خفته در خاك سومار
علي يكي از همان سربازان در قنداق امام خميني بود كه در ششمين روز از تير ماه 1342 در روستاي سله بن به دنيا آمد تا ياريگر امام زمان خويش باشد. فرزندي نورس كه ميدانست پيشانياش به مهر شهادت مزين شده است.
علي 12 سال بيشتر نداشت كه غم بيمادري بر دلش نشست. او براي هميشه بهترين يار و ياورش را از دست داد. از دست دادن مادري مهربان و دلسوز، داغ سنگين و مصيبت بزرگي بود كه او را از ادامه تحصيل باز داشت. علي كه براي ادامه تحصيل به فيروزكوه رفته بود، به ناچار به روستاي سله بن بازگشت و به كسب و كار مشغول شد.
بعد از مدتي براي يافتن كار راهي تهران شد و به كار خياطي پرداخت تا بتواند رزق حلالي كسب و با آن امرار معاش كند. علي همزمان با اوجگيري انقلاب اسلامي با آنكه در سن نوجواني بود، همانند آحاد مردم در تظاهرات و راهپيماييها عليه استبداد پهلوي شركت ميكرد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در كميتههاي محلي انقلاب اسلامي در سطح شهر و روستا به پاسداري از دستاوردهاي انقلاب تازه پيروز ملت ايران پرداخت و همدوش ساير جوانان روستا در حفاظت و تأمين امنيت روستا اهتمام داشت.
وي روزها به كسب و كار و شبها به پاسداري و نگهباني مشغول بود. با فرمان حضرت امام و شكلگيري جهاد سازندگي، شهيد علي آهنگر به خيل جهادگران پيوست و به ياري كشاورزان منطقه شتافت. او پس از چند سال فعاليت در جهاد سازندگي به محض تشكيل بسيج محلي به عضويت پايگاه مقاومت بسيج روستا در آمد. با شروع جنگ تحميلي علي جهاد و رزمندگي و حضور در صحنههاي نبرد را افتخاري بزرگ براي خود بر ميشمرد وچون جوانان ايراني سعي كرد تا تمام همت خود را در دفاع مقدس به كار برد و بتواند مانع تعرض دشمنان به خاك ميهن اسلامي شود.
شهيد علي آهنگر با شور و اشتياقي كه هر روز در او بيشتر ميشد جزو اولين جوانان محل بود كه درسال 1361به صف شيرمردان جبهههاي حق پيوست و به عنوان يك رزمنده آرپي جي زن در عمليات مسلم بن عقيل شركت كرد.
علي در مرحله اول عمليات از ناحيه كتف مجروح شد اما تاب ماندن نداشت و بعد از درمان مجدداً اسلحه به دست گرفت و به دل دشمن زد. علي به همراه تعدادي از رزمندگان به محاصره دشمن در آمد و بعداز اسارت از سوي نابكاران تاريخ به فوز عظيم شهادت نائل شد.
پيكر مطهر شهيد علي آهنگر در منطقه ماند و 10 سال مفقودالاثر اعلام شد. در اين مدت خانواده چشم به راه آمدن نامي يا نشاني از شهيدشان بودند. علي كه سالها در غربت مهمان خوان با كرامت حضرت زهرا(س) بود، در سال 1371 در سومار تفحص شد و به آغوش خانواده بازگشت.
خاطرهاي از زبان برادر شهيد : در محرم سال 1361شهيد علي آهنگر به اتفاق يكي ديگر از برادران بسيج روستا كه دوره آموزش نظامي راطي كرده بودند به روستا آمدند. وي طي پنج يا شش روزي كه در مرخصي بود در شبهاي عزاداري سيد وسالار شهيدان با اشتياق فراوان در جمع عزاداران حسيني در مسجد روستا شركت ميكرد. آن شهيد كه وجودش سراسر شوق، عشق وعلاقه به سالار شهيدان وكربلاي حسيني بود بدون ريا به عزاداري ميپرداخت.
بعد از اتمام مرخصي در شب تاسوعاي حسيني و پس از مراسم عزاداري به اتفاق همرزم خود از مسجد روستا خارج و بر اساس قرار قبلي از سپاه فيروزكوه عازم جبهههاي حق عليه باطل شدند. شهيد علي آهنگر در مسير مسجد تا محل اعزام زمزمه ميكرد:«ما رفتيم و خداحافظ.»
