به گزارش مشرق، سید عزت الله ضرغامی قرار بود با ما درباره فضای
مجازی سخن بگوید. وقتی وارد اتاق او شدیم او در حال گرفتن اطلاعاتی در این
مورد بود. اما وقتی مصاحبه تمام شد به مزاح گفت؛ تیتر بزنید؛ به جای فضای
مجازی. این یعنی ما رندی کرده بودیم و او را به مباحث سیاسی و رسانه ملی
کشاندیم. او هم که خوش سخن است و خوب رشته کلام را به دست میگیرد با ما به
راحتی سخن گفت تا مصاحبهای که میخوانید مصاحبه ای جذاب و دوستداشتنی
شده باشد؛ مصاحبهای با مهندس ضرغامی.
گویا بعد از 10 سال سخت و پرفشار روزهای آرامتری دارید...
کار از نظر حجمی زیاد فرقی نکرده، اما استرس آن کمتر شده است.
در دوره ریاست بر صداوسیما، از چه ساعتی کار خود را شروع میکردید؟
در آن دوره، وقتی به خانه میرفتم، باز هم در حال انجام کار بودم و حتی
پرکارتر میشدم؛ چراکه وقت بیشتری برای مانیتور کردن برنامههای پربیننده
شب داشتم. اغلب اوقات، از منزل با شبکههای مختلف تماس میگرفتم و مدیریت
میکردم. در صداوسیمای جمهوری اسلامی، علاوه بر برنامهریزی، ارزیابی و
ساماندهی کار، باید کار مدیریت شود؛ یعنی شما ناچارید وقتی در منزل حضور
دارید، برنامههای مهم را از کنداکتوری که با یکدیگر تداخل مییابد و با
چند برنامه پربیننده همپوشانی پیدا میکند و موجب دشواریهایی برای مخاطب
میشود، رصد کنید و تذکرات لازم را بدهید.
علاوه بر این باید محتوای برنامهها را نیز بررسی کنید. بهعنوان مثال زمانی که یک برنامه گفتوگوی زنده خوب در حال پخش بود، من تماس میگرفتم و میگفتم برنامه بعدی را لغو یا نیمساعت به این برنامه اضافه کنید. البته بهطور موردی از این اتفاقات پیش میآمد. رئیس سازمان صداوسیما قطعا با مسائل زیادی درگیر است. به همین دلیل، من در روزهای تعطیل هم در سیما شیفت مقرر کرده بودم که هر جمعه، یکی از مدیران در سازمان حضور داشته باشد و با تلفن مشخص مستقر میشد. هر پیشنهادی که داشتیم،
به «مدیر کشیک» میدادیم و او هماهنگیهای لازم را انجام میداد. بنابراین در کار صداوسیما باتوجه به اینکه باید بهطور 24ساعته مدیریت کنید، حتی در منزل هم باید این کار را انجام دهید. اگر مشخصا و به لحاظ ساعات کار میپرسید که تفاوتی با گذشته ندارد و حتی وقتی در منزل هستم، برخی کارها و پروژههایی را که برعهده دارم، انجام میدهم اما قاعدتا استرس کارهایی که در مسئولیت فعلی انجام میدهم نسبت به زمانی که در سازمان بودم کمتر است؛ در آنجا باید بهطور لحظهای مساله حل میکردم اما حالا دیگر لازم نیست که مساله حل کنم. این رخدادی است که کمک بسیاری به من میکند و خانوادهام آرامش بیشتری دارند.
البته در همین برهه هم بهواسطه محبت و اصرار دوستان، اگر چیزی ببینم یا نکتهای به ذهنم برسد که احساس کنم تکلیف است با مدیران شبکهها تماس میگیرم و مطلبی را به آنها میگویم؛ آنها هم ضمن تشکر اقدام میکنند.
علاوه بر این باید محتوای برنامهها را نیز بررسی کنید. بهعنوان مثال زمانی که یک برنامه گفتوگوی زنده خوب در حال پخش بود، من تماس میگرفتم و میگفتم برنامه بعدی را لغو یا نیمساعت به این برنامه اضافه کنید. البته بهطور موردی از این اتفاقات پیش میآمد. رئیس سازمان صداوسیما قطعا با مسائل زیادی درگیر است. به همین دلیل، من در روزهای تعطیل هم در سیما شیفت مقرر کرده بودم که هر جمعه، یکی از مدیران در سازمان حضور داشته باشد و با تلفن مشخص مستقر میشد. هر پیشنهادی که داشتیم،
به «مدیر کشیک» میدادیم و او هماهنگیهای لازم را انجام میداد. بنابراین در کار صداوسیما باتوجه به اینکه باید بهطور 24ساعته مدیریت کنید، حتی در منزل هم باید این کار را انجام دهید. اگر مشخصا و به لحاظ ساعات کار میپرسید که تفاوتی با گذشته ندارد و حتی وقتی در منزل هستم، برخی کارها و پروژههایی را که برعهده دارم، انجام میدهم اما قاعدتا استرس کارهایی که در مسئولیت فعلی انجام میدهم نسبت به زمانی که در سازمان بودم کمتر است؛ در آنجا باید بهطور لحظهای مساله حل میکردم اما حالا دیگر لازم نیست که مساله حل کنم. این رخدادی است که کمک بسیاری به من میکند و خانوادهام آرامش بیشتری دارند.
البته در همین برهه هم بهواسطه محبت و اصرار دوستان، اگر چیزی ببینم یا نکتهای به ذهنم برسد که احساس کنم تکلیف است با مدیران شبکهها تماس میگیرم و مطلبی را به آنها میگویم؛ آنها هم ضمن تشکر اقدام میکنند.
شما از مدیران آقای لاریجانی بودید و آقای سرافراز از مدیران شما بود. این رابطه چگونه بود؛ چه نسبتی میان این دو رابطه میبینید؟
مهمترین مسئولیت من که مرتبط با سازمان است، معاونت سینمایی ارشاد بود.
شاید یکی از دلایلی که انتخاب را برای رهبرمعظم انقلاب سهل کرد، سابقه من
در حوزه سینمایی کشور بود که ایشان قضاوت روشنی درخصوص آن مدیریت داشتند.
آن مسئولیت و سابقه مربوط به دوره آقای میرسلیم میشد. زمانی که آقای لاریجانی به وزارت ارشاد رفتند، من به دلیل سابقه دوستی که با ایشان داشتم، به این وزارتخانه رفتم؛ در واقع ما با هم وارد وزارت ارشاد شدیم. شاید از تغییر شکل اتاق آقای خاتمی - وزیر پیشین ارشاد - که بسیار تاریک بود و پردههای ضخیمی داشت، شروع کردیم تا آوردن یک ویدئو به اتاق آقای لاریجانی؛ در حالیکه در آن زمان، بسیاری از افراد با ویدئو آشنا نبودند. من طرز کار ویدئو را به آقای لاریجانی گفتم و یک نوار گذاشتیم و ایشان قسمتی از یک فیلم را تماشا کرد. ما از اینجا همکاریمان را شروع کردیم و بسیاری از امور ارشاد در اختیار من بود.
برای مثال وقتی قرار بود حکمی برای من صادر شود، ایشان به من میگفت که شما خودتان حکم را تنظیم کنید. خاطرم هست یک بار آقای امینزاده که معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد بود، خدمت ایشان آمد و گلایه کرد که آقا! تکلیف ما را روشن کنید و به ما بگویید که اگر این فردی که به این مسئولیت انتخاب کردهاید، اختیارات وزیر را دارد ما به حرفهایش گوش کنیم؟ یا با خودتان جلسه بگذاریم و حرفهایمان را مطرح کنیم. آقای لاریجانی هم جواب لازم را به ایشان داد. البته بعدها مسئولیت معاونت استانها و مجلس را گرفتم. در آن زمان مجلس میتوانست از لحاظ اعتبارات دستگاهها مهمتر از الان باشد. یادم میآید که در سال اول شرایط بهگونهای بود که تسهیلات فراوانی برای وزارت ارشاد فراهم شد. در آن زمان آقای نوبخت که نماینده مجلس بودند، تبصرهای تحتعنوان تبصره 55 برای بخش فرهنگ با کمک ما طراحی کردند و در قانون بودجه آوردند.
براین اساس، ما توانستیم اعتباراتی را از بخشهای مختلف بگیریم. وقتی آقای لاریجانی از وزارت ارشاد رفت، آقای میرسلیم از من خواست معاونت سینمایی را بپذیرم. در آن زمان، تیم 10 ساله آقای بهشتی و آقای انوار که دوره مدیریت طولانی داشتند و مدیریت آنها در دوره آقای لاریجانی ادامه یافته بود به تازگی از وزارت ارشاد رفته بودند. آقای انوار، آقای مسجدجامعی و آقای خوشرو در سه مسئولیت سینمایی، فرهنگی و هنری فعالیت میکردند که در دوره آقای لاریجانی تغییر نکردند، اما آقای میرسلیم تیم معاونان وزارت ارشاد را تغییر دادند.
در دوره آقای میرسلیم، معاونتهای تولیدی که بار اصلی را بر دوش میکشیدند تغییر کردند. معاونتهای دیگر ستادی بودند. البته آقای لاریجانی، آقای ابطحی را که معاون بینالملل بود، تغییر داده و آقای علی جنتی را به این سمت منصوب کرده بود. در دوره آقای میرسلیم، آقای فریدزاده در وزارت ارشاد حضور داشت که انسان بسیار خوبی بود اما با بچههای مذهبی درگیر شد و دیگر نمیتوانست ادامه دهد.
ایشان هم زمانیکه برایش مشکل ایجاد شد، به من اصرار کرد و من هم پذیرفتم؛ البته در دوره این مسئولیت، خدا خیلی به من کمک کرد. من خیلی دوست دارم که در یک فضای بسیار حرفهای کارهایی را که در آن دوره انجام شده، بازگو کنم؛ چراکه افرادی مانند آقای جیرانی معتقدند که جشنواره 75، قویترین جشنوارهای بود که در تاریخ جشنواره فیلم فجر برگزار شده است. یا چندی قبل دیدم خبرگزاری فارس گزارشی منتشر کرده بود که در سال 74، رکورد تعداد فیلمها در جشنواره فیلمفجر شکسته شد. در مباحث ارزشی نیز با ما همکاری خوبی صورت گرفت؛ هم از نظر ظاهر و هم از نظر باطن فیلمها. حضرت آقا هم محبت کردند و با وجود اینکه در دوره معاونت سینمایی هرگز خدمت ایشان نرسیده بودم، در دیدار با مسئولان وزارت ارشاد، اولین جملهای که خطاب به آقای میرسلیم فرمودند این بود که برخی کارهای خوب شما باعث دلگرمی ما شده است؛ من جمله انتخاب معاون سینمایی. ایشان چند جمله دیگر هم بیان کردند و من متوجه شدم که حضرتآقا چقدر دقیق، مسائلی را که در حوزه سینما وجود دارد، دنبال میکنند. بنابراین سابقه من برای انتخاب رئیس سازمان به آن دوره بازمیگردد. اما بعد از دومخرداد 76 که ما از وزارت ارشاد رفتیم، من در صداوسیما دعوت به همکاری نشدم.
شاید یک علت این اتفاق، فضای بسیار سنگینی بود که حاکم شده بود و آقای لاریجانی و همکارانشان این موضوع را درک میکردند. بنابراین من با اصرار آقای شمخانی به وزارت دفاع رفتم؛ به هیچوجه نه خودم قبول داشتم و نه خانوادهام قبول داشتند. من با اصرار آقای شمخانی به وزارت دفاع رفتم و برای پذیرش آن مسئولیت، چهار بار با من صحبت کردند. زمانی که آقای شمخانی این مسئولیت را برای من قطعی کرد، برای جریان اصلاحات بسیار سخت و گران آمد.
حتی من شنیدم که آقای بهزاد نبوی به وزارت دفاع رفت، با آقای شمخانی برخورد کرد و گفت که دولت اصلاحات، یکپارچه و یکدست است؛ شما میدانید چه کسی را به اینجا میآورید؟ من به آقای شمخانی گفتم که اگر به شما فشار میآورند، من اصراری ندارم در این مسئولیت بمانم اما ایشان در آن قصه، مردانگی خوبی از خود نشان داد؛ هر چه که بود، تصمیم گرفته بود و محکم ایستاد. البته من مشکلی با آقای خاتمی نداشتم؛ همواره به ایشان احترام میگذاشتم و ایشان هم بهطور لسانی و هم عملی به من لطف داشتند. وقتی من معاون پارلمانی شدم، آقای موسویلاری از شدت عصبانیت اعلام کرد که فلانی را از لیست معاونان پارلمانی حذف کنید؛ بنابراین به مدت ششماه من را به جلسات معاونان پارلمانی که برای هماهنگی با مجلس تشکیل میشد، دعوت نمیکردند. حتی در لیستی که از طریق تلکس میفرستادند و معاونان پارلمانی را دعوت میکردند، وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح حذف شده بود. دوستانی هستند که وقتی از قدرت کنار میروند، ادعای فراجناحی بودن دارند و به جریان اصولگرا خرده میگیرند اما وقتی به قدرت میرسند چنین رفتارهایی را بروز میدهند. برای من مهم نبود که در این جلسات شرکت کنم؛ چراکه در مجلس، از همه آنها فعالتر بودم و خودشان هم این را میدانستند.
روزی یادداشتی برای آقای خاتمی نوشتم که هنوز هم آن را نگه داشتهام. من به ایشان گفتم که ما کارمان را انجام میدهیم اما معاون شما، چنین اقدام کودکانهای کرده که با مشی شما همخوانی ندارد. وقتی آقای خاتمی این یادداشت را خواند، ناراحت شد و با آقای موسویلاری برخورد تندی کرد و آنها از هفته بعد من را دعوت کردند. من چند دقیقه دیرتر به جلسه رسیدم و دوستانی که در جلسه بودند، صلوات فرستادند! بعد از اینکه من نشستم، آقای موسویلاری گفت که ما خیلی تبریک میگوییم و مشتاق بودیم که در این جلسات، خدمت آقای ضرغامی برسیم؛ من هم گفتم ما بیشتر از شما! (خنده) اجازه دهید نکتهای درباره آقای شمخانی عرض کنم؛ آقای شمخانی یک نیروی ارزشی اصیل است و وارد جناحبندیها نشده است اما علاقه خاصی به جریانهای اصلاحطلب دارد.
گاهی اوقات این علاقه خاص ایشان، فرصتی شده که بتواند در تغییر جریانات، فرصت خدمت پیدا کند. ما در آن چهار سالی که همکاری میکردیم، بنده عملا یک مشاور فعال سیاسی - عقیدتی برای ایشان بودم. البته آن دوره چهارساله، مجموعه خاطراتی دارد که شاید یکی از مهمترین آنها جریان استیضاح مهاجرانی در مجلس بود.
دولت به وزرا فشار آورده بود که باید همگی به مجلس بروید و فعال باشید و از وزیر ارشاد دفاع کنید. ادامه جلسه استیضاح به بعدازظهر موکول شد و حساسیت فوقالعادهای پیدا کرد. وقتی در صحن علنی بودم آقای شمخانی با من تماس گرفت و گفت که فشار زیادی روی من است. حتی آقای ابطحی به من فشار میآورد که شما وزیر کابینه هستید و حتما باید بروید. من به او گفتم شما بهعنوان سردار سپاه با این همه عقبه انقلابی و حزباللهی نباید موید این فضای فرهنگی و سیاسی باشید. گفتم که من کاری به مهاجرانی ندارم اما شما فقط خودت نیستی و بچههای رزمنده را نمایندگی میکنی. بعد از مقداری توضیح، آقای شمخانی قبول کرد و گفت من فقط بیایم و در مجلس حضور پیدا کنم تا از میزان فشارها روی من کم بشود؛ از یکی از دربهای مجلس وارد بشوم، چند دقیقهای در راهروها با برخی افراد صحبت کنم و از درب دیگر مجلس را ترک کنم.
