مخلوق نخست، معمارِ اين جهان نيز هست زیرا خداي تعالي به وساطت و نظارت او، جهان را آفريد و تدبیر امور مخلوقات را به وي سپرد. او عقل كامل است و انسان‌ها بهره عقل خود را از او گرفته‌اند. به سخن مخلوق نخست گوش بسپاریم که حضرت سلیمان(ع) از او شنوده و نقل کرده است.

گروه فرهنگی مشرق ـ در همۀ ادیان حقیقی و حتی در فلسفۀ یونان، از مردی سخن می‌رود که مخلوق اول در آفرینش است؛ انسانی که خداوند روح او را قبل از هر چیزی آفرید و وی را رئیس این جهان کرد. او قبل از آنکه به طور جسمانی به این جهان بیاید ناظر فعّال اعمال بشر بوده است. همۀ انبیاء در میان قوم خود او را به عنوان «منجی جهان» معرفی کرده‌اند و به آمدن او بشارت داده‌اند. لذا همۀ اقوام جهان منتظر آمدن بزرگترین پیامبر خدا هستند. خصوصیت منجی در این است که خداوند داوریِ روز جزا را به او سپرده. او مخلوق نخست است و «شاهد» اعمال انسان‌ها. انبیاء به مردم تعلیم داده‌اند که هر کس به او ایمان آورَد حتی اگر کار خوبی نیز نکرده باشد در نهایت از دوزخ بیرون خواهد آمد. در عوض، کافران به او جاویدان در جهنم خواهند ماند. او صادر اول، عقل کل، نور جهان، واسطۀ فیض، خلیفة الله و ریسمان اتصال زمین و آسمان است. همۀ انبیاء محدود به زمان و مکان و قومیت خود هستند اما او رسول مطلق خدا است، برای همۀ زمان‌ها و همۀ مکان‌ها و برای همۀ انسان‌ها.


مخلوق اول در آفرینش

اولين انساني كه بر زمين آمد حجت خدا بود و آخرين كسي هم كه از آن رخت بر مي‌بندد حجت خدا است. حق تعالي ميان خود و مخلوقاتش «واسطه»‌اي قرار داده كه از بُعد روحاني، به خداوند شبيه است و از بعد جسماني خلقتش به ما انسان‌ها. اين «واسطه» (Mediator)، همان مخلوق اول خداوند در آفرينش، برترين انسان و غايت الغايات وجود است. فقط با اين واسطه است که مي‌توان به حضرت حق، تقرب جست. كمال ما انسان‌ها شباهت جستن به اين مخلوق اعلاي خداي تعالي است؛ و هر كه بدو شبيه‌تر، انسان‌تر.

اقوام و امت‌هاي جهان به تعلیم پیامبران، مخلوق نخست را مي‌شناختند. او در نزد يونانيان با نام لوگوس Logos (عقل كل) معروف بوده است. اقوام سامي‌نژاد او را صوفيا (Sophia) مي‌ناميدند كه به معناي «عقل كل» آمده است.[1] در حدود پانصد سال قبل از میلاد، عده‌ای از موحّدان یونان که از بت‌پرستی هموطنان خود بیزار بودند انجمن دوستداران صوفیا (philo-Sophia) را بنیان گذاشتند. مکتب آنها به «فلصفه» مشهور شد. آنها مردم را دعوت می‌کردند تا به سخنان عقل کل (صوفیا) گوش بسپارند و او را ستایش کنند. تالس، هراکلیتوس و پارمنیدس از بنیانگذاران فلصفه بودند. تعلیمات آنها در ستایش عقل بیرونی (صوفیا یا لوگوس) موضوع اصلی فلصفه بود و لذا حکمای بعدی بدون استثناء از او سخن گفته‌اند و وجوه مختلف این حقیقت را بسط داده‌اند: سقراط، افلاطون، ارسطو، رواقیان، نوافلاطونیان و غیره. بعدها فلسفه از این حقیقت دور افتاد و این مکتب را بر عقل بشری مبتنی کرد. فلاسفۀ متأخر از این حقیقت با عنوان «روح جهانی» (universal soul) یاد می‌کنند، یعنی روحی که در همۀ جهان حضور دارد.

مخلوق اول در قوم يهود با نام‌ها و القاب مختلفي شناخته می‌شده است: منجی یا ماشيَح (Messiah) ، روح خدا، بندة‌ خدا، مخلوق اول، نور خدا،‌ پادشاه یا رئیس جهان، رسول خدا و برگزيدة او، پيامبر وعده‌شده از ذرية ابراهيم، وجه الله،‌ و خصوصيات عظيم ديگر.

غايت ما در اين مقال، اثبات اين موضوع است كه چنين موجودي نه تنها حقيقي است بلكه هر يك از اين اسامي و عناوين، وجهي از وجوه با عظمت اين مخلوق كامل خداوند را معرفي مي‌كنند. و ثانياً اينكه عالمان و عرفای قوم يهود، همگی مخلوق نخستين خدا را حمد و ستايش مي‌كردند و به واسطة شناخت او بود که به معرفت خداي تعالي نائل مي‌گشتند.

حضرت رسول‌الله(ص) در کلام سلیمان(ع)


مخلوق اول در دین یهود

در میراث دینی یهودیان و مسیحیان، مطالب صحیحِ بسیاری دربارۀ مخلوق نخست خداوند یافت می‌شود. مفهوم منجی و خصوصیات او که در فوق مذکور آمد همگی برگرفته از تورات و انجیل است و دین اسلام نیز آنها را تأیید می‌کند. نزاع این ادیان از زمانی شکل می‌گیرد که می‌خواهند برای این شخص مصداق تعیین کنند. یهودیان می‌گویند که منجی (ماشیَح) هنوز ظهور نکرده، مسیحیان وی را حضرت عیسی(ع) قلمداد می‌کنند و مسلمانان خصوصیات آن جناب را بر حضرت رسول‌الله(ص) منطبق می‌دانند.

در سنت يهود براي مخلوق خداي تعالي در آفرينش، سه تعبير به کار رفته است: نور، عقل و ماشيح (منجي). جالب توجه است كه در روايات اسلامي نيز مخلوق اول با همین سه تعبیر معرفی شده است: نور، عقل و حقيقت محمديه (مخلوق اول در اسلام، موضوع مقالۀ دیگری است).

