آیا این سطح از پیش‌رفت در توان دفاعی یک کشور که روزی 192 فروند از انواع هواپیماهای جنگنده و بمب‌افکن به راحتی وارد مرزهای هوایی‌اش می‌شدند و تمام مهمات خود را خالی می‌کردند و با سلامت به کشور خود بازمی‌گشتند، اما امروز پهپادهای رادارگریز دشمن اجازه و امکان ورود به این سرزمین را ندارند «توسعه‌یافتگی» محسوب می‌شود یا نه؟

گروه جنگ نرم مشرق- «در آغاز جنگ، نیروی هوایی ارتش عراق با 192 فروند هواپیمای میگ، سوخو و توپولُف و در سه موج، حملات متوالی و شدیدی را به پایگاه‌های هوایی و فرودگاه‌های ایران اجرا کرد. جز یک هواپیمای بمب‌افکن سنگین توپولفِ 16 که در منطقه سرپل ذهاب سرنگون شد هواپیماهای دیگر عراق سالم به پایگاه‌هایشان برگشتند.

معلوم نیست چرا پایگاه‌های موشکی هاگ ایران که ستون فقرات قدرت دفاع هوایی ایران را شکل می‌دادند در آن‌هنگام فعال و آماده جنگ نبودند. البته در این حملات هواپیماهای جنگی ایران آسیب چندانی ندیدند، اما اثر روانی این حملات بیشتر از تاثیر واقعی آن در غیر فعال کردن پایگاه‌های هوایی ایران بود.»

این‌ها جملاتی است که دکتر حسین اعلایی در کتاب «روند جنگ ایران و عراق» در مورد شرایط و وضعیت جنگ در آن برهه، یعنی شهریور سال 1359 بیان کرده است. با خواندن این جملات سؤالی به خاطر انسان متبادر می‌شود که چه‌گونه ممکن است پس از گذشت 34 سال از آن تاریخ، یک کشور به سطحی از آمادگی و قدرت دفاعی برسد که دقیقاً در ابتدای شهریور سال 1393 ورود یک پهباد جاسوسیِ رادارگریز را -که از مرزهای شمالی وارد کشور شده- به مدت حدود 40 دقیقه ره‌گیری کند تا در زمان مناسب منهدم سازد؟ و در 13 بهمن‌ماه همین سال ماهواره‌ی فجر را به فضا پرتاب کند؟ این‌که چه‌گونه ممکن است این اتفاقات بیفتد را رهبری معظم انقلاب در مواضع مختلف شرح و توضیح داده‌اند.

محل بحث این نوشته طرح یک پرسش است که آیا این سطح از پیش‌رفت در توان دفاعی یک کشور که روزی 192 فروند از انواع هواپیماهای جنگنده و بمب‌افکن به راحتی وارد مرزهای هوایی‌اش می‌شدند و تمام مهمات خود را خالی می‌کردند و با سلامت به کشور خود بازمی‌گشتند، اما امروز پهپادهای رادارگریز دشمن اجازه و امکان ورود به این سرزمین را ندارند «توسعه‌یافتگی» محسوب می‌شود یا نه؟ مگر در پارادایم فکری توسعه‌خواهان، توسعه‌یافتگی درنهایت نباید به افزایش قدرت ملی منجر شود[1]؟ و مگر غیر از این است که توان بازداری از تجاوزات سرزمینی دشمنان و پیش‌رفت‌های علمی منجر به افزایش قدرت ملی می‌شود؟ پس چرا مدعیان توسعه در کشور باز هم مطلوب خود را در خارج مرزها جست‌وجو می‌کنند؟ و پیوستن به مدارهای بین‌المللی و فازهای جهانی‌سازی را دروازه‌ی ورود به توسعه می‌دانند؟ چرا فقط ارتباط با جهانِ غرب و کشورهای تابع جهانی‌سازی شرط توسعه‌یافتگی قلمداد می‌شود؟ اقتداری که مدعیان توسعه از ارتباط با کشورهایی مانند عربستان، عمارات، ترکیه و... طلب می‌کنند چه‌قدر می‌تواند امنیت ملی ایران را تأمین کند؟ مگر اقتدار ملی‌ای که امروز در کشور وجود دارد حاصل ارتباطات بین‌المللی است که علت‌العلل ناكارآمدي در ايران، فقدان ارتباطات بين‌المللي خوانده مي‌شود؟ و مگر كشور عربستان به عنوان یک کشور فعال در عرصه‌ی روابط بین‌المللی در ورود پهپاد اسرائيلي به حريم هوايي ايران كمك نكرد؟ و مگر ترکیه به‌عنوان یکی از حامیان تروریسم در سوریه مطرح نبود؟ پس باز هم اصالت سیاست خارجیِ منطقه‌ای ما باید به ارتباط با کشورهایی چون عربستان، کویت، امارات و ترکیه داده شود؟ این که ضدِ منافع ملی عمل خواهد کرد!

