به گزارش مشرق، از زمان آغاز انقلابهای مردمی در جهان عرب، منطقه خاورمیانه درگیر تحولات و دگرگونیهای بسیاری شده که ریشه در توطئههای آمریکایی – صهیونیستی با هدف تقسیم و تجزیه کشورهای منطقه و تشکیل کشورهای کوچک و ضعیف دارد، کشورهایی که توان دفاع از خود ندارند و به این ترتیب امنیت و موجودیت رژیم صهیونیستی به زیان و ضرر تمام کشورهای منطقه تامین شود.
سوریه، عراق، لیبی و تاحدودی مصر و هم اکنون یمن به واسطه عربستان سعودی درگیر این ترفند غرب شدهاند، در این میان برخی کارشناسان و صاحبنظران بر این باورند، آمریکا پس از درگیر کردن یمن، سودای «الجزایر» را در سر میپروراند.
پایگاه خبری «اوقات الشام» در مقالهای به قلم «محمد احمد الروسان»، نویسنده اردنی و عضو دفتر سیاسی جنبش مردمی اردن تلاش دارد، در این مقاله به این موضوع بپردازد.
پایگاه خبری اوقات الشام در اینباره مینویسد: آمریکا تمام تلاش خود را به کار میبرد تا بازار داغی از جنگهای طایفهای و مذهبی در منطقه راه بیاندازد که آتش آن تاکنون دامنگیر چندین کشور عربی شده و آخرین آنها «یمن» است تا امنیت و موجودیت رژیم صهیونیستی بیش از پیش در منطقه تامین شود.
اما آنچه بحران یمن را از دیگر بحرانهای منطقه متمایز میکند، این است که اشتراک منافع کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی در این بحران بیش از هر بحران منطقهای دیگری نمود پیدا کرده است.
عربستان سعودی خیلی زود تجاوز به یمن را در قالب عملیات «طوفان قاطع» آغاز کرد و چون خود را در این تجاوز تنها یافت، تلاش کرد تا برخی از کشورهای عربی را با خود همراه سازد. «اردن» از جمله این کشورهای عربی است که به ائتلاف سعودی ضد یمن پیوسته است. اما سوالی که در اینجا مطرح میشود، این است که اردن تا چه اندازه میتواند، خود را از توطئههای آینده تقسیم منطقه که دمپسی در بغداد از آن در قالب «استراتژی صبر» آمریکا در قبال خاورمیانه سخن گفته بود، در امان نگهدارد.
واقعیت امر این است که آمریکا به واسطه اعراب با اعراب و از طریق پیمان «ناتو» عربی به جنگ کشورهای عربی برخاسته که خارج از حلقه کشورهای هم پیمان واشنگتن و دوستدار رژیم صهیونیستی هستند. بر این اساس بود که ترکیه را به طمع دستیابی به اهداف اقتصادی و مادی به دخالت در بحران سوریه و مصر را به دخالت در بحران و هم اکنون عربستان سعودی را به دخالت در بحران یمن واداشت، بیآنکه کشورهای عربی توجهی به قضایایی که پیرامون آنها و در عرصه بین المللی رخ میدهد و مهمترین آنها در روزهای اخیر امضای توافقنامه هستهای «لوزان» بین ایران و کشورهای 1+5 بود، داشته باشند.
سکوت رژیم صهیونیستی در قبال تجاوز عربستان سعودی علیه ملت، دولت و ارتش یمن بیشک در چارچوب استراتژی فریب و نیرنگ آمریکایی قرار میگیرد و به رسانههای صهیونیستی دستور داده شد، تا جای ممکن از موفقیت سعودیها در این تجاوز سخن بگویند، تجاوزی که بازتابها و تاثیراتی عمیق و بسیار بر کشورهای شرکت کننده در ائتلاف سعودی ضد یمن دارد.
اما آنچه از رخدادهای جاری در یمن برداشت میشود، اینکه این کشور نیز درحال سوق داده شدن به وضعیت مشابه سوریه و عراق و لیبی است، با این تفاوت که یمن کشوری است که با دسترسی به دریای سرخ و عرب به کشورهای شمال و جنوب آفریقا نیز دسترسی دارد و گروههای تروریستی تکفیری همچون «القاعده» نه تنها در آن سابقه فعالیت چندین ساله دارند، بلکه با گروههای همتای خود در کشورهای آفریقای در ارتباط و تعامل هستند.
تجاوز عربستان سعودی به یمن ثابت کرد که موقعیت جغرافیایی کشورها بر استراتژیهای دیگر کشورها در قبال تاثیر میگذارد و در این بین انگیزههای تاریخی میتواند، تحریک کننده این استراتژیها باشد که خود را به صورت جنگ، نزاع، درگیری مسلحانه و یا سیاسی و مذهبی و طایفهای نمایان میسازد.