گفتم کار پسندیدهای است. البته شاید هم خودم این پیشنهاد را به آقای شمخانی دادم. حتی یک شوخی هم با این ایشان کردم و وضعیت ایشان و حضور در مجلس را با فرد دارای عذر شرعی و مسجد مقایسه کردم که از یک در بیایید و از یک در خارج شوید! آقای شمخانی آمد و با چند نفر از نمایندگان خوزستان صحبت کرد و بعد هم از مجلس رفت.
آن مسئولیت و سابقه مربوط به دوره آقای میرسلیم میشد. زمانی که آقای لاریجانی به وزارت ارشاد رفتند، من به دلیل سابقه دوستی که با ایشان داشتم، به این وزارتخانه رفتم؛ در واقع ما با هم وارد وزارت ارشاد شدیم. شاید از تغییر شکل اتاق آقای خاتمی - وزیر پیشین ارشاد - که بسیار تاریک بود و پردههای ضخیمی داشت، شروع کردیم تا آوردن یک ویدئو به اتاق آقای لاریجانی؛ در حالیکه در آن زمان، بسیاری از افراد با ویدئو آشنا نبودند. من طرز کار ویدئو را به آقای لاریجانی گفتم و یک نوار گذاشتیم و ایشان قسمتی از یک فیلم را تماشا کرد. ما از اینجا همکاریمان را شروع کردیم و بسیاری از امور ارشاد در اختیار من بود.
برای مثال وقتی قرار بود حکمی برای من صادر شود، ایشان به من میگفت که شما خودتان حکم را تنظیم کنید. خاطرم هست یک بار آقای امینزاده که معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد بود، خدمت ایشان آمد و گلایه کرد که آقا! تکلیف ما را روشن کنید و به ما بگویید که اگر این فردی که به این مسئولیت انتخاب کردهاید، اختیارات وزیر را دارد ما به حرفهایش گوش کنیم؟ یا با خودتان جلسه بگذاریم و حرفهایمان را مطرح کنیم. آقای لاریجانی هم جواب لازم را به ایشان داد. البته بعدها مسئولیت معاونت استانها و مجلس را گرفتم. در آن زمان مجلس میتوانست از لحاظ اعتبارات دستگاهها مهمتر از الان باشد. یادم میآید که در سال اول شرایط بهگونهای بود که تسهیلات فراوانی برای وزارت ارشاد فراهم شد. در آن زمان آقای نوبخت که نماینده مجلس بودند، تبصرهای تحتعنوان تبصره 55 برای بخش فرهنگ با کمک ما طراحی کردند و در قانون بودجه آوردند.
براین اساس، ما توانستیم اعتباراتی را از بخشهای مختلف بگیریم. وقتی آقای لاریجانی از وزارت ارشاد رفت، آقای میرسلیم از من خواست معاونت سینمایی را بپذیرم. در آن زمان، تیم 10 ساله آقای بهشتی و آقای انوار که دوره مدیریت طولانی داشتند و مدیریت آنها در دوره آقای لاریجانی ادامه یافته بود به تازگی از وزارت ارشاد رفته بودند. آقای انوار، آقای مسجدجامعی و آقای خوشرو در سه مسئولیت سینمایی، فرهنگی و هنری فعالیت میکردند که در دوره آقای لاریجانی تغییر نکردند، اما آقای میرسلیم تیم معاونان وزارت ارشاد را تغییر دادند.
در دوره آقای میرسلیم، معاونتهای تولیدی که بار اصلی را بر دوش میکشیدند تغییر کردند. معاونتهای دیگر ستادی بودند. البته آقای لاریجانی، آقای ابطحی را که معاون بینالملل بود، تغییر داده و آقای علی جنتی را به این سمت منصوب کرده بود. در دوره آقای میرسلیم، آقای فریدزاده در وزارت ارشاد حضور داشت که انسان بسیار خوبی بود اما با بچههای مذهبی درگیر شد و دیگر نمیتوانست ادامه دهد.
ایشان هم زمانیکه برایش مشکل ایجاد شد، به من اصرار کرد و من هم پذیرفتم؛ البته در دوره این مسئولیت، خدا خیلی به من کمک کرد. من خیلی دوست دارم که در یک فضای بسیار حرفهای کارهایی را که در آن دوره انجام شده، بازگو کنم؛ چراکه افرادی مانند آقای جیرانی معتقدند که جشنواره 75، قویترین جشنوارهای بود که در تاریخ جشنواره فیلم فجر برگزار شده است. یا چندی قبل دیدم خبرگزاری فارس گزارشی منتشر کرده بود که در سال 74، رکورد تعداد فیلمها در جشنواره فیلمفجر شکسته شد. در مباحث ارزشی نیز با ما همکاری خوبی صورت گرفت؛ هم از نظر ظاهر و هم از نظر باطن فیلمها. حضرت آقا هم محبت کردند و با وجود اینکه در دوره معاونت سینمایی هرگز خدمت ایشان نرسیده بودم، در دیدار با مسئولان وزارت ارشاد، اولین جملهای که خطاب به آقای میرسلیم فرمودند این بود که برخی کارهای خوب شما باعث دلگرمی ما شده است؛ من جمله انتخاب معاون سینمایی. ایشان چند جمله دیگر هم بیان کردند و من متوجه شدم که حضرتآقا چقدر دقیق، مسائلی را که در حوزه سینما وجود دارد، دنبال میکنند. بنابراین سابقه من برای انتخاب رئیس سازمان به آن دوره بازمیگردد. اما بعد از دومخرداد 76 که ما از وزارت ارشاد رفتیم، من در صداوسیما دعوت به همکاری نشدم.
شاید یک علت این اتفاق، فضای بسیار سنگینی بود که حاکم شده بود و آقای لاریجانی و همکارانشان این موضوع را درک میکردند. بنابراین من با اصرار آقای شمخانی به وزارت دفاع رفتم؛ به هیچوجه نه خودم قبول داشتم و نه خانوادهام قبول داشتند. من با اصرار آقای شمخانی به وزارت دفاع رفتم و برای پذیرش آن مسئولیت، چهار بار با من صحبت کردند. زمانی که آقای شمخانی این مسئولیت را برای من قطعی کرد، برای جریان اصلاحات بسیار سخت و گران آمد.
حتی من شنیدم که آقای بهزاد نبوی به وزارت دفاع رفت، با آقای شمخانی برخورد کرد و گفت که دولت اصلاحات، یکپارچه و یکدست است؛ شما میدانید چه کسی را به اینجا میآورید؟ من به آقای شمخانی گفتم که اگر به شما فشار میآورند، من اصراری ندارم در این مسئولیت بمانم اما ایشان در آن قصه، مردانگی خوبی از خود نشان داد؛ هر چه که بود، تصمیم گرفته بود و محکم ایستاد. البته من مشکلی با آقای خاتمی نداشتم؛ همواره به ایشان احترام میگذاشتم و ایشان هم بهطور لسانی و هم عملی به من لطف داشتند. وقتی من معاون پارلمانی شدم، آقای موسویلاری از شدت عصبانیت اعلام کرد که فلانی را از لیست معاونان پارلمانی حذف کنید؛ بنابراین به مدت ششماه من را به جلسات معاونان پارلمانی که برای هماهنگی با مجلس تشکیل میشد، دعوت نمیکردند. حتی در لیستی که از طریق تلکس میفرستادند و معاونان پارلمانی را دعوت میکردند، وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح حذف شده بود. دوستانی هستند که وقتی از قدرت کنار میروند، ادعای فراجناحی بودن دارند و به جریان اصولگرا خرده میگیرند اما وقتی به قدرت میرسند چنین رفتارهایی را بروز میدهند. برای من مهم نبود که در این جلسات شرکت کنم؛ چراکه در مجلس، از همه آنها فعالتر بودم و خودشان هم این را میدانستند.
روزی یادداشتی برای آقای خاتمی نوشتم که هنوز هم آن را نگه داشتهام. من به ایشان گفتم که ما کارمان را انجام میدهیم اما معاون شما، چنین اقدام کودکانهای کرده که با مشی شما همخوانی ندارد. وقتی آقای خاتمی این یادداشت را خواند، ناراحت شد و با آقای موسویلاری برخورد تندی کرد و آنها از هفته بعد من را دعوت کردند. من چند دقیقه دیرتر به جلسه رسیدم و دوستانی که در جلسه بودند، صلوات فرستادند! بعد از اینکه من نشستم، آقای موسویلاری گفت که ما خیلی تبریک میگوییم و مشتاق بودیم که در این جلسات، خدمت آقای ضرغامی برسیم؛ من هم گفتم ما بیشتر از شما! (خنده) اجازه دهید نکتهای درباره آقای شمخانی عرض کنم؛ آقای شمخانی یک نیروی ارزشی اصیل است و وارد جناحبندیها نشده است اما علاقه خاصی به جریانهای اصلاحطلب دارد.
گاهی اوقات این علاقه خاص ایشان، فرصتی شده که بتواند در تغییر جریانات، فرصت خدمت پیدا کند. ما در آن چهار سالی که همکاری میکردیم، بنده عملا یک مشاور فعال سیاسی - عقیدتی برای ایشان بودم. البته آن دوره چهارساله، مجموعه خاطراتی دارد که شاید یکی از مهمترین آنها جریان استیضاح مهاجرانی در مجلس بود.
دولت به وزرا فشار آورده بود که باید همگی به مجلس بروید و فعال باشید و از وزیر ارشاد دفاع کنید. ادامه جلسه استیضاح به بعدازظهر موکول شد و حساسیت فوقالعادهای پیدا کرد. وقتی در صحن علنی بودم آقای شمخانی با من تماس گرفت و گفت که فشار زیادی روی من است. حتی آقای ابطحی به من فشار میآورد که شما وزیر کابینه هستید و حتما باید بروید. من به او گفتم شما بهعنوان سردار سپاه با این همه عقبه انقلابی و حزباللهی نباید موید این فضای فرهنگی و سیاسی باشید. گفتم که من کاری به مهاجرانی ندارم اما شما فقط خودت نیستی و بچههای رزمنده را نمایندگی میکنی. بعد از مقداری توضیح، آقای شمخانی قبول کرد و گفت من فقط بیایم و در مجلس حضور پیدا کنم تا از میزان فشارها روی من کم بشود؛ از یکی از دربهای مجلس وارد بشوم، چند دقیقهای در راهروها با برخی افراد صحبت کنم و از درب دیگر مجلس را ترک کنم.
گفتم کار پسندیدهای است. البته شاید هم خودم این پیشنهاد را به آقای شمخانی دادم. حتی یک شوخی هم با این ایشان کردم و وضعیت ایشان و حضور در مجلس را با فرد دارای عذر شرعی و مسجد مقایسه کردم که از یک در بیایید و از یک در خارج شوید! آقای شمخانی آمد و با چند نفر از نمایندگان خوزستان صحبت کرد و بعد هم از مجلس رفت.
چه شد که آقای شمخانی نامزد انتخابات ریاستجمهوری شد؟
ایشان در دور دوم اصلاحات، احساس تکلیف کردند و صادقانه نامزد شدند.
در آن زمان برخی میگفتند که نامزدی آقای شمخانی یکی از
برنامههای اصلاحطلبان برای ایجاد تفرق و تشتت در آرای اصولگرایان است.
آیا چنین چیزی واقعیت داشت؟
نه؛ به هیچ وجه اینطور نبود. اصلا آقای شمخانی چنین روحیهای ندارد و
واقعا فکر میکرد که رئیسجمهور میشود. آقای شمخانی روحیه شجاعانه خاصی
دارد که بارزترین نمونه این روحیه، ماجرای انتخاب من بود. آقای شمخانی
واقعا بهطور جدی نامزد انتخابات شد اما به هیچوجه حریف نبود. او یک نیروی
نظامی بود؛ حتی بعدا به دلیل تخریبها، زمانیکه در یک گفتوگوی تلویزیونی
میخواست به اصلاحطلبان جواب بدهد، لباس نظامی پوشید. وقتی این کار را
انجام داد من گفتم که آقای شمخانی قید همه چیز را زده و فقط میخواهد جواب
بدهد.
اتفاقا من توصیه میکنم که آن گفتوگوی تلویزیونی آقای شمخانی را بخوانید؛ چراکه نقد خوبی نسبت به جریان اصلاحطلب است. مضمون آن سخنرانی این بود که ما با شما مشکلی نداریم و دوست و همکار هستیم؛ حالا که آمدهایم و کاندیدا شدهایم، شما باید ما را اینگونه تخریب کنید؟! اما آقای شمخانی حتی در خوزستان هم رای خوبی نیاورد و رایاش نسبت به نفر اول، کمتر بود. بعد از چهار سال، آقای لاریجانی اصرار زیادی کردند که من به صداوسیما بروم؛ چراکه اصلاحطلبان مجلس ششم را در اختیار گرفته بودند. اما من نرفتم؛ خود آقای لاریجانی هم به خاطر دارند که من نمیرفتم. حتی ایشان چندین بار تماس گرفتند و صحبت کردند اما من واقعا نمیخواستم بروم؛ یعنی انگیزهای نداشتم. خاطرم هست که یکبار همراه با خانواده حوالی میدان هفتتیر بودیم و من در حال رانندگی بودم.
آقای لاریجانی با من تماس گرفت و من در حالیکه رانندگی میکردم، با ایشان صحبت کردم. آقای لاریجانی باز هم اصرار کرد که من به صداوسیما بروم و با ایشان همکاری کنم اما من قبول نمیکردم. خانم بنده گفت که فلانی اگر احساس میکنی که نیاز است، چرا اینطور رفتار میکنی؟! باید قبول کنی! بعدها آقای لاریجانی جملهای گفتند با این مضمون که آقا فرمودهاند چرا فلانی به صداوسیما نمیآید؟ یا چرا او را به صداوسیما دعوت نمیکنید؟ وقتی ایشان این صحبتها را از حضرت آقا نقل کردند، من بدون اینکه چک کنم، گفتم که اگر احساس میکنید که نگاه حضرت آقا این است که من بیایم و کمک کنم، الساعه میآیم؛ بدین ترتیب به معاونت پارلمانی و استانهای صداوسیما رفتم. مجلس ششم، مجلس بسیار سختی بود اما من رابطه خوبی با ادارهکنندگان مجلس داشتم؛ از رئیس مجلس گرفته تا بدنه اصلاحطلبان. هنوز هم اگر از روسای این جریان بپرسید، این مساله را تایید میکنند؛ یعنی سعی کردم فضای رفاقتی فراهم کنم. انصافا حمایتها و پشتیبانیهایی که آقای کروبی از ما و صداوسیما میکرد و همچین رفاقتی که با ما برقرار کرد، قابلتوجه بود.
حتی زمانیکه میخواستند بودجههای صداوسیما را کاهش دهند، آقای کروبی جلسه خصوصی گذاشت، با اصلاحطلبان برخورد کرد و از ما و از بودجه صداوسیما دفاع کرد. روزی یکی از نمایندگان حرف تندی زد ولی آقای کروبی گفت که این حرف، غلط است و صداوسیما باید همینگونه عمل کند. دو، سه نفر به نشانه اعتراض از جای خود بلند شدند اما آقای کروبی در برابر آنها ایستاد و حتی گفت که بینی و بینالله، وقتی نگاه میکنم میبینم که قانونا حق با صداوسیماست. این صحبتها موجب فریاد اعتراض چند نفر شد و جلسه به هم خورد؛ البته آبستراکسیون رسمی نشد اما صحن متشنج شد و حتی عدهای صحن علنی را ترک کردند. آقای کروبی اینگونه از صداوسیما حمایت میکردند و من در مباحث مجلس بعد ندیدم که کسی مثل آقای کروبی از صداوسیما حمایت عملی و زبانی کند؛ البته صداوسیما در مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، مدیریت خاص خود را داشت و آنطور که لازم بود، عمل میکرد. میخواهم عرض کنم که برخورد آقای کروبی با صداوسیما برخورد خوبی بود و من این رفاقت را تا دوران فتنه ادامه دادم. من بارها در خصوص جلساتی که با آقای کروبی داشتم، صحبت کردهام و معتقدم که آقای کروبی فریب خورد.
