گروه بینالملل مشرق- موقعیت ژئوپلتیک یمن بهرغم اینکه سرزمین خیلی غنی از لحاظ منابع طبیعی نیست، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. اصولا موقعیت ژئوپلتیک این کشور باعث میشود نگاه ما به تحولات یمن بسیار جدیتر از اتفاقات سوریه و عراق و لبنان باشد. شرایط تحولات یمن به نحوی است که میتواند بسیاری از معادلات منطقه و وضعیت بازیگران منطقهای را تحت تأثیر قرار دهد.
گروه بین الملل مشرق طی گزارشی به تحولات یمن از استعفای عبدو ربه منصور هادی رئیس جمهور یمن تا آغاز حمله ائتلاف عربی به رهبری عربستان پرداخته است.
مشرق طی گزارش دیگری به دلایل توسل عربستان به
جنگ نظامی با یمن و همینطور درخواست این کشور از بازیگرانی مانند پاکستان
برای پوستن به ائتلاف ضدیمنی، احتمال حمله زمینی نیروهای سعودی علیه
انصارالله و مسائل دیگر مرتبط با حال و آینده یمن خواهد پرداخت.
همزمانی عقبنشینی آمریکاییها برای امتیاز دادن ایران در مذاکرات، مسلماً بخشی از علت آن به تحولات یمن برمیگردد. وزن تهران در منطقه توانسته تأثیرات زیادی را در مذاکرات هستهای با غرب ایجاد کند. امتداد جغرافیایی و جمعیتی کشوری مانند یمن موجب میشود این کشور فقط یک سرزمین درونگرا نباشد، بلکه وضعیت و سرنوشت آن میتواند تأثیرات زیادی بر منطقه داشته باشد. یمن امتداد جغرافیایی جزیره العرب باشد و نیز امتداد جغرافیایی عربستان محسوب میشود. به همین دلیل هر رخداد یا حادثهای که در یمن رخ میدهد، اولین تأثیرات خود را بر روی کشور عربستان میگذارد.
علاوه بر امتداد جغرافیایی، یک امتداد جمعیتی نیز وجود دارد. مثالهایی از امتداد جمعیتی را میتوان امتداد کردهای ایران با کردستان عراق و ترکمنهای ایران با مردم جمهوری ترکمنستان در نظر گرفت. در چنین شرایطی، صرفاً خط مرزی است که عشایر و خانوادهها را از هم جدا میکند. جغرافیای یمن حداقل در استانهای شمالی که یک جمعیت فرهنگی زیدی در آنجا قرار دارد، دقیقاً یک امتداد جمعیتی در درون خاک عربستان دارد. سه استان "نجران"،"جازان" و "عسير" در عربستان اساساً متعلق به یمن بوده است، اما عربستان این استانها را اجاره کرده و بعدها آنها را غصب کرده است. اینها از لحاظ جمعیتی، اسماعیلی و زیدی یعنی از شعیان هستند. سه استان مذکور تابع یمن محسوب میشوند.
این سه استان در کنار یک جغرافیای بزرگ قرار دارند به نام استان "الشرقیه" عربستان. این استان، قطب شیعه و نفت عربستان محسوب میشد. اگر به جنگ دوم عربستانیها و حوثیهای یمن برگردیم، میبینیم که یمنیها در آنجا، پادگانهای عربستان را تصرف کردند و حتی توپ و تانکهای آنها را با خود به غنیمت بردند و درخواست پول کردند تا تانکها و مهمات را به عربستانیها برگردانند.
یکی از سؤالاتی که در بحث روابط یمن و عربستان پرسیده میشود این است که چرا حکومت سعودی در حال تخلیه مناطق شیعینشین در نزدیکی مرز یمن است؟ این امتداد جمعیتی زید و اسماعیلی باعث شده عربستان نگران شود و نتواند کنترل امنیتی منطقه را در دست داشته باشد. لذا حکومت سعودی به مردم این منطقه میگوید در مناطق داخلیتر ساکن شوند تا بهتر بتواند کنترل امنیتی منطقه را در دست خود داشته باشد. یکی از دلایل دیگر تخلیه کردن منطقه این است که اگر در آینده تحولاتی در یمن رخ دهد و حاکمیت در این کشور به دست افراد غیر وابسته به عربستان بیفتد، اینها ادعا خواهند کرد که سه استان نامبرده، متعلق به یمن است و عربستان باید آنها را پس بدهد.
باید توجه داشت که گذشتن از این سه استان، به راحتی امکانپذیر نیست. این استانها از جهات متعدد دارای اهمیت هستند. مثلاً "جازان" در حاشیه ژئوپلتیک دریای سرخ قرار دارد و در معادلات امنیتی تأثیرگذار است. این مناطق ممکن است از دست عربستان خارج شود و سعودیها نیز این را به خوبی میدانند. عربستان با توجه با معادلات موجود معتقد است ایران توانسته در دریای سرخ، پرچم خود را برافراشته کند. پس از ورود ایران به معادلات سوریه، سعودیها گفتند تهران بر دریای مدیترانه مسلط شده است. بنابراین تهران اکنون در معادلات امنیتی مدیترانه و دریای سرخ مستقیماً دخالت دارد و موقعیتهای کلیدی آفریقا را در دست گرفته است، موقعیتهایی مانند تنگه "باب المندب"، مصر و سودان.