جغرافیای هر منطقه اگرچه توان سخن گفتن و زبانی برای حرف زدن ندارد، اما تاریخ میتواند، زبان حال آن باشد، به همین دلیل برای هم تحولات جاری در عرصه بین المللی و منطقهای و بازتابهای این تحولات و رخدادها باید که تاریخ و جغرافیا را توامان مورد بررسی و مطالعه قرار داد.
آنچه از سیاستهای آمریکا و غرب و هم پیمانان منطقهایش برداشت میشود، این است که این کشورها خواهان تشکیل کشورهای جدیدی در منطقه براساس تقسیمات جغرافیایی و جمعیتی براساس همگونی مذهبی و نه ائتلاف سیاسی هستند، بهترین و گویاترین مثال در این زمینه عراق و سوریه است، اما مابقی کشورها که با عدم همگونی طایفهای مواجه هستند، به سمت تفکیک و تجزیه جغرافیایی و جمعیتی سوق خواهند یافت، در حالیکه کشورهایی که عامل همگونی دینی و مذهبی در آنها مشاهده میشود، مانند مصر و لیبی، دولت مرکزی مورد حمله قرار خواهد گرفت تا با ضعفی که بر دولت مرکزی غالب میشود، امکان سیطره و تسلط آن بر مناطق پیرامون از بین برود و امکان تجزیه و تقسیم آنها با این حربه فراهم گردد.
ائتلاف بین المللی ضد تروریسم یا همان ضد داعش به رهبری آمریکا هم اکنون تمام تلاش خود را به کار بسته تا تروریسم را در عراق و سوریه محاصره و در این دو کشور با آنها مبارزه کند و در این راه تلاش دارد، راه حلهایی سیاسی برای بحران سوریه نیز بیابد، در حالیکه باید هر دو این هدفها را اسب تروآی آمریکا در منطقه دانست که کشورهای آن را بیش از پیش به سمت تفکیک و تجزیه سوق دهد، اما این بار این تقسیم و تجزیه در چارچوبی جدید و مانند همسو با منافع این کشورها انجام میشود.
استراتژی توحش و تخریب، سپس بازترسیم مرز کشورها تحت پوشش بازسازی
براین اساس باید گفت، آنچه هم اکنون در منطقه درحال رخ دادن است، مرحله اول طرح استراتژی «توحش» است که با پایان یافتن آن مرحله دوم این استراتژی پیاده خواهد شد و در بازسازی و آبادانی کشورهای تجزیه شده و تازه شکل گرفته نمود پیدا خواهد کرد.
در این تردید وجود ندارد که آمریکا به «داعش» که از بطن «القاعده» زاییده شده و ساخته و پرداخته خود آمریکاست، اجازه نخواهد داد، اهل سنت منطقه را جذب خود کند، همانگونه که سیاستهایش در قبال سوریه نیز تغییر نخواهد کرد، اگرچه به ظاهر نشان میدهد که تغییراتی در سیاستهایش در قبال دمشق داشته است، همانگونه که نمیتوان به مذاکرات هستهای و صدق نیت غرب و آمریکا در قبال ایران باور داشت، آنچه از سیاست آمریکا و غرب و هم پیمانان عربش برداشت میشود، آن است که آنها لحظهای از فکر تفکیک محور مقاومت باز نمیمانند، به همین دلیل است که شاهد شکل گیری اصطلاحات جدیدی مانند تروریسم میانهرو در منطقه بطور عام و سوریه بطور خاص هستیم.
آمریکا با کمک طرفها و کشورهای وهابی منطقه و با بهره برداری از افکار و اندیشههای «ابن تیمیه» داعش را به عنوان گروهی ویروسی غرق در افراط گرایی بنا نهاد تا پس از آن گروه تروریستی «جبهه النصره» را به عنوان گروه تروریستی میانه رو معرفی کند، در حالیکه در عمل هیچ کدام از آنها تفاوتی با یکدیگر نداشتند.
این درحالی است که «باراک اوباما»، رئیس جمهوری آمریکا بارها طی سخنانی گفته بود که تغییری در سیاست و دیدگاه آمریکا رخ نداده و واشنگتن از جنگ فرسایشی به عنوان یک حربه مهم برای تضعیف دشمنان خود و واداشتن آنها به تسلیم استفاده میکند و هواپیماهای جنگی آمریکا در استان الانبار عراق و در منطقه «درنه» در مرزهای لیبی و مصر کمکهای نظامی و مواد غذایی خود را به دست داعش میرساند، این اقدام آمریکا درحالی صورت میگیرد که واشنگتن به خوبی میداند که داعش، دست پروردهاش چه چالشهایی را نه در منطقه که در عرصه بین المللی به وجود آورده است، اما این سرشت و سیاست آمریکاست که اقدام به ایجاد مشکل و چالش میکند و سپس راه حلی برای آن مییابد.