البته شاید «فریب»، عبارت رسایی نباشد اما آقای کروبی واقعا چارهای نداشت جز اینکه دنبالهرو آقای موسوی بشود. موسوی فضایی ایجاد کرده بود که حتی آقای خاتمی را که خودش را لیدر جریان اصلاحات میدانست، بهدنبال خود کشاند. من تردید ندارم رفتارهایی که موسوی در پیش گرفت و فضای تندی که ایجاد کرد، هرگز موردنظر آقای خاتمی نبود اما خاتمی دیگر نتوانست خودش را نگه دارد و استقلال خود را حفظ کند؛ این نظر شخصی من است. بدین ترتیب، آقای خاتمی را دنبالهرو موسوی شد؛ موسوی رفت و او را هم بهدنبال خود کشید و برد.
ما در مجلس ششم از رئیس تا بدنه نمایندگان و اعضای کمیسیونها ارتباطات خوبی داشتیم؛ اگر با افرادی مثل خانم راکعی یا اصلاحطلبانی مثل آقای تابش که هنوز هم در مجلس هستند، صحبت کنید، برای شما خواهند گفت که در آن زمان چه رابطهای بود.
اتفاقا من توصیه میکنم که آن گفتوگوی تلویزیونی آقای شمخانی را بخوانید؛ چراکه نقد خوبی نسبت به جریان اصلاحطلب است. مضمون آن سخنرانی این بود که ما با شما مشکلی نداریم و دوست و همکار هستیم؛ حالا که آمدهایم و کاندیدا شدهایم، شما باید ما را اینگونه تخریب کنید؟! اما آقای شمخانی حتی در خوزستان هم رای خوبی نیاورد و رایاش نسبت به نفر اول، کمتر بود. بعد از چهار سال، آقای لاریجانی اصرار زیادی کردند که من به صداوسیما بروم؛ چراکه اصلاحطلبان مجلس ششم را در اختیار گرفته بودند. اما من نرفتم؛ خود آقای لاریجانی هم به خاطر دارند که من نمیرفتم. حتی ایشان چندین بار تماس گرفتند و صحبت کردند اما من واقعا نمیخواستم بروم؛ یعنی انگیزهای نداشتم. خاطرم هست که یکبار همراه با خانواده حوالی میدان هفتتیر بودیم و من در حال رانندگی بودم.
آقای لاریجانی با من تماس گرفت و من در حالیکه رانندگی میکردم، با ایشان صحبت کردم. آقای لاریجانی باز هم اصرار کرد که من به صداوسیما بروم و با ایشان همکاری کنم اما من قبول نمیکردم. خانم بنده گفت که فلانی اگر احساس میکنی که نیاز است، چرا اینطور رفتار میکنی؟! باید قبول کنی! بعدها آقای لاریجانی جملهای گفتند با این مضمون که آقا فرمودهاند چرا فلانی به صداوسیما نمیآید؟ یا چرا او را به صداوسیما دعوت نمیکنید؟ وقتی ایشان این صحبتها را از حضرت آقا نقل کردند، من بدون اینکه چک کنم، گفتم که اگر احساس میکنید که نگاه حضرت آقا این است که من بیایم و کمک کنم، الساعه میآیم؛ بدین ترتیب به معاونت پارلمانی و استانهای صداوسیما رفتم. مجلس ششم، مجلس بسیار سختی بود اما من رابطه خوبی با ادارهکنندگان مجلس داشتم؛ از رئیس مجلس گرفته تا بدنه اصلاحطلبان. هنوز هم اگر از روسای این جریان بپرسید، این مساله را تایید میکنند؛ یعنی سعی کردم فضای رفاقتی فراهم کنم. انصافا حمایتها و پشتیبانیهایی که آقای کروبی از ما و صداوسیما میکرد و همچین رفاقتی که با ما برقرار کرد، قابلتوجه بود.
حتی زمانیکه میخواستند بودجههای صداوسیما را کاهش دهند، آقای کروبی جلسه خصوصی گذاشت، با اصلاحطلبان برخورد کرد و از ما و از بودجه صداوسیما دفاع کرد. روزی یکی از نمایندگان حرف تندی زد ولی آقای کروبی گفت که این حرف، غلط است و صداوسیما باید همینگونه عمل کند. دو، سه نفر به نشانه اعتراض از جای خود بلند شدند اما آقای کروبی در برابر آنها ایستاد و حتی گفت که بینی و بینالله، وقتی نگاه میکنم میبینم که قانونا حق با صداوسیماست. این صحبتها موجب فریاد اعتراض چند نفر شد و جلسه به هم خورد؛ البته آبستراکسیون رسمی نشد اما صحن متشنج شد و حتی عدهای صحن علنی را ترک کردند. آقای کروبی اینگونه از صداوسیما حمایت میکردند و من در مباحث مجلس بعد ندیدم که کسی مثل آقای کروبی از صداوسیما حمایت عملی و زبانی کند؛ البته صداوسیما در مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، مدیریت خاص خود را داشت و آنطور که لازم بود، عمل میکرد. میخواهم عرض کنم که برخورد آقای کروبی با صداوسیما برخورد خوبی بود و من این رفاقت را تا دوران فتنه ادامه دادم. من بارها در خصوص جلساتی که با آقای کروبی داشتم، صحبت کردهام و معتقدم که آقای کروبی فریب خورد.
البته شاید «فریب»، عبارت رسایی نباشد اما آقای کروبی واقعا چارهای نداشت جز اینکه دنبالهرو آقای موسوی بشود. موسوی فضایی ایجاد کرده بود که حتی آقای خاتمی را که خودش را لیدر جریان اصلاحات میدانست، بهدنبال خود کشاند. من تردید ندارم رفتارهایی که موسوی در پیش گرفت و فضای تندی که ایجاد کرد، هرگز موردنظر آقای خاتمی نبود اما خاتمی دیگر نتوانست خودش را نگه دارد و استقلال خود را حفظ کند؛ این نظر شخصی من است. بدین ترتیب، آقای خاتمی را دنبالهرو موسوی شد؛ موسوی رفت و او را هم بهدنبال خود کشید و برد.
ما در مجلس ششم از رئیس تا بدنه نمایندگان و اعضای کمیسیونها ارتباطات خوبی داشتیم؛ اگر با افرادی مثل خانم راکعی یا اصلاحطلبانی مثل آقای تابش که هنوز هم در مجلس هستند، صحبت کنید، برای شما خواهند گفت که در آن زمان چه رابطهای بود.
آقای پورنجاتی چطور؟
به نظر من، شخصیت آقای پورنجاتی را باید مستقلا بررسی کرد. پورنجاتی یک
اصلاحطلب اصیل نیست؛ پورنجاتی یک شخصیت اطلاعاتی بود که با آقای ریشهری
کار میکرد. زمانیکه ما در وزارت ارشاد بودیم، در بازدیدی که به همراه
آقای لاریجانی از سازمان حج و زیارت داشتیم، جلسهای با آقای ریشهری
برگزار کردیم. این جلسه بین آقای ریشهری، آقای لاریجانی، بنده و آقای
پورنجاتی بود.
این نخستین برخورد من با آقای پورنجاتی بود و فکر میکنم آقای لاریجانی هم اولین جلسهای بود که ایشان را شناخت. برداشت من بهعنوان فردی که به آقای لاریجانی نزدیک بودم، این بود که در آن جلسه آقای لاریجانی از آقای پورنجاتی خوشش آمد و مدتی بعد از ایشان دعوت کرد که به معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد بیاید. آقای پورنجاتی هم پذیرفت، معاون مطبوعاتی شد و همکاری خود با آقای لاریجانی را آغاز کرد. وقتی آقای لاریجانی به سازمان صداوسیما رفتند، ایشان هم معاون سیما، قائممقام رئیس در امور سیما و یکی از افراد نزدیک به آقای لاریجانی شد.
بنابراین، آقای پورنجاتی هرگز یک فرد اصلاحطلب نبود،نمیدانم اما به نظرم خوب است که مرکزی در کشور باشد که فرآیند دگردیسی کسانی را که یکشبه تغییر موضع میدهند، بررسی و تحلیل کند. ما هم در فتنه چنین افرادی را داشتیم و هم قبل از فتنه، نمونههایی داشتیم که فردی از اصولگرایی تند، به اصلاحطلبی تند تغییر گرایش داد. این مسائل قابل بررسی است و نتایج خوبی از درون آنها بیرون میآید؛ میتوان از این طریق مسائل سیاسی کشور را آسیبشناسی کرد. بنابراین، طبیعی بود که وقتی آقای پورنجاتی دگردیسی پیدا کرد، تندتر از سایر اصلاحطلبان علیه اصولگرایان به میدان بیاید. از اینرو، من نمیتوانم روی نگاه آقای پورنجاتی بهعنوان یک نگاه اصیل حساب باز کنم و از اصلاحطلبان اصیل صحبت میکنم. مثلا آقای مجید انصاری در مجلس ششم ضمن اینکه خطوربط و موضع خود را حفظ میکرد و انتقادات خودش را داشت، در جاهایی که احساس میکرد یک بحث حق و قانونی در میان است، در مقابل تندرویهای مشارکت میایستاد. بد نیست در اینجا خاطرهای نقل کنم. در آن دوره، جریانی برخلاف قانون ایجاد شد که رهبری آن با همین آقای پورنجاتی بود و قصد داشتند مبلغ بیست و سه میلیارد تومان بودجه صداوسیما را کاهش دهند. البته این کار را هم انجام دادند چراکه اکثریت در اختیار آنها بود.
بنای این کار، در کمیسیون فرهنگی گذاشته شد که ریاست آن برعهده آقای پورنجاتی بود اما شورای نگهبان آن را رد کرد و بودجه صداوسیما به وضعیت عادی بازگشت. در یکی از جلسات کمیسیون تلفیق در آن دوره، مرحوم آقای بورقانی حضور پیدا کرده بود. ما با ایشان خیلی رفاقت داشتیم اما آنها قصد داشتند یک کار تشکیلاتی انجام دهند و با حمایت آقای پورنجاتی این کار را انجام میدادند؛ حتی میآمدند، نامه میگرفتند، میبردند و کارهای فراوانی انجام دادند. بار نخست که این اقدام پیگیری شد، ما اجازه ندادیم رای بیاورد و فضای کمیسیون را به فضای منطقی بودجهای تغییر دادیم. اما بعد، بار دیگر اینها پیگیری کردند و کاری را که میخواستند انجام دادند. من خاطرم هست که در آن دوره مجلس سهشیفته کار میکرد و بررسی بودجه، به جلسه شب موکول شده بود.
آقای بورقانی هر قدر تلاش کرده بود که این مساله تصویب شود و این بودجه را حذف کند آقای مجید انصاری بهعنوان رئیس کمیسیون اجازه نداده و این موضوع رای نیاورده بود. اینها بهقدری ناراحت شده بودند که وقتی آقای بورقانی به راهرو آمد، در حالیکه سیگار میکشید با ما سلام و علیک کرد و گویی فراموش کرده بود که دعوا بر سر ماست، با الفاظ بد و آنچنانی، خطاب به من میگفت که من حالش را میگیرم. من فلان و بهمان میکنم (کلمات غیربهداشتی). اینها را به من میگفت که مثلا من هم بگویم که عجب آدم بدی است. آقای بورقانی واقعا انسان صاف و سادهای بود. مجید انصاری با اینکه یک اصلاحطلب اصیل است در مقابل آنها ایستاد اما آقای پورنجاتی یک اصلاحطلب اصیل نیست؛ یعنی او باید قاعدتا از آنها بیشتر مینواخت و باید بیشتر نشان میداد که بگوید ما هستیم. در آن دوره ماجرای تحقیق و تفحص از مجلس ششم هم پیش آمد که خود موضوع مفصلی است.
این نخستین برخورد من با آقای پورنجاتی بود و فکر میکنم آقای لاریجانی هم اولین جلسهای بود که ایشان را شناخت. برداشت من بهعنوان فردی که به آقای لاریجانی نزدیک بودم، این بود که در آن جلسه آقای لاریجانی از آقای پورنجاتی خوشش آمد و مدتی بعد از ایشان دعوت کرد که به معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد بیاید. آقای پورنجاتی هم پذیرفت، معاون مطبوعاتی شد و همکاری خود با آقای لاریجانی را آغاز کرد. وقتی آقای لاریجانی به سازمان صداوسیما رفتند، ایشان هم معاون سیما، قائممقام رئیس در امور سیما و یکی از افراد نزدیک به آقای لاریجانی شد.
بنابراین، آقای پورنجاتی هرگز یک فرد اصلاحطلب نبود،نمیدانم اما به نظرم خوب است که مرکزی در کشور باشد که فرآیند دگردیسی کسانی را که یکشبه تغییر موضع میدهند، بررسی و تحلیل کند. ما هم در فتنه چنین افرادی را داشتیم و هم قبل از فتنه، نمونههایی داشتیم که فردی از اصولگرایی تند، به اصلاحطلبی تند تغییر گرایش داد. این مسائل قابل بررسی است و نتایج خوبی از درون آنها بیرون میآید؛ میتوان از این طریق مسائل سیاسی کشور را آسیبشناسی کرد. بنابراین، طبیعی بود که وقتی آقای پورنجاتی دگردیسی پیدا کرد، تندتر از سایر اصلاحطلبان علیه اصولگرایان به میدان بیاید. از اینرو، من نمیتوانم روی نگاه آقای پورنجاتی بهعنوان یک نگاه اصیل حساب باز کنم و از اصلاحطلبان اصیل صحبت میکنم. مثلا آقای مجید انصاری در مجلس ششم ضمن اینکه خطوربط و موضع خود را حفظ میکرد و انتقادات خودش را داشت، در جاهایی که احساس میکرد یک بحث حق و قانونی در میان است، در مقابل تندرویهای مشارکت میایستاد. بد نیست در اینجا خاطرهای نقل کنم. در آن دوره، جریانی برخلاف قانون ایجاد شد که رهبری آن با همین آقای پورنجاتی بود و قصد داشتند مبلغ بیست و سه میلیارد تومان بودجه صداوسیما را کاهش دهند. البته این کار را هم انجام دادند چراکه اکثریت در اختیار آنها بود.
بنای این کار، در کمیسیون فرهنگی گذاشته شد که ریاست آن برعهده آقای پورنجاتی بود اما شورای نگهبان آن را رد کرد و بودجه صداوسیما به وضعیت عادی بازگشت. در یکی از جلسات کمیسیون تلفیق در آن دوره، مرحوم آقای بورقانی حضور پیدا کرده بود. ما با ایشان خیلی رفاقت داشتیم اما آنها قصد داشتند یک کار تشکیلاتی انجام دهند و با حمایت آقای پورنجاتی این کار را انجام میدادند؛ حتی میآمدند، نامه میگرفتند، میبردند و کارهای فراوانی انجام دادند. بار نخست که این اقدام پیگیری شد، ما اجازه ندادیم رای بیاورد و فضای کمیسیون را به فضای منطقی بودجهای تغییر دادیم. اما بعد، بار دیگر اینها پیگیری کردند و کاری را که میخواستند انجام دادند. من خاطرم هست که در آن دوره مجلس سهشیفته کار میکرد و بررسی بودجه، به جلسه شب موکول شده بود.
آقای بورقانی هر قدر تلاش کرده بود که این مساله تصویب شود و این بودجه را حذف کند آقای مجید انصاری بهعنوان رئیس کمیسیون اجازه نداده و این موضوع رای نیاورده بود. اینها بهقدری ناراحت شده بودند که وقتی آقای بورقانی به راهرو آمد، در حالیکه سیگار میکشید با ما سلام و علیک کرد و گویی فراموش کرده بود که دعوا بر سر ماست، با الفاظ بد و آنچنانی، خطاب به من میگفت که من حالش را میگیرم. من فلان و بهمان میکنم (کلمات غیربهداشتی). اینها را به من میگفت که مثلا من هم بگویم که عجب آدم بدی است. آقای بورقانی واقعا انسان صاف و سادهای بود. مجید انصاری با اینکه یک اصلاحطلب اصیل است در مقابل آنها ایستاد اما آقای پورنجاتی یک اصلاحطلب اصیل نیست؛ یعنی او باید قاعدتا از آنها بیشتر مینواخت و باید بیشتر نشان میداد که بگوید ما هستیم. در آن دوره ماجرای تحقیق و تفحص از مجلس ششم هم پیش آمد که خود موضوع مفصلی است.