در ابتدای تورات كنوني آمده است كه خداوند در روز اول آفرينش «نور» را آفريد و او را نيكو يافت [سفر پيدایش 1/ 3 و‌ 4]. در كتاب امثال سليمان در مجموعه عهد عتیق، سخناني از قول حكمت (Wisdom) مذكور است كه او خود را اولين مخلوق خداي تعالي معرفي مي‌كند. علماي يهود بر اين حقيقت صحّه گذاشته و چنين گفته‌اند:

چون خداوند «عقل» را قبل از هر چيز ديگر آفريد، «او تعالي» بايستي اين كار را از روي نيّت خاصي انجام داده باشد. [دكتر آبراهام كهن، گنجينه‌اي از تلمود،‌ 1350، ص 54]

اما در جاي ديگري از تلمود، از یک انسان كامل‌ و عظيم‌الشأن با لقب ماشيح (منجي يا پادشاه جهان) به عنوان مخلوق اول خداي تعالي ياد شده است:

از آغاز خلقت عالم، پادشاه ماشيح به دنيا آمد. زيرا (لزوم وجود او) حتي پيش از آنكه جهان آفريده شود، به ذهن (خداوند) خطور كرد. (بسيقتا رباتي،‌152 ب) [گنجينه‌اي از تلمود، ص 352]

در ادامه دكتر كهن، گردآورنده اين كتاب از تلمود، چنين نوشته است:

طبيعي است كه تحقيقات فراواني دربارة اينكه ماشيح چه كسي خواهد بود به عمل آمده،‌ و براي روشن شدن اين مطلب آيه‌هاي كتاب مقدس به دقت مطالعه و موشكافي شده است. جملگي دانشمندان يهود دربارة يك نكته متفق الرأي بوده‌اند، و آن اين است كه ماشيح يك انسان خواهد بود كه از طرف خداوند مأمور انجام وظيفة خاصي خواهد شد. تلمود در هيچ جا به اين اعتقاد كه ماشيح ممكن است يك ناجي و موجود فوق انساني باشد، اشاره‌اي نمي‌كند. [گنجينه‌اي از تلمود،‌ ص 352]

در كتاب امثال سليمان از مجموعه عهد عتیق، سخنانی از قول حكمت (عقل کل) نقل شده که او خود را مخلوق نخست خداي تعالي معرفي مي‌كند:

خداوند مرا مبدأ طريق [آفرينش] خود داشت، قبل از اعمال خويش از ازل. من از ازل برقرار بودم. از ابتدا پيش از بودن جهان، هنگامي كه لجّه‌ها نبود من مولود شدم. وقتي كه چشمه‌هاي پر از آب وجود نداشت. قبل از آنكه كوه‌ها بر پا شود. پيش از تل‌ها مولود گرديدم. چون زمين و صحراها را هنوز نساخته بود و نه اول، غبار ربع مسكون را. وقتي كه او آسمان را مستحكم ساخت من آنجا بودم و هنگامي كه دايره را بر سطح لجّه قرار داد. وقتي كه افلاك بالا را استوار كرد و چشمه‌هاي لجّه را استوار گردانيد. چون به دريا حدّ قرار داد تا آب‌ها از فرمان او تجاوز نكنند و زماني كه بنياد زمين را نهاد آنگاه نزد او معمار بودم و روز به روز شادي مي‌نمودم و هميشه به حضور او اهتزاز مي‌كردم و اهتزاز من در آبادي زمينِ وي، و شادي من با بني‌آدم مي‌بود. [امثال 8/ 22 تا 31]

بدين سان می‌توان گفت که مخلوق نخست، معمارِ اين جهان نيز هست زیرا خداي تعالي به وساطت و نظارت او، جهان را آفريد و تدبیر امور مخلوقات را به وي سپرد. او عقل كامل است و انسان‌ها بهرة عقل خود را از او گرفته‌اند. به سخن مخلوق نخست گوش بسپاریم که حضرت سلیمان(ع) از او شنوده و نقل کرده است:

مشورت و حكمت كامل، از آنِ من است. من فهم هستم و قوّت از آن من است. به من، پادشاهان سلطنت مي‌كنند و داوران به عدالت فتوا مي‌دهند. به من، سروران حكمراني مي‌نمايند و شريفان و جميع داوران جهان. من دوست مي‌دارم آناني را كه مرا دوست مي‌دارند و هر كه مرا به جدّ و جهد بطلبد خواهد يافت. دولت و جلال با من است، توانگري جاوداني و عدالت. ثمرة من از طلا و زر ناب بهتر است و حاصل من از نقرة خالص. در طريق عدالت مي‌خرامم، در ميان راه‌هاي انصاف، تا مال [دارايي] حقيقي را نصيب محبّان خود گردانم و خزينه‌هاي ايشان را مملو سازم. [امثال 8/ 14 تا 21]

همانطور كه پيداست اين عقل در جهان به طور روحاني حاضر است. او بهترين چيزي است كه در دنيا مي‌شود آن را جست و طلب كرد. حضرت آدم(ع) پس از او بود كه حيات يافت و صاحب فهم شد.

حضرت رسول‌الله(ص) در کلام سلیمان(ع)


منجی در کلمات سلیمان(ع)

حضرت سلیمان(ع) هنوز نوجوان نشده بود که خداوند در رؤیای صادقه از او خواست تا ميان «حكمت» و «حکومت»، یکی را برگزیند. او‌ حكمت را طلبيد و خداوند علاوه بر آن، حکومت پدرش داوود(ع) را نيز به او به ارثيت داد.

پس‌ خدا وی‌ را گفت‌: «چونكه‌ این‌ چیز را خواستی‌ و طول‌ ایام‌ برای‌ خویشتن‌ نطلبیدی‌، و دولت‌ برای‌ خود سؤال‌ ننمودی‌، و جان‌ دشمنانت‌ را نطلبیدی‌، بلكه‌ به‌ جهت‌ خود حكمت‌ خواستی‌ تا انصاف‌ را بفهمی‌، اینك‌ بر حسب‌ كلام‌ تو كردم‌ و اینك‌ دل‌ حكیم‌ و فهیم‌ به‌ تو دادم‌ به‌ طوری‌ كه‌ پیش‌ از تو مثل‌ تویی‌ نبوده‌ است‌ و بعد از تو كسی‌ مثل‌ تو نخواهد برخاست‌. و نیز آنچه‌ را نطلبیدی‌، یعنی‌ هم‌ دولت‌ و هم‌ جلال‌ را به‌ تو عطا فرمودم‌ به‌ حدی‌ كه‌ در تمامی‌ روزهایت‌ كسی‌ مثل‌ تو در میان‌ پادشاهان‌ نخواهد بود. و اگر در راههای‌ من‌ سلوك‌ نموده‌، فرایض‌ و اوامر مرا نگاه‌ داری‌ به‌ طوری‌ كه‌ پدر تو داود سلوك‌ نمود، آنگاه‌ روزهایت‌ را طویل‌ خواهم‌ گردانید.» [1پادشاهان 3/ 11 تا 14]