برای درک صحیحِ فرآیند توسعه در ایران، باید متخصصان و صاحبان این عرصه بدانند که پیش‌رفت و توسعه‌ی ایران، متأثر از انقلاب اسلامی، واجد پارادایم دیگری است که عرصه‌ی تفکرات بین‌المللی موجود را رقیب خود می‌شمارد؛ این پارادایم خود را عهده‌دار ساخت تمدن نوینی می‌داند که محصولش بیداری اسلامی در کشورهای آسیایی و شمال آفریقاست؛ محصولش شکست اسرائیل در 4 جنگ تمام عیار در منطقه‌ی کوچکی به نام باریکه‌ی غزه و جنوب لبنان است[2]؛ محصول دیگرش اداره‌ی ژئوپلتیک منطقه در زمان تسلط تروریست‌هایی چون داعش، النصره و... بر سوریه و عراق است. البته به فهرست این محصولات می‌توان نمونه‌های مختلفی را در حوزه‌های دیگر هم اضافه کرد که محل طرح این نوشته نیست؛ چراکه این پیش‌رفت‌های انقلابی را هم رهبری معظم به دفعات شمرده و شرح داده‌اند.

هدف این نوشته تمایز بین دو پارادایم در فرآیند توسعه‌ی یک کشور یا یک نظام تمدنی است. این‌که اصالت با «روابط انقلابی» باشد یا «روابط بین‌المللی»، ساختارِ فرآیند این دو پارادایم را از یک‌دیگر تفکیک می‌کند. اصالت «روابط بین‌المللی» کار انسان را به اجلاس داوس می‌کشاند؛ جایی‌که نخبگان ثروت و قدرت برای آینده‌ی جهان برنامه‌ریزی می‌کنند که چگونه جهانی‌سازی را با کیفیت بهتری رقم بزنند. اما اصالت «روابط انقلابی» جهان اسلام را دعوت به وحدت می‌کند و نامه‌ی سرگشاده‌ای هم به جوانان غربی می‌نویسد تا در این بحبوحه‌بازار اسلام‌های قلابی، حرف اسلامِ انقلابی گم نشود و آن هدف زرّین، زنگار نگیرد که: «ما به دنبال ساخت تمدن نوین اسلامی هستیم.»

توسعه‌ی غربی به‌عنوان هدفِ پارادایم اول، -یعنی «روابط بین‌المللی»- شناخته می‌شود که، با سابقه‌ی تئوریک و تجربه‌ی عملی که در جهان دارد، فرآیند جهانی‌سازی[3] را در قرنِ جدید به وجود آورده، جهانی بدون مرز ساخته و ابرطبقه‌ای حاکم بر ثروت جهانی درست کرده، جنگ‌هایی با چند میلیون کشته برای بشریت به ارث گذاشته و فهرستی بلندبالا از افتضاحات تمدنی را به بار آورده است؛ البته هواپیماهای فرست کلس[4] هم ساخته و مظاهر تمدنی را در عصر حاضر پدید آورده.

با تمام این‌ها این پارادایم در حال حاضر تنها یک نقیض می‌تواند داشته باشد؛ نقیضی که هدفش نه «توسعه» که «تعالی» و ریشه‌اش نه در اومانیسم که در بنیان‌های الهی، وحیانی و غیب‌باور است؛ و پرچمش به دوش انقلابی نوپا چون انقلاب ایران و اُفقش، ساخت تمدنی اسلامی.



[1]. مبانی توسعه‌ی پایدار در ایران- جواد اطاعت-نشر علم-چاپ یکم (1392)

[2]. جنگ‌های موسوم به 33، 22، 8 و 51 روزه.

[3] .Globalization

[4]. First Class

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • بسیجی آزاده جانباز ۱۸:۰۴ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۶
    0 0
    سلام. تمامی پیشرفتهای کشور درهمه زمینه ها مدیون روحیه انقلابی و خودباوری جوانان ومردان غیرتمندیست که به ولایت فقیه و منویات حضرت امام(ره)و رهبرمعظم انقلاب ایمان داشته و می دانند و می دانستند روابط بین الملل و اعتماد به غرب به معنای کنارگذاشتن خودباوری و خوداتکاییست. روحیه انقلابی، ولایتمداری، فرهنگ جهادوایثاروشهادت و کاروتلاش بی وقفه می تواندضامن استقلال و آزادی و ثبات جمهوری اسلامی باشد. این که به خارج تکیه کنیم و به غربیها امید ببندیم به معنای عدول ازآرمانها و باورهای انقلابی و خط امام و رهبری و بی توجهی به خون شهداست.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس