متن زیر حاصل گفتوگوی دفاع پرس با بدرالسادات حکیم، خواهر شهید محمد علی حکیم است:
*** در ابتدای مصاحبه یک بیوگرافی از شهید بفرمایید؟
شهید سیدمحمدعلی حکیم در سال 1338 هجری شمسی در یک خانوادهی مذهبی در اهواز متولد و در حقیقت در دامان اعتقاد به اسلام و روحانیت پرورش یافت. ما 4 برادر و 4 خواهر بودیم که محمد علی فرزند آخر خانواده بود؛ ایشان از من دوسال کوچکتر بودند ولی در همه شرایط با ایشان مشورت میکردم. محمد علی بسیار باهوش بود و در دوران دبستان و دبیرستان جزو شاگردان ممتاز مدرسه بود لذا در سالهای اول و دوم دبیرستان، وارد جریانات سیاسی شد.
یرادرم در سال 1356 دیپلم خود را گرفت و در همان سال در رشته پزشکی دانشگاه اهواز قبول و بعد از اینکه وارد دانشگاه شد در عین حال که درس میخواند توانست با دانشجویان مسلمان ارتباط خوبی را پیدا کند و در جریان اعتصابات، تظاهرات و جریانات انقلاب شهر اهواز نقش بسزائی داشت.
*** شهید حکیم در چه خانوادهای پرورش یافت؟
خانواده ما یک خانواده مذهبی و پدرم بازاری و بسیار مومن بودند، پدرو مادرم محمد علی را بسیار دوست داشتند و همانند یک کوه پشتش بودند و همیشه مورد حمایت خود قرار میدادند. علی، بسیار مذهبی بود و روشنفکر بود. نسبت به تمام مسائلی که در جامعه اتفاق می افتاد اهمیت میداد و نسبت به مشکلات بی تفاوت نبود و بعنوان یک برادر بسیار دلسوز بود.
***چگونه به مسایل سیاسی ورود پیدا کردند؟
علی از زمانی که کودک بود در مسجد جزایری اهواز، مکبر بود و در همین مسجد نیز کودکی و نوجوانیاش را گذراند و از همین جا هم بود که وارد مسایل سیاسی شد.
خاطرم هست که در محرم سال 1354علی به همراه شهید حسین علم الهدی و دیگر دوستانشان یک دسته عزاداری متفاوت از دستههای دیگر به راه انداختند که همگی روبانهایی سیاه که بر روی آنها نوشته شده بود «هیهات منا الذله» را بر روی سینه خود نصب کردند و به جای خواندن نوحه و یا روضه فقط آیات حماسی و انقلابی قرآن را قرائت می کردند. در آن زمان در شهر اهواز تمامی دستهها وقتیکه به مجسمه شاه می رسیدند دور فلکه می چرخیدند اما دسته آنها بر خلاف دیگر دستهها وقتی به فلکه رسیدند مسیرشان را تغییر دادند و بلافاصله ماموران شهربانی وساواک از نیت آنها خبردار و با باتوم به سمت بچهها حمله کردند.
این جریان یکی از مهم ترین جریانات سیاسی بود که درآن سال در اهواز صورت گرفت آن هم به دست نوجوانانی که میانگین سنشان 16-17 سال بیشتر نبود. علی به همراه دوستانش از جمله شهید حسین علم الهدی به فعالیت برعلیه رژیم شاه پرداخت و در همان دوران با انجمن دانشوران ارتباط برقرار کرد.
شهید حکیم قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و در همان دوران دبیرستان به طور مرتب به مسجد جزایری اهواز که کانون مبارزه برعلیه رژیم شاه بود رفت وآمد داشت و با توجه به ارتباط نزدیکی که با حضرت آیت الله موسوی جزایری داشتند، فعالیتهای علیه شاه را انجام میداد.
برادرم در مسجد جزایری با جوانان خوش ذوق، دلیر و پرشور بسیاری آشنا و دوست شد که اکثر آنها بعداً در جبهههای جنگ به فیض شهادت نائل آمدند. ایشان چندین بار از طرف ساواک مورد آزار و اذیت قرار گرفت اما با وجود کمی سن این اقدامات خللی در عزم راسخش بوجود نیاورد.