وقتی که حضرت داوود(ع) از دنیا رفت، سلیمان(ع) نوجوان بود. او با این حکمت خداداد توانست به درستی حکومت کند. در تمام مدت حکومت وی، جنگی در نگرفت و صلح و امنیت در سراسر فلسطین حکمفرما بود. خداوند به درخواست دیگر سلیمان پاسخ داد و کاری کرد که دهان مخالفانش بسته شود. طبق آنچه قرآن کریم نقل می‌کند دعای سلیمان(ع) این بودکه خداوند یک حکومت بی‌بدیل به او عطا فرماید (سورۀ ص/ 35). از امام کاظم(ع) نقل است که مقصود سلیمان آن بود تا مردم بفهمند که حکومت او از جانب خدا است و نه ارث پدرش. لهذا خداوند باد را تحت فرمانش قرار داد، تا به نرمى او را هر جا كه بخواهد ببرد، و شيطان­ها را تحت فرمانش قرار داد تا براى وى بناهای عالى ساختند، و با فرو رفتن در اعماق دريا، جواهرات گرانبها آوردند، و زبان پرندگان را به وی آموخت، و بساط قدرت او را بر پهنة زمين گستراند و پابرجا ساخت. به این ترتیب، مردم فهميدند كه حكومت سلیمان به سلطنت پادشاهانی كه مردم بر خود برمى‏گزينند، و يا حاکمانی که از راه جنگ و ستم بر آنان سلطه یافته‏اند، هيچ شباهتى ندارد.[2]

حضرت سلیمان در كتاب امثال در عهد عتیق، از آنچه گوش‌هايش از دهان حكمت ــ مخلوق نخستين خداي تعالي ــ شنيده براي پسرش حكايت مي‌كند تا او نیز حکمت را بطلبد و به سخنش گوش بسپارد:

آيا حكمت [Wisdom] ندا نمي‌كند و فطانت آواز خود را بلند نمي‌نمايد؟ به سرِ مكان‌هاي بلند به كنارة راه، در ميان طريق‌ها مي‌ايستد. به جانب دروازه‌ها به دهنة شهر، نزد مدخلِ دروازه‌ها صدا مي‌زند كه «شما را اي مردان مي‌خوانم و آواز من به بني‌آدم است. اي جاهلان زيركي را بفهمید، و اي احمقان عقل را درك نماييد. بشنويد زيرا که به امور عاليه تكلّم مي‌نمايم و گشادن لب‌هايم استقامت است. دهانم به راستي تنطّق مي‌كند و لب‌هايم شرارت را مكروه مي‌دارد. همة سخنان دهانم بر حق است و در آنها هيچ چيز كج يا معوّج نيست. تماميِ آنها نزد مرد فهيم واضح است و نزد يابندگان معرفت مستقيم است. تأدیب مرا قبول کنید و نه نقره را، و معرفت را بیشتر از طلای خالص. زیرا که حکمت، از لعل‌ها بهتر است و جمیع نفایس را به او برابر نمی‌توان کرد. من حکمتم و در زیرکی سکونت دارم و معرفت تدبیر را یافته‌ام. ترس خداوند، مکروه داشتن بدی است. غرور و تکبّر و راه بد و دهان دروغگو را مکروه می‌دارم. مشورت و حکمت کامل (= عقل کامل یا تمام عقل) از آنِ من است. من فهم هستم و قوّت از آنِ من است. به من پادشاهان سلطنت می‌کنند...» [امثال 8/ 1 تا 15]

سليمان(ع) پس از آنكه پسر خود را توصيه مي‌كند كه «بر عقل خود تكيه مكن» و «خويشتن را حكيم مپندار» [امثال 3/ 5 و 7] او را به حكمت الهي دعوت مي‌نمايد:

خوشا به حال كسي كه حكمت را پيدا كند و شخصي كه فطانت را تحصيل نمايد. زيرا كه تجارتِ آن از تجارتِ نقره و محصولش از طلاي خالص، نيكوتر است. از لعل‌ها گران‌بهاتر است و جميع نفايس تو، به آن برابري نتواند كرد. به دست راست وي، طولِ ايام است و به دست چپش، دولت و جلال. طريق‌هاي وي طريق‌هاي شادماني است و همة راه‌هاي وي سلامتي مي‌باشد. به جهت آناني كه او را به دست گيرند درخت حيات است و كسي كه به او متمسّك مي‌باشد خجسته است. خداوند به حكمت خود زمين را بنياد نهاد و به عقل خويش آسمان را استوار نمود. [امثال 3/ 13 تا 19]

در سخن سليمان نبي(ع) ديده مي‌شود كه حكمت (عقل)، مخلوق اول خداست و یگانه واسط‌ در امر آفرينش موجودات.

اما كتاب ديگري به نام «حكمت سليمان» به آن حضرت منسوب است كه بسا شيرين‌تر و خواندني‌تر و معرفت بخش‌تر است. گرچه علماي يهود این کتاب را در سنت خود محسوب نمي‌دارند اما مسيحيان كاتوليك آن را از دیرزمان در شمار کتب قانونی خود قرار داده‌اند. اين رساله، از جمله هفت کتاب عهد عتيق است كه كاتوليك‌ها افزون بر پروتستان‌ها قانوني مي‌دادند. این هفت رساله به طور مجزا به فارسی ترجمه شده است: نگا. كتاب‌های قانوني ثاني، ترجمه پیروز سيار، نشر ني، ‌تهران،‌ 1380

حضرت رسول‌الله(ص) در کلام سلیمان(ع)


رسالۀ مورد بحث، «حکمت سلیمان» خوانده شده چون حاوی مناجات‌های حضرت سلیمان با «حکمت» است؛ همان عقل کل و مخلوق نخست خدای تعالی. اشتياق سليمان به مؤانست با حكمت، از كلمات اين كتاب هويدا است. او حكمت را پرتوي از نور لايزال حق تعالي معرفي مي‌كند كه بر گيتي حكم رانده، پيامبران خداي را تربيت مي‌نمايد:

جنبندگيِ حكمت،‌ فزون از هر جنبشي است

به سبب پاكي خويش، از همه چيز در مي‌گذرد و در همه چيز نفوذ مي‌كند

همانا نفحه‌اي از قدرت خداست

رايحه‌اي بس خالص از مجد خداي قادر است

از اين روي هيچ آلودگي بدان ره نمي‌يابد

چه، پرتوي از نور جاوداني [يعني خداوند متعال] است

آينة بي‌زنگاري از فعل خداست

صورتي از نيكيِ اوست.

از ديگر سو، چون يگانه است بر همه چيز قادر است

چون در ذات خويش ثابت است، ماية نو شدن عالم است

و در گذر ايام، با گذار از نفوس مقدس

ايشان را دوستان خدا و پيامبران مي‌گرداند

چه، خدا جز آن كس را كه با حكمت همخانه مي‌شود دوست نمي‌دارد.

همانا از آفتاب زيباتر

از جمله صور فلكي برتر

و از نور والاتر است.

