار نفر) بود.
در آپریل 1945، فرانسه رهبر ملی الجزایر، «مسالی حاج» را دستگیر کرد. طرفداران او از حزب مردم الجزایر، تظاهراتی به راه انداختند که به شدت توسط پلیس سرکوب شد.
مسالی حاج، رهبر ملی الجزایر
در 8 می 1945، تنش میان الجزایریها و کلونیهای مستعمرهنشین به حداکثر رسید. وقتی پلیس شروع به سرکوب تظاهرت مردم کرد، تظاهرکنندگان خشمگین شدند و واکنش نشان دادند. ارتش و پلیس جستجو و حمله خانه به خانه را برای یافتن رهبران اعتراضات مردمی شروع کرد. در جریان این عملیات، حدود 1500 مسلمان، طبق آمار حکومت فرانسوی الجزایر، کشته شدند. الجزایریها این رقم را حدود 6000 اعلام کردند.
بسیاری از ملیگرایان الجزایر به این نتیجه رسیدند که استقلال با روشهای صلحآمیز به دست نمیآید و دست به کار سازماندهی گروههای مقاومت مسلحانه شدند.
در 1947، مجمع ملی فرانسه، «قانون اساسی ارگانیک» الجزایر را که پیشنهاد دولت فرانسه بود، تصویب کرد. طبق این قانون، باید یک مجلس الجزایری تاسیس میشد که اعضای آن نمایندگان مستعمرهنشینهای اروپایی، مسلمانان «شایسته» و باقی حدود 9 میلیون الجزایری میبودند. مسلمانان و نمایندگان مستعمرهنشینان هردو مخالف این قانون اساسی بودند، لیکن به دلایل کاملا متضاد: مسلمانان آن را بسیار پایینتر از سطح انتظارات خود میدیدند، و اروپاییها زیادهروی در دادن امتیاز به مسلمانان.
جنگ استقلال الجزایر(1962-1954)
جنگ استقلال الجزایر، بسیار طولانی، فرساینده و خونبار بود. این جنگ، نقطه عطف تاریخ الجزایر بود و در نهایت الجزایریها را متحد ساخت و ارزش استقلال و فلسفه ضد استعماری را در خودآگاه مردم الجزایر جاگیر کرد.
در ساعات اولیه صبح 1 نوامبر 1954، واحدهای کوچک مسلح، وابسته به «جبهه آزادیبخش الجزایر»، به پاسگاههای پلیس، اسلحهخانهها، پستهای ارتباطی ارتش و تاسیسات نظامی دیگر متعلق به فرانسویها حمله کردند. سلاح آنها تفنگهای شکاری، تفنگهای ساچمهای و بمبهای دستساز بود.
نیروهای شاخه نظامی جبهه آزادیبخش ملی
چریکهای جبهه آزادیبخش- هواری بومدین فرمانده چریکها (سمت چپ)
این حملات همزمان با تبلیغات ستاد مرکزی جبهه آزادیبخش ملی در مصر تحت حکومت جمال عبدالناصر بود که مسلمانان الجزایری را به پیوستن به مبارزه ملی برای «احیای کشور دموکراتیک، خودفرمان و سوسیالیست الجزایر در چارچوب مبانی اسلام»، فرا میخواند.
«پیر مِنده-فرانس»، رییس دولت فرانسه در آن مقطع، واحدهای چترباز ارتش فرانسه را به الجزایر اعزام کرد که این اقدام مورد استقبال شدید راستگرایان فرانسه و مستعمرهنشینان اروپایی قرار گرفت که حدود یک میلیون نفر از جمعیت حدودا 10 میلیونی الجزایر را تشکیل میدادند.
نیروهای چترباز فرانسوی در الجزایر
دولت منده-فرانس بعد از فقط 6 ماه سقوط کرد، و یک سیاستمدار دیگر از حزب رادیکال فرانسه، به نام «ادگار فاوره» جای او را گرفت. همزمان جبهه آزادیبخش، به جذب نیرو و توسعه حملات مسلحانه خود ادامه میداد. در ماه آپریل 1955، تعداد این حملات به 200 رسید. در اکتبر به 900 و در دسامبر 1000. این در حالی بود که فرانسه در این مقطع، 120 هزار سرباز در الجزایر داشت، ولی موفق به کنترل حملات نمیشد.
