برای آنکه بفهمید که چطور مردم آمریکا در دام جنگهای بیپایان و دشمنان شیطانی همیشه حاضر افتادند، بهتر است به جنگ ویتنام و اینکه چطور برخلاف انتظار نخبگان حاکم مردم علیه جنگ بهپا خواستند نگاهی بیندازید.
درحقیقت، مدیریت ادراک در زمان دولت ریگان شروع شد، اما پس از آن به سیاست عادی دولتهای بعدی از جمله دولت باراک اوباما تبدیل شد. این سیاست بدنبال آن نیست تا مردم آمریکا را بصورت صادقانه در جریان وقایعی که در سراسر دنیا رخ میدهد قرار دهد، بلکه هدف این برنامه، مدیریت ادراک آنهاست. این مدیریت ادراک علیه روسیه و نقش این کشور در بحران اوکراین نیز اتفاق افتاده است. اما، برعکس، در سوریه و کمکهای آمریکا به نیروهای مخالف دولت حاکم بشکل دیگری نشان داده شده است.
شاید فکر کنید که مردم آمریکا سرانجام به مخالفت با این جنگهای بیپایان خواهند پرداخت، اما این همان جایی است که مدیریت ادراک وارد میشود و مردم آمریکا را گیج و سردرگم میکند. همیشه دغدغه دولت آمریکا این بوده است: چطور باید اقدامات دشمنان را به سیاهترین شکل ممکن نشان داد، درحالیکه تمامی گناهان را از دامن آمریکا پاک کرد. بیشتر این اقدامات از آژانس امنیت ملی امریکا نشات می گیرد، جاییکه چندین متخصص مشغول کار برای آلتدست قرار دادن مردم بااستفاده از تبلیغات و اطلاعات غلط هستند.
اسنادی که به تازگی منتشر شده است نشان می دهد که تا چه حد از پروژه تبلیغات با کمک کارگروههای ویژه برای برانگیختن مردم آمریکا استفاده شده است. مطابق با این اسناد، دولت ریگان قصد داشت در آمریکای مرکزی یعنی نیکارگوه و السالوادور مداخله نظامی انجام دهد، اما باید به روشی مردم آمریکا را با خود همراه میکرد چراکه آنها خاطره بدی از جنگ ویتنام داشتند. دولت ابتدا از قدرت روزنامه نیویورکتایمز استفاده کرد و با روزنامههایی که وقایع را افشاء میکردند برخورد کرد.
پس از این وقایع، دولت ریگان و در زمان فاش شدن ماجرای مک-فارلین، مصمم شد تا ساختار تبلیغات را به سیاست رسمی دولت تبدیل کند چراکه تا آن زمان قوانین فدرال مانع ازآن میشد که دولت مالیات را صرف تبلیغات داخلی نماید. به همین خاطر، دولت سعی کرد تا با استفاده از حامیان مالی ثروتمند نه تنها به مخاطبان خارجی بپردازد بلکه افکار عمومی مردم آمریکا را نیز تحت تاثیر قرار دهد.
بنابراین در سال 1983، ریگان قانون «مدیریت دیپلماسی عمومی متناسب با امنیت ملی» را امضاء و ابلاغ کرد. به همین منظور، وی گروه برنامهریزی ویژهای را در داخل شورای امنیت ملی شکل داده و سپس، سیستمی از کمیتههای بینآژانسی با هدف همکاری نزدیک با گروههای خصوصی وافرادی که در فعالیتهای لابی و تبلیغات کردن دخیل بودند ایجاد نمود.
موفقیت نهایی راهبرد تبلیغات ریگان در زمان ریاست جمهوری جورج بوش خود را نشان داد، زمانیکه بوش دستور دخالت نظامی آمریکا در جنگ عراق-کویت را صادر کرد. آگرچه صدام حسین مدتها قبل تمایل خود را برای عقب نشینی از کویت اعلام کرده بود و گورباچف رئیسجمهور اسبق شوری سابق نیز رایزنیهای خوبی برای پایان صلحآمیز جنگ انجام داده بود، اما بوش همچنان بر حمله نظامی اصرار داشت. استدلال وی این بود که آمریکا با بدست آوردن یک پیروزی ساده می تواند قدرت نظامی خود را به دنیا نشان داده و بدین وسیله لکه ننگ ویتنام را که حتی در ذهن جوانان آمریکا نیز وجود داشت را بزداید.
