گروه تاریخ مشرق- یزدگرد سوم واپسین شاه ساسانی در 632 میلادی تاجگذاری کرد. هنوز زمان درازی از فرمانروایی او بر ایرانشهر نگذشته بود که سپاهیان اعراب مسلمان به ایران حمله آوردند.
اعراب در جنگهای سرنوشتساز قادسیه (636 میلادی) و نهاوند (642 میلادی)، ساسانیان (224 ـ 651 میلادی) را شکست دادند. پس از این رویدادها یزدگرد همانند داریوش سوم در برابر اسکندر، روی به خراسان نهاد. یزدگرد در 638 میلادی گروهی را به رهبری یک مرزبان به چین فرستاد تا از آن امپراتوری کمک بگیرد. در میان این گروه دو پسر و سه دختر یزدگرد نیز بودند. در 647 میلادی بار دیگر نمایندهای به نام الوپن (alopen) را که یک مسیحی بود رهسپار چین کرد، اما سفر این دو نماینده هیچ دستاوردی نداشت. تا آن که در 651 میلادی سربازان ماهوی (ابو براز) مرزبان مرو، یزدگرد را در مرو کشته و جسد او را در رودخانه انداختند. به همین دلیل تا سالها لقب «خدات کشان» بر بازماندگان ماهوی بر جا ماند.
از دختران یزدگرد؛ ادرگ، شهربانو (یا شاهین) و مردآوند آگاهی درستی در دست نیست؛ به نظر میرسد تنها یکی از این دختران زنده ماند که با حمله اعراب به ناچار پنهان شد، درباره شهر بانو البته در برخی روایات اسلامی سخنی در مورد ازدواج او با حسین بن علی(ع) مطرح شده که موافقان و مخالفانی دارد، اما از پسران او؛ وهرام و پیروز آگاهیهایی بر جا مانده است.
پیروز (piru-szu) در 658 میلادی از فغفور چین به نام کائو تسونگ (یکی از امپراتوران سلسله تانگ) کمک خواست، اما امپراتور به بهانه دوری راه از کمک به او خودداری کرد. تا آن که امپراتوری چین در 658 میلادی ترکها را شکست داد و در 661 میلادی فرمانروایی سرزمینی به نام تزی کیک به پایتختی تسیلینگ یا چیلینگ یا همان زرنگ را که در ناحیه سیستان بود به او سپرد. پیروز از 658 تا 663 در زرنگ اقامت داشت با حمله اعراب مسلمان سرانجام چارهای جز گریز نیافت و در 675 میلادی به دربار چین بازگشت. در 677 میلادی در شهر شینجان نیایشگاهی مسیحی به نام پارسی را ساخت که در 844 میلادی که امپراتوری چین همه نیایشگاهها را خراب کرد، این نیایشگاه نیز تخریب شد. پیروز در 672 یا 678 یا 679 میلادی درگذشت. تندیس او در جلوی آرامگاه گازُنگ امپراتور چین است و در پشت آن این سنگنبشته وجود دارد: «پیروز شاه پارس (ایران)؛ ژنرال گارد جنگی راست و سپهبد پارس (ایران)».
نرسی (niniash) پسر پیروز در 679 میلادی همراه گروهی سرباز برای آزاد ساختن ایرانشهر به غرب رفت و در تخارستان به مدت 30 سال با اعراب جنگید. در 687 میلادی در زمان عبدالملک مروان نیز کوششهایی کرد، اما نافرجام ماند. به این ترتیب در 708 یا 709 میلادی در زمان فرمانروایی چنلونگ به دربار چین بازگشت و لقب ژنرال گارد چپ را دریافت کرد و در همین سال درگذشت. تندیس او در همان جایی است که تندیس پدرش است.
پشنگ (pushan huo) پسر نرسی در 722 میلادی خود را پادشاه ایران نامید و به نظر میرسد کوششهایی برای بازپسگیری ایران انجام داد. از او آگاهی بیشتری در دست نیست.