ایران در حال حاضر به نوعی، هممرز امنیتی با این کشورها شده است که این امر، برای اسرائیل بسیار نگرانکننده است، چراکه تجارت و بازرگانی رژیم صهیونیستی از طریق دریای سرخ و تنگه باب المندب جریان دارد و وجود ایران، این خط تجاری را تهدید میکند. در شرایط کنونی، با پشتیبانی آمریکا و مجاورت عربستان، شرایط امنیتی کل منطقه در دست اسرائیل است. اگر ایران به این مناطق نفوذ پیدا کند، اسرائیل دستکم از نظر اقتصادی محاصره میشود.
پیامدهای سیاسی تحولات یمن نیز پیامدهای سادهای نیست. با تغییر حاکمیت در این کشور، معادلات منطقهای از ریشه تغییر خواهد داد و ایران با آفریقا همسایه میشود. تحولات یمن یک شیب تحول بزرگ منطقهای است. اگر حوثیها بتوانند بر یمن مسلط شوند، عربستان به معنای موجودیت کنونی این کشور، از بین میرود. در حال حاضر، خود به خود یک زلزله در یمن شکل گرفته است. انصارالله گروهی هستند که آخرین دوره حکومتشان در یمن، 600 سال ادامه داشته است. گروه ریشهداری هستند و به پای کار بودن و پای جنگ ماندن مشهور هستند. عربستان هم خوب میداند با چه کسانی درگیر شده است.
یمن، منطقهای کوهستانی است، در حالی که عربستان منطقهای مسطح است. درگیری اساسی در یمن بسیار دور از ذهن است، چون عربستان امکانات آن را ندارد که به جنگ در منطقهای کوهستانی ادامه دهد. در مناطقی مانند یمن، نمیتوان از نیروهای زرهی و هواپیمای جنگی استفاده کرد. البته اینها میتوانند بمباران کنند و بازگردند، اما این کار، هیچ چیزی را در میدان جنگ عوض نمیکند. به خصوص باید توجه کرد یمنیها کسانی هستند که مدت زیادی در این منطقه زندگی کردهاند و با آن اخت شدهاند. بنابراین عربستان نمیتواند با به کار گرفتن نیروهای زمینی در تحولات این منطقه اثر بگذارد. چه بسا اگر بخواهند چنین کاری را امتحان کنند، یمن به قتلگاه عربستانیها تبدیل شود.
اگر عربستان قرار باشد حمله زمینی علیه یمن انجام بدهد، باید از استان "حضرموت" وارد شود. باید وارد این منطقه شود تا آن را تجزیه کند، دقیقاً مانند بحران سوریه که از داخل شروع به تجزیه این کشور کرد. مثلاً ممکن است سعودیها ادعا کنند که القاعده در آن منطقه حضور دارد و ما میخواهیم به آنها کمک کنیم. استان حضرموت منطقهای بیابانی، کمجمعیت و نفتخیز است. شرکتهای نفتی عربستان، نفت این منطقه را استخراج میکنند و برای خود استفاده میکنند.
سعودیها در این منطقه به خاطر جمعیت کمتر و
مساعد بودن جغرافیای آن میتوانند وارد شوند، اما در مناطق کوهستانی توانایی
آن را ندارند. از طرفی، القاعده در استان "شبوه" وارد شده است و فعالیت
میکند. هواداران منصور هادی یعنی بخشهایی از ارتش و قبایل طرفدار وی هم در این مناطق حضور دارند. در مناطق
"حضرموت" و "شبوه" و "المهره" که یمن جنوبی قدیم
هستند. احزاب و گروههای مارکسیست و کمونیست نیز حضور دارند.
این گروهها به سمت امارات رفتند و با مقامات این کشور رایزنی کردند و از آنها برای استقلال درخواست کمک کردند و به این قانع شدند که حداقل یمن جنوبی را نگه دارند. عربستان پس از از قدرت پایین آمدن شریکش در یمن و تهدید منافعش، به این نتیجه رسید که یمن را تجزیه کند. تجزیه یمن آخرین ترفند عربستان بود و اگر قرار باشد حمله زمینی صورت بگیرد با هدف تجزیه و ایجاد جنگ داخلی در یمن صورت خواهد گرفت.
دو سال پس از تحولات بیداری اسلامی، شورای همکاری خلیج فارس با رهبری عربستان خواست این جریانات را به نفع خود تغییر دهد. سعودیها منصور هادی را که معاون عبدالله صالح بود، رئیسجمهور قرار دادند و اختیارات را به دست او دادند. همچنین برای او فهرست کاری تعیین کردند. میخواستند با این ترفند، کنترل یمن را در دست بگیرند. شورای امنیت نیز از این طرح حمایت کرد. این اتفاقات تا دو سال ادامه پیدا کرد. انصارالله همان زمان هم با این طرح مخالفت کرد. گفته بودند ما به دنبال اهداف انقلابی هستیم، اما به دنبال تغییر در نظام نیستیم. صرفاً خواستار حل ریشهای مسئله شدند.
