گروه بینالملل مشرق - شاید بتوان گفت، آنچه بیش از هر چیز همواره ذهن خاندان سعودی از پادشاهشان گرفته تا کوچکترین فرد این خاندان که خود را شاهزاده می نامند و تعداد آنها بین 10 تا 12 نفر برآورد شده است، دو موضوع است:
یک: رسیدن به قدرت و نشستن بر تخت سلطنت
دو: افزایش پس اندازها و اندوخته های خود در خارج
جنگ برسر قدرت
جنگ بر سر رسیدن به قدرت در میان شاهزادگان سعودی از جمله موضوعاتی است که همواره در این خاندان وجود داشته و شاهزادگان سعودی آن را بر هر امر دیگری ترجیح داده اند. آنچه رسانه های هر از چندگاهی خبر یا گزارشی درباره این نزاع منتشر می کنند، در واقع گوشه ای بسیار کوچک از درگیری ها و اختلافات موجود است و با به قدرت رسیدن «سلمان بن عبد العزیز» و در پرده ابهام فرو رفتن وضعیت ولی عهدی پس از وی و مطرح شدن ورود نسل دوم و سوم شاهزادگان سعودی به کار زار رقابت بر گستره و شدت این منازعات افزوده شده و هم اکنون شاهزادگان جوان سعودی تلاش دارند، برای تضمین رسیدن خود به قدرت بیش از پیش خود را به آمریکا و رژیم صهیونیستی نزدیک کنند و این خبر از ورود خاندان سعودی به مرحله و دوره ای جدید از درگیری و منازعات در راه کسب قدرت است.
ثروت و شاهزادگان
درباره درآمد و ثروت شاهزادگان سعودی باید گفت، درآمد و ثروتی که اعضای خاندان سعودی برای آن دست و پا می شکنند و برای به دست آوردن میزان هرچه بیشتری از آن رو در روی یکدیگر قرار می گیرند، درآمدهای حاصل از فروش نفت این کشور است که به سالیانه بیش از 3 ترلیون دلار بالغ می شود و 2 ترلیون دلار آن براساس تقسیم بندی های صورت گرفته به جیب اعضای خاندان سعودی می رود.
این تنها درآمدهای هنگفت نفت نیست که خاندان سعودی آن را مالک آن می داند، بلکه شاهزادگان سعودی کشور و هر آنچه در آن وجود دارد را دارایی و ملک شخصی خود می دانند و بر این اساس می توانند، هرگونه که بخواهند در آن دخل و تصرف کنند و در این میان مفتی های وهابی را به خدمت گرفته اند تا دین را نیز به خدمت آل سعود درآورند.
آغاز فروپاشی
یکی از مزدوران سازمان جاسوسی و اطلاعات مرکزی آمریکا موسوم به سازمان «سیا» در کتاب خود تحت عنوان (Sleeping with the Devil) درباره فرصت و امکان ادامه بقای خاندان سعودی در قدرت می نویسد: حکومت خاندان سعودی در عربستان نمی تواند بیش از اینها ادامه یابد، چون ناکامی و شکست های اجتماعی و اقتصادی سراسر کشور را فرا گرفته است و این تاکیدی بر نزدیک شدن پایان حاکمیت خاندان سعودی است و چه بسا ممکن است، این امر به دست آمریکا صورت گیرد، همانگونه که شکل گیری و تاسیس این پادشاهی به دست انگلیس صورت گرفت.
اما آنچه هم اکنون دنیا را به وحشت انداخته، دشمنی و خصومت ورزی شدیدی است که گروه های وهابی در قبال مخالفان خود نشان می دهند، به گونه ای که در قبال هر کس که به مخالفت با آنها برخیزد، از ارتکاب هر جنایتی واهمه ندارند و درآمدهای حاصل از فروش نفت را برای انجام عملیات های تروریستی و حمایت از گروه های تروریستی به خدمت می گیرند.
تابستان سال گذشته روزنامه آمریکایی یو اس تودی در گزارشی تاکید کرد که از هر 5 نفری که وارد پایگاه اینترنتی محرمانه و سری گروه تروریستی تکفیری «القاعده» می شوند، 4 نفر دارای تابعیت سعودی هستند.
رهبری و هدایت تروریسم در اشکال مختلف آن مانند دادن فتوا، صدور و اشاعه افکار و اندیشه های تروریستی، صدور گروه های تروریستی و عناصر تروریست و مباح کردن قتل و کشتار توسط عربستان سعودی، این کشور و حاکمان آن را به خطرناک ترین تهدید علیه جوامع معاصر بشری مبدل کرده، به گونه ای که حتی آمریکا که عامل شکل گیری گروه های تروریستی مانند القاعده در جهان است، هم اکنون نمی تواند، ادامه فعالیت و بقای آنها و حامیان سعودی اشان را بپذیرد.
شاید بتوان گفت، آغاز فروپاشی و سقوط خاندان سعودی به سال 1975 میلادی و حادثه ترور شاهزاده «فیصل بن عبد العزیز» به دست برادر زاده اش شاهزاده «فیصل بن مساعد بن عبد العزیز» و حتی 10 سال پیش از آن یعنی سال 1964 میلادی و برکناری «سعود بن عبد العزیز» از قدرت به دست تعدادی از افراد خانواده اش باز گردد که مشهورترین و معروف ترین نزاع برسر قدرت را تشکیل داد.
نزاع و جنگ پسران «عبد العزيز بن عبد الرحمن بن سعود» بر سر قدرت بیشترین نوع نزاع ها و درگیری ها در خاندان سعودی بوده و همواره در آن وجود داشته است.