در 1956، نخست وزیر سوسیالیست فرانسه، «گی موله»، از سوی پارلمان اختیارات ویژه برای مقابله با شورشهای الجزایر دریافت کرد. این اختیارات ویژه با 455 رای موافق در برابر 76 رای به تصویب رسید.
گی موله، نخست وزیر سوسیالیست فرانسه
موله برای مقابله، اعلام سربازگیری عمومی کرد و جوانان فرانسوی که تا دیروز عملا چندان از اوضاع مستعمره فرانسه اطلاعی نداشتند، به ناگهان مستقیما درگیر آن شدند. البته این سربازان وظیفه، در برابر واحدهای چتربازی که قبلا اعزام شده بودند، آماتور محسوب میشدند و طبیعی بود که چندان کاری از پیش نبرند. در مقابل، جبهه آزادیبخش، سازماندهی خود را قویتر کرد و تمرکز خود را بر ترور فرانسویها گذاشت. دژ اصلی این جبهه، محله بسیار پرجمعیت و متراکم «قصبه» در الجزیره بود که به نوعی زاغهنشین آن محسوب میشد.
منطقه فقیرنشین و متراکم قصبه در الجزیره، مرکز عملیات جبهه آزادیبخش
نکته جالب این که، این عملیات عمدتا توسط زنان الجزایری با ظاهر اروپایی در محلات مستعمرهنشینها انجام میگرفت و همین خشم اروپاییها را دامن میزد.
زن الجزایری با ظاهر اروپایی، عامل عملیاتی جبهه آزادیبخش
این فاز از مقاومت مسلحانه الجزایریها با فرانسویها به «نبرد الجزیره» معروف شد. مستعمرهنشینها هم به نوبه خود دست به ترور مسلمانان زدند. مثلا در 10 آگوست 1956 یک مجتمع آپارتمانی را منفجر کردند که منجر به کشته شدن 50 الجزایری شد. جبهه هم به تلافی، یک نوشگاه پاتوق فرانسویها را منفجر کرد. (کارگردان معروف ایتالیایی، جیله پونته کوروو در سال 1966 فیلمی درخشان درباره وقایع این دوران به نام «نبرد الجزیره» ساخت).
در 1 ژانویه 1957، تعداد نظامیان فرانسوی در الجزایر به 308هزار نفر میرسید. زبدهترین این نیروها، لشکر دهم چترباز فرانسه به فرماندهی ژنرال «ژاک ماسو» بود.
ژنرال ژاک ماسو، فرمانده نیروهای چترباز فرانسه در الجزایر
در 28 ژانویه، سازمان ملل تصمیم گرفت که مساله الجزایر را به بحث بگذارد. جبهه آزدیبخش به همین دلیل، یک هفته اعتصاب عمومی اعلام کرد. ژنرال ماسو تصمیم گرفت به «هر قیمت ممکن» اعتصاب را بشکند. سربازان فرانسوی به زور کرکرههای مغازهها را بالا کشیدند و شیشهها را شکستند و صاحبان آنها را از خانههایشان بیرون کشیدند.
طبق دستور ماسو، ایست بازرسیهای متعدد در خیابانها، بازرسیها و هجومهای وحشیانه خانه به خانه در همه ساعات شبانه روز، دستگیری فلهای مظنونین برای دستگیری انقلابیون آغاز شد.
اما جنجال برانگیزترین بخش راهبرد ماسو برای مقابله با انقلاب، استفاده از شکنجههای وحشیانه برای گرفتن اطلاعات از دستگیرشدگان بود. بسیاری از جوانان فرانسوی که به عنوان سرباز وظیفه به این جنگ اعزام شدند، با دیدن این اقدامات وحشیانه از سوی حکومت دموکراتیک مدعی برابری و برادری فرانسه، دچار مشکلات روحی و روانی شدند که تا آخر عمر با آن دست به گریبانباقی ماندند.
به هر حال راهبرد شکنجه و کشتار سنگین ژنرال ماسو به لحاظ نظامی جواب داد و بسیاری از نیروهای جبهه آزادیبخش (به ویژه شاخه نظامی آن) که دستگیر یا کشته نشده بودند، مجبور به فرار به تونس، مصر یا مراکش شدند. مستعمرهنشینهای الجزایر و راستگرایان فرانسوی این پیروزی را جشن گرفتند.