آمریکا داعش را برای کشورهای عربی و اسلامی ایجاد کرد تا با پیوستن مزدوران به آن به عنوان «بلک واتر» عربی – اسلامی در منطقه دست به هر جنایتی بزند و در پوشش نبرد آینده موصل و باز پس گیری موصل، آمریکا تلاش میکند، بار دیگر نظامیان خود را به عراق باز گرداند، به گونهای که اطلاعات موجود نشان میدهد، واشنگتن تنها در ماه ژانویه 2015 میلادی 2 هزار چترباز را از طریق هلیبرد وارد خاک عراق کرد.
روسها به خوبی میدانند که محور آمریکایی و هم پیمانان عرب آن در منطقه، جریانها و جناحهای افراط گرای مذهبی و دینی را به خدمت میگیرند و برای تقسیم منطقه هرجا که نیاز باشد، فتنه انگیزی میکنند و به اختلافات مذهبی و طایفهای تا جای ممکن دامن میزنند تا آتش جنگ همچنان در منطقه شعلهور باشد و زمینه تقسیم و تجزیه کشورهای آن را فراهم کند.
روسها همچنین به خوبی میدانند که استراتژی آمریکا در حوزه امنیت ملی در منطقه خاورمیانه بر تامین امنیت «اسرائیل» و منابع انرژی استوار است، به همین دلیل مسکو تا جای ممکن تلاش میکند، اجرای آن را با مانع مواجه و از اجرای آن جلوگیری کند.
روسیه تلاش دارد، با دستیابی به راه حل سیاسی برای بحران سوریه و کانونهای بحران اطراف آن از یکه تازی آمریکا در منطقه جلوگیری کند، چون به خوبی میداند، حل سیاسی بحران سوریه به معنای دستیابی به راه حل برای بسیاری از کانونهای بحران در منطقه است.
مسکو همچنین به خوبی میداند که واشنگتن تلاش میکند، نفت را از یک محصول به سلاحی جهت مبارزه با روسیه و ایران و ونزوئلا تبدیل کند، در مقابل روسیه دریافته است، آمریکا قدرت سابق را در منطقه برخوردار نیست، به همین دلیل این کشور به درگیر کردن برخی از هم پیمانان منطقهای خود در بحرانهای منطقهای روی آورده است، واشنگتن پس از خارج کردن ناوگان پنجم نیروی دریاییاش از بحرین، این انگلیس بود که پایگاهی نظامی در این کشور و فرانسه پایگاه نظامی در کشور امارات متحده عربی ایجاد کرد تا جایگزین آمریکا در منطقه و تکمیل کننده نقش این کشور در خاورمیانه باشد، در حالیکه بر کسی پوشیده نیست که انگلیس برای احیای مجدد نقش خود در منطقه رقابت شدیدی با آمریکا دارد و تلاش میکند، مناطق نفوذی را که پس از جنگ جهانی دوم در خاورمیانه از دست داده است، باز پس گیرد، برعکس فرانسه تکمیل کننده نقش آمریکا در منطقه است و اگر در این میان انگلیس در کنار فرانسه قرار گرفته است، نقشهای تاکتیکی است تا در فرصت مناسب از آن به سود خود استفاده کند و نقش تاریخی خود را در خاورمیانه احیا کند.
در این بین اطلاعات به دست آمده تاکید میکند که هم اکنون تلاشها بر کشور «الجزایر» متمرکز شده است تا اوضاع در این کشور را به آغاز دهه هفتاد قرن گذشته باز گرداند و آن را تبدیل به سوریه، لیبی، عراق یا یمن دیگر کنند، آنچه میتواند، این توطئه را خنثی کند، آگاهی و بیداری مردم و رهبران الجزایر و افزایش هماهنگیها و اتحادها و ائتلافها با هم پیمانان منطقهای و بین المللی از جمله روسیه و چین و ایران است.
اطلاعات به دست آمده توسط دستگاه اطلاعات الجزایر تاکید میکند که دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و فرانسه با هماهنگی گروههای تروریستی تکفیری و القاعده فعال در لیبی منازعات و درگیریهای جاری در این کشور را به الجزایر منتقل کنند، به ویژه آنکه عناصر و گروههای سلفی نیز به شکل گسترده در این کشور فعال هستند و زمانی با معارضان لیبیایی جهت براندازی رژیم سرهنگ «معمر قذافی» مبارزه میکردند و با تحریک دستگاههای اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا و فرانسه و انگلیس هم اکنون خواهان کشاندن این مبارزات به عرصه الجزایر هستند.
