سال های قبل عموما فقط تیغ نقد دو گروه از منتقدان و رسانه ای ها بالای سر مسولان سینما و جشنواه سایه میانداخت چند نفری که مستقل بودند و منتقدانی که تشکیلاتی کار می کردند.این گروه عموما ازمدتی پیش ازجشنواره گارد حمله میگرفتند. اما از آنجا که روحیه همکاری و احساس مسئولیت با تمام مدیران سینمایی از شمقدری تا داد و بهشتی در آنها زیاد بود ناگزیر با جشنواره ها همکاری میکردند و مسولان جشنواره فارغ ار نوع نگاه منتقدان و گرایشات آنها مدیریت بخشی از جشنواره را به آنها میسپردند.
از اینجا به بعد همین گروه منتقدان هم دو دسته میشدند : اغلب آنها ( شاید حدود 70 درصد) به واسطه فشرده بودن کارها چنان درگیر کارهای اجرایی جشنواره و مسولیتی که قبول کرده بودند می شدند که اصلا دیگر وقت نقد پیگیرانه و جدی نمی یافتند و صرفا از بابت خالی نبودن عریضه نقدکی برچند فیلم مینوشتند و همین.
همین رویه ادامه داشت تا این که مدیر فرانسه دیده سینما بعد از بازکردن قفل خانه سینما و در حالی که شرایط مستعد تشویق و پاس داشت و آماده محبوبیت او بود کلید جشنواره فیلم را زد.
اما از اقبال بد ایوبی سال گذشته با بقیه سال ها فرق داشت. منتقدها انگار سرحال تر بودند. حتی چند گروه شده بودند و هرگروه مجدانه به دنبال اجرای دیدگاه گروه خود بود.اگر چه همان گروه سنتی مثل سال قبل و بعدش باز احساس تکلیف کرده و جزیی از ارکان جشنواه شده بودند اما حالا آنقدر منتقد جوان و جسور و غیر علاقمند به کار احرایی جشنواره آمده بو که آن جماعت سنتی در اقلیت قرار گرفته بودند.
در شرایطی که ایوبی از سینمای امید گفته بود و همه منتظر بودند تا جشنوارهای با فیلمهای امیدوار کننده و سپید ببینند ،حضور حجم انبوه فیلم های تلخ و سیاه مسولان سینمایی را واداشت تا دست کم شریکی برای خود بیابند. ادعای آنها این بود که دست کم نیمی از این فیلمها در دوره قبل ساخته شدهاند و این جشنواره ویترین فعالیتهای مدیران دولت تدبیر و امید نیست.از سوی دیگر آنقدر فیلم حاشیه دار و پرمساله در این جشنواره بود که اصل جشنواره را تحتالشعاع قرار داده بود.مسولان تا جلوی حواشی این فیلم که مثلا ایراد اخلاقی داشت را میگرفتند آن یکی فیلم که حامی فتنه بود شر میشد. با اینم یکی حرف میزدند،به آن یکی پیغام میدادند اما مگر درست میشد. بعضی فیلمها به قاعده ای پر مشکل بودند و چنان با صراحت ارزشها را به چالش کشیده بودند که نمیشد موضعی نگرفت. از سوی دیگر مدیران هم تمام انرژی شان صرف این جدلها میشد.
کار تا جایی پیش رفت که حتی برای اختتامیه یک خبر خندهدار و احمقانه دهان به دهان میچرخید: فلان گروه با 15 اتوبوس در راه برج میلادند و قرار است اگر فلان فیلمها جایزه بگیرند مراسم را بههم بریزند. اگرچه این شایعات هدف تخریبی داشت و احمقانه بودنش مشخص بود اما موید این نکته بود که حواشی بر متن غلبه پیدا کرده و موضوعیت جشنواره را تحت الشعاع قرار دادهاست.
شاید بداقبالی های کلید دار فرانسه دیده سینما در مراسم اختتامیه بود که تکمیل شد. وقتی وزیر ارشاد روی سن رفت و شروع کرد به صحبت کردن و ارائه آمار. تا اینجای ماجرا خوب بود اما وقتی بعد از حدود یک ربع ساعت در میان حرفهای جنتی سوت و کف زدنها شروع شد رییس قدبلند و اتوکشیده سینما بود که خود را خلع سلاحتر از همیشه میدید.
شاید همان وقت که داشت عرق از پیشانی میگرفت و سرتکان میداد بود که با خودش میگفت باید برنامهای بچینم که سال دیگر هیچکدام از این اتفاقات پیشآمد نکند. شاید تنها کاری که ایوبی در روز اختتامیه انجام داد و دست کم دلش را خنک کرد این بود که همانجا اعلام کند دبیر دوره آینده جشنواره هم رضاداد است – دبیری که همین دوره هم دبیر بود.
بعضیها میگفتند ایوبی خواسته تا با این انتصاب سرسختیاش را به رخ بکشد و نشان دهد که عقب نخواهد نشست.بعضی دیگر گمان میکردند اتفاقا خواسته تا همراهیش را نشان دهد.گروهی میگفتند او به واسطه عقب نشینیهای قبلیاش حالا یک گام بزرگ به جلو برداشته تا نشان دهد اهل تسلیم شدن نیست و ...خلاصه انواع و اقسام حدس و گمانها بود که مطرح میشد و هیچکس به ذهنش هم نمیرسید که کلیددار نمره شش ژان بارت ریز اتفاقات را در دفتر یادداشتش ثبت کرده و این انتصاب نتیجه منطقی همان اتفاقات ریزی است که او با با روان نویس آبی توی دفتر یادداشتش ثبت کرده است.
*ژان بارت نام خیابانی در فرانسه است که ساختمان شماره 6 آن خانهٔ فرهنگ ایران است و حجتاله ایوبی از تیرماه سال ۱۳۸۰، به مدت ۱۹۷۰ روز در جایگاه رایزن فرهنگی در این محل اقامت داشته است.