آقای لاریجانی هم در رابطه با این گزارش عبارت کشکی را به کار برده بودند...
همه بچههای سازمان میدانند که من همواره از آقای لاریجانی بهعنوان سلف
صالح یاد میکنم. اظهار ارادت من به ایشان، برقرار است و از دستاوردهای
ایشان به نیکی یاد میکنم. در طول دوره مسئولیت من، گاهی اوقات پیش میآمد
که آقای محمد هاشمی یا آقای لاریجانی برای من مطلبی مینوشتند؛ مثلا نیرویی
را توصیه میکردند یا فردی را که به آنها مراجعه کرده بود، به من معرفی
میکردند. من بدون هیچ تردیدی، زیر نامهشان مینوشتم که عین دستورات یا
اوامر آقای محمد هاشمی یا آقای لاریجانی انجام شود. بچههای سازمان هم این
مساله را میدانستند. اینکه من میگویم اصلا مهم نیست اما گاهی در جمهوری
اسلامی به قدری میبینیم که خلافش رویه شده، برایمان عجیب به نظر میرسد.
این نکته بسیار مهمی است که مسئولیتها در جمهوری اسلامی، دو امدادی است.
اصلا فرض کنیم که جریانهای سیاسی در بیرون از این چارچوب، همدیگر را بر سر
یک مسئولیت بکشند اما وقتی یک مدیر کار را به جایی رساند، چوب را به مدیر
بعدی میرساند و او هم میدود تا چوب را به مدیر بعدی برساند. اصلا مگر غیر
از این است؟! نکتهای هم در خصوص زمانیکه در معاونت سینمایی وزارت ارشاد
بودم، بگویم. تیمی که وزارتارشاد آمده بود در حق آقای انوار بیمحبتی
کردند و علیه ایشان پروندهسازی شد؛ در حالیکه آقای انوار فرد بسیار پاکی
است و من ایشان را قبول دارم. خود آقای انوار میدانست که تنها حامیاش در
وزارت ارشاد برای پیگیری کارش و دفاع از ایشان، بنده بودم که به جای ایشان
به معاونت سینمایی ارشاد منصوب شده بودم. روزی که من به این سمت منصوب شدم،
تعریف مفصلی از این آقایان کردم.
سینماییها هم میدانند و این مساله بهعنوان یک کد مطرح است؛ شاید اولین کد «کلید» همانجا باشد. من گفتم که اتاق من سه کلید دارد؛ یک کلید به آقای انوار میدهیم، یک کلید به آقای فریدزاده و یک کلید هم دست من است. اعلام کردم که این اتاق متعلق به آنهاست و هر وقت خواستند کلید در اختیارشان است و میتوانند وارد اتاق شوند؛ این مساله برای سینماگران جذابیت زیادی داشت. دیگر کسی جرات نداشت که بیاید و راجع به مدیر سابق، حرفهای بیربط بزند؛ مگر اینکه بحث کارشناسی کند. البته وقتی به دوم خرداد رسیدیم و من از معاونت سینمایی ارشاد رفتم، مرحوم آقای سیفالله داد که انسان بسیار خوبی بود، نمیتوانست مثل من عمل کند؛ یعنی اجازه نمیدادند عمل کند. ایشان بعد از یک مدت طولانی به من زنگ زد. البته معمولا رسم بر این است که وقتی مدیر جدید میآید، جلسهای با مدیر پیشین تشکیل میدهد و از او بپرسد که کار در چه مرحلهای است؛ این به معنای آن نیست که بگوییم طرف نمیداند و ما را دعوت میکند. باید از مسائل مربوط به داخل اتاقش به او بگویید تا اقداماتی که انجام دادهاید؛ مبادا سوءتفاهمی ایجاد شود.
آقای سیفالله داد با من تماس گرفت و اظهار محبت کرد و گفت که آقای ضرغامی من میخواهم شما برای ناهار به دفتر من بیایید و گعدهای داشته باشیم. من به ایشان گفتم که ناهار برای شما دردسر میشود؛ من صبح زود برای صبحانه به دفتر شما میآیم تا راحتتر باشید. ما با هم قرار گذاشتیم که من برای صبحانه به دفتر ایشان بروم. دو ساعت بعد، منشی ایشان زنگ زد و گفت که آقای داد گفتهاند آن جلسه را لغو کنیم و انشاءالله در فرصت دیگری در خدمت شما باشیم. برای من بسیار روشن بود که جریان تندرویی که در وزارت ارشاد حضور داشت، حتی تحمل یک صبحانه خوردن آقای داد با من را ندارد و فکر میکند که اگر من حرف بزنم، آقای داد بهگونه دیگری عمل خواهد کرد. این مساله بسیار روشن است و نیازی به تحلیل ندارد. حتی من میدانستم که چه کسانی به او گفتهاند که با فلانی جلسه نگذار.
زمانی که جریان دومخرداد تشکیل شد، غیر از خود آقای خاتمی، افراد تندروی بسیاری زمام امور را در دست گرفتند؛ چراکه من با آقای خاتمی ارتباط داشتم و با هم تماس میگرفتیم. من راجع به مسائل سینمایی، دو بار به ایشان نامه نوشتم، موارد جدی را به ایشان گفتم و آقای خاتمی هم واقعا همراهی کردند، ناراحت شدند و تذکر دادند؛ به هر حال، آقای خاتمی یک روحانی معتقد بودند. گاهی برخی افراد میگویند روحانی متدین! من نمیدانم این دیگر چه صیغهای است؟! (خنده) ما پای منبر روحانیون بزرگ شدهایم.
سینماییها هم میدانند و این مساله بهعنوان یک کد مطرح است؛ شاید اولین کد «کلید» همانجا باشد. من گفتم که اتاق من سه کلید دارد؛ یک کلید به آقای انوار میدهیم، یک کلید به آقای فریدزاده و یک کلید هم دست من است. اعلام کردم که این اتاق متعلق به آنهاست و هر وقت خواستند کلید در اختیارشان است و میتوانند وارد اتاق شوند؛ این مساله برای سینماگران جذابیت زیادی داشت. دیگر کسی جرات نداشت که بیاید و راجع به مدیر سابق، حرفهای بیربط بزند؛ مگر اینکه بحث کارشناسی کند. البته وقتی به دوم خرداد رسیدیم و من از معاونت سینمایی ارشاد رفتم، مرحوم آقای سیفالله داد که انسان بسیار خوبی بود، نمیتوانست مثل من عمل کند؛ یعنی اجازه نمیدادند عمل کند. ایشان بعد از یک مدت طولانی به من زنگ زد. البته معمولا رسم بر این است که وقتی مدیر جدید میآید، جلسهای با مدیر پیشین تشکیل میدهد و از او بپرسد که کار در چه مرحلهای است؛ این به معنای آن نیست که بگوییم طرف نمیداند و ما را دعوت میکند. باید از مسائل مربوط به داخل اتاقش به او بگویید تا اقداماتی که انجام دادهاید؛ مبادا سوءتفاهمی ایجاد شود.
آقای سیفالله داد با من تماس گرفت و اظهار محبت کرد و گفت که آقای ضرغامی من میخواهم شما برای ناهار به دفتر من بیایید و گعدهای داشته باشیم. من به ایشان گفتم که ناهار برای شما دردسر میشود؛ من صبح زود برای صبحانه به دفتر شما میآیم تا راحتتر باشید. ما با هم قرار گذاشتیم که من برای صبحانه به دفتر ایشان بروم. دو ساعت بعد، منشی ایشان زنگ زد و گفت که آقای داد گفتهاند آن جلسه را لغو کنیم و انشاءالله در فرصت دیگری در خدمت شما باشیم. برای من بسیار روشن بود که جریان تندرویی که در وزارت ارشاد حضور داشت، حتی تحمل یک صبحانه خوردن آقای داد با من را ندارد و فکر میکند که اگر من حرف بزنم، آقای داد بهگونه دیگری عمل خواهد کرد. این مساله بسیار روشن است و نیازی به تحلیل ندارد. حتی من میدانستم که چه کسانی به او گفتهاند که با فلانی جلسه نگذار.
زمانی که جریان دومخرداد تشکیل شد، غیر از خود آقای خاتمی، افراد تندروی بسیاری زمام امور را در دست گرفتند؛ چراکه من با آقای خاتمی ارتباط داشتم و با هم تماس میگرفتیم. من راجع به مسائل سینمایی، دو بار به ایشان نامه نوشتم، موارد جدی را به ایشان گفتم و آقای خاتمی هم واقعا همراهی کردند، ناراحت شدند و تذکر دادند؛ به هر حال، آقای خاتمی یک روحانی معتقد بودند. گاهی برخی افراد میگویند روحانی متدین! من نمیدانم این دیگر چه صیغهای است؟! (خنده) ما پای منبر روحانیون بزرگ شدهایم.
برخی افراد خیلی دم از ولایت میزنند و نمونههای آن در ماجرای فتنه بسیار
زیاد بود. حتی در آن دوره خانوادهام به من میگفتند برو به فلانی بگو ما
که داشتیم زندگیمان را میکردیم و این شما بودید که برای ما ولایت فقیه
آوردید و امام را به ما معرفی کردید. حالا ما گناه کردهایم آن خط را
میرویم یا شما یادتان رفته است؟ شما در مقابل چیزهایی ایستادهاید که ما
از شما یاد گرفتهایم. آقای داد شخصا انسان بسیار خوبی بود اما برخلاف همه
ادعاهایی که میکنند، اجازه ندادند حتی یک جلسه بگذارد. تحقیق و تفحص مجلس
ششم، راجع به عملکرد سازمان بود اما من فکر میکنم ریشه تحقیق و تفحص این
بود که یک روز آقای لاریجانی به کمیسیون فرهنگی رفت و درباره مسائل فرهنگی
توضیح داد.
یکی از نمایندگان - که اگر اشتباه نکنم آقای افخمی بود - از ایشان پرسید که شما چقدر درآمد دارید؟ آقای لاریجانی گفتند که 15 میلیارد درآمد داریم. آقای کردان در آن جلسه گفتند که نه! 12 میلیارد درآمد داریم. همین اختلاف سه میلیاردی که میان رئیس و معاون پیش آمد، باعث شد که جرقه تحقیق و تفحص زده شود؛ اصلا عدهای علاقهمند شدند که بدانند درآمد صداوسیما 12 میلیارد است یا 15 میلیارد. آنها شروع به سوال کردند و احساسشان این بود که ارقام با یکدیگر نمیخواند. البته در این 10 سال که آقای تقدسنژاد معاون اداری و مالی ما بودند، همه ایشان را به دقتنظر در قانون میشناختند و قبول داشتند. از این نظر از لفظ پاکدست استفاده نمیکنم که همه مدیران ما پاکدست هستند.
انصافا آقای تقدسنژاد یک انسان بوروکرات متدین و متخصص است که حاضر نیست یک ریال بیحساب و کتاب جابهجا کند. ایشان با اینکه درآمدهای ما را به 800 میلیارد رساند، اما تمام این درآمدها ریال به ریال به خزانه واریز میشد. حتی یکی، دو سال که درآمد بیشتری کسب کردیم، بازهم هزینه نکردیم و به خزانه واریز کردیم تا اینکه بتوانیم مجوز بگیریم. مدیران قدیمیدستگاه اقتصادی کشور با ایشان همکار بودند و حضور ایشان بسیار به ما کمک کرد. در آن دوره همه چیز روشن بود و با اینکه 800 میلیارد درآمد داشتیم اما یک ریال به جای دیگری نرفت. شاید در آن دوره، اطلاعاتی که آقایان نداشتند باعث میشد که این وضعیت پدید بیاید. در دورهای که تحقیق و تفحص آغاز شد، حرکت مفصلی علیه سازمان شکل گرفت که ما باید اقدامات بسیاری در مجلس انجام میدادیم. من اجازه میخواهم که از کنار این مساله عبور کنم؛ چراکه در آن دوره مرحوم آقای کردان از طرف آقای لاریجانی ماموریت پیدا کرد که این مساله را پیگیری کند. مدیریت اصلی کار تحقیقوتفحص برعهده آقای کردان بود اما از لحاظ هماهنگیهای کلی، همکاری با مجلس و... بنده فعال بودم.
متاسفانه نمایندگان مجلس ششم در آن دوره گزارش بسیار بدی ارائه کردند و در آن زمان، رقم 500 میلیارد را مطرح و آن را در صحن قرائت کردند. در روزی که آقای سازگارنژاد نماینده وقت شیراز این گزارش را در صحن قرائت میکرد، من در ردیف اول نشسته بودم و از ابتدا تا انتهای قرائت گزارش، لبخندی بر لبم بود. حتی چند نفر آمدند و به من تذکر دادند که شما که با خنده به قرائتکننده گزارش نگاه میکنید، عدهای بدشان آمده و ممکن است به شما تعرض فیزیکی کنند؛ کمی جدیتر باشید؛ من هم در پاسخ گفتم که جز خنده چیزی به صورتم نمیآید. آقای لاریجانی از اصطلاحات خاصی استفاده میکند و استفاده از عبارت «کشکی» هم یکی از این عبارات بود. خاطرم هست در همان ایام زمانیکه ما برای جشنواره رادیو به زیباکنار رفته بودیم، آقای خجسته معاون رادیو در کنار من نشسته بود و آقای لاریجانی هم در حال سخنرانی بود؛ این مراسم بهطور زنده در حال پخش بود. در بخشی از سخنرانی آقای لاریجانی به این گزارش اشاره شد و ایشان گفت که ما زحمت میکشیم اما آنها یک گزارش کشکی تنظیم میکنند؛ همه خندیدند.
من به آقای خجسته گفتم که این کلمه کشکی، وارد ادبیات سیاسی میشود و همه درباره آن صحبت میکنند. آقای خجسته انکار کرد و گفت شما چرا اینقدر حساس هستید؟ گفتم من که حساس نیستم و همیشه حرفهایم را میزنم اما اینکه گفتند گزارش مجلس کشکی است، بالا میگیرد؛ اینطور هم شد و این کلمه خیلی مجلس را اذیت کرد. شاید رفتار آقای لاریجانی درست بود؛ چراکه برخورد آنها با صداوسیما واقعا سیاسی بود و من این جمله آقای لاریجانی را نقد نمیکنم. منظور آقای احمدینژاد از خس و خاشاک هم 13 میلیون نفری که به آقای موسوی رای دادند، نبود؛ قطعا نبود. منظور آقای احمدینژاد معدود افرادی بود که شعارهای ساختارشکنانه داده و به اموال عمومی آسیب وارد کرده بودند؛ من بعدها به آقای احمدینژاد گفتم که شما باید ببینید که در چه فضایی این حرف را میزنید؟ به ایشان گفتم اگر در آن شرایط میگفتی که من دست این 13 میلیون نفر را میفشارم، با کمک هم کشور را میسازیم و همه کسانی که به من رای دادهاند برای سلامتی آن 13 میلیون نفر صلوات بفرستند، فتنه در آن ابعاد اتفاق نمیافتاد. انسان باید به کانتکس و بستری که در فضای سیاسی ایجاد شده، نگاه کند. اگر کلمهای را استفاده کنید که حتی منظورتان هم آن برداشتی نباشد که برخی افراد و جریانات کردهاند، شما را به یک مسیر دیگر میبرد.
یکی از نمایندگان - که اگر اشتباه نکنم آقای افخمی بود - از ایشان پرسید که شما چقدر درآمد دارید؟ آقای لاریجانی گفتند که 15 میلیارد درآمد داریم. آقای کردان در آن جلسه گفتند که نه! 12 میلیارد درآمد داریم. همین اختلاف سه میلیاردی که میان رئیس و معاون پیش آمد، باعث شد که جرقه تحقیق و تفحص زده شود؛ اصلا عدهای علاقهمند شدند که بدانند درآمد صداوسیما 12 میلیارد است یا 15 میلیارد. آنها شروع به سوال کردند و احساسشان این بود که ارقام با یکدیگر نمیخواند. البته در این 10 سال که آقای تقدسنژاد معاون اداری و مالی ما بودند، همه ایشان را به دقتنظر در قانون میشناختند و قبول داشتند. از این نظر از لفظ پاکدست استفاده نمیکنم که همه مدیران ما پاکدست هستند.
