گروه فرهنگی مشرق - روبرو گردیدن با تاریخ هنر و ارائه مفهومی معین از امر هنر و چگونگی تحقق آن فراز و فرود خاص خود را داشت. از آرنولد هاورز که هنرمندان را مستعمران صاحبان قدرت می دانست و انگیزه های آفرینش آثار هنری را از مصر باستان تا کنون تنها برای جلب توجه نزد پادشاهان و کسب ثروت تلقی می کرد تا کانت و کروچه که مفهوم زیبایی شناسی را امری ذهنی در نزد فرد می انگاشتند و یا ویکتور هوگو که با برداشت به ظاهر ایدئولوژی گریز، هنر را تنها برای هنر می طلبید.
تا انواع و اقسام برداشت های مدرنیستی و پست مدرنیستی در قرن بیستم و بیست یکم که هنر را در صور و ظواهر و اشکال محدود نمود، این تعبیر از امام راحل را باید برگی از تاریخ دانست که "هنـرى زیبـا و پاک است که کـوبنـده سـرمایه دارى مـدرن و کمـونیسـم خـونآشـام و نـابـود کننـده اسلام رفـاه و تجمل ، اسلام التقاط ، اسلام سازش و فـرومایگـى ، اسلام مـرفهیـن بـى درد و در یک کلمه اسلام آمریکایـى باشـد. هنر در مـدرسه عشق ، نشان دهنده نقاط کـور و مبهم معضلات اجتماعى ، اقتصادى ، سیاسى ، نظامى است. هنر در عرفـان اسلامـى تـرسیـم روشـن عدالت و شـرافت و انصـاف و تجسیـم تلخکامـى گرسنگان مغضـوب قدرت و پـول است. هنر در جایگاه واقعى خود ، تصویر زالوصفتانى است که از مکیدن خـون فرهنگ اصیل اسلامى ، فرهنگ عدالت و صفا لذت مـى برنـد. تنها به هنرى بایـد پرداخت که راه ستیز بـا جهانخـواران شـرق و غرب و در رإس آنان آمـریکا و شوروى را بیاموزد. " (از بیانات حضرت امام (ره) در 30 / 6/ 67)
اگر فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو و یا ابن سینا و فارابی را جست و جو گران در ذات هنر بدانیم اندیشه امام راحل نمایانگر نسبت هنر در تمدن مدرن است. مهمترین ویژگی این نسبت گذار از ایدئولوژی است که هنر دو قطب ایدئولوژیک جهان یعنی لیبرالیسم و کمونیسم را مورد هدف قرار می دهد. مسئله اصلی اینجاست که صورت تعالی یافته هنر را در کدام وجه آن می توان جست و جو نمود. حضرت امام دقیقا آن هنری را موجب تعالی و قرب حق می دانند که مسیر مبارزه با واقعیت گریزی ایدئولوژیک را بپیماید. هنری که مبارزه در مسیر آزادی از نفس اماره حرکت کند. صورت آرمانی هنر در اندیشه امام راحل مصادیق اسلامی آن است. ویژگی دیگر این هنر اجتناب از عقلانیت زدگی تجربی مدرن، احساس گرایی سودازده ی رومانتیسم و ناامیدی ابسورد هنر پس از جنگ بین الملل و یا هنر مدرنیسم است. هنر دینی و اسلامی در اندیشه حضرت امام با هنر دینی در سده میانه (قرون وسطی) تمدن غرب نیز تفاوت ماهوی دارد هنر قرون وسطی در جدال مابین محافظه کاری دنیوی گریز کلیسا و فرمایشی بودن امر هنر در نزد اشرافیت (مثل دربار شارلمانی) نزدیک به کلیسا بسر می برد.
در واقع هنر در طول تاریخ تمدن غرب از غرب یونان باستان که در آن هنرمندان در خدمت اشرافیت زمین دار بودند و در دوره ی هلنیسم به خدمت اشرافیت نوپا در آمدند، تا غرب قرون وسطی که کلیسا اساسا هنر را عنصری بدرد نخور تلقی می نمود و با اسلوب های خشک و منجمد آن را تنزل داده بود و همچنین غرب مدرن و پست مدرن که هنر و هنرمند را وابسته ی بنگاه های سرمایه داری نمود، از التزام سیاسی و اقتصادی قدرت رهایی نیافت. لذا تلقی نیست انگارانه از هنر در تمدن غرب آن را هیچگاه در مسیر تقرب به حق قرار ندارد. اما در مقابل نوعی طغیان علیه این نیست انگاری را در زبانی شوریده حال پدید آورد که از ابتدا در اندیشه هراکلیتوس، نیچه، هولدرلین و ... می توان یافت که اگر بتوان نام آن شعر گذاشت.
