گروه فرهنگی مشرق - این روزها که جشنواره سینما حقیقت به پایان رسید شاید لازم باشد که بازتعریفی از سینمای تجربی صورت بگیرد یا به نسبت واقعیت و حقیقت و ازاین مقوله ها پرداخته شود، اما ازآنجایی که بحث خیلی تخصصی و فرصت چنین تحلیل هایی زیاد و از سوی خیلی ها مطرح شده و می شود، بهتر است تا به موضوعاتی ریزتر، بومی تر و کاربردی تر بپردازیم. شرایط و واقعیت هایی که از دل آن «چنارستان»ها سبز می شوند و دانه هایی که پاشیده شده، توسط میراب های کم تعهد و مسلح به شیپورهای با دهش «تخصص» و «استاندارد» آبیاری می شود.
چند سال قبل درهمراهی با مستند ساز – توریستی غربی
، سفری از اصفهان به کاشان داشت. او هاج و واج از هر در و دیوار و آجر خانه های
سنتی - قدیمی مورد بازدید دراین سفر ، عکس می گرفت و مرتب یادداشت بر می داشت.
مرد اروپایی می گفت: «ما افراد زیادی مثلا در انگلیس داریم که حاضرند یک ماه حقوقشان را بپردازند تا
24 ساعت از عمرشان در یکی از این خانه ها سپری شود. بهمچنین جمعیت میلیونی وجود
دارد که مشتاق دیدن فیلم های مستند دراین باره هستند».
او نظرداد که «اگر ما
بودیم از هرکدام از 600 خانه قدیمی کاشان یک مستند دیدنی جهانی می ساختیم». اما تاکید
مضاعف مرد غربی این بود که: «شما قدر داشته های خود را نمی دانید. پتانسیل
قدرتمند مستند سازی کشور شما می تواند
منبع درآمدزایی هم پهلو با نفتتان باشد. از کویرتان تا دریاها و جنگل های بی شمار
و مخصوصا مردمتان با این تنوع فرهنگ و آداب و رسوم و...»، این هنرمند به شدت اصرار داشت بر آنچه از
دستاوردهایی که به یمن «انقلاب» در زمینه فروپاشی یک دیکتاتوری 2500 ساله در این
سوی جهان رخ داده است، رویدادی که طی عمر کوتاهش، هر لحظه و دقیقه آن آکنده از
موضوعات و محتوای سیاسی کنجکاوی برانگیز و مناسب ساخته شدن مستند های جذاب و
پرمشتری خواهد یود، و نتیجه حرفهایش این بود که : «مشروط بر اینکه خودتان باشید، همچنان که این
خانه های کاشان خاص هستند، انقلابتان خاص تر، مردمتان متفاوتند و جغرافیایتان
منحصربفرد و آب و هوایتان چهار فصل است، فیلم ها و مستند هایتان هم باید همین
ویژگی و لحن خاص خود را داشته باشد، یعنی فیلم هایتان باید همین حال و هوا و رنگ
و بو و احساس را منتقل کند و ....».
البته حرف های مرد غربی چیز تازه ای نیست، ولی
مطلع خوبی برای این بحث است که ما واقعا قدر و منزلت داشته های مان را نمی دانیم و
آنجایی که به آنها نزدیک می شویم خودمان نیستیم. تابلو «سینما حقیقت» را برداشته
ایم و زیر این علم سینه می زنیم اما فی نفسه نمی دانیم که چطور سینما حقیقت ،
مکتبی جهان گیر شد؟ چون خودمان نیستیم، زیر این عنوان، ره به ارتجاع می بریم،
مدافع مستبدانه ترین حکومت و سیستم پلیسی
از تاریخ محو شده می شویم و به جای طرح و بسط رویدادهای پیشرو و پیشگام
جهانگیر، عامل احیای عقب مانده ترین نوع مدیریت اداره امور این کشور در گذشته، می
شویم، سیستمی که توسط اکثریت قریب به
اتفاق نفوس ایران به زباله دان تاریخ سپرده شده است. (این رویکرد حتی از پوپولیسم
گذشته)، چگونگی ورود به چنین تاریخ نگاری
هایی نشان از شدت کم دانشی و وادادگی دارد، اما واقعیت امر براین دلالت دارد که فیلمساز جوان هنوز قوره نشده، گناهی ندارد،
آنهم درسینمایی که پژوهش درآن حلقه مفقوده محسوب می شود این اداره کنندگانش
هستند که نهایتا الگو های فرمی – ساختاری و
مضامین دمده و پیش پاافتاده «غریبه پسند» پیش رویشان است و راهی که هموار است.