انصافا آقای تقدسنژاد یک انسان بوروکرات متدین و متخصص است که حاضر نیست یک ریال بیحساب و کتاب جابهجا کند. ایشان با اینکه درآمدهای ما را به 800 میلیارد رساند، اما تمام این درآمدها ریال به ریال به خزانه واریز میشد. حتی یکی، دو سال که درآمد بیشتری کسب کردیم، بازهم هزینه نکردیم و به خزانه واریز کردیم تا اینکه بتوانیم مجوز بگیریم. مدیران قدیمیدستگاه اقتصادی کشور با ایشان همکار بودند و حضور ایشان بسیار به ما کمک کرد. در آن دوره همه چیز روشن بود و با اینکه 800 میلیارد درآمد داشتیم اما یک ریال به جای دیگری نرفت. شاید در آن دوره، اطلاعاتی که آقایان نداشتند باعث میشد که این وضعیت پدید بیاید. در دورهای که تحقیق و تفحص آغاز شد، حرکت مفصلی علیه سازمان شکل گرفت که ما باید اقدامات بسیاری در مجلس انجام میدادیم. من اجازه میخواهم که از کنار این مساله عبور کنم؛ چراکه در آن دوره مرحوم آقای کردان از طرف آقای لاریجانی ماموریت پیدا کرد که این مساله را پیگیری کند. مدیریت اصلی کار تحقیقوتفحص برعهده آقای کردان بود اما از لحاظ هماهنگیهای کلی، همکاری با مجلس و... بنده فعال بودم.
متاسفانه نمایندگان مجلس ششم در آن دوره گزارش بسیار بدی ارائه کردند و در آن زمان، رقم 500 میلیارد را مطرح و آن را در صحن قرائت کردند. در روزی که آقای سازگارنژاد نماینده وقت شیراز این گزارش را در صحن قرائت میکرد، من در ردیف اول نشسته بودم و از ابتدا تا انتهای قرائت گزارش، لبخندی بر لبم بود. حتی چند نفر آمدند و به من تذکر دادند که شما که با خنده به قرائتکننده گزارش نگاه میکنید، عدهای بدشان آمده و ممکن است به شما تعرض فیزیکی کنند؛ کمی جدیتر باشید؛ من هم در پاسخ گفتم که جز خنده چیزی به صورتم نمیآید. آقای لاریجانی از اصطلاحات خاصی استفاده میکند و استفاده از عبارت «کشکی» هم یکی از این عبارات بود. خاطرم هست در همان ایام زمانیکه ما برای جشنواره رادیو به زیباکنار رفته بودیم، آقای خجسته معاون رادیو در کنار من نشسته بود و آقای لاریجانی هم در حال سخنرانی بود؛ این مراسم بهطور زنده در حال پخش بود. در بخشی از سخنرانی آقای لاریجانی به این گزارش اشاره شد و ایشان گفت که ما زحمت میکشیم اما آنها یک گزارش کشکی تنظیم میکنند؛ همه خندیدند.
من به آقای خجسته گفتم که این کلمه کشکی، وارد ادبیات سیاسی میشود و همه درباره آن صحبت میکنند. آقای خجسته انکار کرد و گفت شما چرا اینقدر حساس هستید؟ گفتم من که حساس نیستم و همیشه حرفهایم را میزنم اما اینکه گفتند گزارش مجلس کشکی است، بالا میگیرد؛ اینطور هم شد و این کلمه خیلی مجلس را اذیت کرد. شاید رفتار آقای لاریجانی درست بود؛ چراکه برخورد آنها با صداوسیما واقعا سیاسی بود و من این جمله آقای لاریجانی را نقد نمیکنم. منظور آقای احمدینژاد از خس و خاشاک هم 13 میلیون نفری که به آقای موسوی رای دادند، نبود؛ قطعا نبود. منظور آقای احمدینژاد معدود افرادی بود که شعارهای ساختارشکنانه داده و به اموال عمومی آسیب وارد کرده بودند؛ من بعدها به آقای احمدینژاد گفتم که شما باید ببینید که در چه فضایی این حرف را میزنید؟ به ایشان گفتم اگر در آن شرایط میگفتی که من دست این 13 میلیون نفر را میفشارم، با کمک هم کشور را میسازیم و همه کسانی که به من رای دادهاند برای سلامتی آن 13 میلیون نفر صلوات بفرستند، فتنه در آن ابعاد اتفاق نمیافتاد. انسان باید به کانتکس و بستری که در فضای سیاسی ایجاد شده، نگاه کند. اگر کلمهای را استفاده کنید که حتی منظورتان هم آن برداشتی نباشد که برخی افراد و جریانات کردهاند، شما را به یک مسیر دیگر میبرد.
شما در دوره تحصن هم در مجلس حضور داشتید؟
بله، تحصن یک اقدام عملی علیه نظام، ولایت و رهبری محسوب میشد و اینها
جمع شدند و قسم خوردند. من در ردیف جلو نشسته بودم و آقای موهبتی معاون
پارلمانی فعلی وزارت بهداشت و از معاونین فعال پارلمانی در آن دوره در کنار
من نشسته بود.
در آن دوره ما سه معاون پارلمانی بودیم که بسیار فعال بودیم و امکانات
فراوانی برای دستگاههایمان گرفتیم. شهید صیاد شیرازی، سرلشکر فیروزآبادی و
برخی افراد دیگر، فرمایشات بسیار خوبی داشتند. زمانیکه برنامه پنجساله
به مجلس آمد، 50 تغییر در آن ایجاد کردیم که مبنای پول برای نیروهای مسلح
شد. شاید فقط یکی از نمونههای آن برای بسیج بود که در قانون برنامه
گنجاندیم و مبنای خیلی از اعتباراتی شد که بعدها بسیج مستمرا بهطور قانونی
دریافت میکرد. ما در آن دوره بسیار فعال و موفق بودیم؛ آقای کاتب معاون
پارلمانی بنیاد جانبازان که اکنون خودش نماینده مجلس است، آقای موهبتی و
بنده. با هم شوخی میکردیم و میگفتیم هر کدام از ما رئیسجمهور شد، یکی از
همین جمع را بهعنوان معاون پارلمانی انتخاب کند. اخیرا آقای موهبتی را
دیدم و از او پرسیدم هنوز عهدمان را یادت هست؟ گفت عهد ما یکطرفه است؛ اگر
من رئیسجمهور شدم، بدان که خط سیاسی کشور به کلی تغییر کرده و شما باید
فرار کنید و بروید؛ همینقدر که شما را به زندان نمیفرستیم، باید خدا را
شکر کنید (خنده).
آقای موهبتی به من گفت که فلانی! حواست باشد که خیلی چهرهات حالت خنده به
خودش نگیرد که بهانه به دست اینها بدهی؛ چراکه آنها چهرههایشان بسیار
عصبی بود و ابروانشان را درهم کشیده بودند. جالب اینجا بود که از همه
جدیتر، آقای پورنجاتی بود و جلوتر از بقیه، برای نظام خط و نشان میکشید!
شما در دستگاه اطلاعاتی بودید، در بیت رهبری بودید و با ارتباطاتی که
داشتید و اعتمادی که به شما کردند، جایگاهها و مسئولیتهایی داشتید.
در قصه فتنه وقتی ما به برخی از آقایان میگفتیم که بیایید و صحبت کنید و
با بهانههای آنها مواجه میشدیم، میگفتیم شما که همه چیزتان را از نظام
دارید. شما دنیایی فکر میکنید، وگرنه تکلیف نظام روشن است؛ یک خداست، یک
رسول خداست، یک امامت است، یک ولایتفقیه است و یک رهبری، مگر شکی در این
دارید؟! شما که همه چیزتان را از ولایت و رهبری دارید، چرا حسابگری میکنید
که چه زمانی و چگونه حرف بزنیم؟ متاسفانه آقای پورنجاتی یکی از این افراد
بود. به نظر من، چنین کاری بر اثر نادانی و تندروی بود. البته بخشی از
اصلاحطلبان با اینها همراهی و همکاری نکردند و بخش دیگری هم که بودند،
بعدها این حرکت را نقد کردند، در واقع این حرکت، حرکت کور بیخودی بود که
بگویند ما مجلس را تعطیل میکنیم تا نظام به فلان حرف ما توجه کند. من فکر
میکنم ضربههایی که تندروها به اصلاحطلبان زدند، دیگران نزدند. شاید
بتوانیم این مساله را در خصوص جناح مقابل اصلاحطلبان هم بگوییم - و حتی در
مورد همه بگوییم - اما در خصوص اصلاحطلبان این مساله بسیار واضح و روشن
است.
حضرت آقا بعد از انتخابات دوم خرداد، تعابیر خاصی در رابطه با جریان
اصلاحات داشتند و حتی اتفاقی را که رخ داد، حماسه نامیدند. اگر از اصلاحات
به درستی استفاده میشد و به نفع کشور مورد استفاده قرار میگرفت، حتما
کشور رشد میکرد اما تندروها و کسانی که در ردههای بالاتر مسئولیت دارند،
در این داستان مقصر بودند. قرار بر این نیست که وقتی فردی رئیسجمهور
میشود، از تندروها تبعیت کند. این مساله را بارها حتی بهصورت مکتوب نیز
به آقای روحانی گفتهام؛ چراکه با ایشان نزدیک، رفیق و راحت هستیم و
حرفهایی که دو نفر راحت با هم میزنند، با هم رد و بدل میکنیم. من از روز
اول مسئولیت آقای روحانی، صراحتا به ایشان گفتم که آمدن شما میتواند
فرصتی باشد که کارهای جدیدی در کشور انجام شود و این فرصت، بهسرعت از دست
میرود. زمانیکه انسان در مسئولیت قرار دارد، متوجه این مساله نیست اما
بهتر است شما از این فرصت استفاده کنید و اجازه ندهید برخی تندروها شما را
به مسیر دیگری بکشانند.
ما با چنین سابقهای به صداوسیما برگشتیم. در دوره چهار سالهای که من
در معاونت بودم عملکرد مشخصی داشتم و انتخاب حضرت آقا هم براساس سوابق
گذشته بود. من احساس میکنم که ما کارهای تازهای در معاونت سینمایی انجام
دادیم؛ چراکه من شخصا همواره به سینما علاقهمند بودم. قبل از انقلاب ما
تلویزیون نداشتیم، اما همه فیلمهای سینمایی را در سینما میدیدیم و من همه
فیلمهای سینمایی را میشناختم. در دوره اصلاحات اکثر فیلمهای سینمایی را
میدیدم و الان هم فیلمهای سینمایی را میبینم. درباره بسیاری از این
فیلمها حرف دارم؛ حتی گاهی اوقات به یک کارگردانی زنگ میزنم و از او تشکر
میکنم در حالیکه او اصلا فکر نمیکند که من فیلم او را دیده باشم. نسبت
به فضای سینمای داخلی و خارجی، فیلمهای مهم سینمای داخلی و خارجی و همچنین
جریانهای سینمایی داخلی و خارجی اطلاع داشتم و باتوجه به اینکه حضرت آقا
در این حوزه کارشناس هستند، این سابقه یک عامل مهم برای انتخاب من بود.
پس رابطه شما و آقای لاریجانی رابطه بسیار خوبی بود. آیا بین شما و آقای سرافراز نیز چنین رابطهای برقرار بود؟
آقای سرافراز از دوستان قدیمیماست و رابطه ما به بیرون از سازمان مربوط
میشود. ایشان در دوره آقای لاریجانی، معاون برونمرزی سازمان بودند.
زمانیکه من به سازمان آمدم، تصمیم گرفتم مدیرانی را که میشناختم و
میدانستم تجربه و شایستگیهای لازم را دارند، تعویض نکنم اما در عین حال
معتقد بودم که باید تحولاتی در حوزه برونمرزی انجام گیرد؛ اقداماتی چون
راهاندازی شبکههای پرس تی وی، هیسپانتیوی، آی فیلم، کوثر و... از جمله
اقدامات مهم برونمرزی در این دوره بود. در کتاب «راوی صادق» نیز فصلی با
موضوع فعالیتهای معاونت برونمرزی تدوین شده است. در طول این ده سال، آقای
سرافراز و مدیران حوزه برونمرزی، زحمات بسیاری کشیدند و تحولات مورد نظر
من را به خوبی انجام دادند. آقای سرافراز از لحاظ کمی و کیفی توانست
ماموریتهای محوله را به خوبی انجام دهد و من کاملا از ایشان رضایت داشتم.
در مورد مدیر بعدی، تصمیمگیری با رهبری است و مدیران مختلفی که میتوانند
در این مسئولیت قرار بگیرند، جمعبندی میشود، نقاط قوت و ضعف افراد دریافت
شده و نظر کارشناسی خدمت رهبری ارائه میشود اما در نهایت این رهبری است
که تصمیم میگیرد. بنابراین، آقای سرافراز براساس همان مطلبی که من در
روزنامه جامجم تحتعنوان «چرا سرافراز» نوشتم انتخاب شدند؛ ملاک همان است،
هنوز هم به آن مسائل اعتقاد دارم و امیدوارم باتوجه به سابقه طولانی که
دارند بتوانند در دوره جدید سازمان را نسبت به گذشته ارتقا دهند.
شما چه زمانی متوجه شدید که آقای سرافراز به ریاست سازمان انتخاب شدهاند؟
فقط چند روز زودتر.
با شما مشورت شد؟
از کارشناسان مختلف راجع به افراد سوال میشود و من هم مثل بقیه نقاط قوت و ضعف نامزدهای مختلف را ارائه کردم.
در دورهای هم که بنده انتخاب شدم، همینطور بود، منتها تصمیم نهایی را
رهبری میگیرند. خاطرم هست که روزی طنزی از آقای مجید صالحی در شبکه نسیم
پخش شد که میگفت «عزت دیگه وقت رفتنه» من احساس کردم که میتواند بهترین
عنوان برای روز رفتن من باشد. حتی در بخشی از آن به شاگرد راننده میگوید
که دست چقدر زیاد شده... (خنده) آن همان زمانی بود که واقعا دست زیاد شده
بود و افراد مختلفی از درون و بیرون سازمان مطرح میشدند. البته واکنش
دوستان بسیار جالبتر بود؛ دوستانی که مطرح بودند، پایین نشسته بودند و
وقتی گفته میشد که دست زیاد شده است، همگی میخندیدند. اما واقعا تا آن
روز هم هنوز برای من روشن نبود و من نمیدانستم که کدامیک از دوستان
انتخاب میشوند اما چند روز قبل از اعلام حکم، از این مساله مطلع شدم. از
اینرو، جلساتی با آقای سرافراز داشتیم؛ ما سه جلسه با هم داشتیم و جلسه
سوم ما زمانی بود حکم ایشان از شبکه خبر پخش شد. قبل از آن من با پخش سیما
تماس گرفته بودم و گفته بودم که یک عکس خوب از آقای سرافراز انتخاب
کنید.خود آقای سرافراز هم آنجا بود که من تذکر میدادم. در دوره گذشته که
یک عکس زشت از ما نشان دادند. البته من و آقای سرافراز همدیگر را میبینیم و
در طول هفته، دو، سه جلسه مشترک داریم و اگر نکاتی به ذهنم برسد، به ایشان
منتقل میکنم. اما در عین حال هیچ دخالتی در امور مربوط به مدیریت ندارم و
خصوصا در رابطه با انتصابات، هیچ پیشنهادی ندادهام؛ یک مدیر میتواند و
اختیار دارد که نیروهای خود را انتخاب کند.
شما با سه رئیسجمهور کار کردهاید و در جلسات سه کابینه شرکت
کردهاید. با کدامیک راحتتر بودید؟ البته طبعا بیشترین دورهای که با
مدیریت شما همزمان بود، دوره ریاستجمهوری آقای احمدینژاد بود و با آقای
خاتمی و آقای روحانی کمتر کار کردید.