در بخشهايي از وصيتنامه شهيد علي آهنگر ميخوانيم: «خوشحالم كه دوباره جريان كربلا تكرار ميشود. از آنجايي كه در هر كربلا حسيني وجود دارد حسين(ع) زمان ما هم خميني(ره ) است. وقتي نداي هل من ناصر ينصرني را فرياد ميزند، آيا بايد جواب فرزند پيغمبر را نداد؟ آيا ميشود جواب رد به او داد؟ نه به والله نه برادران! به خدا قسم او را ياري كنيد كه خدا را ياري كردهايد.اي مسلمانان، اي پويندگان راه خدا مانند كوفيان اين حسين زمان را تنها نگذاريد كه در پيشگاه خداوند مسئوليد.»
شهيد علياصغر خليلي
كربلاي 8 معراج علي اصغر
علي اصغر متولد 1347 بود. اهل روستاي دلاور مردان «سله بن». دوران كودكي و نوجواني شهيد به قدري سخت گذشت كه مجبور به ترك تحصيل شد. علي اصغر براي امرار معاش راهي تهران شد تا بتواند كاري پيدا كرده و زندگياش را بگذراند.
چند سالي از بهار جوانياش نگذشته بود كه جذب بسيج مسجد حسيني در ميدان خراسان شد. شهيد روزها به كسب و كار وشبها به تحصيل، نگهباني و پاسداري از انقلاب اسلامي در مسجد محل مشغول بود.
روزها براي علي اصغر از پي هم ميگذشت تا اينكه شوق جهاد او را به ميدان كارزار كشاند. او هم يكي از همان ارتش 20ميليوني بود كه به فرمان امام عصر خويش و به طور داوطلبانه راهي جبهه شد. متانت و لبهاي خندانش هرگز فراموش شدني نيست. علي اصغر كه محبوب خانواده و اهالي روستا بود در نهايت عشق به معبودش در بيستمين روز از فروردين ماه 1366در عمليات غرور آفرين كربلاي 8 در كربلاي شلمچه با بدني سوخته به ديدار حق شتافت و با ترنم لبيك يا حسين شهادت را در آغوش گرفت.
وصيتنامه علي اصغر خليلي: «امروز هر فردي بايد بكوشد تا از اين قافله عقب نماند چون عقب ماندن از اين قافله، به منزله ويراني و نابودي است.اي واي بر كساني كه چند روز دنيا و لذتهاي دنيوي آنها را بفريبد و آنها را از اين درجه و ارزش محروم بدارد.»
شهيد سيدعبدالله درياباري
كمين ضد انقلاب
شهيد سيدعبدالله درياباري در خانوادهاي سادات از اهالي روستاي سلهبن در سال 1344به دنيا آمد. او علاوه بر ادامه تحصيل به فراگيري علوم قرآني پرداخت. اگر چه براي ادامه تحصيل راهي تهران شده بود، اما دوران متوسطهاش با جنگ همراه و همزمان شد. از اين رو كلام امام و مولايش خميني كبير را مبني بر لزوم و حضور در جبههها نصبالعين قرار داد و با حضور و عضويت در بسيج مسجد لر زاده تهران به فراگيري اصول نظامي پرداخت و به طور داوطلبانه و به مدت شش ماه در جبهههاي حق عليه باطل حضور يافت و با دشمنان اين مرزو بوم جنگيد.
با فرا رسيدن دوران خدمت سربازياش، از طريق ارتش جمهوري اسلامي به كردستان و شهرستان سردشت اعزام شد تا اينكه سرانجام در 21 آذر 1364 در محور سر دشت - بانه در كمين منافقين اين دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامي قرار گرفت و چون اجداد طاهرش دعوت حق را لبيك و شهد شهادت را نوشيد و مظلومانه به لقاء حق شتافت.
وي در بخشي از وصيتنامهاش مينويسد:
«اكنون كه امت اسلامي ميرود تا به اهداف اساسي خود برسد جهانخواران شرق و غرب ميخواهند با تحميل و ادامه جنگ بر ملتهاي ايران و عراق از پيشروي انقلاب عظيم جلوگيري كنند اما همه بايد سعي كنيم راه شهيدان را كه همان راه سالار شهيدان حسين بن علي(ع) است ادامه دهيم و در اين راه از دل وجان و مال خود دريغ نكنيم و در اين راه ثابت قدم بمانيم.
منبع : روزنامه جوان