از وهرام (aluohan) پسر دیگر یزدگرد سوم نیز در کتابهای چینی نام برده شده است. او کوشید با امپراتوری بیزانس بر ضد اعراب همکاری کند. در چین ساختمانهای بسیار ساخت. فغفور چین او را در میان سالهای 656 و 660 میلادی به غرب فرستاد تا برای بازپسگیری ایران کوشش کند. از نتیجه کار وی در این زمینه آگاهی نداریم. او نیز لقب ژنرال گارد راست را یافت و در 710 میلادی درگذشت. در بندهشن به بهرام ورجاوند که همان وهرام پسر یزدگرد باشد اشاره و این چامه درباره او سروده شده است:
کی باشد که پیکی آید از هندوستان
کی {گوید}: «آمد آن شه بهرام از دودمان کیان،
که {او را} است پیل هزار، برافراز سران {شان} هست پیلبان،
که آراسته درفش دارد به آئین خسروان".
پیش لشکر برند به سپاهسالاران:
«مردی چیک باید کردن زرک ترجمان
که شود، بگوید به هندوان
که ما چه دیدیم از دشت تاژیکان.
با یکی گروه دین نزار کردند
و بکشتند شاهنشاه ما و هر که آزاده{بود} ایشان.
چون دیوان دین دارند، چون سگ خورند نان.
بستدند پادشائی را از خسروان
نه به هنر، نه به مردمی، بل به افسوس و ریشخند بستدند.
گیرند به ستم از مردمان
زن و خواستههای شیرین، باغ و بوستان.
جزیه بر نهادند، بخش کردند بر سران.
با ستم خواستند باج گران.
بنگر که چند بد افکند آن دروغ بدین جهان،
که نیست بدتر از وی اندر(؟) جهان.
از ما بیاید آن شه بهرام ورجاوند از دوده کیان
{تا} بیاوریم کین تاژیکان
چونان رستم{که} آورد کین سیاوشان.
مزگتها فرو هلیم، بنشانیم آتشان.
بتکدهها برکنیم و پاک کنیم از جهان،
تا شکسته شوند دروج زادگان از این جهان.
خسرو (juluo) فرزند وهرام در 728 یا 729 میلادی خود را پادشاه ایران خواند و با کمک ترکان به ایران حمله کرد ولی نتوانست اعراب را شکست دهد. در سال 730 یا 731 میلادی به پایتخت چین بازگشت. درباره واپسین بازمانده خاندان یزدگرد که نام او را نمیدانیم و شاید همان خسرو باشد تنها میدانیم که در 732 میلادی یک کشیش نستوری به نام کیلی را به نمایندگی رهسپار دربار چین کرد.
منابع و مآخذ:
ـ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران (پاره نخست و پاره دوم)، چ 5، تهران: انتشارات آگه، پاییز 1384.
ـ پیرنیا، حسن و عباس اقبال آشتیانی، تاریخ ایران، چ 2، تهران: انتشارات میلاد، 1385.
ـ چوکسی، جمشید گرشاسب، ستیز و سازش: زرتشتیان مغلوب و مسلمانان غالب در جامعه ایران نخستین سدههای اسلامی، ترجمه نادر میرسعیدی، چ 2، تهران: انتشارات ققنوس، 1382.
ـ دریایی، تورج. سقوط ساسانیان: فاتحان خارجی، مقاومت داخلی و تصویر پایان جهان، ترجمه: منصوره اتحادیه و فرحناز امیرخانی، ویراستار روزبه زرینکوب، چ 2، تهران: نشر تاریخ ایران، تابستان 1383.
ـ دریایی، تورج، شاهنشاهی ساسانی، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران: انتشارات ققنوس، 1383.
ـ دریایی، تورج، «خاندان ساسان در تبعید»، بخارا، ش 43، مرداد و شهریور 84.
ـ شهمردان، موبد رشید، تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، تهران: راستی، 1360.
ـ کریستین سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، چ 5، تهران: انتشارات صدای معاصر، 1385.