رهبران جبهه آزادیبخش الجزایر
به لحاظ سیاسی اما، ماجرا جور دیگری پیش رفت. سربازانی که به فرانسه برگشتند، شرح تجربیات و صحنههای تلخی را که در فرانسه با آن مواجه شده بودند به مطبوعات دادند. روشنفکران و نویسندگان چپگرای فرانسوی، انتقادات سنگینی را در رسانههای خود نثار دولت فرانسه کردند و اقدامات ارتش فرانسه را شبیه اقدامات سربازان اس اس در جنگ جهانی دوم خواندند. کم کم ابعاد جنایات فرانسویها در عرصه بینالملل آشکار شد و صداهای اعتراض از سرتاسر جهان بلند شد. علاوه بر بیشتر کشورهای آفریقایی و آسیایی که مخالف اقدامات فرانسه بودند، در آمریکا هم چهرههای متنفذی چون «جان. اف. کندی» (که آن موقع سناتور بود) به عملیات نیروهای فرانسوی در الجزایر معترض شدند.
با این حال، ارتش فرانسه که به همین روش دوباره بر الجزایر مسلط شده بود، در جستجوی مظنونین هزاران نفر از مردم الجزایر را از خانهها و مزارع خود آواره و راهی اردوگاهها کرد. با این حال عملیات جبهه آزادیبخش با همه فشارها در گوشه و کنار الجزایر ادامه داشت. راستگرایان فرانسوی سرکوب انقلابیون را دوگانه میان پیروزی نظامی یا تسلیم در برابر تروریزم معرفی میکردند.
در بهار 1958، مقامات نظامی فرانسه در الجزایر و مستعمرهنشینهای اروپایی، تظاهرات گستردهای علیه هرگونه تلاش برای مصالحه با جبهه آزادیبخش صورت دادند. رهبران جناحهای سیاسی مختلف به یک نفر، یعنی ژنرال «شارل دوگل»، رهبر جبهه ملی فرانسه در دوران اشغال فرانسه توسط نازیها رو کردند، تا او راه حلی برای مساله الجزایر پیدا کند. طی یک نوع کودتای پارلمانی، دوگل که از حمایت ملیگرایان و ارتش فرانسه برخوردار بود، توانست قانون اساسی جدیدی را به تصویب برساند و رییس جمهوری پنجم فرانسه شود.
شارل دوگل رییس جمهور مقتدر فرانسه
ادامه دارد...
رهبر انقلاب بارها جوانان را به مطالعه تاریخ انقلابها و درسآموزی از عبرتهای آن فراخواندهاند. از همین رو بنا داریم تا به مناسبت فرا رسیدن سالگرد انقلاب پرشکوه اسلامی ایران، مجموعهای از گزارشها را با موضوع شناخت اجمالی انقلابهای مهم جهان به مخاطبان گرامی مشرق ارایه دهیم، باشد که آشنایی با این مبحث مهم و نسبت انقلابهای دیگر تاریخ با انقلاب اسلامی ایران، تا حدی به شناخت جایگاه امروز جوان انقلابی و راهی که پیش رو دارد، یاری برساند.
الجزایر زیر چکمه استعمار
الجزایر در دوره امپراتوری عثمانی
سلطه استعمار فرانسه بر الجزایر، کشوری پهناور در شمال آفریقا، با ترکیبی از جمعیت عرب و بربر و اقلیتی نسبتا قابل توجه از یهودیان، از دهه 1830 میلادی آغاز شد. در واقع، مرزهای الجزایر مدرن را اشغالگران فرانسوی ترسیم کردند. بسیاری از مستعمرهنشینان اروپایی الجزایر، فرانسوی نبودند، بلکه در پی لشکرکشی فرانسه به الجزایر، از ایتالیا، مالت یا اسپانیا به این کشور آمدند.
نقشه الجزایر مدرن
ماجرا از این قرار بود که دولت فرانسه در 1827، به بهانه آن چه که توهین «حسین دی»، آخرین فرمانروای منصوب شده از سوی امپراتوری عثمانی برای الجزایر به کنسول فرانسه خواندند، به مدت سه سال الجزایر را محاصره کردند. سرانجام در 1830، فرانسویها با هجوم به خاک آن، بر سرتاسر شمال ان مسلط شدند و حسین دی را تبعید کردند.