هنر غرب در عین میل به آزادگی لیبرال – بورژوایی در همه حال وابسته به سرمایه داری بود. به عنوان مثال میکل آنژ مستقیما در استخدام خانواده ی مدیسی بود و یا بوکاچیو به طور مستقیم از دستگاه پاپ پول می گرفت تا خواست آنان را براورده سازد .فرانسیس گویا مستقیما از دربار چارلز چهارم حقوق می گرفت و حمایتی که حکومت کمون فرانسه از نقاشان امپرسونیستی چون سیسلی ، مانه و .. می نمود تاثیر بسزایی در آینده ی این مکتب داشت. از سویی دیگر هیچگاه نمی توان حمایت گراند لژ فراماسونری از شخصیت هایی چون پابلو پیکاسو را فراموش نمود این مثال در کنار صدها مثال دیگر که آرنولد هاورز در کتاب تاریخ اجتماعی هنر به آن پرداخته گویای این امر می باشد که هنر وسیله ی صاحبان قدرت بوده و هست.
در ایران نیز چنین بود هیچگاه نمی توان حمایت شخصیت های ماسونی چون علی وکیلی ، سعید نفیسی و خان بابا معتضدی در شکل گیری سینما در ایران را کتمان نمود به طور کلی ورود سینما به ایران همزمان با آغاز پروژه ی ماسونی مدرنیزاسیون بود. حقوقی که بسیاری از شاعران به اصطلاح آزادی خواه جریان روشنفکری از دربار می گرفتند شخصیت هایی چون هدایت و چوبک که مستقیم با سیاستمداران متمول رابطه داشتند و مورد حمایت آنان بودند اینها جملگی نمایانگر وابستگی هنر نیست انگار است.
اما امام راحل هنر را عین تعهد می دانست تعهدی که دیگر معطوف قدرت نیست بلکه معطوف ذات حق طلب انسان در مقام بندگی ولایت الهی می باشد .پارادایمی که هنر مورد نظر امام راحل در آن قرار دارد بسیار به هنر عرفانی نزدیک است اما ایشان سعی دارند با اضافه نمودن وجوه اجتماعی – اقتصادی و حتی مفهوم طبقه نوعی تعهد به مسئله تاریخ را به وجود آورند لذا هنر مورد نظر امام راحل صراحتا از سیر تاریخی زیبایی شناسی رومانتیک هگلی و همچنین هنر سندیکایی و فرمایشی کمونیسم عبور می کند ایشان به درستی به فردانگاری بورژوایی هنر اشرافی و به جمع انگاری سکولاریستی – اومانیستی ایدئولوژی مارکسیسم نه می گویند و هنر مورد نظر شان را در مسیر حقیقت طلبی ذاتی انسان قرار می دهد.
دو قطب ایدئولوژیک جهان یعنی لیبرالیسم و کمونیسم متقابلا برای سیاست های فرهنگی – هنری خود مانیفست هایی پدید آوردند مثلا حمایت شوروی از رئالیسم – سوسیالیستی و فیلمسازانی چون آیزنشتاین و همچنین دستگاه عظیم فرهنگی لیبرالیسم که قطب هایی چون هالیوود را پدید آورد و به بسیاری از رمان نویسان همچون جورج اورول و یا آرتور کویستلر حقوق داد تا علیه شوروی رمان بنویسند جملگی خبر از درگیری این دو قطب در حیطه ی تهاجم فرهنگی است.
لیبرالیسم یقینا هیچ وجهی از اخلاق را برای هنر قائل نیست، اسکار وایلد در مقدمه رمان "تصویر دوریان گری" می نویسد "چیزی به عنوان کتاب اخلاقی یا غیر اخلاقی وجود ندارد " این همان تعبیری ست که چندی پیش از سوی سیاستمداران معتدل در جمع هنرمندان مطرح گردید و این بدون تعارف در تضاد با اندیشه حق طلبانه امام راحل در نسبت با هنر قرار دارد . آن هنری که پس از جنگ بین الملل به طور مستقیم به فرم زدگی روی آورد و هنر را اساسا خالی از محتوی و تنها ظاهری در نسبت با خود دانست منتسب به لیبرالیسم بود و این جریان که با حمایت بنگاه های سرمایه داری پس از جنگ پیوند داشت هنر را اساسا عاری از هر گونه جهت گیری می دانست در حالی که آشکارا از لیبرالیسم تغذیه می شد.