***در خصوص فعالیتهای پس از انقلاب و ورود ایشان به سپاه بفرمایید؟
پس از اینکه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) به پیروزی رسید با سپاه پاسداران همکاری داشت و بسیاری از شبها را نگهبانی میداد و در سرکوب نیروهای ضدانقلاب شرکت و نقش فعالی داشت. محمد علی در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه اهواز نیز عضو بود وبا نیروهای چپ ومنافق دانشگاه اصلا سرسازش نداشت.
محمدعلی ازعناصراصلی حزب جمهوری اسلامی اهواز بود و همیشه در خط روحانیت حرکت و گام برمیداشت. علی معتقد بود که ملی گراها و بنی صدر برای انقلاب مضرهستند؛ انقلاب فرهنگی در دانشگاه خواسته قلبی او بود که در جریان انقلاب فرهنگی دانشگاه اهواز نقش داشت که در پی این امر بعد از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها به فعالیت در نهادهای مختلف انقلاب به خصوص سپاه ادامه داد. زمانیکه جنگ آغاز شد با دوستانش به جنگ با نیروهای بعث عراق در کنار دروازههای شهر اهواز پرداخت وهمچنین درعملیاتهای چریکی شرکت میکرد.
*** ویژگی بارز شهید محمد علی حکیم در طول زندگیش چه بود؟
ویژگی بارز شهید سیدمحمدعلی حکیم که در سراسر زندگیش به چشم میخورد فعالیت و حرکت مخلصانه و بدون وقفه در راه خدا، اسلام و امام بود که تا زمان شهادت لحظهای از این جنب و جوش باز نایستاد.
***در خصوص ویژگیهای اخلاقی ایشان بگویید؟
میتوانم بگویم که محمد علی عاشق اسلام و امام خمینی (ره) بود تا جاییکه ناراحت میشد، شخصی نام مبارک ایشان را بدون لفظ امام به کار برد؛ از دیگر ویژگیهای برادرم این بود که نسبت به استفاده از اموال بیت المال بسیار حساس و ماهها بدون اینکه هیچگونه چشم داشتی در سپاه و سایر نهادها فعالیت میکرد.
همیشه وقتی قول یا وعدهای میداد، قطعا برسر آن میماند و عمل میکرد و خاطرم نمیآید که حتی یکبار هم در حد شوخی بخواهد دروغ بگوید. برادرم به نماز اول وقت بسیار زیاد اهمیت میداد. برای نماز جمعه ارزش ویژه قائل بود و نماز صبح را اول وقت میخواند و بعد از خواندن نماز، ادعیه و اذکار بسیار از جمله دعای عهد را میخواند و در عمل به احکام رساله بسیار سخت گیر بود.
محمد علی با هرکس به زبان خودش سخن میگفت و او را به اسلام دعوت میکرد به عنوان نمونه برای خواهرزاده هایش که در آمریکا بودند نامههای خاصی می فرستاد ومتناسب با شرایط و روحیه هر فرد نکات مهمی را به آنها یادآوری می کرد.
در آداب اجتماعی بسیار مودب و سنجیده عمل می کرد حتی در مقابل نامحرم نیز بسیار مودب و خوش برخورد بود در عین حال که حتی ذرهای از موازین شرعیاش را نادیده نمی گرفت. او نسبت به تمامی مسائل شرعی خصوصا بیت المال تقید بسیار محکمی داشت.
***رابطه شما با شهید به چه شکل بود؟
محمد علی دوسال از من کوچکتر بود، رابطه عاطفی وصمیمی قوی و محکمی بینمان بود. من در تمام کارهایم حتی خواندن کتاب با ایشان مشورت می کردم، محمدعلی هرچند یک مبارز انقلابی بود و در این راه هم خودسازیها وسختیهای زیادی را چشیده بود اما به شدت قلب دلسوز و مهربانی داشت وتا می توانست سعی میکرد همه را راضی نگه دارد. دیدن اعمال ودرک طرز تفکرش برای من آن قدر لذت بخش بود که باعث شده بود او را الگوی خودم قرار دهم در حقیقت محمد علی یک مومن واقعی بود مومنی روشنفکر، جلوتر از جامعه و بسیار بی ادعا و بی ریا.
