بسیجی پیر تارک الدنیا، امامی که سینهاش گنجایش یک جهان را داشت و هیچوقت به تنگ نمیآمد و جز ارادههای منقح و آبدیده را اعمال نمیکرد و وقتی اعمال میکرد، زود به ستوه نمیآمد و آمادگی داشت یکتنه علیرغم دنیا بایستد، تمامی این صفات را به درجات به همه بسیجیها تزریق کرد و رفت. او بسیجی را در حوزه و دانشگاه، در کارخانه و روستا، در بازار و مزرعه، پرداخت و به او دغدغه "اصلاح "، اصلاح خویش و دیگران را ارزانی داشت.
این است که بسیجی، در هر سطح و صنف و موقعیتی که باشد نمیتواند نظاره کند و کاری نکند، تن نمیدهد، ساکت نمیماند، کوتاه نمیآید، مفاسد فرهنگی را در سطح رسانههای فرهنگی دولتی و خصوصی برنمیتابد، مظالم اقتصادی را در سطح نهادهای اجتماعی در بخش دولتی و خصوصی برنمیتابد، زبان او سرخ است، دل او که از غمهای خصوصی خویش خالی است، از دردهای اجتماعی، قاچقاچ است، مزه خون خویش را چشیده است، محروم بوده است و محروم خواهد ماند. نه آنکه به او رسیدگی نشده باشد و یا راه بالا رفتن از نردبانهای جامعه را بلد نباشد، بلکه ورع و عفت نفس او، گذشتهای بیسروصدای او، او را به دست خویش و به رضای خود او محروم میدارد.
"محرومیت اختیاری"، مقطعی از "موت اختیاری" است. اینجا امکانات تعیش (حتی عیش حلال و توجیه شونده) با دست پس میزند تا استحقاق ورود به دار رضوان را بیابد، چه میداند، هر چه شکم خالیتر، روح لطیفتر و هر چه روح لطیفتر، قدرت ادراک حقایق عالم فزونتر است و راه دراز بشر بهسوی خدا را سبکباراناند که میروند.
بسیجی میداند که منحصراً ایران است که از سطح "بیت رهبری"اش، خصلتهای بسیجی، حضور دارد و نهاد ریاستجمهوریاش نیز یکی از پایگاههای مقاومت بسیج است و مجلسش، سنگر یک گردان بسیجی؛ و نیز میداند که با مراقبت از پایین و مقاومت در برابر مفاسد فرهنگی و اقتصادی، (اگر شد از راه قانونیاش اگر نشد، با همان شیوه بسیجیاش) و با اطاعت مؤمنانه از رهبری (که چیزی فراتر از اطاعت نظامی است)، سهم اصلی را در صیانت از خطوط اصلی تعالیم امام بسیجیان عالم به عهده دارد.
صدای بسیجی، لهجه ابوذری خود را نباید از دست دهد اما این صدا، هر چه آسمانیتر، پذیرفتنیتر؛ زیرا ابوذر نه یک گرسنه شورشی بلکه یک موحد اخلاقی بود که فریادی اگر میزد، بهقصد قربت بود و لا غیر و فریاد ابوذر، محصول نماز ابوذر بود نه کینه ابوذر.
و بسیجی نیز اگر فریاد میزند (که تکلیف دارد بزند) باید این فریاد، بوی عطر گل محمدی بدهد، نه بوی عفونت کینههای مادی و خواستههای مادیتر؛ و هرکسی بخواهد بسیجی خنثی و تماشاچی و سرباز صفر، بار بیاید و نسبت بهخوبی و بدی، بیتفاوت و ساکت ماند، درواقع مرگ بسیج را خواسته است. شور موضعگیری (نه عقدههای بند بازانه و گروهکی) باید در دل بسیجی، بیدار بماند و درست هدایت شود و تا این نیروی اجتماعی برتر که به اذن الله، در زیر آتش تانکها و خمپاره 120، ایجاد شد، نه خاموش شود نه هدر رود و نه منحرف شود.
به بسیجی، درجه میدهند، بدهند، ابتکار خوبی است؛ اما هیهات که این درجات اعتباری جای درجات حقیقی را بگیرد. درجه شما، همان نماز شبها و حنابندان و سجدههای طولانی شما بود. درجه شما، همان اقدامهای داوطلبانه و ابتکاری شما در راهکار عملیات بود، درجه شما، همان ابتهاجی بود که موقع درگیری با دشمنان خدا و رسول (ص) به شما دست میداد. همان بوسهای بود که آقای ما و شما، به بازوانتان میزد، همان زخمها که از آن خون میرفت و انرژی ازدسترفتهاش را با ذکر، جبران میکردید، همان لبخندهای معنیدار که با دست و پای قطعشده، پشت خاکریز در حال سقوط میزدید، درجات شما پسازاین است. بگذارید این چند روز دیگر نیز بگذرد.
ای محارم فاطمه زهرا (س)، درجه خود را از پیامبر کریمالنفس خدای و از آقای شهیدان تاریخ خواهید گرفت؛ اما تا آن صبح مقدس بدمد، شما پاک بمانید. این چند سال دیگر که تا پایان دوران امتحان من و شما مانده است، صبر کنید و پاککنید و پاک بمانید. به همان پاکیزگی شبهای حمله، طیبوطاهر بمانید.
برادران، نان عشقتان را مخورید. گرسنگی بخورید اما نان عشقتان را مخورید، محروم بمانید، درد بکشید رنج ببرید اما نان عشقتان را مخورید.
آن دردهای مقدس که در بدن دارید، آن پارهآهنها و ترکشها که در عضلاتتان، مقیم شده است، آن ایدههای الهی که در سینه داشتید، آن اشکهای شور محبت که نمکش از بهشت میرسید، آن رکوعهای یکساعته که کبوتران را به هوس میانداخت تا بر پشتتان لانه بسازند، آن ایثارهای شبانه که احساس مالکیت را در شما زایل کرده بود، آنها را پاس بدارید که در تمام این عالم، اگر چیزی و به زندگی کردن میارزد، همانهاست. باقی هر چه هست، فساد است و آلودگی.
آری، پاکیزه بمانید. گوهر گمنامی را از دست مگذارید، بینام بمانید ولی نان عشقتان را نخورید؛ چه ... دنیا نمیماند و ذات میرا با ذات مانا فرق دارد.