حوثیها همزمان که در گفتگوهای ملی مشغول بودند، شروع به پیشرفت در نواحی جنوب یمن کردند و با قبایل و عشایر بیعت میکردند. پیشرفت نظامی هم داشتند، اما در صنعا متوقف شدند. بن عمر که نماینده سازمان بینالملل بود، جلسهای در "صعده" با آقای عبدالملک الحوثی تشکیل داد. ماجرا از این قرار بود که میخواستند برنامه مشارکت ملی را اجرا کنند. در اجرای این برنامه، نصف بیشتر قدرت به دست حوثیها افتاد. در واقع حکومت منصور هادی در حاشیه قدرت ماند. دو ماه به همین منوال گذشت، اما طرفداران منصور هادی به این نتیجه رسیدند که حوثیها محکم سر جای خود ایستادهاند و آنها هم توانایی مقابله با حوثیها را ندارند.
همزمان القاعده در جنوب، شروع به فعالیت کرد. داعش نیز از طرفی دیگر، تهدید ایجاد میکرد. قبایل این مناطق هم شروع کردند به متشنج کردن اوضاع در منطقه. منصور هادی متوجه شد که حکومت او به جایی وصل نیست و به معنی دیگر، در میان حوثیها زندانی شده است. لذا با سفر به ریاض و بازگشت به عدن، اعلام کرد که اینجا پایتخت دوم و موقت یمن است و گفتگوها باید در ریاض انجام شود. حوثیها اعتراض کردند و گفتند پایتخت اصلی یمن "صنعا" است و گفتگوها باید در صنعا صورت بگیرد.
منصور هادی در حقیقت به دنبال آغاز حرکت جداسازی سرزمینی و تجزیه یمن بود. حوثیها و نیروهای انصارالله به سرعت با بیعت گرفتن از مردم و تشکیل پیمان، به این رویکرد منصور هادی اعتراض کردند. مجموعاً 5 یا 6 استان مانند "عدن"، "حضرموت" و "المهره" که عربستان در آنها نفوذ کرده است، هنوز با انصارالله همراه و همپیمان نشدهاند.
پس از بررسی تحولات داخلی در یمن، به این سؤال مهم میرسیم که دلیل حمله عربستان به یمن چه بود؟ چرا عربستانی که در برخی از استانهای یمن نفوذ داشت، از درون همان استانها کاری نکرد؟ سعودیها وقتی در طرح تجزیه یمن شکست خوردند، باید یک تصمیم اساسی میگرفتند. اگر به یمن حمله نمیکردند، انصارالله در تمام مناطق این کشور پیش میرفت و آنها را در دست میگرفت. اولین پیامد این اتفاق، این بود که یک سرزمین فوقالعاده استراتژیک بعد از هفت دهه از دست عربستان خارج میشد. دومین پیامد آن، مطالبه سه استان نفتخیز یمن در خاک عربستان از سوی حوثیها بود. زمانی که این سه استان به خاک یمن بازگردد، بیثباتی در عربستان تازه آغاز میشود.
بلافاصله استانهای دیگر مانند "الشرقیه" که از مهمترین استانهای عربستان است و اهمیت بسیار زیادی برای حکومت این کشور دارد، نیز دچار آشوب و تلاطم میشوند. این یعنی حمله نکردن به یمن، برای عربستان مشکلات بیشتری از حمله نظامی به این کشور داشت. از طرف دیگر، اگر به یمن حمله نمیکردند، منافع کشورهای غربی و به خصوص آمریکا نیز در منطقه از دست میرفت. بنابراین عربستان به نوعی مجبور شد دست به عملیات نظامی علیه یمن بزند. نمیتوانست دست روی دست بگذارد و مشاهده کند که تحولات یمن شاید حتی منجر به تجزیه برخی بخشهای عربستان شود.
عربستان در جنگ پیشدستی کرد تا اگر بتواند، بار دیگر طرح تجزیه را در یمن احیا کند. به معنی دیگر با این حملات میخواستند جلوی پیشروی انصارالله را بگیرند و از طرف دیگر، مردم مناطقی که همپیمان عربستان هستند، شروع به هرج و مرج و ایجاد آشوب در یمن کنند. عربستان با بررسی طرح حمله زمینی و مذاکره با کشورهای همپیمان خود مانند اردن، مصر و پاکستان، نشان داد که این جنگ کاملاً از قبل برنامهریزی شده است و همه این کشورها را با پول جذب کرده و پای کار آورده است.
اولین علت توسل سعودیها به کشورهای دیگر این است که با این کار، به اقدامات خود مشروعیت میدهند، چرا که میتوانند ادعا کنند که اتحادیه عرب و شورای امنیت سازمان ملل از این اقدام عربستان حمایت میکنند. با این حال، همه ماجرا این نیست.