من ده سال و نیم در این مسئولیت حضور داشتم که دو سال و نیم آن مربوط به
ریاستجمهوری آقای روحانی و آقای خاتمی است. فکر میکنم تنها کسی که سه
رئیسجمهور پشت سر هم را تجربه کرده، من هستم. من جوانترین عضو کابینه
آقای خاتمی بودم اما در دوره آقای احمدینژاد، آقای بذرپاش این رکورد را
شکست.
من با این سه رئیسجمهور کار کردم؛ معتقدم که صداوسیما در جمهوری اسلامی
جایگاهی پیدا کرده که لنگر تعادل نظام شده و کشور را در ریل درست راهبردی
نظام قرار میدهد؛ اگر راهبردهای اصلی نظام و انقلاب که از سوی رهبری تعیین
میشود، در جایی به خطر بیفتد، این صداوسیماست که آن را روی ریل خود نگه
میدارد. از اینرو، صداوسیما براساس سیاستهای رهبری رابطه قوا را
تنظیم میکنند. گاهی اوقات، برخی از سران قوا احساس میکنند که صداوسیما
مطلبی را خلاف نظر آنها مطرح میکند. میگویند که صداوسیما چه کاره است
که به آنها تعریض میکند؟ ما در رسانه ملی رئیسجمهور را به همان اندازهای
که در قانون اساسی بیان شده، مورد توجه قرار میدهیم؛ اتفاقا این مقام
بسیار هم بالاست. اما اگر میان رئیس قوهمجریه و رئیس قوهمقننه اختلاف پیش
آمد، این ما هستیم که تنظیم میکنیم.صداوسیما نقش مهمی در رگلاژ و
تنظیم رابطه میان قوا براساس سیاستهای ابلاغی رهبری در جامعه دارد و
میتواند بدگویی یک قوه نسبت به قوه دیگر را تنظیم کند یا اصلا آن را پخش
نکند. اگر یک رئیس قوه خواست بیشتر از حدش استفاده کند، این صداوسیماست
که میتواند آن را تنظیم کند. در دولت آقای احمدینژاد ما خدمات دولت را
پوشش میدادیم و البته انتقاداتی هم نسبت به عملکرد دولت داشتیم.
خوب است گروهی بیایند و درباره نقدهای صداوسیما بر دولت آقای احمدینژاد تحقیق کنند و ببینند آن نقدها بیشتر است یا نقدی که در دوره من نسبت به آقای روحانی انجام شد. حتما در آن دوره بیشتر است، تیزتر است و موارد بسیار زیاد است. در دوره چهارم سفرهای استانی آقای احمدینژاد، این احساس در صداوسیما ایجاد شد که ممکن است این سفرها کارکرد انتخاباتی داشته باشد بنابراین سیاست دیگری درباره اخبار آن سفرها در پیش گرفتیم. دیگر سفری انجام نشد. این یک حرف جدی است که من علیه آقای احمدینژاد میزنم ما با افراد کاری نداریم؛ ما با رهبری و نظام کار داریم. در رابطه با این موضوعات هم از رهبری سوال نمیکردیم؛ من همیشه معتقد به اجتهاد رسانهای بودهام و معتقدم در رسانه ملی، مدیر باید چارچوبها را بشناسد و اجتهاد کند. گاهی اوقات جز رئیس صداوسیما هیچکس شرعی بودن یا نبودن یک اقدام را نمیداند.وقتی در مسابقات والیبال جهانی بازی ایران با کشورهای بزرگ پخش میشد،تشخیص میدادیم برخی از نکات نظارتی را مورد اغماض قرار دهیم چون اصل بازی برای مردم خیلی مهم بود.
خوب است گروهی بیایند و درباره نقدهای صداوسیما بر دولت آقای احمدینژاد تحقیق کنند و ببینند آن نقدها بیشتر است یا نقدی که در دوره من نسبت به آقای روحانی انجام شد. حتما در آن دوره بیشتر است، تیزتر است و موارد بسیار زیاد است. در دوره چهارم سفرهای استانی آقای احمدینژاد، این احساس در صداوسیما ایجاد شد که ممکن است این سفرها کارکرد انتخاباتی داشته باشد بنابراین سیاست دیگری درباره اخبار آن سفرها در پیش گرفتیم. دیگر سفری انجام نشد. این یک حرف جدی است که من علیه آقای احمدینژاد میزنم ما با افراد کاری نداریم؛ ما با رهبری و نظام کار داریم. در رابطه با این موضوعات هم از رهبری سوال نمیکردیم؛ من همیشه معتقد به اجتهاد رسانهای بودهام و معتقدم در رسانه ملی، مدیر باید چارچوبها را بشناسد و اجتهاد کند. گاهی اوقات جز رئیس صداوسیما هیچکس شرعی بودن یا نبودن یک اقدام را نمیداند.وقتی در مسابقات والیبال جهانی بازی ایران با کشورهای بزرگ پخش میشد،تشخیص میدادیم برخی از نکات نظارتی را مورد اغماض قرار دهیم چون اصل بازی برای مردم خیلی مهم بود.
اما در مورد بازی آمریکا و آرژانتین که بازی خیلی مهمیبود و نتیجه آن
تکلیف صعود ما را مشخص میکرد،چنین اغماضی را نمیتوانستم انجام دهم و حجت
شرعی برای پخش نامناسب تماشاگران نداشتم. ما شبکه HD را راهاندازی کردیم
که مسابقات ورزشی را با کیفیت بهتر ببینند. یکبار شبکه سه در حال پخش یکی
از مسابقات ورزشی بود و من این مسابقه را تماشا میکردم. در ذهن خودم، این
مساله را تجزیه و تحلیل کردم و وظیفه شرعی خودم را در نظر گرفتم. بدین
ترتیب، اعلام کردم که شبکه سه آن مسابقه را پخش کند اما شبکه HD، پخش این
مسابقه را قطع کند. وقتی مردم مشاهده کردند که پخش این مسابقه از شبکه HD
قطع شد، شبکه سه را تماشا کردند. کسی نمیدانست که دقیقا چه بود اما من
دیدم که تصاویر در حال پخش، تصاویر نامانوسی در جمهوری اسلامی ایران است و
برای پخش آنها در شبکه HD با رزولوشن و کیفیت بالا مجوز ندارم؛ یعنی بین
خودم و خدای خودم، مجوزی نمیدیدم و به همین دلیل، جلوی آن را گرفتم. در
حوزه سیاست نیز همینطور است. مقام معظم رهبری چارچوبها را برای ما مشخص
کردهاند اما در نهایت این ما هستیم که تصمیم میگیریم.
این نکته را میتوانید به حوادث دوران فتنه و دلخوریهای آقای سیدحسن خمینی و نامه ایشان هم تعمیم بدهید. من برخلاف میل باطنیام و با وجود علاقهای که به ایشان داشتم و دارم، آن پاسخ روشن را دادم؛ چراکه در تاریخ ثبت میشد و این رفاقتی نبود که ما بگوییم کوتاه میآییم. من طی این ده سال از هیچ ارگان، نشریه و رسانهای شکایت نکردم. حتی روز اول که آمدم شکایتهای زیادی مانده بود و من اعلام کردم که همه شکایتها را پس بگیرند. حتی آقای محمدرضا خاتمی و برخی افراد دیگر تماس گرفتند و تشکر کردند. تصمیم ما بر این بود که تا روز آخر از کسی شکایت نکنیم؛ با وجود بیمهریها، کملطفیها و دروغپردازیها از کسی شکایت نکردیم. حتی گاهی اوقات، مطالب خلاف واقع مینوشتند و ما به آنها جوابیهای میدادیم تا منتشر کنند اما این کار را انجام نمیدادند. مهم نیست که ما بگوییم چه کار کردهایم. من در مقدمه کتاب راوی صادق نوشتهام که نقش صداوسیما در اداره کشور بیبدیل است. آقای روحانی در روزهای اول، اشتباهی مرتکب شده بود و میگفت که شما چه کارهاید؟ حکم شما را رهبری میدهند و شما زیر نظر شورای نظارت هستید و هر چه آنها میگویند باید گوش کنید. ما گفتیم که قانون تغییر کرده است و گویا شما بیخبر هستید. بر فرض هر چه شورای نظارت بگوید ما گوش بدهیم؛ آیا میتوانیم از هماکنون به بعد، هرچه شورای نظارت میگوید انجام دهیم؟ آیا این مساله شدنی است؟ شورای نظارت، شش نفر از سه دستگاه هستند. کافی است که آن چهار نفر بخواهند از لحاظ سیاسی با آقای روحانی برخورد کنند.
این نکته را میتوانید به حوادث دوران فتنه و دلخوریهای آقای سیدحسن خمینی و نامه ایشان هم تعمیم بدهید. من برخلاف میل باطنیام و با وجود علاقهای که به ایشان داشتم و دارم، آن پاسخ روشن را دادم؛ چراکه در تاریخ ثبت میشد و این رفاقتی نبود که ما بگوییم کوتاه میآییم. من طی این ده سال از هیچ ارگان، نشریه و رسانهای شکایت نکردم. حتی روز اول که آمدم شکایتهای زیادی مانده بود و من اعلام کردم که همه شکایتها را پس بگیرند. حتی آقای محمدرضا خاتمی و برخی افراد دیگر تماس گرفتند و تشکر کردند. تصمیم ما بر این بود که تا روز آخر از کسی شکایت نکنیم؛ با وجود بیمهریها، کملطفیها و دروغپردازیها از کسی شکایت نکردیم. حتی گاهی اوقات، مطالب خلاف واقع مینوشتند و ما به آنها جوابیهای میدادیم تا منتشر کنند اما این کار را انجام نمیدادند. مهم نیست که ما بگوییم چه کار کردهایم. من در مقدمه کتاب راوی صادق نوشتهام که نقش صداوسیما در اداره کشور بیبدیل است. آقای روحانی در روزهای اول، اشتباهی مرتکب شده بود و میگفت که شما چه کارهاید؟ حکم شما را رهبری میدهند و شما زیر نظر شورای نظارت هستید و هر چه آنها میگویند باید گوش کنید. ما گفتیم که قانون تغییر کرده است و گویا شما بیخبر هستید. بر فرض هر چه شورای نظارت بگوید ما گوش بدهیم؛ آیا میتوانیم از هماکنون به بعد، هرچه شورای نظارت میگوید انجام دهیم؟ آیا این مساله شدنی است؟ شورای نظارت، شش نفر از سه دستگاه هستند. کافی است که آن چهار نفر بخواهند از لحاظ سیاسی با آقای روحانی برخورد کنند.
آقای مهندس! اگر ممکن است درباره ماجرای تاخیر در مصاحبه رئیسجمهور توضیح دهید.
من قبل از گفتوگوی زنده رئیسجمهور گفتم که درست است که ما باید مجری را
تعیین کنیم اما هر کسی را که بگویید، میپذیریم. نه شما اعلام کنید و نه
شما به او بگویید؛ به ما بگویید که ما او را توجیه کنیم که چه کار بکند و
چه کار نکند. سری اول، آن سه نفر را آوردند و گفتوگوی بسیار بدی شد. حتی
آن سه نفر آمدند، مصاحبه کردند و اعلام کردند که دیگر به چنین برنامهای
نخواهند رفت. بار دوم من در جلسه هیات دولت، بهطور خصوصی از آقای روحانی
پرسیدم چه کسی مدنظر شماست؟ بگویید تا او را بخواهیم و با او صحبت کنیم.
گفت که مهم نیست اما برخی از بچهها روی برخی افراد نظر دارند، گفتم؛ چه
کسانی؟ گفت؛ فلانی و فلانی. گفتم برویم و با آنها صحبت کنیم. اتفاقا یک روز
یکی از اینها - آقای روحانینژاد - را صدا کردم تا با او صحبت کنیم. به او
گفتم؛ ایشان رئیسجمهور است و احترام دارد. ایشان تا آن دوره خبرنگار بود؛
در حالیکه مجری گفتوگوی زنده تلویزیونی با رئیسجمهور یک جایگاهی دارد.
اینها مسائلی است که باید گفته شود. باید احترام بگذاری، در میان صحبت
رئیسجمهور وارد نشوی و شأن رئیسجمهور را حفظ کنی. حتی برای این کار،
کلاسی برای مجری برنامه تشکیل دادیم. اینها خیال میکردند که وقتی ما یک
مجری برای این برنامه در نظر میگیریم، به او میگوییم که برو، بزن! اما
بعدها متوجه شدند و الان هر کسی را معرفی کنید، قبول میکنند.
ما که در این حوزه حرفهای، جایگاه رئیسجمهور را میدانیم. آن شب با وجود هماهنگیهایی که انجام شده بود، ناگهان به ما اعلام کردند که نیمساعت قبل از آغاز گفتوگو، خانم پوریامین از مجریان زن صداوسیما را صدا کردهاند تا مجری گفتوگو با رئیسجمهور باشد. من گفتم که قرار نبود ایشان برود و ما با فرد دیگری بستهایم؛ اینطور نمیشود. صداوسیما مستقل است، رئیس دارد و اوست که در این باره تصمیم میگیرد؛ البته رئیسجمهور هم محترم است. این مساله را منتقل کردیم اما آنها جدی نگرفتند. برنامه سر زمان مقرر آغاز شد و آمدند و در حالیکه همهچیز آماده بود، این برنامه پخش نشد. عدهای زنگ زدند و پیگیری یا سفارش کردند اما من گفتم که اتفاقا اینجا از جمله مواردی است که حرمت رسانه ملی و ماموریتی که دارد، نباید مخدوش شود.
انتخاب مجری به عهده صداوسیماست و اگر فرد خاصی مدنظر شماست، بگویید که با شما همکاری کنیم؛ اما اینکه فرد خاصی را ببرید، ایزوله کنید و با او حرف بزنید، به نفع شما نیست. آنها فکر کردند که ما شوخی میکنیم و مسئولان دفتر رئیسجمهور چندین بار تماس گرفتند. من با هیچکدام از آنها صحبت نکردم؛ حتتی آقای صادق، آقای فریدون و آقای آشنا. شاید فقط آقای نهاوندیان خیلی اصرار کرد و من به ایشان گفتم که با شما هیچ بحثی ندارم؛ اگر این خانم بیرون برود، برنامه پخش میشود. آقای روحانی هم که دیده بود اینطور است، ناراحت شده بود. حتی با دفتر رهبری تماس گرفته بودند و دو بار با آقای حجازی صحبت کرده بودند. آقای حجازی هم حرفی که به من زد این بود که آیا چنین صحبتی پیش آمده است؟ شما مستقل هستید، قانون دارید و هر برداشتی که خودتان دارید، انجام دهید. منظور من همان اجتهاد رسانهای است. برخی تصورشان بر این است که صداوسیما نشسته است و به او میگویند که فلان کار را بکن و فلان کار را نکن، در حالیکه هرگز اینطور نیست. من بهخاطر ندارم که در طول این دهسال و نیم درخصوص سیاستها و اقدامات اصلی گفته باشند که باید این کار را انجام بدهی یا ندهی.
البته ممکن است در خصوص سیاستهای کلی صحبت کنیم و در راستای مصالح ملی به جمعبندی برسیم اما هرگز اینگونه نبوده که بخواهند بهطور موردی بحث کنند. آقای حجازی به من گفتند استدلال آقای رئیسجمهور این بوده اما شما خودتان بررسی کنید و اقدام مناسب را انجام بدهید. گفتم حالا که رئیسجمهور با دفتر رهبری صحبت کرده و کار مقداری به تاخیر افتاده است، روشن شده کاری میخواهد انجام شود که از نظر ما خلاف قانون است و با کسب نظر شورای نظارت مشکل حل میشد. اصلا در دوره فتنه، تمام بحث ما این بود که کار خلاف قانون صورت نگیرد. برای مثال در انتخابات سال گذشته، ما 14 کاندیدای احتمالی از جمله آقای روحانی را دعوت کردیم و جلسهای تشکیل دادیم؛ البته بحثهای مطرحشده در جلسه محرمانه بود و هنوز نوار آن جلسه در اختیار بنده است. یکی از اهداف بنده در آن جلسه این بود که به آنها بگویم اوضاع چگونه است، شما باید چنین فیلمی بسازید و کارهای خود را از هماکنون شروع کنید؛ یعنی یک کمک و محبتی به همه آنها کردیم. نکته مهمتر این بود که بار دیگر قانون را با آنها مرور کنیم؛ چون انتخابات 88 را دیده بودیم، میخواستیم به آنها بگوییم که این بار مراقب باشید و قانون را رعایت کنید. جالب اینجا بود که با همه اینها مصاحبه کردیم و «قالوا بلی» را از همه آنها گرفتیم.