چه، از پي نور شب مي‌آيد

ليك بدي بر حكمت غالب نمي‌آيد.

از اين سوي عالم تا آن سوي، به قدرت، بال مي‌گسترد

و بر گيتي به نيكي حكم مي‌راند.

از عنفوان جواني، او را گرامي مي‌داشتم و در طلبش بودم

بر آن مي‌كوشيدم تا به همسري‌اش گيرم و دلدادة زيباييش گشتم.

(او) اصل شريف خود را با زيستن در خلوت خدا، نمودار ساخته است.

چه، سرور همگان او را دوست داشته است

همانا با علم خدا آشناست

و اختيار آنچه كردگار مي‌كند با اوست.

اگر توانگري موهبتي خواستني در زندگاني است

توانگرتر از حكمت آيا هست كه همه كار مي‌كند؟

[حكمت سليمان 7/ 24 تا 8/ 5]

حضرت رسول‌الله(ص) در کلام سلیمان(ع)


خداوند، حكمت را در ابتداي آفرينش خلق كرد و محبوب خود قرار داد و اختيار ساير مخلوقات خويش را بدو سپرد. حكمت، واقف به اسرار خداست و هر چه انسان ــ از علم و كمال و حيات و قدرت ــ بطلبد و ميل كند، جملگي به آن حضرت عطا شده تا او به شخص لایق ببخشد.

لذا است كه حكمت، هم به ذات خود محبوب عارفان است و هم به جهت ثمراتش. چنانكه سليمان حكمت خواهي خود را چنين شرح مي‌دهد:

چون در اين باب در خويشتن به تأمل پرداختم

و در دل خويش بديدم كه در خويشاوندي با حكمت، ناميرايي است

و در دلبستگي به آن، شعفي شريف

و در اعمال دستان آن، ‌ثروتي زوال ناپذير

و در همنشيني پيوسته آن، خردمندي

و در مصاحبت آن،‌ نام‌آوري

به هر سوي شتافتم و جست‌وجو كردم تا آن را زانِ خويش سازم

نوباوه‌اي نیك‌سرشت بودم و مرا نفسي نكو نصيب گشته بود

بل از آن روي كه نيك بودم، به كالبدي بري از آلودگي در آمدم

ليك چون دريافتم كه جز به عطای خداي، دارندگي حكمت نتوانم

- و اين خود از خردمندي بود كه دانستم نعمت از جانب كه در مي‌رسد-

به خداوند خطاب كردم و از او خواستم،

و با تمام قلب خويش گفتم:

«اي خداي پدران و اي خداي مهربان

تو كه به كلمة خويش جهان را بساختي

تو كه به حكمت خويش انسان را سرشتي

تا بر آفريدگاني كه بساختي،‌ چيره باشد

تا به قداست و دادگري بر جهان حكم راند

و به سلامتِ نفس داوري كند

بر من آني را ارزاني‌دار كه شريك اورنگ تو است

بر من حكمت عطا كن

مرا از زمره فرزندان خويش مران

چه، من بندة توام و پسر كنيزت

بشري ناتوان و كوته عمر

و كم‌توان از براي فهم دادگري و شرايع

همانا آن كس كه ميان بني‌آدم كامل است

اگر از حكمت كه از جانب تو درمي‌رسد بي‌بهره باشد، به چيزي نيارزد»

[حكمت سليمان 8/ 17 تا 9/ 6]

همانطور كه مشهود است همانا مطلوب حقيقي و تمام مسئلت سليمان نبي(ع)، مؤانست و دوستی با برترين مخلوق خداوند يعني حكمت بوده است:

حكمت با توست، همان كه اعمال تو را مي‌شناسد

و آنگاه كه جهان را مي‌ساختي حاضر بود[3]

مي‌داند چه چيز به ديده تو خوشايند است

و چه چيز با فرمان‌هاي تو موافق

از آسمان‌هاي مقدس احضارش كن

و از اورنگ خويش گسيلش ‌دار

تا دستگيرم شود

تا بدانم چه چيزي به راستي خوشايند توست

چه، او همه چيز را مي‌داند و مي‌فهمد

[حكمت سليمان 9/ 9 تا 11]

متابعت از حكمت،‌ سعادت دنيوي و نجات اخروي را در پي دارد. زیرا که او منجي جهان بشريت است:

اراده تو را كدامين كس مي‌شناخت اگر حكمت عطا نمي‌كردي؟

و روح قدوس خود را از عالم بالا گسيل نمي‌داشتي؟

بدين سان، راه آنان كه بر زمينند، راست گشته‌ است

بدين سان،‌ آدميان آنچه را كه خوشايند توست، آموخته‌اند

و به مدد حكمت، نجات يافته‌اند. [حكمت سليمان 9/ 17 و 18]

حضرت رسول‌الله(ص) در کلام سلیمان(ع)

حضرت سلیمان(ع) در ادامه به ذکر تاریخ مخلوق اول می‌پردازد و حمایت‌های او را از انبیاء خدا برمی‌شمرد و از عقوبت های او بر کافران و فاجران خبر می‌دهد...


امیر اهوارکی


کتابنامه:

ـ کتاب مقدس، بَیبل سوسایتی، لندن، 1932

ـ كتاب‌های قانوني ثاني، ترجمه پیروز سيار، نشر ني، ‌تهران،‌ چ 1، 1380

ـ كهن، دكتر ابراهام (1948)، گنجينه‌اي از تلمود،‌ بی‌نا، تهران، چ 1،‌1350

http:/ / en.wikipedia.org/ wiki/ Hagia_Sophia

Kirk. G. S. & J. E. Raven & M. Schofield, eds. The Presocratic Philosophers: A Critical History with a Selection of Texts, Cambridge: Cambridge University Press, 1957



پاورقی:
[1]. نام مسجد «ايا صوفيا» در تركيه فعلي به همين حقيقت اشاره دارد. «ایا صوفیا» در زبان یونانی به معنای «حکمت مقدس» است، که به همان «عقل کل» یا مخلوق نخست خداوند ارجاع دارد. این مسجد قبل از اسلام، کلیسا بوده است. نگا. مدخل «ایا صوفیه» (Hagia Sophia) در ویکی پدیا:

Greek: Ἁγία Σοφία, "Holy Wisdom"

Latin: Sancta Sophia or Sancta Sapientia

http:/ / en.wikipedia.org/ wiki/ Hagia_Sophia

[2]. شیخ صدوق بن بابویه، معانی الاخبار، 2 ج، ترجمه عبدالعلی محمدی شاهرودی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چ 2، 1377؛ ج 2، ص 325؛ باب 400 ــ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، 110 ج، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق؛ ج 14، ص 85؛ ابواب قصص سلیمان بن داوود، باب 6، ح 1

[3]آن حديث قدسي را به ياد آوريد كه خطاب به حضرت ختمي مرتبت فرموده است: لولاك لما خلقت الا فلاك. يعني اگر تو نبودي افلاك را نمي‌آفريدم. عكس نقيض اين گزاره چنين مي‌شود كه «وقتي افلاك را مي‌آفريدم، تو بودي».