اما هنر انقلاب اسلامی به تعبیر مرحوم مدد پور برای دفاع از حق و عدالت و اثبات حقیقت ظهور بروز پیدا می کند پس این هنر کاملا مرزی دارد که در آن ارزشی بودن ملاک است آنان که خواهان برداشتن مرزها هنر ارزشی و غیر ارزشی هستند تکرار کننده ی حرف های نخ نمای رولان بارت و آلبر کامو در جریان حامی نئولیبرالیسم فرهنگی فرانسه در دهه 60 و 70 میلادی می باشند این اشخاص با ایدئولوژیک دانست تعهد ادبی ژان پل سارتر هنر را عنصری آزاد تلقی می نمودند و هر گونه گرایشات نقادانه ی هنر را که معطوف به سرمایه داری بود نوعی ایدئولوژی می پنداشتند و چون تنها مارکسیسم بود که ایدئولوژی بود آن را تقبیح می نمودند. بارت، کامو و مارلو از هنر آزاد سخن می گفتند و مستقیما از دولت نئولیبرال دوگل حقوق می گرفتند این چهره دوگانه هنر به مثابه هنر است.
هنر انقلاب اسلامی تنها در مسیر مبارزه علیه بی عدالتی ست که جان تازه می گیرد و هنرمند انقلابی باید بینش شناخت کانون بی عدالتی را داشته باشد. با جزئی اندیشی و تصویر کردن ظهورات و معلولات نمی توان قلب سرمایه داری شبه مدرن و سکولار را که کانون بی عدالتی ست هدف گرفت متاسفانه ما در عرصه ی جنگ تمام عیار فرهنگی نه تنها سپاه خود را هنوز متحد نکرده ایم بلکه بسیاری از متولیان فرهنگی کشور عرصه را برای نفوذ فرهنگ اسارت بار مهاجم غرب آنچنان گسترده اند که حتی مسبب این تهاجمات نیز می گردند و این مخالف آرمان های انقلاب اسلامی است امام راحل دقیقا در برابر همین تهاجم قیام نمودند و انقلاب اسلامی رستاخیزی برای مبارزه با همین استحاله بی تاریخ غرب زدگی بود اما گویا عده ای در تلاش برای تن سپردن به این مسخ نابود گر اند.
تا انواع و اقسام برداشت های مدرنیستی و پست مدرنیستی در قرن بیستم و بیست یکم که هنر را در صور و ظواهر و اشکال محدود نمود، این تعبیر از امام راحل را باید برگی از تاریخ دانست که "هنـرى زیبـا و پاک است که کـوبنـده سـرمایه دارى مـدرن و کمـونیسـم خـونآشـام و نـابـود کننـده اسلام رفـاه و تجمل ، اسلام التقاط ، اسلام سازش و فـرومایگـى ، اسلام مـرفهیـن بـى درد و در یک کلمه اسلام آمریکایـى باشـد. هنر در مـدرسه عشق ، نشان دهنده نقاط کـور و مبهم معضلات اجتماعى ، اقتصادى ، سیاسى ، نظامى است. هنر در عرفـان اسلامـى تـرسیـم روشـن عدالت و شـرافت و انصـاف و تجسیـم تلخکامـى گرسنگان مغضـوب قدرت و پـول است. هنر در جایگاه واقعى خود ، تصویر زالوصفتانى است که از مکیدن خـون فرهنگ اصیل اسلامى ، فرهنگ عدالت و صفا لذت مـى برنـد. تنها به هنرى بایـد پرداخت که راه ستیز بـا جهانخـواران شـرق و غرب و در رإس آنان آمـریکا و شوروى را بیاموزد. " (از بیانات حضرت امام (ره) در 30 / 6/ 67)
اگر فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو و یا ابن سینا و فارابی را جست و جو گران در ذات هنر بدانیم اندیشه امام راحل نمایانگر نسبت هنر در تمدن مدرن است. مهمترین ویژگی این نسبت گذار از ایدئولوژی است که هنر دو قطب ایدئولوژیک جهان یعنی لیبرالیسم و کمونیسم را مورد هدف قرار می دهد. مسئله اصلی اینجاست که صورت تعالی یافته هنر را در کدام وجه آن می توان جست و جو نمود. حضرت امام دقیقا آن هنری را موجب تعالی و قرب حق می دانند که مسیر مبارزه با واقعیت گریزی ایدئولوژیک را بپیماید. هنری که مبارزه در مسیر آزادی از نفس اماره حرکت کند. صورت آرمانی هنر در اندیشه امام راحل مصادیق اسلامی آن است. ویژگی دیگر این هنر اجتناب از عقلانیت زدگی تجربی مدرن، احساس گرایی سودازده ی رومانتیسم و ناامیدی ابسورد هنر پس از جنگ بین الملل و یا هنر مدرنیسم است. هنر دینی و اسلامی در اندیشه حضرت امام با هنر دینی در سده میانه (قرون وسطی) تمدن غرب نیز تفاوت ماهوی دارد هنر قرون وسطی در جدال مابین محافظه کاری دنیوی گریز کلیسا و فرمایشی بودن امر هنر در نزد اشرافیت (مثل دربار شارلمانی) نزدیک به کلیسا بسر می برد.