ـ هوار، کلمان، ایران و تمدن ایرانی، ترجمه حسن انوشه، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1363.
*جام جم ایام
اعراب در جنگهای سرنوشتساز قادسیه (636 میلادی) و نهاوند (642 میلادی)، ساسانیان (224 ـ 651 میلادی) را شکست دادند. پس از این رویدادها یزدگرد همانند داریوش سوم در برابر اسکندر، روی به خراسان نهاد. یزدگرد در 638 میلادی گروهی را به رهبری یک مرزبان به چین فرستاد تا از آن امپراتوری کمک بگیرد. در میان این گروه دو پسر و سه دختر یزدگرد نیز بودند. در 647 میلادی بار دیگر نمایندهای به نام الوپن (alopen) را که یک مسیحی بود رهسپار چین کرد، اما سفر این دو نماینده هیچ دستاوردی نداشت. تا آن که در 651 میلادی سربازان ماهوی (ابو براز) مرزبان مرو، یزدگرد را در مرو کشته و جسد او را در رودخانه انداختند. به همین دلیل تا سالها لقب «خدات کشان» بر بازماندگان ماهوی بر جا ماند.
از دختران یزدگرد؛ ادرگ، شهربانو (یا شاهین) و مردآوند آگاهی درستی در دست نیست؛ به نظر میرسد تنها یکی از این دختران زنده ماند که با حمله اعراب به ناچار پنهان شد، درباره شهر بانو البته در برخی روایات اسلامی سخنی در مورد ازدواج او با حسین بن علی(ع) مطرح شده که موافقان و مخالفانی دارد، اما از پسران او؛ وهرام و پیروز آگاهیهایی بر جا مانده است.
پیروز (piru-szu) در 658 میلادی از فغفور چین به نام کائو تسونگ (یکی از امپراتوران سلسله تانگ) کمک خواست، اما امپراتور به بهانه دوری راه از کمک به او خودداری کرد. تا آن که امپراتوری چین در 658 میلادی ترکها را شکست داد و در 661 میلادی فرمانروایی سرزمینی به نام تزی کیک به پایتختی تسیلینگ یا چیلینگ یا همان زرنگ را که در ناحیه سیستان بود به او سپرد. پیروز از 658 تا 663 در زرنگ اقامت داشت با حمله اعراب مسلمان سرانجام چارهای جز گریز نیافت و در 675 میلادی به دربار چین بازگشت. در 677 میلادی در شهر شینجان نیایشگاهی مسیحی به نام پارسی را ساخت که در 844 میلادی که امپراتوری چین همه نیایشگاهها را خراب کرد، این نیایشگاه نیز تخریب شد. پیروز در 672 یا 678 یا 679 میلادی درگذشت. تندیس او در جلوی آرامگاه گازُنگ امپراتور چین است و در پشت آن این سنگنبشته وجود دارد: «پیروز شاه پارس (ایران)؛ ژنرال گارد جنگی راست و سپهبد پارس (ایران)».
نرسی (niniash) پسر پیروز در 679 میلادی همراه گروهی سرباز برای آزاد ساختن ایرانشهر به غرب رفت و در تخارستان به مدت 30 سال با اعراب جنگید. در 687 میلادی در زمان عبدالملک مروان نیز کوششهایی کرد، اما نافرجام ماند. به این ترتیب در 708 یا 709 میلادی در زمان فرمانروایی چنلونگ به دربار چین بازگشت و لقب ژنرال گارد چپ را دریافت کرد و در همین سال درگذشت. تندیس او در همان جایی است که تندیس پدرش است.
پشنگ (pushan huo) پسر نرسی در 722 میلادی خود را پادشاه ایران نامید و به نظر میرسد کوششهایی برای بازپسگیری ایران انجام داد. از او آگاهی بیشتری در دست نیست.