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 20
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 2
  • موسی ۱۲:۴۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۹
    1 0
    سررشته ای در این موضوع ندارم. ولی دلم گواهی می دهد که همه این مطالب درست است.
  • دارانی ۱۲:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۹
    1 0
    ولایت یعنی همین. اصل اساسی دین، در ولایت است.
  • دال ۱۲:۵۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۹
    1 0
    دست مریزاد به مشرق که همیشه سخن تازه دارد
  • حسين ۱۳:۳۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۹
    1 1
    صهيونيسم يك ايسم و مرام فكرى جديد نيست و از زمان حضرت موسى (ع) و چه بسا قبل از ايشان بوده و نشانه اون هم بنى اسراييليهايى بودند كه اين همه پيامبر كشتن چون قوم بنى اسراييل را برتر از هر دينى ميدو نستند و پيامبران و اديان الهى را مانع مطامع دنيوى خودشون ميديدند. دليل قتل پيامبران پيام اونها بود پس بعد از شهادت و يا وفات پيامبر ان اينها اومدند پيام و كتب آسمانى اونها را به نفع قوم يهود (بنى اسراييل) مخدوش و تحريف كردند و هر چيزى كه در تورات و انجيل از پيامبر آخرين و نواده اون كه منجى آخرالزمان بود حذف كردند، و وضعيت يهوديت و مسيحيت را امروز ميبينيم. اين قوم خبيث با اين عمل مايه گمراهى ميلياردها انسان از زمان اين پيامبران هستند. نتونستن و نميتونن قرآن را تحريف كنن پس اومدن عقايد را تحريف كردند و بر اساس اون گروههايى مثل القاعده و داعش براى تامين منافعشون ايجاد كردند و اين داستان ادامه داره تا ظهور حضرت ولىعصر (عج) كه انتقام جنايات هزاران ساله اينها گرفته خواهد شد. فعلا رهبر برگوار انقلاب با لطف خدا و امام زمان كشور را مصون نگه داشته از شر اينها و ان شاء الله به ظهور آقا متصل خواهد بود. اللهم عجل لولیک الفرج.
  • امیری ۱۸:۳۰ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۹
    1 0
    قربانت بروم یا رسول الله که همیشه مظلوم بوده و هستی. ما مسلمانان که تو را می شناسیم در عمل تو را نمی شناسیم. ای کاش در بهشت تو را ببینیم و در جوارت سکنی بگیریم.
  • محمد ۱۸:۳۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۹
    2 0
    این است معنای واقعی دین لعنت بر مقدس مآبان خشک لعنت بر دشمنان عرفان و فلسفه حقیقی لعنت به دشمنان عقل و خرد
  • عمار ۱۹:۵۲ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۹
    1 1
    متاسفانه هیچ منبع موثقی تایید نمی کند که حضرت محمد (ص) معادل لوگوس، تائو، ارته، صوفیا، اولوهیم و سپنتا مینو (یعنی واژگانی که در جهان بینی های یکتاپرستانه و یا شبه توحیدی به عقل کل و روح جهان هستی نسبت داده می شود) باشند. ایشان می فرماید من بشری عادی هستم به مانند شما که به واسطه جبرئیل بر من وحی می شود، حضرت هرگز جایی نفرموده اند که من اولین آفرینش خدا یعنی عقل کل هستم! بلکه خود را پیامبر خاتم و نه پیامبر ازلی! می دانند. ایشان خود را امتداد پیامبران می دانند نه آغازگر! حتی اگر ایشان به رسم صوفیان گفته باشند انا الحق که نگفته اند باز هم این از آغاز نبوده و پس از رسیدن به حکمت و پیامبری بوده، بنابر این چگونه می توان گفت که مناجات حضرت سلیمان با حکمت مناجات با پیامبر خاتم بوده است! اولین مخلوق خدا به معنی یک شخص نیست بلکه حکمت و یا صوفیا یک نظام است. حق مطلق است. آنجا که مشخص می کند جای هر چیز کجاست.
  • راقم ۲۲:۰۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۹
    0 0
    بنده در این مقال نمی‌توانستم به مخلوق اول در معارف اسلامی بپردازم. چون خودش مبحث جداگانه‌ای است. لذا اشاره‌ای کردم و گذشتم. اما سخن شما واضحاً ناصواب است. احادیث موثقی از حضرت رسول اکرم(ص) در خصوص مخلوق اول نقل شده است و آن حضرت در آنها به مقام خودشان تصریح فرموده‌اند. برای نمونه پنج حدیث نقل می‌کنم: 1ـ جابربن عبدالله انصاري مي‌گويد: قُلْتُ لِرَسُولِ اللهِ ص أَوَّلُ شَيْ‏ءٍ خَلَقَ اللهُ تَعَالَى مَا هُوَ فَقَالَ نُورُ نَبِيِّكَ يَا جَابِرُ خَلَقَهُ اللهُ ثُمَّ خَلَقَ مِنْهُ كُلَّ خَيْرٍ. به رسول خدا عرض كردم اولين چيزي كه خداوند آفريد چيست؟ فرمود: نور پيامبر تو اي جابر، خداوند نخست آن را خلق كرد و بعد تمام خیرات را از آن آفريد. (بحار الانوار، ج 15، ص 24، ح 43). این حدیث را علامه طباطبایی معتبر دانسته و در ذیل بقره/ 30 در بحث روایی آورده است. 2ـ قَالَ النَّبِيُّ ص أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُورِي (بحار الانوار، ج 1، ص 97، ح 7 ـ به نقل از غوالي اللئالي) 3ـ و نقل است که پیامبر اکرم در حدیث دیگری فرمود: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ الْعَقْلُ (بحار الانوار، ج 1، ص 97، ح 8). 4- وَ عَنْ جَابِرٍ أَيْضاً قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي ابْتَدَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ اشْتَقَّهُ مِنْ جَلالِ عَظَمَتِهِ (بحار الانوار، ج 15، ص 24، ح 44). 5- مِنْ رِيَاضِ الْجِنَانِ لِفَضْلِ اللهِ بْنِ مَحْمُودٍ الْفَارِسِيِّ بِإِسْنَادِهِ إِلَى جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ يَا جَابِرُ كَانَ اللهُ وَ لا شَيْ‏ءَ غَيْرُهُ لا مَعْلُومَ وَ لا مَجْهُولَ فَأَوَّلُ مَا ابْتَدَأَ مِنْ خَلْقِهِ أَنْ خَلَقَ مُحَمَّداً ص وَ خَلَقَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ مَعَهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَأَوْقَفَنَا أَظِلَّةً خَضْرَاءَ بَيْنَ يَدَيْهِ حَيْثُ لا سَمَاءَ وَ لا أَرْضَ وَ لا مَكَانَ وَ لا لَيْلَ وَ لا نَهَارَ وَ لا شَمْسَ وَ لا قَمَرَ الْخَبَرَ (بحار الانوار، ج 15، ص 23، ح 41).