برغم آنکه حملات هوایی آمریکا خسارت و تلفات انسانی بسیاری را بر عراق وارد کرده بود و این کشور آماده خروج بیقید و شرط از کویت بود و علیرغم اینکه گورباچف و چند فرمانده ارتش آمریکا نقشههایی را برای برقراری آتشبس طراحی کرده بودند، اما بوش همچنان در فکر راهاندازی حمله زمینی به عراق بود تا رویای خود را محقق نماید. بنابراین، بوش و کلین پاول وزیرامورخارجه برای رهایی از فشارها و جلبنظر فرماندهان پیشنهاد عقبنشینی دو روزه عراق را دادند. آنها می دانستند که با وجود سیستم ضعیف کنترل- فرماندهی عراق عملاً این کار نشدنی است. پس از آنکه عراقیها در زمان مقرر موفق به عقبنشینی نشدند، حمله زمینی آغاز شد و آگرچه جمع کثیری از نیروهای عقبنشینی بودند، اما نیروهای ائتلاف آنها را تعقیب کرده و تعدادی زیادی از آنها را کشتند.
در روز 28 فوریه 1991، بوش پیروزی آمریکا در جنگ را رسماً اعلام کرد و موفق شد تا خاطره بد شکست در ویتنام را ازبین ببرد. در راستای سیاست مدیریت ادراک، به رسانههای آمریکایی دستور داده شد تا عکسهای فجیع این جنگ را نشان ندهند.
اگرچه استفاده از تبلیغات در صحنه داخلی بیش از سه دهه قبل توسط دولت ریگان شروع شد، اما این میراث امروز نیز برای مدیریت مردم آمریکا همچنان استفاده میشود. از این ابزار در دهه پیش در جنگ عراق و در این دهه در بحرانهای سوریه، لیبی، و اوکراین و همچنین اعمال تحریمهای اقتصادی علیه ایران و روسیه استفاده شده است.
اگرچه بسیاری از افرادی که تبلیغات داخلی را شروع کردند از دنیا رفتهاند، اما روشها و سازمانهای ایجاد شده توسط آنها هنوز وجود دارد. بعنوان مثال، بنیاد ملی دموکراسی که در زمان جورج بوش تاسیس شد، در زمان بحران اوکراین بسیار فعال بود.
طی این سه دهه از زمان شروع فعالیت ماشین تبلیغات در دولت ریگان، هر روز تعداد بیشتری از موسسات خبری آمریکایی با سیاست خارجی تهاجمی دولت آمریکا همگام میشوند و آن دسته از رسانههایی که با این جریان مقابله میکنند هر روز با مشکلات بیشتری از جانب دولت مواجه هستند.
ملاقات رابرت مرداک غول رسانه ای آمریکا با ریگان در کاخ سفید
امروز نیز پوشش رسانهای جنگ داخلی در سوریه و بحران اوکراین کاملاً در راستای خطوط تبلیغات وزارت امور خارجه ایالات متحده پیش میرود. دیگر نیازی نیست که تیمهای دیپلماسی عمومی دولت برای اعمال فشار بر سردبیران و بنگاههای خبری اعزام شوند. آنها از قبل تسلیم شدهاند. امپراطوری رسانهای روپرت مرداک بزرگتر از همیشه و کاملاً در اختیار نئومحافظهکاران است. نئومحافظهکاران بخشهای سردبیری و گزارش خارجی روزنامههای واشنگتنپست، نیویورکتایمز و بسیاری دیگر از رسانهها را تحت کنترل خود دارند. مثلاً، این رسانهها آنچنان در تقبیح ولادیمیر پوتین خوب عمل کردهاند که حتی یک آدم صادق نیز فریب حرفهای آنها را میخورد. رویای ریگان در مهار بنیادهای خصوصی و سازمانهای غیردولتی امروزه به واقعیت تبدیل شده است و صداهای آزاد آنها توسط جریانهای ارائهدهنده اطلاعات غلط خفه شده است.