این راه هموار کدام است که ما را به «درجا زدن» - نه کمی – و در مواردی به «عقب گردی» واداشته است؟ جشنواره ها! جشنواره ها همه چیزش آماده است: تاریخ و محلش. رویکرد ها و تجاربش. خواست و شهرت و تحویل گرفتن هایش و ...؟ دراین میدان هموار خلاقیت و زحمت و ابداع کم ارزش تر از حرکت در سطح دارد و گرنه مگر ممکن است کسی نداند که در همین خیابان به زعم آقایان «پهلوی»، از ته اش که راه آهن بود و تا قله اش که به تجریش ختم می شد، در سال های دهه 50 ، روزی 4 ساعت «برق»ی درکار نبود، (همه پایتخت همین وضعیت را داشت، چه برسد به دیگر اقصی نقاط مملکت)، یعنی حل دمدستی ترین دستاورد توسعه در عصر حاضر که «برق» است، درتوان مدیریت مدعی رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ نبود . عرصه چنان برهمان کاباره دارن تنگ بود که از شکوفه نو (جنب شهرنو – روسپی خانه) تا کاباره «باکارا»ی محل اشراف ، برای روشن نگه داشتن فضای مست سازی خود ، مجبور به دایر کردن ژنراتورهای شخصی شدند . این «حقایق» است که «سینما حقیقت» باید به آنها بپردازد ، نه این «واقعیت» که چنارهای خیابان پهلوی کم شده اند. «ورتوف»ی که از رهگذر فیلم هایش مکتب «سینما حقیقت» زاییده شد، به جای رویکرد عقب مانده ی دفاع از تزار و کاخ نشینان، به حقیقت تحولات رو به جلو اجتماعی و توسعه های مختلف کشورش پرداخت.
فستیوال بازی و جشنواره سازی، یک فرصت و وسیله است، متاسفانه حالا به هدف و مقصد نهایی سینمای
کشور تبدیل شده است. شاید معترض شوید که این هم حرف تازه ای نیست! ولی گوشزد این
خطر، تازه و جدی است: اگر تا چند سال قبل جشنواره زدگی دربین سینماگران قابل
بررسی بود، اما امروز این انحراف دامن مدیران را هم گرفته است. همه راه ها به
جشنواره های داخلی و فستیوال های خارجی ختم می شود. واقعا هم راهی نمانده است.
مدیرانی که باید برنامه ریزی، شناسایی، بازاریابی، مشتری خواهی، جذابیت آفرینی، تعامل و معامله و ... را جزو اولویت های خود بدانند و هر روز مسیرهای تازه و
جدیدی برای تولید و فروش بیابند، همه وقت و انرژیشان مصروف برپایی جشنواره می شود
و دوبرابرش، صرف رصد کردن جشنواره های جهانی و چگونگی شرکت وحضور شخصی و جمعی در آنهاست.
نگارنده خود شاهد صحبت یکی از مدیران بود که در پاسخ شنونده ای می گفت «ما اگر
بتوانیم سالانه 500 فستیوال دنیا از6000 تا را رصد و در آنها شرکت کنیم شق القمر
کرده ایم! همین ما را بس !» اخیرا یکی از فیلمسازان نقل می کرد که در جلسه دوم
شورای تصویب طرح اش، مدیر محترم در عین تعریف و تمجید از او گفته که «انشاالله
سال آینده فیلمت در چند جشنواره سروصدا به پاخواهد کرد. برو به کارت دل بده که ما
از الان روی فیلم تو در دنیا حساب باز کرده ایم»! دنیای این مدیران، «فستیوال»
هاست. درحالی که در کشورهایی با موثرترین فستیوال ها، اصل و اساس تولید مستند،
قدرت و جاذبه بازار مصرف همگانی است. بیش از 90 درصد تولیدات این کشورها اصلا
راهی فستیوال ها نمی شود. برای آنها فیلمی که مورد پذیرش مثلا شبکه آرته،
جئوگرافیک و ... واقع شود به مراتب مهمتر از راهیابی به یک جشنواره حتی درجه یک
است. کدام یک از مستند های شبکه ای مانند بی بی سی و ... در فستیوالی شرکت کرده
است؟ اما مدیر ما برای مستندسازی که اثرش به جشنواره ای راه یافته، امتیاز ویژه
ای قایلند و واگذاری پروژه های بی پرسش
بعدی، به چنین افرادی اولویت دارد.
جالب است بدانید که در فرم های تصویب طرح ها، سئوال شده که درکدام جشنواره فیلمتان مقام آورده است، ولی پخش کار از رسانه ای پر مخاطب مانند تلویزیون محلی از اعراب ندارد و بعضا امتیاز منفی می گیرد. آنهم درحالی که می دانیم انتخاب های جشنواره های ما، از هر نظر، تابع سلیقه و نگاه انتخاب کننده است، انتخاب کننده هایی که خود محصول همین جشنواره ها هستند که در بسیاری موارد اساسا گزینش آنها از چارچوب همین رویداد ها عبور هم نمی کند. چرا جشنواره های معتبر و مهم جهانی هیات انتخاب ندارند؟ دقیقا حاصل همین تجربه است که درساختار یک فستیوال، انتخاب ها باید توسط کارشناسان حوزه های مختلف، در راستای نیازها، سیاست های کلی کشور مربوطه، خدمت به فرهنگ عمومی، دیپلماسی بیرونی، ذائقه و تمایل تماشاگر داخلی، مصلحت های روز مملکت و ... باشد، سپس هیات داوری از میان انتخاب های مدیریت کلان جشنواره ، بهترین ها را در صدر می نشانند ، آیا درچنین صورتی «چنارستان» ها واجد ارزش هایی بلند بالا خواهند شد یا برعکس آموزه ای برای فیلمساز می شود تا در درجه اول ، عناصر لازمه ی این میدان را که تحقیق و پژوهش است، بیاموزد؟
این بحث دامنه ای وسیع دارد. اگر عمری بود از منظر های دیگری به آن ورود خواهیم کرد.
*محمد تقی فهیم