  • عمار ۲۳:۳۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۹
    0 0
    عزیز اندیشمند. با سپاس از پاسخگویی شما. "نور" هم واژه ای دیگر است که به همان مخلوق اول اطلاق می شود. و نور پیامبر به معنی خود پیامبر نیست بلکه به معنی حکمت پیامبری است که عموما در روایات کشف آن را به حضرت ادریس نواده حضرت آدم نسبت می دهند. نور پیامبری با خود پیامبر به عنوان یک فرد متفاوت است. و حدیثی که روایت کردید به حق درست است که خداوند اولین چیزی را که آفرید "نور پیامبر" بود. و این نور از ادریس تا محمد ازلی و ابدی بوده است. اما متصل شدگان به آن و درجات اتصال آنها متفاوت است و باور این است که حضرت خاتم الانبیا در درجات اتصال نزدیک به مطلق بودند،می توان گفت که پسر عبدالله و آمنه انسانی که در سال عام‌الفیل همچون انسانی عادی به دنیا آمد با گذشتن از خود، نفس و منیت، خود را از هرآنچه او را از عقل کل جدا می ساخت پالوده کرد و به خود او، خود نور و خود صوفیا و حکمت بدل گشت. بنابر این درست است که خلقت اول نور پیامبر بود. نور همه پیامبران. آن حکمت ازلی که جای هرچیز را به نسبت چیز دیگری معین ساخته و نظم جهان وامدار اوست.
  • محمد ۰۰:۴۰ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
    0 0
    آقای عمار تناقضاتی درنظرت هست که گفتم به اندازه وسعم جواب بدم. شماگفتین که حضرت محمد(ص)فرمودن من بشری عادی هستم درحالی که خودایشان چنین نفرمودن بلکه خداوند به اوامرکرده که بگو من بشری عادی هستم لازم است کمی دقت کنید>امااین گفته درمقام ردکردن اولین مخلوق بودن پیامبرآخرالزمان نیست که همان عقل کل وحکمت هست بلکه درمقام پاسخ گوئی به کفار ومشرکین است.ببینید مجبورم کمی تخصصی تربحث راباز کنم البته شایدبه زبان ساده. درعلم اصول فقه مامبحثی داریم به اسم الفاظ ودلالت الفاظ برمعانیشان مثلا اگرشمالفظی رامثل اسد که دومعنی داره یکی مردشجاع ویکی حیوان درنده درجملتان بکارمیبرین مثلا میگین رایت اسدا یعنی شیری رادیدم .ودرحالی هم هستین که وسط میدان جنگ بادشمن هستین آیا این لفظ اسد دلالت برحیوان درنده داره یا مردجنگاورشجاع؟ قطعا طبق قرینه میدان جنگ دلالت بریک رزمنده شجاع ودلیرمیکنه چون دروسط میدان جنگ که شیری پیدانمیشه حال منظورم اینه دلالت هرکلام وهرلفظی برمعنائی تابع اولا اراده متکلم است که چه چیزی میخوادبفهمانه وثانیا تابع قرائنه که درچه موقعیتی هست وطبق اون موقعیت جواب میده ودرآیه فوق قرآن درمقام بیان جواب دادن به مشرکین است که به پیامبرمیگفتن دعوت های تو درگوشهای مافرونمیره چون( من بيننا و بينك حجاب فاعمل اننا عاملون )یعنی بین ما وتوحجابی هست که باعث میشه دعوتت رانشنویم (البته ازسرلجبازی چنین میگفتن)وقرآن به پیامبرمیگه به اونهابگو من بشرى هستم مانند شما كه در بين شـمـا معاشرت مى كنم، آن طور كه خود شما با يكديگر معاشرت مى كنيد و با شما سخن مـى گـويـم، آن طور كه خود شما با يكديگر گفتگو مى كنيد، پس من جنس ديگرى مخالف جـنـس شـمـا از قـبـيـل فـرشـتـه نـيـسـتـم، تـا بـيـن مـن و شـمـا حـايـل و حـجـابـى باشد و يا سخنم به گوش شما نرسد و يا كلامم به دلهاى شما وارد نـشـود ملاحضه میکنید که آیه قرآن درمقام پاسخ به این سوال نیست که آیا پیامبراولین مخلوقه؟ تاجواب داده شده باشه نخیر بگومن نیستم بلکه من بشری هستم مثل شما. چنین چیزی نبوده پس وقتی جایگاه سوال وجواب چیزدگری هست نمیشه ازآیه نتیجه غیرگرفت.که شما گرفتین درثانی شماگفتین پیامبرجائی نگفتن من اولین آفرینش خداهستم .لازمه کمی اطلاعاتتان رابالا ببرین پس حدیث قدسی لولاک لماخلقت افلاک پس چیه که خداوندمیفرماید هستی رابخاطرتوای پیامبرخلق کردم ودرمتن مقاله هم عباراتی ازکتب مقدس ادیان گذشته داره که مخصوصا ازکتاب سلیمان که عبارتش اینه خداوند مرا مبدأ طريق [آفرينش] خود داشت. وشما گفتین پیامبرخودراپیامبرخاتم دانسته نه پیامبرازلی آیا معنی ازلی رامیدانی؟اصلا پیامبرازلی یعنی چه؟همه انسان هاوهمه مخلوقات روزی مسبوق به عدم بودن یعنی ازلی نبودن وهیچ کس بجزذات خداوند ازلی نیست حتی پیامبراسلام که همان مخلوق اول است ومخلوق اول به معنی ازلی بودن نیست چون هرمخلوقی به محض اینکه خلق بشه یعنی ازلی نیست ومسبوق به عدم هست شماگفتین پیامبرخودرا امتداد پیامبران میدانستن نه آغازگر درحالی که ناخواسته به چیزی غیرازنظرخودتان اعتراف کردین.به این صورت که گفتین پیامبردرامتداد پیامبران بوده وامتداد یعنی ممتدوادامه دار یعنی نورپیامبر همراه همه پیامبران بوده وقبل ازهمه آنها بوده باشه ودربحث توبه حضرت ادم اینچنین درقرآن آمده «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيم : سپس آدم از پروردگارش كلماتى دريافت داشت؛ (و با آنها توبه كرد.) و خداوند توبه او را پذيرفت؛ چرا كه خداوند توبه‏پذير و مهربان است.» (البقرة : 37) « عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَأَلْتُ النَّبِيَّ ص عَنِ الْكَلِمَاتِ الَّتِي تَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ- فَتابَ عَلَيْهِ قَالَ سَأَلَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْن‏. ـــــــــ ابن عباس گويد: پرسيدم از پيامبر خدا ، درباره كلماتى كه آدم (ع) از پروردگار خود دريافت نموده و خدا توبه او را پذيرفت. رسول الله فرمودند: آدم خدا را به حق محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين خواند تا توبه اش پذیرفته شد.»( أمالي الصدوق،ص 75 ، المجلس الثامن عشر) یعنی آدم با واسطه قرار دادن آن بزرگواران به برتری آنها نسبت به خود اعتراف نمود تا توبه اش پذیرفته شد. در برخی روایات ذکر شده که همه انبیاء(ع) بعد از اعتراف به فضیلت این خاندان به نبوّت برگزیده شدند. که اگه به متن مقاله توجه کرده باشی همین معنی یعنی واسطه قرارگرفتن مخلوق اول برای مخلوقات دیگه بیان شده
