به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، سردار محمد اسماعیل کوثری که در زمان جنگ تحمیلی یکی از فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله(ص) بوده است و اکنون نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی است درباره اخلاص و معنویت شهید حاج رضا دستواره گفت: در جریان عملیات «کربلا1» که در منطقه مهران سال 1365 انجام شد، برادر این سردار به شهادت رسید او در آن زمان سمت جانشینی لشکر 27 را داشت و پدر مادرش پیر بودند.
وی ادامه داد:از حاج رضا خواستیم که به تهران بازگردد تا مراسم ختم و خاکسپاری پیکر برادرش را برگزار کند. او پنج روز بعد به منطقه بازگشت وقتی پرسیدیم که چرا تا هفتم نماندی؟ جواب داد: «در بهشت زهرا(س) به همه کسانی که برسر مزار برادرم آمده بودند گفتم که قبر کنار برادرم برای من است آن را به هیچ کس جز خودم نمیدهید.» 10 روز پس از شنیدن این حرف از زبان خودش حاج رضا دستواره به شهادت رسید.
سردار کوثری هچنین درباره دست به یقه شدن شهید وراوینی با شهید حاج محمد ابراهیم توضیح داد: در جریان عملیات «کربلا5 »شهید علیرضا نوری که جانشین من در لشکر بود از من تقاضا کرد که به خط برود اما من به او اجازه نمیدادم چون معتقدم بودم باید در عقب خط مقدم بماند و کارهای هماهنگی گردانها را انجام بدهد.اما او با من دست به یقه شد و اصرار کرد که جلو برود و من موافق نبودم. علیرغم این که دو سال از من بزرگتر بود از من خواهش کرد و گفت:«قول میدهم فردا صبح به مقر بازگردم.» من به او اجازه دادم. شهید نوری به خط رفت و روز بعدش همان طور که گفته بود برمیگردم در حال بازگشت بود که روی پل کانال ماهی، ترکش موجب شهادت رانندهاش شد.او راننده را از پشت فرمان به صندلی بغل جابه جا میکند و خودش ماشین را به راه میاندازد اما کمتر از 20 متر بعد ماشین او مورد هدف قرار میگیرد و شهید علیرضا نوری نیز به شهادت میرسد.
این واقعه من را یاد دست به یقیه شدن شهید عباس وراوینی( قائم مقام لشکر 27 ) با حاج همت که فرمانده این لشکر بود انداخت. چرا که شهید وراوینی برای حضور در عملیات «والفجر4» می خواست به خط برود و شهید همت مخالفت می کرد. آن زمان وراوینی تازه از حج تمتع بازگشته بود. معتقد بود چون رئیس ستاد است باید در کنار نیروهایش باشد. بالاخره توانست شهید همت را قانع کند و همراه شهید خندان به ارتفاعات 1904 رفت و در منطقه «پنجوین» براثر اصابت ترکش خمپاره، نیمه شب دوشنبه ۲۸ آبانماه ۱۳۶۲ به شهادت رسید. بدون شک این شهادتطلبی هانشان از تعهد و صداقت فرماندهان دارد که در شرایط بسیار دشوار تاریخ ایران این چنین می خواهستند در کنار نیروهایشان باشند تا با اخلاص خدمت وظیفه کنند.
سردار کوثری در پایان اشارهای به چگونگی حضور شهید محسن چراغی در جبهه کرد و یادآور شد: پس از انجام عملیات «کربلای 5» آمدند دنبالم و گفتند که خانواده شهید چراغی با شما کار دارند. ابتدا گمان کردم که خانواده شهید چراغی که فرمانده لشکر بود را میگویند، اما این گونه نبود چرا که این شهید که از رزمندگان لشکر 27 بود عمویش آمده بود تا به وصیت نامه برادرزادهاش عمل کند و پیکر او را به تهران بیاورد.
شهید چراغی فقط 16 سال داشت اما این شناسنامهاش را دست کاری کرده بود و به جبهه آمده بود این رزمنده با سن کم وصیت کرده بود تا در صورتی که شهید شود پدرش حسینهای در مقرلشکر بسازد از آن جایی که در پادگان «دو کوهه» لشکرهای 10 سیدالشهدا و 27 محمد رسول الله برای خودشان حسینیه داشتند؛ تصمیم گرفتیم که این حسینیه در اردوگاه «کرخه» ساخته شود از همین رو عموی شهید را با فرمانده گردان «انصار الرسول» آشنا کردم و حسینه با خرج این شهید ساخته شد.
فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص) در دوران دفاع مقدس خاطرهای از شهیدان دستواره، ورامینی ، علیرضا نوری و چراغی گفت که تاکنون کمتر روایت شده است.