تابلوهای نقاشی که تهاجم فرانسه به الجزایر را به تصویر می کشند
حسین دی، آخرین حکمران منصوب شده عثمانی بر الجزایر
به تدریج استعمار فرانسه به جنوب الجزایر هم رسوخ کرد و زندگی مردم مسلمان مناطق عمدتا روستایی جنوب را هم متاثر ساخت. گرچه الجزایریها در برابر هجوم و اشغالگری فرانسه واکنش چندانی از خود نشان ندادند، اما خیلی زود اعتراضات و شورشهای مسلمانان علیه اشغالگران آغاز شد. رهبری این شورشهای ضد بیگانه، بر عهده فردی به نام «عبدالقادر ابن محیالدین»، معروف به عبدالقادر الجزایری بود. قیام عبدالقادر از 1931 آغاز شد و او با متحد کردن قبایل الجزایر در غرب این کشور، به ویژه منطقه «وهران»، شکست هایی سخت بر ارتش فرانسه وارد کرد.
عبدالقادر الجزایر، قهرمان مبارزه با استعمار در قرن 19
این توفیقات باعث شد که حاکم فرانسوی الجزایر با او پیمان صلحی امضاء کند و چند سالی غرب الجزایر در کنترل این سردار شجاع باشد. بعد از شکسته شدن پیمان صلح در 1938، دوباره مبارزات عبدالقادر با فرانسویها ادامه داشت و تا 1848 و تسلیم او به نیروهای فرانسوی به طول انجامید. با تبعید او از الجزایر این فصل از دفتر مبارزات ضد استعماری ملت الجزایر به پایان رسید.
مردم الجزایر پس از این دوره، هم باید با داغ زیستن زیر سلطه یک حکومت بیگانه غیرمسلمان سر کنند، و هم مصیبت غصب زمینها و املاکشان توسط اشغالگران. رهبران سنتی یا مثل عبدالقادر سرکوب شدند، یا جذب حکومت بیگانه. نظام آموزشی اسلامی تقریبا محو شد و ساختار اجتماعی سنتی تقریبا از هم پاشید. هم مسلمانان و هم جامعه نسبتا بزرگ یهودی الجزایر به چشم اتباع فرانسه، و نه شهروندان آن نگریسته میشدند.
در 1865، ناپلئون سوم، فرمانروای فرانسه، به مسلمانان الجزایری اجازه داد تا شهروندی کامل فرانسوی را اخذ کنند، که البته در جامعه مسلمان مورد استقبال قرار نگرفت، چرا که این به معنای کنار گذاشتن حق زندگی تحت قوانین شریعت بود و یک نوع کفر محسوب میشد. در 1870، یهودیان الجزایر، به طور خودکار شهروند کامل فرانسه اعلام شدند. این امر خشم مسلمین را برانگیخت و از آن پس یهودیان الجزایر از سوی قاطبه مردم به چشم همدستان استعمارگران نگریسته میشدند.
در جریان جنگ اول جهانی، نسل جدیدی از از رهبران مسلمانان پا به عرصه گذاشتند که در سالهای 1920 تا 1930 به رشد و بلوغ رسیدند. کم کم گروههای سیاسی برای مبارزه با حکومت استعماری شکل گرفتند که مهمترین آنها در سالهای بعد، جبهه آزادیبخش ملی (FLN) بود.
استعمارگران اروپاییتبار (موسوم به کولونها) که در بین مردم به «چکمهپوش» معروف بودند، هم حکومت را در دست داشتند و هم ثروتهای کلان کشور را کنترل میکردند. آنها جلوی کوچکترین تلاشهای اصلاحی را میگرفتند. ولی از 1933 تا 1936، بحرانهای فزاینده سیاسی و اقتصادی و اجتماعی موجب شد که مردم الجزایر به انواع شیوههای اعتراضی روی بیاورند. حکومت در واکنش تنها قوانین محدودکنندهتری تحت عنوان نظم و امنیت عمومی وضع میکرد. مسلمانان الجزایری در جریان جنگهای اول و دوم جهانی در کنار ملت فرانسه بودند و به دولت «فرانسه آزاد» (به رهبری شارل دوگل) مستقر در لندن گرایش داشتند.