  • سید حسین ۰۱:۰۱ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
    0 0
    لینک دانلود کتاب مورد اشاره برای علاقمندان: http://bookfi.org/book/1402825
  • راقم ۰۳:۰۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
    1 0
    بنده هم از توجه شما متشکرم. ولی لازم است چند نکته را مختصراً عرض کنم. 1. شما مانند برخی فلاسفه بحث می کنید و به نماد و سمبل متوسل می شوید. مقصود از «نور پیامبر» در واقع «روح پیامبر» است. چنانکه در حدیثی دیگر در بحار الأنوار ج 54، ص 309 آمده است: عَنِ النَّبِيِّ ص أَوَلُّ مَا خَلَقَ اللَّهُ رُوحِي. 2. اگر در معنای «خلیفة الله» در بقره/ 30 و ایات بعد از آن، دقت می فرمودید به ظرایف این مخلوق نخست که بایست جانشین خداوند در زمین باشد پی می بردید. البته اغلب مفسران این معنا را بر حضرت آدم ع تطبیق کرده اند که اشتباه است. زیرا آدم زمانی به این جهان آمد و زمانی نیز رفت. ولکن حضرت رسول الله با دوازده جانشینش از ابتدای عالم تا انتهای آن بر امورات خلایق نظارت دارند و تقدیر می کنند. 3. به نظر می رسد که پیشفرض شما این است که اگر پیامبران از قبل تعیین شده باشند پس آنها «مجبور» خواهند بود و این با «اختیار» انسان در تضاد است. طبق نظر شما، خداوند انسان ها را می آفریند و هر کدام که خوب و درستکار از آب درآمدند به مقام پیامبری می رساند. در حالیکه اینطور نیست. این عقیدۀ شما عین تفویض است و امر واقع، چیزی بین جبر و تفویض است. خداوند پیامبران را قبل از تولدشان تقدیر می کند. آنها می توانند خطا کنند. چنانکه آدم و یونس و یعقوب کردند. تفاوت آنها با سایر خلایق در این است که خداوند از خطای آنها چشمپوشی نخواهد کرد و با سختی هایی که فوراً به آنها می رساند گناهشان را کفاره می کند. عدالت خداوند به این شکل ظهور می کند نه اینکه مانند قانون دموکراسی به همه حق انتخاب شدن داده باشد. حتی در دموکراسی کنونی هم همگان عملاً حق انتخاب شدن نمی یابند. به هر حال هر کسی که پیامبر شود وظایفش نیز سنگین تر است و خداوند از قبل می داند که چه کسی از عهده برخواهد آمد و همان را انتخاب می کند. به عبارت صحیح تر خداوند برای کارهایی که باید انجام شود پیامبرانی متناسب می آفریند. ولی اینطور نیست که آنها اختیار نداشته باشند. اصولاً عقوبت شدن آنها برای آن است که از اختیارشان به درستی استفاده نکرده اند. 4. انتهای سخنتان مرا به یاد سخن مسیحیان می اندازد. چون شما حکمت را اعتباری می دانید و معتقد شده اید که پیامبر اکرم بعداً به این حکمت یا عقل کل، بدل گشت. در اناجیل مسیحی وقتی می خواهند به دروغ استدلال کنند که عیسی مخلوق اول است می گویند عیسی به نزد یحیی آمد و همان وقت «روح» مانند کبوتری از آسمان بر وی نازل شد (متی 3/ 16 ـ مرقس 1/ 10 ـ لوقا 3/ 22). یعنی مخلوق اول بر عیسی منطبق شد! سخن آنها از شما بهتر و قابل فهم تر است. زیرا وجودی است و نه اعتباری. اما آن نیز مشکلات خاص خود را دارد مخصوصاً که عیسی ع خودش فرموده است که ماشیح از نسل داوود نیست (متی 22/ 41 تا 45) و چون عیسی از نسل داوود است پس خود او نیز نمی تواند پیامبر خاتم و مخلوق اول باشد. و نیز در جای دیگر فرموده که در آینده، انبیاء کذبه می آیند و مرا ماشیح می خوانند و بسیاری را گمراه خواهند کرد (متی 24/ 5). 5. جمله ای را که در متن از تلمود آورده ام مجدداً می آورم چون به نظرم صحیح است: «از آغاز خلقت عالم، پادشاه ماشيح به دنيا آمد. زيرا (لزوم وجود او) حتي پيش از آنكه جهان آفريده شود، به ذهن (خداوند) خطور كرد.» (بسيقتا رباتي،‌152 ب) [گنجينه‌اي از تلمود، ص 352] اگر در اناجیل مسیحی دقت کرده باشید عوام یهود به این مخلوق اول لقب «پسر خدا» داده بودند و او را رئیس این جهان می خواندند. وقتی پولس ادعا کرد که عیسی همان ماشیح است این لقب بر عیسی قرار گرفت. این تعبیر نیز وجهی از ان حقیقت را بیان می کند که او یک انسان است و نه یک اعتبار. دلیل دیگر برای انسان بودن او آن است که سلیمان از او شنوده و نقل کرده است. لهذا آن مخلوق، واقعی و حقیقی است و نه اعتباری و نمادین.
  • ۰۸:۰۱ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
    0 1
    پس با توضیحات این متن مشخص می شود که منجی آخر زمانی که پیامبران گذشته مژده آمدنش را داده اند حضرت محمد(ص) بوده است و لاغیر.
  • عمار ۰۹:۴۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
    0 0