در واقع هنر در طول تاریخ تمدن غرب از غرب یونان باستان که در آن هنرمندان در خدمت اشرافیت زمین دار بودند و در دوره ی هلنیسم به خدمت اشرافیت نوپا در آمدند، تا غرب قرون وسطی که کلیسا اساسا هنر را عنصری بدرد نخور تلقی می نمود و با اسلوب های خشک و منجمد آن را تنزل داده بود و همچنین غرب مدرن و پست مدرن که هنر و هنرمند را وابسته ی بنگاه های سرمایه داری نمود، از التزام سیاسی و اقتصادی قدرت رهایی نیافت. لذا تلقی نیست انگارانه از هنر در تمدن غرب آن را هیچگاه در مسیر تقرب به حق قرار ندارد. اما در مقابل نوعی طغیان علیه این نیست انگاری را در زبانی شوریده حال پدید آورد که از ابتدا در اندیشه هراکلیتوس، نیچه، هولدرلین و ... می توان یافت که اگر بتوان نام آن شعر گذاشت.
هنر غرب در عین میل به آزادگی لیبرال – بورژوایی در همه حال وابسته به سرمایه داری بود. به عنوان مثال میکل آنژ مستقیما در استخدام خانواده ی مدیسی بود و یا بوکاچیو به طور مستقیم از دستگاه پاپ پول می گرفت تا خواست آنان را براورده سازد .فرانسیس گویا مستقیما از دربار چارلز چهارم حقوق می گرفت و حمایتی که حکومت کمون فرانسه از نقاشان امپرسونیستی چون سیسلی ، مانه و .. می نمود تاثیر بسزایی در آینده ی این مکتب داشت. از سویی دیگر هیچگاه نمی توان حمایت گراند لژ فراماسونری از شخصیت هایی چون پابلو پیکاسو را فراموش نمود این مثال در کنار صدها مثال دیگر که آرنولد هاورز در کتاب تاریخ اجتماعی هنر به آن پرداخته گویای این امر می باشد که هنر وسیله ی صاحبان قدرت بوده و هست.
در ایران نیز چنین بود هیچگاه نمی توان حمایت شخصیت های ماسونی چون علی وکیلی ، سعید نفیسی و خان بابا معتضدی در شکل گیری سینما در ایران را کتمان نمود به طور کلی ورود سینما به ایران همزمان با آغاز پروژه ی ماسونی مدرنیزاسیون بود. حقوقی که بسیاری از شاعران به اصطلاح آزادی خواه جریان روشنفکری از دربار می گرفتند شخصیت هایی چون هدایت و چوبک که مستقیم با سیاستمداران متمول رابطه داشتند و مورد حمایت آنان بودند اینها جملگی نمایانگر وابستگی هنر نیست انگار است.
اما امام راحل هنر را عین تعهد می دانست تعهدی که دیگر معطوف قدرت نیست بلکه معطوف ذات حق طلب انسان در مقام بندگی ولایت الهی می باشد .پارادایمی که هنر مورد نظر امام راحل در آن قرار دارد بسیار به هنر عرفانی نزدیک است اما ایشان سعی دارند با اضافه نمودن وجوه اجتماعی – اقتصادی و حتی مفهوم طبقه نوعی تعهد به مسئله تاریخ را به وجود آورند لذا هنر مورد نظر امام راحل صراحتا از سیر تاریخی زیبایی شناسی رومانتیک هگلی و همچنین هنر سندیکایی و فرمایشی کمونیسم عبور می کند ایشان به درستی به فردانگاری بورژوایی هنر اشرافی و به جمع انگاری سکولاریستی – اومانیستی ایدئولوژی مارکسیسم نه می گویند و هنر مورد نظر شان را در مسیر حقیقت طلبی ذاتی انسان قرار می دهد.