سربازان الجزایری ارتش فرانسه در جنگ اول جهانی
هنگ سربازان الجزایری ارتش فرانسه آزاد در جنگ دوم جهانی
لیکن مستعمرهنشینان اروپایی از حکومت دستنشانده آلمان نازی در فرانسه، یعنی حکومت «ویشی» حمایت میکردند. با سقوط حکومت ویشی در نوامبر 1942، فرمانده نیروهای وابسته به دولت فرانسه آزاد در شمال آفریقا، علی رغم میل کولونها، قوانین سختگیرانه علیه مسلمانان را اندکی تعدیل کرد.
در 1943، رهبر مسلمانان الجزایر، «فرحت عباس»، بیانیه مردم الجزایر را که به امضای 56 تن از رهبران ملی الجزایر رسیده بود، به حکومت فرانسه تحویل داد.
فِرحت عباس، رهبر جنبش استقلال الجزایر
این بیانیه خواستار یک قانون اساسی الجزایری بود که مشارکت سیاسی موثر و بیواسطه و برابری قانونی الجزایریها را تضمین میکرد. دولت فرانسه اما در عوض یک «بسته اصلاحی» پیشنهاد کرد که نهایت امتیاز آن به مسلمانان، اعطای شهروندی کامل فرانسه به بخش بسیار کوچکی از الجزایریهای «شایسته» از نظر دولت فرانسه (حدود 60 هزار نفر) بود.
در آپریل 1945، فرانسه رهبر ملی الجزایر، «مسالی حاج» را دستگیر کرد. طرفداران او از حزب مردم الجزایر، تظاهراتی به راه انداختند که به شدت توسط پلیس سرکوب شد.
مسالی حاج، رهبر ملی الجزایر
در 8 می 1945، تنش میان الجزایریها و کلونیهای مستعمرهنشین به حداکثر رسید. وقتی پلیس شروع به سرکوب تظاهرت مردم کرد، تظاهرکنندگان خشمگین شدند و واکنش نشان دادند. ارتش و پلیس جستجو و حمله خانه به خانه را برای یافتن رهبران اعتراضات مردمی شروع کرد. در جریان این عملیات، حدود 1500 مسلمان، طبق آمار حکومت فرانسوی الجزایر، کشته شدند. الجزایریها این رقم را حدود 6000 اعلام کردند.
بسیاری از ملیگرایان الجزایر به این نتیجه رسیدند که استقلال با روشهای صلحآمیز به دست نمیآید و دست به کار سازماندهی گروههای مقاومت مسلحانه شدند.
در 1947، مجمع ملی فرانسه، «قانون اساسی ارگانیک» الجزایر را که پیشنهاد دولت فرانسه بود، تصویب کرد. طبق این قانون، باید یک مجلس الجزایری تاسیس میشد که اعضای آن نمایندگان مستعمرهنشینهای اروپایی، مسلمانان «شایسته» و باقی حدود 9 میلیون الجزایری میبودند. مسلمانان و نمایندگان مستعمرهنشینان هردو مخالف این قانون اساسی بودند، لیکن به دلایل کاملا متضاد: مسلمانان آن را بسیار پایینتر از سطح انتظارات خود میدیدند، و اروپاییها زیادهروی در دادن امتیاز به مسلمانان.
جنگ استقلال الجزایر(1962-1954)
جنگ استقلال الجزایر، بسیار طولانی، فرساینده و خونبار بود. این جنگ، نقطه عطف تاریخ الجزایر بود و در نهایت الجزایریها را متحد ساخت و ارزش استقلال و فلسفه ضد استعماری را در خودآگاه مردم الجزایر جاگیر کرد.
در ساعات اولیه صبح 1 نوامبر 1954، واحدهای کوچک مسلح، وابسته به «جبهه آزادیبخش الجزایر»، به پاسگاههای پلیس، اسلحهخانهها، پستهای ارتباطی ارتش و تاسیسات نظامی دیگر متعلق به فرانسویها حمله کردند. سلاح آنها تفنگهای شکاری، تفنگهای ساچمهای و بمبهای دستساز بود.