سناریو ویروس لیبی اقتضا میکند، درگیری و نزاع از این کشور به کشورهای دیگری همچون الجزایر و سپس مغرب و موریتانی سرایت پیدا کند، به ویژه آنکه گروههای سلفی تکفیری و افراط گرایی که در حال حاضر در لیبی فعالیت میکنند، از گروهها و جریانهای سلفی تکفیری الجزایری نشات گرفتهاند که گروهها و جریانهای افراط گراتر و تندروتری هستند.
درگیری کردن الجزائر از چند طریق
برافروختن و شعلهور کردن عرصه الجزایر از طریق انتقال و تسری دادن درگیریها و منازعات کشورهای منطقه از جمله از لیبی به الجزایر براساس توطئهای اطلاعاتی – سیاسی متشکل از کشورهای آمریکا – فرانسه – انگلیس و با هماهنگی با گروههای تروریستی و مسلح تکفیری فعال در لیبی صورت میگیرد و درپی تحقق اهداف استراتژیک مهمی است که میتوان آنها را در موارد زیر ملاحظه کرد:
- خلاص شدن از هزاران عنصر سلفی تکفیری مسلح فعال در لیبی با ارسال آنها به الجزایر، به این ترتیب ناتو اجازه آرام کردن اوضاع و بازگرداندن ثبات و استقرار به لیبی را مییابد.
- برافروختن عرصه الجزایر با هدف تلاش جهت براندازی نظام در آن و تضعیف قدرت و توانمندی این کشور و تبدیل الجزایر به یمنی دوم که فاقد دولت مرکزی و قدرتمند است و این هدفی است که به طور مشخص دستگاه اطلاعات و جاسوسی فرانسه برای تحقق آن در الجزایر به طور خاص و منطقه شمال آفریقا به طور عام تلاش میکند، چون وجود الجزایری قدرتمند و تبدیل شدن آن به قدرت منطقهای تاثیرگذار و با نفوذ را خطری برای خود در شمال آفریقا ملاحظه میکند که یکی از مهمترین مناطق نفوذ فرانسه در جهان به شمار میآید.
- برافروختن آتش نزاع و درگیری و خشونت در الجزایر علاوه بر اینکه اجازه خلاص شدن از عناصر تروریستی سلفی تکفیری فعال در لیبی را میدهد، کشورهای اروپایی راهی برای خلاص شدن از عناصر تکفیری سلفی خود و گروههای خفته موجود در کشورهایشان مییابند و در این راه حتی زمینه انتقال و مسافرت آنها به الجزایر را تسهیل میکنند.
- برافروختن آتش در عرصه سیاسی الجزایر ماهیتی سیاسی – دینی افراط گرا نظامی و خشونت آمیز خواهد داشت که به معنای برافروختن آتش جنگ داخلی در الجزایر است.
برداشت روسها و الجزایریها از شرایط موجود موجب شد تا روابط روسیه و الجزایر عمق و گسترش بیشتری یابد، به خصوص آنکه در برهه از زمان واشنگتن تلاش داشت، نیازهای نفت و گاز کشورهای اروپایی را از دو کشور شمال آفریقایی الجزایر و لیبی تامین کند و با این اقدام از یک سو کشورهای غربی را از وابستگی به نفت و گاز روسیه برهاند و از سوی دیگر به اقتصاد روسیه ضربهای مهلک وارد کند و این مهمترین نقشهای است که مثلث فرانسه – انگلیس – آمریکا تلاش میکند، ضمن گام برداشتن به سمت آن، آن را محقق کند.
در این میان کشور مالی در جنوب الجزایر که دارای مرزهای مشترک با آن است، بهترین دستاویز برای برافروختن آتش این جنگ داخلی بود. چون مناطق شمالی کشور مالی تحت سیطره گروههای شورشی «طوارق» و گروه تروریستی تکفیری «القاعده» در مغرب عربی است و ناآرام نشان میدهد، به همین دلیل تصمیمی که جامعه بین المللی و در راس آن غرب و آمریکا در سال 2012 میلادی مبنی بر دخالت در کشور مالی و مقابله با گروههای شورشی و القاعده در این کشور گرفت، تنها بهانهای بود تا دامنه این نزاع و درگیری را با درگیر کردن الجزایر در بحران کشور مالی، به داخل الجزایر سوق دهد.