از وهرام (aluohan) پسر دیگر یزدگرد سوم نیز در کتابهای چینی نام برده شده است. او کوشید با امپراتوری بیزانس بر ضد اعراب همکاری کند. در چین ساختمانهای بسیار ساخت. فغفور چین او را در میان سالهای 656 و 660 میلادی به غرب فرستاد تا برای بازپسگیری ایران کوشش کند. از نتیجه کار وی در این زمینه آگاهی نداریم. او نیز لقب ژنرال گارد راست را یافت و در 710 میلادی درگذشت. در بندهشن به بهرام ورجاوند که همان وهرام پسر یزدگرد باشد اشاره و این چامه درباره او سروده شده است:
کی باشد که پیکی آید از هندوستان
کی {گوید}: «آمد آن شه بهرام از دودمان کیان،
که {او را} است پیل هزار، برافراز سران {شان} هست پیلبان،
که آراسته درفش دارد به آئین خسروان".
پیش لشکر برند به سپاهسالاران:
«مردی چیک باید کردن زرک ترجمان
که شود، بگوید به هندوان
که ما چه دیدیم از دشت تاژیکان.
با یکی گروه دین نزار کردند
و بکشتند شاهنشاه ما و هر که آزاده{بود} ایشان.
چون دیوان دین دارند، چون سگ خورند نان.
بستدند پادشائی را از خسروان
نه به هنر، نه به مردمی، بل به افسوس و ریشخند بستدند.
گیرند به ستم از مردمان
زن و خواستههای شیرین، باغ و بوستان.
جزیه بر نهادند، بخش کردند بر سران.
با ستم خواستند باج گران.
بنگر که چند بد افکند آن دروغ بدین جهان،
که نیست بدتر از وی اندر(؟) جهان.
از ما بیاید آن شه بهرام ورجاوند از دوده کیان
{تا} بیاوریم کین تاژیکان
چونان رستم{که} آورد کین سیاوشان.
مزگتها فرو هلیم، بنشانیم آتشان.
بتکدهها برکنیم و پاک کنیم از جهان،
تا شکسته شوند دروج زادگان از این جهان.
خسرو (juluo) فرزند وهرام در 728 یا 729 میلادی خود را پادشاه ایران خواند و با کمک ترکان به ایران حمله کرد ولی نتوانست اعراب را شکست دهد. در سال 730 یا 731 میلادی به پایتخت چین بازگشت. درباره واپسین بازمانده خاندان یزدگرد که نام او را نمیدانیم و شاید همان خسرو باشد تنها میدانیم که در 732 میلادی یک کشیش نستوری به نام کیلی را به نمایندگی رهسپار دربار چین کرد.
منابع و مآخذ:
ـ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران (پاره نخست و پاره دوم)، چ 5، تهران: انتشارات آگه، پاییز 1384.
ـ پیرنیا، حسن و عباس اقبال آشتیانی، تاریخ ایران، چ 2، تهران: انتشارات میلاد، 1385.
ـ چوکسی، جمشید گرشاسب، ستیز و سازش: زرتشتیان مغلوب و مسلمانان غالب در جامعه ایران نخستین سدههای اسلامی، ترجمه نادر میرسعیدی، چ 2، تهران: انتشارات ققنوس، 1382.
ـ دریایی، تورج. سقوط ساسانیان: فاتحان خارجی، مقاومت داخلی و تصویر پایان جهان، ترجمه: منصوره اتحادیه و فرحناز امیرخانی، ویراستار روزبه زرینکوب، چ 2، تهران: نشر تاریخ ایران، تابستان 1383.
ـ دریایی، تورج، شاهنشاهی ساسانی، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران: انتشارات ققنوس، 1383.
ـ دریایی، تورج، «خاندان ساسان در تبعید»، بخارا، ش 43، مرداد و شهریور 84.
ـ شهمردان، موبد رشید، تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، تهران: راستی، 1360.
ـ کریستین سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، چ 5، تهران: انتشارات صدای معاصر، 1385.
ـ هوار، کلمان، ایران و تمدن ایرانی، ترجمه حسن انوشه، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1363.
*جام جم ایام