نیروهای شاخه نظامی جبهه آزادیبخش ملی
چریکهای جبهه آزادیبخش- هواری بومدین فرمانده چریکها (سمت چپ)
این حملات همزمان با تبلیغات ستاد مرکزی جبهه آزادیبخش ملی در مصر تحت حکومت جمال عبدالناصر بود که مسلمانان الجزایری را به پیوستن به مبارزه ملی برای «احیای کشور دموکراتیک، خودفرمان و سوسیالیست الجزایر در چارچوب مبانی اسلام»، فرا میخواند.
«پیر مِنده-فرانس»، رییس دولت فرانسه در آن مقطع، واحدهای چترباز ارتش فرانسه را به الجزایر اعزام کرد که این اقدام مورد استقبال شدید راستگرایان فرانسه و مستعمرهنشینان اروپایی قرار گرفت که حدود یک میلیون نفر از جمعیت حدودا 10 میلیونی الجزایر را تشکیل میدادند.
نیروهای چترباز فرانسوی در الجزایر
دولت منده-فرانس بعد از فقط 6 ماه سقوط کرد، و یک سیاستمدار دیگر از حزب رادیکال فرانسه، به نام «ادگار فاوره» جای او را گرفت. همزمان جبهه آزادیبخش، به جذب نیرو و توسعه حملات مسلحانه خود ادامه میداد. در ماه آپریل 1955، تعداد این حملات به 200 رسید. در اکتبر به 900 و در دسامبر 1000. این در حالی بود که فرانسه در این مقطع، 120 هزار سرباز در الجزایر داشت، ولی موفق به کنترل حملات نمیشد.
در 1956، نخست وزیر سوسیالیست فرانسه، «گی موله»، از سوی پارلمان اختیارات ویژه برای مقابله با شورشهای الجزایر دریافت کرد. این اختیارات ویژه با 455 رای موافق در برابر 76 رای به تصویب رسید.
گی موله، نخست وزیر سوسیالیست فرانسه
موله برای مقابله، اعلام سربازگیری عمومی کرد و جوانان فرانسوی که تا دیروز عملا چندان از اوضاع مستعمره فرانسه اطلاعی نداشتند، به ناگهان مستقیما درگیر آن شدند. البته این سربازان وظیفه، در برابر واحدهای چتربازی که قبلا اعزام شده بودند، آماتور محسوب میشدند و طبیعی بود که چندان کاری از پیش نبرند. در مقابل، جبهه آزادیبخش، سازماندهی خود را قویتر کرد و تمرکز خود را بر ترور فرانسویها گذاشت. دژ اصلی این جبهه، محله بسیار پرجمعیت و متراکم «قصبه» در الجزیره بود که به نوعی زاغهنشین آن محسوب میشد.
منطقه فقیرنشین و متراکم قصبه در الجزیره، مرکز عملیات جبهه آزادیبخش
نکته جالب این که، این عملیات عمدتا توسط زنان الجزایری با ظاهر اروپایی در محلات مستعمرهنشینها انجام میگرفت و همین خشم اروپاییها را دامن میزد.
زن الجزایری با ظاهر اروپایی، عامل عملیاتی جبهه آزادیبخش
این فاز از مقاومت مسلحانه الجزایریها با فرانسویها به «نبرد الجزیره» معروف شد. مستعمرهنشینها هم به نوبه خود دست به ترور مسلمانان زدند. مثلا در 10 آگوست 1956 یک مجتمع آپارتمانی را منفجر کردند که منجر به کشته شدن 50 الجزایری شد. جبهه هم به تلافی، یک نوشگاه پاتوق فرانسویها را منفجر کرد. (کارگردان معروف ایتالیایی، جیله پونته کوروو در سال 1966 فیلمی درخشان درباره وقایع این دوران به نام «نبرد الجزیره» ساخت).
در 1 ژانویه 1957، تعداد نظامیان فرانسوی در الجزایر به 308هزار نفر میرسید. زبدهترین این نیروها، لشکر دهم چترباز فرانسه به فرماندهی ژنرال «ژاک ماسو» بود.