ما که در این حوزه حرفهای، جایگاه رئیسجمهور را میدانیم. آن شب با وجود هماهنگیهایی که انجام شده بود، ناگهان به ما اعلام کردند که نیمساعت قبل از آغاز گفتوگو، خانم پوریامین از مجریان زن صداوسیما را صدا کردهاند تا مجری گفتوگو با رئیسجمهور باشد. من گفتم که قرار نبود ایشان برود و ما با فرد دیگری بستهایم؛ اینطور نمیشود. صداوسیما مستقل است، رئیس دارد و اوست که در این باره تصمیم میگیرد؛ البته رئیسجمهور هم محترم است. این مساله را منتقل کردیم اما آنها جدی نگرفتند. برنامه سر زمان مقرر آغاز شد و آمدند و در حالیکه همهچیز آماده بود، این برنامه پخش نشد. عدهای زنگ زدند و پیگیری یا سفارش کردند اما من گفتم که اتفاقا اینجا از جمله مواردی است که حرمت رسانه ملی و ماموریتی که دارد، نباید مخدوش شود.
انتخاب مجری به عهده صداوسیماست و اگر فرد خاصی مدنظر شماست، بگویید که با شما همکاری کنیم؛ اما اینکه فرد خاصی را ببرید، ایزوله کنید و با او حرف بزنید، به نفع شما نیست. آنها فکر کردند که ما شوخی میکنیم و مسئولان دفتر رئیسجمهور چندین بار تماس گرفتند. من با هیچکدام از آنها صحبت نکردم؛ حتتی آقای صادق، آقای فریدون و آقای آشنا. شاید فقط آقای نهاوندیان خیلی اصرار کرد و من به ایشان گفتم که با شما هیچ بحثی ندارم؛ اگر این خانم بیرون برود، برنامه پخش میشود. آقای روحانی هم که دیده بود اینطور است، ناراحت شده بود. حتی با دفتر رهبری تماس گرفته بودند و دو بار با آقای حجازی صحبت کرده بودند. آقای حجازی هم حرفی که به من زد این بود که آیا چنین صحبتی پیش آمده است؟ شما مستقل هستید، قانون دارید و هر برداشتی که خودتان دارید، انجام دهید. منظور من همان اجتهاد رسانهای است. برخی تصورشان بر این است که صداوسیما نشسته است و به او میگویند که فلان کار را بکن و فلان کار را نکن، در حالیکه هرگز اینطور نیست. من بهخاطر ندارم که در طول این دهسال و نیم درخصوص سیاستها و اقدامات اصلی گفته باشند که باید این کار را انجام بدهی یا ندهی.
البته ممکن است در خصوص سیاستهای کلی صحبت کنیم و در راستای مصالح ملی به جمعبندی برسیم اما هرگز اینگونه نبوده که بخواهند بهطور موردی بحث کنند. آقای حجازی به من گفتند استدلال آقای رئیسجمهور این بوده اما شما خودتان بررسی کنید و اقدام مناسب را انجام بدهید. گفتم حالا که رئیسجمهور با دفتر رهبری صحبت کرده و کار مقداری به تاخیر افتاده است، روشن شده کاری میخواهد انجام شود که از نظر ما خلاف قانون است و با کسب نظر شورای نظارت مشکل حل میشد. اصلا در دوره فتنه، تمام بحث ما این بود که کار خلاف قانون صورت نگیرد. برای مثال در انتخابات سال گذشته، ما 14 کاندیدای احتمالی از جمله آقای روحانی را دعوت کردیم و جلسهای تشکیل دادیم؛ البته بحثهای مطرحشده در جلسه محرمانه بود و هنوز نوار آن جلسه در اختیار بنده است. یکی از اهداف بنده در آن جلسه این بود که به آنها بگویم اوضاع چگونه است، شما باید چنین فیلمی بسازید و کارهای خود را از هماکنون شروع کنید؛ یعنی یک کمک و محبتی به همه آنها کردیم. نکته مهمتر این بود که بار دیگر قانون را با آنها مرور کنیم؛ چون انتخابات 88 را دیده بودیم، میخواستیم به آنها بگوییم که این بار مراقب باشید و قانون را رعایت کنید. جالب اینجا بود که با همه اینها مصاحبه کردیم و «قالوا بلی» را از همه آنها گرفتیم.
آقای مهندس اگر ممکن است درباره مساله شورای نظارت هم توضیحاتی بفرمایید.
من بعدا دیدم که ما اعلام کنیم نظری که رئیسجمهور دارد از شورای نظارت
سوال میکنیم و برخی روزنامههای همراه دولت اعلام کردند که رئیسجمهور یک
ساعت معطل شده است و بعد گفتند باید شورای نظارت نظر بدهد. ما گفتیم این
همان شورای نظارت است که رئیسجمهور معرفی میکند و او حاکم بر شماست. ما
در مسائل مربوط به شورای نظارت، از این جهت استفتا نمیکنیم؛ در عین حال
مشورت میکنیم و جلسات مشورتی خوبی با شورای نظارت داریم و شاید بهترین
دوران شورای نظارت، همین دورانی باشد که ما با اینها داشتهایم. البته
خودشان میدانند و بهتر است از خودشان سوال کنید. ما هیچگاه نمیگوییم که
این کار را بکنیم یا نه و اصلا چنین وظیفهای نداریم اما من عمدا به این
دلیل که رئیسجمهور گفت که شما زیرنظر شورای نظارت هستید، نظر شورای نظارت
را جویا شدم اما آنها اعلام کردند که رئیسجمهور نمیتواند مجری برنامه
تلویزیونی را تعیین کند. اما گاهی اوقات برخی افراد و جریانها به قدری
بیمنطق هستند که اگر انتهای نظر صریحی که بیان میشود، توصیهای باشد،
روزنامههایشان آن را برجسته میکنند؛ شما حرف شورای نظارت را گوش کنید،
حرف رئیسجمهور هم همین است. امروز صداوسیما چنین جایگاهی دارد و این
جایگاه باید حفظ شود؛ نباید صداوسیما تضعیف شود و همه باید اراده کنند که
استقلال صداوسیما حفظ شود.
آقای ضرغامی! شما بعد از چند سال هنوز ماجرای وساطتتان در خانهنشینی آقای احمدینژاد را بازگو نکردهاید.
من با سه دولت آقایان خاتمی، احمدینژاد و روحانی کار کردهام و در عین
حال نگاههای خاص خود را داشتهام، میتوانم شهادت بدهم در جلسه هیات دولت،
اگر خبر خاصی نباشد و فردی نخواهد جلسه هیات دولت را با خبری منحرف کند و
به حاشیه بکشاند، واقعا تلاش اصلی بر این است که مسائل، مشکلات و
گرفتاریهای مردم حل شود؛ چراکه دولت نمیتواند کار دیگری انجام بدهد. برای
مثال، فیلم توزیع سبد کالا را به برخی اعضای هیات دولت دادم؛ سیاستی که
باعث شد خود دولت عذرخواهی کند. حتی من در جلسه هیات دولت گفتم که آقای
روحانی! بدانید که توزیع مساله بسیار مهمی است. وقتی شما یک کالای محدودی
را میان مردم توزیع میکنید، نتیجهاش همین میشود. آیا این کرامت و حرمت
مردم است؟ آقای روحانی هم این مساله را تایید کرد. البته در دوره آقای
احمدینژاد حجم این کارهای اجرایی و اقدامات بیشتر بود. علت این مساله این
است که آقای احمدینژاد یک فرد پرکار در حوزه اجرایی بود. دائما بالای
سرکار حضور داشت و هنگامیکه به وزیر مربوطه اطلاعات کارشناسی میداد، وزیر
احساس میکرد که اطلاعات کارشناسی ایشان بیشتر از اوست. خاطرم هست در دولت
آقای خاتمی قیمت برق بدون هماهنگی با دولت زیاد شد. آقای خاتمی به قدری
عصبانی شد که تا آن موقع ایشان را این قدر عصبانی ندیده بودم.
حتی تعابیر تندی به کار بردند و گفتند که این کار غلط را چه کسی انجام داده؟ آقای خاتمی همچنین خطاب به وزیران گفت که «همین کارها را انجام میدهید و رهبری به من تذکر میدهند و من نمیتوانم جواب بدهم؛ از این کارها نکنید.» من در دولت احمدینژاد خیلی با دولت درگیر بودم. اگر بخواهید مقایسه کنید، بیشترین حجم اختلافات من با دولت، در دوره احمدینژاد بود، بعد دوره آقای روحانی و کمتر از همه دوره آقای خاتمی؛ یعنی چالشهای ما با آقای خاتمی بسیار کمتر بود. اما نکتهای که وجود دارد این است که در سال آخر دولت دهم، گاهی اوقات که من با آقای احمدینژاد بحث میکردم به ایشان میگفتم که این نظر کارشناسی من است که اگر همه چیز به شکل طبیعی جلو برود، شما و آقایان دیگر، سال آینده در دولت نخواهید بود اما من قرار است که فعلا باشم. کاری کنید که من بتوانم از این دولت دفاع کنم و یک نفر باشد که کارهای خوب شما را بازگو کند. من بارها در دولت آقای روحانی صحبت کردم و سعی کردم بدون اینکه حساسیتبرانگیز باشد، تجربههای خوب را به دولت جدید منتقل کنم. مگر بحث ما بر سر افراد است؟ برخی از آقایان صرفا به دلیل اینکه این اقدام از اقدامات دولت قبل است، برخورد تند میکردند. سفر استانی، سفر استانی است؛ حالا چون نمیخواستند اسمش را ببرند، میگفتند سفرهای پایش و پویش. در نهایت هم مشخص نشد که سفرهای پایش و پویش چگونه به سفرهای استانی تبدیل شد. بعد از مدتی خودشان متوجه شدند که این، آن کلمه نیست و دوباره از کلمه سفرهای استانی استفاده میکنند.
من نمیخواهم به دوستانم در دولت جدید تعریض کنم اما این رفتار به یک ضد ارزش تبدیل میشود. عدهای نباید اجازه دهند که چنین اقدامی صورت گیرد. حضرت آقا در ملاقاتی که در دوره جدید با دولت داشتند، بر همین مساله تاکید کردند؛ فرمودند که انصاف را رعایت کنید و از کارهای خوبی که انجام گرفته دفاع کنید. ایشان همچنین تذکراتی دادند و گفتند که فرقی نمیکند کارهای خوب مملکت توسط چه کسی انجام شده است؛ این موضوع بحث بسیار مهمی در انقلاب اسلامی است که باید مورد بررسی قرار گیرد اما ما این مسائل را فراموش کردهایم. اصلا پایه و اساس نگاه دینی و اخلاقی در جمهوری اسلامی، همین است. گاهی انسان جرأت نمیکند از کارهای خوب یک فرد تعریف کند و فورا او را به حاشیه میبرند. وقتی شما به مراسم ختم پدر یا مادر یکی از شخصیتهای قبلی میروید، خبرنگارها شما را احاطه میکنند و میپرسند که ماجرا چیست؟ آیا قرار است همکاری سیاسی کنید؟ آقای محسنیاژهای، آقای کرباسچی را محاکمه میکرد اما در جلسات خصوصی و عروسی نزدیکان ایشان هم شرکت میکرد؛ این درست است. من و آقای روحانی در جلسه هیات دولت، اختلافات رودررو داشتیم و با هم بحثهای چالشی میکردیم؛ یعنی من حرفم را میزدم و ایشان هم نظرش را بیان میکرد، اما در بسیاری از موارد وقتی من نظر کارشناسی دادم و برخی بحثهای دولت را نقد کردم، آقای روحانی همراهی کردند. بعد از صحبت من میگفتند که این مطالب درست است، یا اینکه به وزرای مربوطه تذکر میدادند. دولتها در جمهوری اسلامی بهدنبال این هستند که مردم را راه بیندازند اما هرگاه در هیات دولت خصوصا در دوره آقای احمدینژاد فردی خبری را میگفت، جلسه به حاشیه کشیده میشد.
روانشناسی سیاسی آقای احمدینژاد اینگونه بود که ایشان بسیار پرانرژی وارد جلسه دولت میشد، میخندید، با همه سلام و احوالپرسی میکرد، بهسرعت میآمد و کسی متوجه نمیشد که احمدینژاد از در پایین آمده و در جلسه هیات دولت نشسته است. در بین جلسه، آقای میرتاجالدینی خبری از مجلس میگفت که مثلا فلان نماینده فلان حرف را زده است. آقای احمدینژاد در پاسخ میگفت کاری نداشته باشید؛ ما کار خودمان را انجام میدهیم. چند دقیقه بعد یکی از وزرا میگفت که فلان فرد در سایت شخصیاش فلان مطلب را علیه دولت نوشته است. آقای احمدینژاد باز هم میگفت که ول کنید؛ چه کار کنیم؟! بعد از اینکه چندنفر اخباری از این دست نقل میکردند، آقای احمدینژاد ناراحت میشد، بحث اصلی فراموش میشد، شروع به جواب دادن به این صحبتها میکرد. این رفتارها، یک مدیر اجرایی را شکل میدهد و من مطمئن هستم که این مساله درخصوص آقای روحانی هم وجود دارد. هر کسی بگوید که این موضوع درباره من صدق نمیکند، حرف بیمبنایی میزند. بنابراین، رسانهها، مسئولان قوا و مسئولان دستگاهها باید متوجه باشند که حرفی که میزنند و اظهارنظری که میکنند به چه اندازه، جنبه ارشادی دارد و فرد را متوجه مشکلش میکند، سازنده است یا جنبه تخریبی دارد و باعث میشود فرد روحیه خود را برای کار کردن از دست بدهد.
آقای احمدینژاد هر جایی که به رهنمودهای رهبری، دلسوزیهای رهبری و ارزش واقعی حمایت رهبری از کارهای خوب دولت پی برد و عمل کرد، توانست کمکهای شایانی به کشور بکند و موفق، پیروز و آبرومند بود. اما هرجا که - دانسته یا ندانسته - از این مسیر فاصله گرفت، دچار انحراف شد و ضربههای سنگینی خورد. در ماجرای عزل آقای مصلحی، آقای احمدینژاد تصمیم گرفت وزیر اطلاعات را تغییر دهد و رهبری با وجود اینکه هیچگاه در عزل و نصبها دخالت نمیکنند، وارد ماجرا شدند و دستور دادند که به دلیل حساسیت وزارت اطلاعات، وزیر تغییر نکند. آقای احمدینژاد باید این دستور را روی چشمش میگذاشت و به آن عمل میکرد. البته دیگران هم در انتشار این خبر، رفتار خاصی را در پیش گرفتند و او را تحریک کردند.