دو قطب ایدئولوژیک جهان یعنی لیبرالیسم و کمونیسم متقابلا برای سیاست های فرهنگی – هنری خود مانیفست هایی پدید آوردند مثلا حمایت شوروی از رئالیسم – سوسیالیستی و فیلمسازانی چون آیزنشتاین و همچنین دستگاه عظیم فرهنگی لیبرالیسم که قطب هایی چون هالیوود را پدید آورد و به بسیاری از رمان نویسان همچون جورج اورول و یا آرتور کویستلر حقوق داد تا علیه شوروی رمان بنویسند جملگی خبر از درگیری این دو قطب در حیطه ی تهاجم فرهنگی است.
لیبرالیسم یقینا هیچ وجهی از اخلاق را برای هنر قائل نیست، اسکار وایلد در مقدمه رمان "تصویر دوریان گری" می نویسد "چیزی به عنوان کتاب اخلاقی یا غیر اخلاقی وجود ندارد " این همان تعبیری ست که چندی پیش از سوی سیاستمداران معتدل در جمع هنرمندان مطرح گردید و این بدون تعارف در تضاد با اندیشه حق طلبانه امام راحل در نسبت با هنر قرار دارد . آن هنری که پس از جنگ بین الملل به طور مستقیم به فرم زدگی روی آورد و هنر را اساسا خالی از محتوی و تنها ظاهری در نسبت با خود دانست منتسب به لیبرالیسم بود و این جریان که با حمایت بنگاه های سرمایه داری پس از جنگ پیوند داشت هنر را اساسا عاری از هر گونه جهت گیری می دانست در حالی که آشکارا از لیبرالیسم تغذیه می شد.
اما هنر انقلاب اسلامی به تعبیر مرحوم مدد پور برای دفاع از حق و عدالت و اثبات حقیقت ظهور بروز پیدا می کند پس این هنر کاملا مرزی دارد که در آن ارزشی بودن ملاک است آنان که خواهان برداشتن مرزها هنر ارزشی و غیر ارزشی هستند تکرار کننده ی حرف های نخ نمای رولان بارت و آلبر کامو در جریان حامی نئولیبرالیسم فرهنگی فرانسه در دهه 60 و 70 میلادی می باشند این اشخاص با ایدئولوژیک دانست تعهد ادبی ژان پل سارتر هنر را عنصری آزاد تلقی می نمودند و هر گونه گرایشات نقادانه ی هنر را که معطوف به سرمایه داری بود نوعی ایدئولوژی می پنداشتند و چون تنها مارکسیسم بود که ایدئولوژی بود آن را تقبیح می نمودند. بارت، کامو و مارلو از هنر آزاد سخن می گفتند و مستقیما از دولت نئولیبرال دوگل حقوق می گرفتند این چهره دوگانه هنر به مثابه هنر است.
هنر انقلاب اسلامی تنها در مسیر مبارزه علیه بی عدالتی ست که جان تازه می گیرد و هنرمند انقلابی باید بینش شناخت کانون بی عدالتی را داشته باشد. با جزئی اندیشی و تصویر کردن ظهورات و معلولات نمی توان قلب سرمایه داری شبه مدرن و سکولار را که کانون بی عدالتی ست هدف گرفت متاسفانه ما در عرصه ی جنگ تمام عیار فرهنگی نه تنها سپاه خود را هنوز متحد نکرده ایم بلکه بسیاری از متولیان فرهنگی کشور عرصه را برای نفوذ فرهنگ اسارت بار مهاجم غرب آنچنان گسترده اند که حتی مسبب این تهاجمات نیز می گردند و این مخالف آرمان های انقلاب اسلامی است امام راحل دقیقا در برابر همین تهاجم قیام نمودند و انقلاب اسلامی رستاخیزی برای مبارزه با همین استحاله بی تاریخ غرب زدگی بود اما گویا عده ای در تلاش برای تن سپردن به این مسخ نابود گر اند.
مسعود قدیمی