ژنرال ژاک ماسو، فرمانده نیروهای چترباز فرانسه در الجزایر
در 28 ژانویه، سازمان ملل تصمیم گرفت که مساله الجزایر را به بحث بگذارد. جبهه آزدیبخش به همین دلیل، یک هفته اعتصاب عمومی اعلام کرد. ژنرال ماسو تصمیم گرفت به «هر قیمت ممکن» اعتصاب را بشکند. سربازان فرانسوی به زور کرکرههای مغازهها را بالا کشیدند و شیشهها را شکستند و صاحبان آنها را از خانههایشان بیرون کشیدند.
طبق دستور ماسو، ایست بازرسیهای متعدد در خیابانها، بازرسیها و هجومهای وحشیانه خانه به خانه در همه ساعات شبانه روز، دستگیری فلهای مظنونین برای دستگیری انقلابیون آغاز شد.
{$sepehr_album_35970}
اما جنجال برانگیزترین بخش راهبرد ماسو برای مقابله با انقلاب، استفاده از شکنجههای وحشیانه برای گرفتن اطلاعات از دستگیرشدگان بود. بسیاری از جوانان فرانسوی که به عنوان سرباز وظیفه به این جنگ اعزام شدند، با دیدن این اقدامات وحشیانه از سوی حکومت دموکراتیک مدعی برابری و برادری فرانسه، دچار مشکلات روحی و روانی شدند که تا آخر عمر با آن دست به گریبانباقی ماندند.
{$sepehr_album_35971}
به هر حال راهبرد شکنجه و کشتار سنگین ژنرال ماسو به لحاظ نظامی جواب داد و بسیاری از نیروهای جبهه آزادیبخش (به ویژه شاخه نظامی آن) که دستگیر یا کشته نشده بودند، مجبور به فرار به تونس، مصر یا مراکش شدند. مستعمرهنشینهای الجزایر و راستگرایان فرانسوی این پیروزی را جشن گرفتند.
رهبران جبهه آزادیبخش الجزایر
به لحاظ سیاسی اما، ماجرا جور دیگری پیش رفت. سربازانی که به فرانسه برگشتند، شرح تجربیات و صحنههای تلخی را که در فرانسه با آن مواجه شده بودند به مطبوعات دادند. روشنفکران و نویسندگان چپگرای فرانسوی، انتقادات سنگینی را در رسانههای خود نثار دولت فرانسه کردند و اقدامات ارتش فرانسه را شبیه اقدامات سربازان اس اس در جنگ جهانی دوم خواندند. کم کم ابعاد جنایات فرانسویها در عرصه بینالملل آشکار شد و صداهای اعتراض از سرتاسر جهان بلند شد. علاوه بر بیشتر کشورهای آفریقایی و آسیایی که مخالف اقدامات فرانسه بودند، در آمریکا هم چهرههای متنفذی چون «جان. اف. کندی» (که آن موقع سناتور بود) به عملیات نیروهای فرانسوی در الجزایر معترض شدند.
با این حال، ارتش فرانسه که به همین روش دوباره بر الجزایر مسلط شده بود، در جستجوی مظنونین هزاران نفر از مردم الجزایر را از خانهها و مزارع خود آواره و راهی اردوگاهها کرد. با این حال عملیات جبهه آزادیبخش با همه فشارها در گوشه و کنار الجزایر ادامه داشت. راستگرایان فرانسوی سرکوب انقلابیون را دوگانه میان پیروزی نظامی یا تسلیم در برابر تروریزم معرفی میکردند.
در بهار 1958، مقامات نظامی فرانسه در الجزایر و مستعمرهنشینهای اروپایی، تظاهرات گستردهای علیه هرگونه تلاش برای مصالحه با جبهه آزادیبخش صورت دادند. رهبران جناحهای سیاسی مختلف به یک نفر، یعنی ژنرال «شارل دوگل»، رهبر جبهه ملی فرانسه در دوران اشغال فرانسه توسط نازیها رو کردند، تا او راه حلی برای مساله الجزایر پیدا کند. طی یک نوع کودتای پارلمانی، دوگل که از حمایت ملیگرایان و ارتش فرانسه برخوردار بود، توانست قانون اساسی جدیدی را به تصویب برساند و رییس جمهوری پنجم فرانسه شود.
شارل دوگل رییس جمهور مقتدر فرانسه
ادامه دارد...