البته اینها دلیل موجهی نبود. اساسا وقتی رهبری امر و نهی میکنند، محبت میکنند. وقتی رهبری قابل میدانند و اعتنا میکنند و میگویند این کار را بکن یا نکن، این بزرگترین افتخار برای یک مسئول است. من با همه وجود به این مسائل معتقدم. برخی میگویند چرا فلان تذکر علنی شد؟ بله؛ بسیاری از تذکرات به صورت خصوصی داده میشود. آقای رئیسجمهور! وقتی رهبری به تو میگوید این کار را بکن یا این کار را نکن، افتخار کن؛ چراکه مقام ولایت به تو اعتنا کرده است. آقای احمدینژاد در بزنگاه نتوانست این را متوجه شود؛ از اینرو عصبانی شد و رفت و خانهنشین شد. در واقع، او محبت آقا را درک نکرد اما من یقین داشتم بعد از چند روز برمیگردد. چند بار هم به خانهاش رفتم و با او صحبت کردم؛ با من درد دل کرد و سبک شد. بعد از مدتی هم خودش در هیات دولت حاضر شد و هیچ ربطی هم به من نداشت؛ همه میدانند که اکثریت اعضای دولت آقای احمدینژاد، نیروهای انقلابی، مومن، متعهد و موفق بودند اما متاسفانه گاهی در قبال آنها بیمحبتی میشود و امکان ارائه یک گزارش کار از دوره وزارت خود را در فضای رسانهای کشور ندارند. هرچند احمدینژاد به سرکار بازگشت اما با این کار دولت را دچار حاشیه کرد. ما هم بستنی خریدیم و رسانهها همه مسائل را فراموش کردند و بستنی، محور شد. (خنده) ما ضرباتی از این اقدام احمدینژاد خوردیم که واقعا حیف بود از آن دولتی که آنقدر خدمات ارائه کرده بود.
حتی تعابیر تندی به کار بردند و گفتند که این کار غلط را چه کسی انجام داده؟ آقای خاتمی همچنین خطاب به وزیران گفت که «همین کارها را انجام میدهید و رهبری به من تذکر میدهند و من نمیتوانم جواب بدهم؛ از این کارها نکنید.» من در دولت احمدینژاد خیلی با دولت درگیر بودم. اگر بخواهید مقایسه کنید، بیشترین حجم اختلافات من با دولت، در دوره احمدینژاد بود، بعد دوره آقای روحانی و کمتر از همه دوره آقای خاتمی؛ یعنی چالشهای ما با آقای خاتمی بسیار کمتر بود. اما نکتهای که وجود دارد این است که در سال آخر دولت دهم، گاهی اوقات که من با آقای احمدینژاد بحث میکردم به ایشان میگفتم که این نظر کارشناسی من است که اگر همه چیز به شکل طبیعی جلو برود، شما و آقایان دیگر، سال آینده در دولت نخواهید بود اما من قرار است که فعلا باشم. کاری کنید که من بتوانم از این دولت دفاع کنم و یک نفر باشد که کارهای خوب شما را بازگو کند. من بارها در دولت آقای روحانی صحبت کردم و سعی کردم بدون اینکه حساسیتبرانگیز باشد، تجربههای خوب را به دولت جدید منتقل کنم. مگر بحث ما بر سر افراد است؟ برخی از آقایان صرفا به دلیل اینکه این اقدام از اقدامات دولت قبل است، برخورد تند میکردند. سفر استانی، سفر استانی است؛ حالا چون نمیخواستند اسمش را ببرند، میگفتند سفرهای پایش و پویش. در نهایت هم مشخص نشد که سفرهای پایش و پویش چگونه به سفرهای استانی تبدیل شد. بعد از مدتی خودشان متوجه شدند که این، آن کلمه نیست و دوباره از کلمه سفرهای استانی استفاده میکنند.
من نمیخواهم به دوستانم در دولت جدید تعریض کنم اما این رفتار به یک ضد ارزش تبدیل میشود. عدهای نباید اجازه دهند که چنین اقدامی صورت گیرد. حضرت آقا در ملاقاتی که در دوره جدید با دولت داشتند، بر همین مساله تاکید کردند؛ فرمودند که انصاف را رعایت کنید و از کارهای خوبی که انجام گرفته دفاع کنید. ایشان همچنین تذکراتی دادند و گفتند که فرقی نمیکند کارهای خوب مملکت توسط چه کسی انجام شده است؛ این موضوع بحث بسیار مهمی در انقلاب اسلامی است که باید مورد بررسی قرار گیرد اما ما این مسائل را فراموش کردهایم. اصلا پایه و اساس نگاه دینی و اخلاقی در جمهوری اسلامی، همین است. گاهی انسان جرأت نمیکند از کارهای خوب یک فرد تعریف کند و فورا او را به حاشیه میبرند. وقتی شما به مراسم ختم پدر یا مادر یکی از شخصیتهای قبلی میروید، خبرنگارها شما را احاطه میکنند و میپرسند که ماجرا چیست؟ آیا قرار است همکاری سیاسی کنید؟ آقای محسنیاژهای، آقای کرباسچی را محاکمه میکرد اما در جلسات خصوصی و عروسی نزدیکان ایشان هم شرکت میکرد؛ این درست است. من و آقای روحانی در جلسه هیات دولت، اختلافات رودررو داشتیم و با هم بحثهای چالشی میکردیم؛ یعنی من حرفم را میزدم و ایشان هم نظرش را بیان میکرد، اما در بسیاری از موارد وقتی من نظر کارشناسی دادم و برخی بحثهای دولت را نقد کردم، آقای روحانی همراهی کردند. بعد از صحبت من میگفتند که این مطالب درست است، یا اینکه به وزرای مربوطه تذکر میدادند. دولتها در جمهوری اسلامی بهدنبال این هستند که مردم را راه بیندازند اما هرگاه در هیات دولت خصوصا در دوره آقای احمدینژاد فردی خبری را میگفت، جلسه به حاشیه کشیده میشد.
روانشناسی سیاسی آقای احمدینژاد اینگونه بود که ایشان بسیار پرانرژی وارد جلسه دولت میشد، میخندید، با همه سلام و احوالپرسی میکرد، بهسرعت میآمد و کسی متوجه نمیشد که احمدینژاد از در پایین آمده و در جلسه هیات دولت نشسته است. در بین جلسه، آقای میرتاجالدینی خبری از مجلس میگفت که مثلا فلان نماینده فلان حرف را زده است. آقای احمدینژاد در پاسخ میگفت کاری نداشته باشید؛ ما کار خودمان را انجام میدهیم. چند دقیقه بعد یکی از وزرا میگفت که فلان فرد در سایت شخصیاش فلان مطلب را علیه دولت نوشته است. آقای احمدینژاد باز هم میگفت که ول کنید؛ چه کار کنیم؟! بعد از اینکه چندنفر اخباری از این دست نقل میکردند، آقای احمدینژاد ناراحت میشد، بحث اصلی فراموش میشد، شروع به جواب دادن به این صحبتها میکرد. این رفتارها، یک مدیر اجرایی را شکل میدهد و من مطمئن هستم که این مساله درخصوص آقای روحانی هم وجود دارد. هر کسی بگوید که این موضوع درباره من صدق نمیکند، حرف بیمبنایی میزند. بنابراین، رسانهها، مسئولان قوا و مسئولان دستگاهها باید متوجه باشند که حرفی که میزنند و اظهارنظری که میکنند به چه اندازه، جنبه ارشادی دارد و فرد را متوجه مشکلش میکند، سازنده است یا جنبه تخریبی دارد و باعث میشود فرد روحیه خود را برای کار کردن از دست بدهد.
آقای احمدینژاد هر جایی که به رهنمودهای رهبری، دلسوزیهای رهبری و ارزش واقعی حمایت رهبری از کارهای خوب دولت پی برد و عمل کرد، توانست کمکهای شایانی به کشور بکند و موفق، پیروز و آبرومند بود. اما هرجا که - دانسته یا ندانسته - از این مسیر فاصله گرفت، دچار انحراف شد و ضربههای سنگینی خورد. در ماجرای عزل آقای مصلحی، آقای احمدینژاد تصمیم گرفت وزیر اطلاعات را تغییر دهد و رهبری با وجود اینکه هیچگاه در عزل و نصبها دخالت نمیکنند، وارد ماجرا شدند و دستور دادند که به دلیل حساسیت وزارت اطلاعات، وزیر تغییر نکند. آقای احمدینژاد باید این دستور را روی چشمش میگذاشت و به آن عمل میکرد. البته دیگران هم در انتشار این خبر، رفتار خاصی را در پیش گرفتند و او را تحریک کردند.
البته اینها دلیل موجهی نبود. اساسا وقتی رهبری امر و نهی میکنند، محبت میکنند. وقتی رهبری قابل میدانند و اعتنا میکنند و میگویند این کار را بکن یا نکن، این بزرگترین افتخار برای یک مسئول است. من با همه وجود به این مسائل معتقدم. برخی میگویند چرا فلان تذکر علنی شد؟ بله؛ بسیاری از تذکرات به صورت خصوصی داده میشود. آقای رئیسجمهور! وقتی رهبری به تو میگوید این کار را بکن یا این کار را نکن، افتخار کن؛ چراکه مقام ولایت به تو اعتنا کرده است. آقای احمدینژاد در بزنگاه نتوانست این را متوجه شود؛ از اینرو عصبانی شد و رفت و خانهنشین شد. در واقع، او محبت آقا را درک نکرد اما من یقین داشتم بعد از چند روز برمیگردد. چند بار هم به خانهاش رفتم و با او صحبت کردم؛ با من درد دل کرد و سبک شد. بعد از مدتی هم خودش در هیات دولت حاضر شد و هیچ ربطی هم به من نداشت؛ همه میدانند که اکثریت اعضای دولت آقای احمدینژاد، نیروهای انقلابی، مومن، متعهد و موفق بودند اما متاسفانه گاهی در قبال آنها بیمحبتی میشود و امکان ارائه یک گزارش کار از دوره وزارت خود را در فضای رسانهای کشور ندارند. هرچند احمدینژاد به سرکار بازگشت اما با این کار دولت را دچار حاشیه کرد. ما هم بستنی خریدیم و رسانهها همه مسائل را فراموش کردند و بستنی، محور شد. (خنده) ما ضرباتی از این اقدام احمدینژاد خوردیم که واقعا حیف بود از آن دولتی که آنقدر خدمات ارائه کرده بود.
گمانهزنیهایی در رابطه با آینده سیاسی شما وجود دارد و حتی در
خبری آمده بود که میخواهید نامزد ریاستجمهوری شوید و گروهی تحتعنوان سوم
تیر، از شما حمایت کردهاند.
من هم این خبر را در سایتها دیدم و تکذیب کردم.
از هماکنون گمانهزنیهایی مبنیبر حضور برخی چهرههای موجود در
انتخابات 96 وجود دارد. نام شما نیز به دلیل اینکه یک چهره سیاسی مشهور
هستید و روابط عمومی خوبی دارید، در این گمانهزنیها مشاهده میشود. شما
واقعا به چنین چیزی فکر میکنید و بهدنبال آن هستید یا ممکن است در آینده
به آن فکر کنید؟
یکبار از شهید بهشتی درمورد شایعهای سوال کردند. او گفت من هم این شایعه
را شنیدهام. این پاسخ من به شما هم هست؛ این شایعه سالهاست که بر سر
زبانهاست اما من تا امروز که با شما حرف میزنم، هرگز به این موضوع فکر
نکردهام و عقیدهام بر این است که هر مسئولیتی در هر مقطعی بر دوش انسان
گذاشته میشود، باید با همه وجود برای انجام بهتر تلاش کند. من هیچگاه جز
به مسئولیتی که در هر مقطعی داشتهام، به چیز دیگری فکر نکردهام و برای
خودم آیندهای متصور نبودهام.
من معتقدم که مشکل کشور ریاستجمهوری نیست. به نظرم تا برخی مسائل دوباره بررسی و حل و فصل نشود، ما در بحث ریاستجمهوری دچار مشکل هستیم. چه از این جریان سیاسی باشد و چه از جریان سیاسی دیگر. برخی خیال میکنند اگر از این خط انتخاب نشد و از آن خط انتخاب شد، باید نظام عوض شود. در کجای دنیا اینگونه است؟ نظامهای سیاسی سر جای خود هستند و حرمتشان را هم دارند، جریانهای مختلف اجرایی و فکری و سیاسی میآیند و امتحان پس میدهند و میروند؛ اگر خوب کار کنند، مردم باز هم به آنها رای میدهند. متأسفانه برای ما اینطور جا افتاده است که وقتی یک جریانی روی کار میآید، فرض بر این است که باید کل نظام و جهتگیریهای آن تغییر کند، در حالیکه چنین نیست. ما باید این مسائل را بعد از تجاربی که در این سالها داشتیم، در کشور حل کنیم. اگر این کار را انجام دادیم، در این صورت یک رئیسجمهور در جایگاه واقعی خود میتواند خدمتگزار باشد؛ وگرنه هم دیگران او را اذیت میکنند و تضعیف میشود و هم خود ممکن است دچار توهم شود و کار را خراب کند. کمااینکه متأسفانه تجربیات ما در گذشته موید این مسأله است.
من معتقدم که مشکل کشور ریاستجمهوری نیست. به نظرم تا برخی مسائل دوباره بررسی و حل و فصل نشود، ما در بحث ریاستجمهوری دچار مشکل هستیم. چه از این جریان سیاسی باشد و چه از جریان سیاسی دیگر. برخی خیال میکنند اگر از این خط انتخاب نشد و از آن خط انتخاب شد، باید نظام عوض شود. در کجای دنیا اینگونه است؟ نظامهای سیاسی سر جای خود هستند و حرمتشان را هم دارند، جریانهای مختلف اجرایی و فکری و سیاسی میآیند و امتحان پس میدهند و میروند؛ اگر خوب کار کنند، مردم باز هم به آنها رای میدهند. متأسفانه برای ما اینطور جا افتاده است که وقتی یک جریانی روی کار میآید، فرض بر این است که باید کل نظام و جهتگیریهای آن تغییر کند، در حالیکه چنین نیست. ما باید این مسائل را بعد از تجاربی که در این سالها داشتیم، در کشور حل کنیم. اگر این کار را انجام دادیم، در این صورت یک رئیسجمهور در جایگاه واقعی خود میتواند خدمتگزار باشد؛ وگرنه هم دیگران او را اذیت میکنند و تضعیف میشود و هم خود ممکن است دچار توهم شود و کار را خراب کند. کمااینکه متأسفانه تجربیات ما در گذشته موید این مسأله است.
مهمترین چیزی که برای ما وجود دارد، انقلاب اسلامی است که عزیزتر از دار و
ندار شخصی ماست؛ یعنی انقلاب اسلامی باید با تمام توان حفظ شود. برای این
منظور لازم است که ما یک رئیسجمهور حزباللهی، با روحیه بسیجی و مکتبی
داشته باشیم. یکی از گزینههای دارای این ویژگی، شما هستید.
نه، تابهحال به آن فکر نکردهام. معتقدم انسجام نیروهای انقلاب و حمایت
موثر از رئیسجمهور برای توفیق در خدمتگزاری به مردم مهمتر از هر چیز دیگر
است. امروز جریانهای سیاسی از نامهای خود فاصله گرفتهاند. اصولگرا و
اصلاحطلب واقعی کم داریم. گروکشیهای سیاسی زیاد شده است. مسئولان کشور و
در رأس آن رئیسجمهور باید انقلابی، سادهزیست، مردمی و با سعهصدر بالا
باشد و بتواند دلسوزان کشور را در اداره امور مشارکت دهد. خوشبختانه با
سیاستهای تبلیغی رسانه ملی و اجرای طرح عدالت رسانهای به ویژه مناظرههای
انتخاباتی تا حد بسیار زیادی حاکمیت پول و سرمایه در انتخاب رئیسجمهور از
بین رفته است.
امروز الگوی انتخاباتی جمهوری اسلامی بهعنوان عادلانهترین و مترقیترین
الگو در سطح جهانی مطرح است. باید با اقدامات مشابه، انتخابات مجلس شورای
اسلامی نیز بهتر شود تا تاثیر سرمایه و قدرت در انتخاب نماینده واقعی مردم
بهطور کلی از بین برود. شخصیتهای سیاسی باید بیش از دیگران به خدا توکل
کنند، خود را از هر شائبهای دور نگاه دارند و بدانند شیطان در هر لحظه در
کمین آنهاست. آیا میتوان مطمئن بود آن کسی که امروز دم از انقلابیگری و
ولایتمداری میزند همان روحیه و اعتقاد خود را حفظ کند یا به اندک بهانهای
از مسیر مردم و انقلاب فاصله میگیرد؟ باید به خدا پناه برد.
*منبع: مثلث
*منبع: مثلث