***خاطرهای از برادرتان بفرمایید؟
به یاد دارم سال 41 شب اول ماه شوال وقتی علی از خواب بیدار شد به پدرم گفت که خواب دیده ماه را در دست گرفته است و پدرم آن شب بسیار نگران شدند؛ پدر می گفت که خواب علی او را به یاد حضرت یوسف انداخته و می ترسد که سرنوشت، روزی علی را از او دور کند. سالها بعد زمانیکه خبر شهادت ومفقود شدن پیکر شهدای هویزه را به پدر دادند، پدرم گفت من نیز همانند یعقوب در انتظار یوسفم خواهم ماند.
خاطرهی دومم مربوط به خانمی میشود که سالها در منزل ما کار میکرد وما او را ننه صدا می کردیم. ننه را به خاطر کهولت سن و عدم توان کار کردن، پیش خودمان نگه میداشتیم. محمد علی به قدری نسبت به این خانم مقید بود و احساس وظیفه میکرد که توصیف نکردنی است تا جایی که اگر زمانی بیمار میشد او را به دکتر میبرد و یک روز ماشین علی خراب شده بود و او را با موتور به مطب دکتر رساند.
***در کدام عملیات به شهادت رسیدند؟
محمدعلی به همراه شهید حسین علم الهدی که برادر همسر بنده نیز بودند در عملیات (نصر) در منطقه هویزه شرکت کردند که توسط نیروهای بعثی محاصره و در تاریخ 17/10/59 به درجه رفیع شهادت نائل رسیدند.
متن زیر وصیت نامه پاسدار شهید محمدعلی حکیم است:
« بسم ا… الرحمن الرحیم
رب زدنی علما و عملاً و ایماناً و الحقنی باالصالحین اللهم ابقنی خیرالبقاء وافنی خیرالفناء علی مولا اولیائک و عدا و اعدائک
تاریخ انسان همیشه صحنه مبارزه حق با باطل بوده و این سنت الهی است که حق همیشه پیروز میگردد حال باطل بهر شکلی که میخواهد دربیابد مهم نیست. پس اگر ادعای حقانیت داریم هیچ گونه بیمی به خود راه ندهیم که «نصرمن الله و فتح قریب» ولی این سخن را از زبان بلکه از عمق دل یک برادر بپذیرید که حق در هر زمان میزانی دارد و میزان آن در این زمان اولی الامر زمان، حضرت امام خمینی روحی له الفدا میباشد.
پس هر چه بیشتر دستورات این پیرمردی که در شجاعت و جسارت و نیز رنج کشیدن چون علی و در پاکی چون محمد (ص) و در صبر و پایداری و بزرگواری چون ایوب است به جان و دل پذیرفته و عمل نمائیم (اللهم وفقنا طاعه اولی الامر زماننا) بعنوان وصیت نامه چه میتوانم بنویسم جز التماس دعا از کسانی که پیرو خط سرخ شهادت هستند که خداوند مرا شهید بمیراند زیرا اگرچه یأس از رحمت، گناه بزرگی است، اینقدر گناه در زندگی ام کردهام که تنها راه بخشیده شدن گناهانم را فقط و فقط در شهادت فی سبیل ا… میبینم و آنقدر خود را در نزد خداوند خجل و روسیاه میدانم که در روز جزا جز بصورت یک شهید بهیچ صورتی قادر به حضور در برابرش نیستم. پس از همه التماس دعا دارم.
و شما ای پدر و مادر عزیزم سلام علیکم بما صبرتم امیدوارم که اگر تاکنون از من راضی نبودهاید این بار خواهش مرا پذیرفته و از من راضی شوید و از خداوند برای من طلب آمرزش کنید (زیرا خیلی گناهکارم) و خداوند دعای پدر و مادر را در حق فرزند استجابت میکند. و از شما خواهش میکنم که در عقیده خود هیچ تغییری ندهید زیرا که این کار در نزد خداوند مجازات شدیدی دارد. سلام مرا به خواهران و برادرانم برسانید و به آنها بگوئید که میدان را خالی نکنند. بار دیگر از شما تقاضای رضایت میکنم، از همه دوستان و برادرانی که آنها را آزار کردهام نیز طلب بخشش و گذشت و نیز التماس دعا دارم. اگر بدهی به کسی دارم مادر و پدر عزیزم بپردازند. اگر طلبی نیز دارم به بدهکاران بخشیدم. کتابها و بقیه چیزهایم را به برادر عزیزم* امیر علم بدهید.
اللهم احشر نامع النبین و الصدقین و الشهداء و الصالحین.
ضمناً دو ماه نماز و پانزده روز روزه بدهکارم»