    دوست گرامی با سپاس از وقتی که گذاشته اید. البته که این بحث های شیرین بسیار پیچیده است و تفاوت در آرای بزرگان نیز گاهی به نظریاتی کاملا عکس یکدیگر می رسد. به هر ترتیب آنچه گفته ام و این تفسیر را از شیخ الاشراق سهروردی گرفته ام که او و جریانات فکری پیرو و ماقبل او، نور الانوار را خمیره ازلی، حکمت خالده و جاودان خرد می دانند. از این منظر انسان واجد اختیار به طور عام خلیفه الله است. از منظر اهالی این طرز تفکر، انسانی کامل به معنی بالقوه آن وجود دارد که انبیا و حکما هر یک به درجاتی کمتر و بیشتر از آن بهره مند هستند. رسولان اگرچه انتخاب می شوند اما زمینه این انتخاب را خودشان فراهم کرده اند. محمد به اختیار امین بود و به اختیار در کنج کوه به عبادت می پرداخت و زمینه را برای جبرئیل فراهم کرد. اما این انسان بالقوه که می تواند حتی جایگاه اولین انسان را پیدا کند و خود نورالانوار بشود قاعدتا کسی است که از نهایت ظرفیت خلیفه الله بهره ببرد. پیامبر خاتم اگرچه به نوعی از نهایت ظرفیت برخوردار بود اما این با تکا به ابزار وحی به عنوان امتیازی جبری بود. کسی که به اختیار از همه آزمون ها سربلند بیرون بیاید و بی واسطه جبرئیل به بالاترین درجه اتصال به الوهیم رسیده باشد، حتما جایگاهی بالاتر دارد. امام خمینی ره در کتاب حکومت اسلامیه می گوید: همانا مقام امامان چنان بالاست که نه ملائکه و نه نبی مرسل می تواند به آن برسند. حکومت اسلامیه ص 25 من هم جمله ای را که از تلمود آوردید قبول دارم: «از آغاز خلقت عالم، پادشاه ماشيح به دنيا آمد. زيرا (لزوم وجود او) حتي پيش از آنكه جهان آفريده شود، به ذهن (خداوند) خطور كرد.» مقام ولایت الهی بالاتر از مقام نبی است زیرا امام خود قرآن ناطق (به تعبیر امام علی) و خود عالی ترین محصول و نمونه از تربیت نبی بر انسانی مختار و بدون امتیاز دریافت وحی است. اوست که بدون هیچ امتیازی نهایت ظرفیت خلیفه الله را نشان میدهد. ماشیح، مسیحا و مهدی (مسح شده، مورد عنایت و هدایت شده) تقریبا هر سه به یک معنی هستند و نظر مشهور این است که بر امام زمان منطبق باشد. امام زمان، امام تمامی زمان ها است. او از ابعاد مادی مکان و زمان عبور کرده و حضوری به وسعت و اندازه نهایی یعنی به اندازه تمامی خمیره اولیه، نورالانوار، صوفیا و سپنتا مینو پیدا کرده است. اوست که نورالانوار شده اما در عین حال دیگران و تمامی رسولانی که به فنای لالله رسیده اند نیز به درجاتی در آن نور حضور دارند اما آن جایگاه اصلی از آن ولایت و آن موعود آخر الزمان است. هرچند حضرت محمد می فرمایند که "او شبیه ترین به من خواهد بود". اما تفاوت اینجاست که مهدی از نعمت وحی امتیازی و جبری بی بهره است و ارزش عظیم وجود او به همین است که به ما نشان دهد که به اختیار می توان به کجا رسید. چنانکه از همان پدربزرگ می تواند جعفر کذاب حاصل شود. جایی دیگر حضرت محمد از رضایت خود از مردم آخرالزمان و پس از ظهور صحبت می کنند که بی آنکه ایشان را دیده باشند و زمان ایشان را درک کرده باشند در بالاترین درجه از اتصال الهی قرار می گیرند و همین ارزش و جایگاه حکمت بالاختیار را نشان می دهد. به هر حال اثبات این نظر از بنده حقیر که راهی به آن عالم نورانی ندارم ممکن نیست. بسته به اینکه مرجع بحث را کلامی در نظر بگیریم، فلسفی فکر کنیم و یا عرفانی نظر دهیم نتیجه بحث متفاوت خواهد شد. که علمای بزرگ هم نظری یکسان ندارند. سپاس از شما و الله اعلم.
  • ۱۶:۱۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
    0 0
    ترکیب عناصرفلسفه ارسطویی با شخصیت پیامبر عظیم الشان اسلام پسندیده نیست
  • راقم ۱۶:۴۰ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
    0 1
    عمار عزیز! برادر گرامی! بنده شما را نمی شناسم ولی متن شما به ادب حضرت عالی و جست و جوگری حقایق گواهی می دهد. امیدوارم که به آن برسید. فقط یک سخن می گویم و مصدّع نخواهم شد. یک اشتباه رایج در خصوص ماشیح یعنی منجی همه ادیان وجود دارد. اغلب محققان شیعه، او را حضرت مهدی عج تصور کرده اند. ولکن از بشارات عهدین برمی آید که آن حضرت، یک «نبی» است. تحقیقات بنده به این نتیجه منتج شد که ماشیح موعود در واقع حضرت رسول الله ص است. اینکه گفتم، خلاصۀ یک کتاب است به نام «نصّ بشارات عهدین» که مقداری از آن نگارش شده. چندی قبل خلاصه ای از آن با عنوان ذیل در مشرق منتشر شد. سلامت باشید. «اگر امام علی(ع) خلیفۀ بلافصل بود...» http://www.mashreghnews.ir/fa/news/317512/%D8%A7%DA%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B9-%D8%AE%D9%84%DB%8C%D9%81%DB%80-%D8%A8%D9%84%D8%A7%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%A8%D9%88%D8%AF
  • ۱۷:۳۳ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
    0 0
    احیانا خلط موضوع نمی کنی؟! مطمئنی درست مطلب را فهمیدی؟!؟
  • مجتبی ۱۹:۱۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
    0 0
    من قصد جواب دادن ندارم. بعضی از دوستان گوشه ای از مطلب رو بیان کردن. فقط می خواستم بگم شرط ادب و حکمت و درایت این است که وقتی راجع به اهل بیت و نبی اکرم صلی الله علیهم اجمعین صحبت می کنید اگر چیزی را نیافته اید نگویید نیست، بگویید من نیافته ام؛ مخصوصا با سطح پایین مطالعه و قدرت استنباطی که شما دارید...
  • ۲۲:۳۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
    1 0
    فلسفه ارسطویی را ناصحیح معرفی کرده اند.
  • سید حسن ۰۰:۰۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۱
    1 0
    خیلی عالی بود. چشمم به خیلی از حقایق باز شد. مخصوصاً انتهای پارگراف اول خیلی زیبا بود: او صادر اول، عقل کل، نور جهان، واسطۀ فیض، خلیفة الله و ریسمان اتصال زمین و آسمان است. همۀ انبیاء محدود به زمان و مکان و قومیت خود هستند اما او رسول مطلق خدا است، برای همۀ زمان‌ها و همۀ مکان‌ها و برای همۀ انسان‌ها.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس