بدون تفکر بسیجی، این انقلاب، هیچ است. گفتن از تفکر بسیجی، گفتن از همه ماهیت این انقلاب عظیم است و این تفکر، مخصوص به هفته بسیج نیست، موسم ندارد، همهکس، همهجا باید به آن فکر کنند، به ترویج آن حاکمیت آن در تمامی شریانهای حکومت و اجتماعی که ادارهاش به عهده ماست.
این انقلاب الهی که پیش از هر چیز، یک انقلاب انسانی است و اهداف سیاسی و اقتصادی و نظامی این حکومت همگی باید تابع انسانی بودن آن باشند، در حقیقت، آرمانی جز تربیت انسان ندارد. همه سیاست گزاری های ما در هر بعدی، اگر به این نقطه منتهی نشود، عبث است. هر جای دیگری که برویم ناکجاآباد است.
باید به حاکمیت تفکر بسیجی در این کشور اندیشید و برای آن برنامه ریخت.
نخست، این تفکر باید بیشازپیش در درون دارالحکومه، حاکمیت یابد تا بتوان جامعه را نیز به اینسوی پیش آورد. مسئولین (بهخصوص در مسئولیتهای کلیدی) بدون اخلاق بسیجی و آرمانهای بسیجی نخواهند توانست در این کشور حکومت تمامعیار اسلامی برقرار کنند زیرا بدون مردان صالح، اصلاح اجتماع، محال است و این است که هر مسئولی برای تعیین معاون و همکار، باید نه به دنبال افراد تابع، متملق و بیشخصیت و قابلکنترل بلکه جستجوی مردان صالح، خداترس، آگاه و فداکار باشد.
یک برادر مصلح اما بدقلق بهمراتب بهتر از یک زیردست تابع اما بیاخلاص است. اینیکی از اصولی است که در جبهههای رعایت میشد و سازماندهی بسیجی را توفیق میداد و اگر ما رعایت نکنیم از تفکر بسیجی فاصله گرفتهایم، زیرا فرد متملق به دنبال دنیای خویش است و هیچ آرمان مقدسی ندارد و چنانچه دیگران را به ما میفروشد ما را نیز به دیگران خواهد فروخت.
همچنین بسیجی، پابرهنه بود، کینه طبقاتی نداشت، اما پابرهنه بود، اگر تمام جبههها را میگشتیم به گفته امام، یک بچه سرمایهدار هم پیدا نمیکردیم. بسیجیها از خانه سرمایهدارها بیرون نیامدند. هشت سال در این کشور سیل خون و آتش جاری بود و این فقرای نماز شب خوانِ این جامعه بودند که تن به هزار مصیبت دادند. امام از جنگ فقر و غنی - که یقیناً یک جنگ حقیقی است و یقیناً یک جنگ طبقاتی نیست - بهصراحت نام برد ولی برخی همچنان اصرار دارند که از چنین جنگی در اسلام اصلاً و بههیچعنوان خبری نیست. ولی خبری هست. رهبر پابرهنهها از اسلام پابرهنه گفت. نه یکبار بلکه بارها. هیچکس، هیچوقت و هیچ عنوانی نمیتواند حافظه این مردم را دستکاری کند، نمیتواند این موضع الهی مرجع تقلید بسیجیها را از یاد ببرد.
وفاداری به جنگ فقر و غنی بهعنوان جبههای حساس از جنگ حق و باطل و خدا و طاغوت، از ارکان تفکر بسیجی است و این جنگ، آتشبس ندارد؛ زیرا نبرد عدالت و ظلم، پایانی ندارد و بهتصریح امام از آدم تا ختم زندگی ادامه دارد.
حق فقرا نزد اغنیاء جامعه است. فقرای جامعه در اموال اغنیای همان جامعه شریکاند و اغنیای جامعه در گناهان فقرای همان جامعه شریکاند. در تفکر بسیجی، فقیر و غنی را به همزیستی غیرعادلانه توصیه نمیکنند بلکه حق فقیر را از غنی میگیرد و سپس بین آنان عقد اخوت میبندند.
در تفکر بسیجی در اعدام یک مفسد اقتصادی، آنقدر احتیاط نمیکنند که دو بار حکم اعدام او از سوی قاضی شرع، تجدیدنظر کنند و سپس او از درون زندان، به مزاح، لطیفه بگوید و دست بیندازد و روزنامهنگاران را تهدید به انتقام کند، اگر همهجا چنین احتیاطهایی بشود، اگر در حق فقرا و مظلومین، چنین احتیاطهایی بشود، این جامعه مشکلی نخواهد داشت.
در تفکر بسیجی، نخست عدالت، سپس رشد اقتصادی، نخست تعدیل ثروت سپس پیشرفت بینالمللی. نخست فشردن حلقوم غارتگران سپس ارتقا سطح رفاه، نخست عدالت و سپس هر چیز دیگری.
در تفکر بسیجی، سرمایهداری اسلامی نداریم. سرمایهداری توجیه نمیشود، سرمایهداری (با تعریف خاصی که دارد و همه میدانند به معنی مطلق پولداری نیست) جز از مجرای ظلم و غصب و خیانت، سر برنیاورده و جز در چنین زمینههایی تغذیه نمیشود، پس مبارزه با سرمایهداران مبارزه با ظلم، غصب و خیانت است.
در تفکر بسیجی، نخست عدالت سپس رشد اقتصادی، نخست تعدیل ثروت سپس پیشرفت بینالمللی. نخست فشردن حلقوم غارتگران سپس ارتقاء سطح رفاه، نخست عدالت و سپس هر چیز دیگری.
بدون مبارزه مردانه با اتراف، اسراف و تکاثر تمرکزهای مکنده پول در اجتماع، به هیچ پیشرفت انسانی نمیرسیم. کوخنشینی و کاخنشینی، هر دو باید برافتند، آنها که پول، قی میکنند و ماندهاند با پولهایشان چه بکنند و آنها که دیگر بهزانو درآمدهاند، هیچیک انسانهای مطلوب انبیاء نیستند.
عیاشانی که تکلیفها را پامال کرده و آبروی نظام مقدس و نیز معنویت انقلاب خونین ما را تهدید کرده و جنازه شهدای بسیج را با پوزخند، تشییع میکردند، باید در این جامعه پایمال شوند و خانوادههایی که شهید دادهاند و محرومیت کشیدند، فقرا و محرومین این جامعه مؤمنین توسریخورده بالا بیایند و بهحق الهی و مشروع خویش برسند. تفکر بسیجی، بندگی خدای متعال است و استرداد حقوق فقرا و محرومین از اغنیاء و مستکبرین جامعه، شعبهای از این تفکر و تکلیف شرعی است.
ما و هرکس مسئولیتی در این نظام به عهده دارد و نیز همه مردم، تکلیف دارند که برای برقراری عدالت اجتماعی قیام کنند و عدالت اجتماعی راهی جز عدالت فردی و تقویت تقوی ندارد. آن تکلیف همین است: قیام برای عدالت فردی و اجتماعی ... و این جز با ترویج روحیه بسیجی، شدنی نیست.