فروپاشی اقتصادی
درحالی که جنگ برسر قدرت یکی از مهمترین دلایل فروپاشی و سقوط خاندان سعودی به نظر می رسد، بسیاری از مراکز مطالعاتی و تحقیقاتی به این نکته اشاره می کنند که میزان بدهی های عربستان و شاهزادگان سعودی به حدود یک ترلیون دلار می رسد و کشور غرق در نفت و درآمدهای نفتی، غرق در بدهی های خویش است و درآمدهای حاصل از فروش این ثروت ملی به جیب خاندان سعودی می رود.
عربستان سعودی فاقد برنامه اقتصادی روشن و شفافی است و از نظام اقتصاد اسلامی تبعیت نمی کند، بلکه به طور کلی بر دو منبع درآمد تکیه می کند که اولین آن «نفت» است، چون این کشور یکی از بزرگ ترین تولید کنندگان نفت جهان و دارای بیشترین ذخایر نفتی است، اما از مهارت و خبره واقعی برای تولید و فروش این ماده برخوردار نیست و در این حوزه به طور اساسی بر شرکت های آمریکایی تکیه دارد.
اما دومین منبع درآمد خاندان سعودی «حج» است که بزرگ ترین تجمع بشری به شمار می آید و با تجمع بیش از 2 میلیون نفر در موسوم حج علاوه بر ادای مناسک دینی و مذهبی مربوط به آن، در بردارنده مبادلات تجاری و اقتصادی گسترده ای است که میلیاردها دلار سود برای خاندان سعودی به همراه دارد.
اما حکومت های سعودی هیچ گاه به صورت عقلانی و منطقی در این درآمدها سرمایه گذاری نکرده اند، در حالی که در نیمه اول سال 2008 میلادی درآمد عربستان سعودی به حدود 192 میلیارد دلار رسید، ملاحظه می کنیم که دو سوم این درآمد به قراردادهای نظامی و خریدهای تسلیحاتی اختصاص می یابد. این درحالی است که عربستان سعودی از زمان جنگ خلیج فارس و فراخواندن نظامیان آمریکایی برای دفاع از این کشور با رکود اقتصادی و افزایش بدهی و کسر بودجه عمومی به میزان 65 میلیارد دلار مواجه شد و با توجه به بحران اقتصادی جهان و رکود اقتصادی امیدی به بهبود وضعیت ریاض از این حیث وجود ندارد.
خریدهای تسلیحاتی
بدون تردید عربستان سعودی از برقراری هرگونه رابطه بین المللی خارج از چارچوب و قاعده دادن رشوه و دادن وعده و وعید برای به دست آوردن هوادارانی برای خود ناتوان است، به گونه ای که هم اکنون همه می دانند که سعودی ها به جز این توان به کار بردن هیچ سیاست و خط مشی را در عرصه بین المللی ندارند و این زمینه ایجاد پایگاه های نظامی خارجی و باز شدن اشتهای کشورهای خارجی از جمله آمریکا و انگلیس و فرانسه را در این کشور باز کرد.
ایجاد این پایگاه های نظامی خارجی نه تنها به معنای افزایش فعالیت های جاسوسی و اطلاعاتی بیگانگان است، موجب هزینه شدن میلیاردها دلار از درآمدهای کشور عربستان سعودی تحت عنوان تامین امنیت ملی این کشور شد که در واقع تامین امنیت شخصی پادشاهان و شاهزادگان سعودی و حفظ تاج و تخت آنها بود.
روزنامه آمریکایی «نیویورک سان» در گزارشی در این ارتباط می نویسد: عربستان طی سال های 1990 تا 2004 میلادی بیش از 268.6 میلیارد دلار را به خرید تسلیحات نظامی اختصاص داد و هدف اغلب این خریدها تثبیت موقعیت و حاکمیت خاندان حاکم و تعدادی از شاهزادگان سعودی و تحریک کشورهای منطقه و جهان علیه رقبای خود و کشورهایی مانند ایران بود که آل سعود آنها را دشمن خود و خطری برای موجودیتشان می دانند.
این روزنامه آمریکایی در ادامه گزارش خود تاکید می کند: سرشکن کردن میزان خریدهای تسلیحاتی عربستان سعودی در دوره مذکور که جمعیت این کشور 21 میلیون نفر بود، نشان می دهد که روند تسلیح عربستان سعودی از دو کشور چین و هند نیز بیشتر است که هریک از آنها دارای جمعیت یک میلیارد نفری هستند.
بی شک این گزارش ها و آمار و ارقام نشان می دهد که هدف خاندان سعودی از این خریدهای تسلیحاتی تنها خدمت به طرح های منطقه ای آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی است، چون بر کسی پوشیده نیست که هدف عربستان سعودی دفاع از رژیم صهیونیستی و حفظ بقای آن است. در این خصوص به عنوان مثال به بخشی از گفتگوی «وینستون چرچیل»، نخست وزیر وقت انگلیس با «حاییم وایزمن»، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی اشاره می کنیم که در کتاب «خاطرات وایزمن و جان فیلیپی» ذکر شده و گفته بود:
می خواهم ابن سعود را حاکم بر خاورمیانه و بزرگ بزرگان این منطقه ببینم، با این شرط که بیش و پیش از هر چیز با شما همراه و هماهنگ باشد و در آن صورت شما می توانید هرآنچه را که می خواهید از او طلب کنید.
وایزمن در کتاب خاطرات خود همچنین می گوید که انگلیس دو طرح را در منطقه دنبال می کرد، اول تاسیس حکومت عربستان سعودی و دوم موجودیتی [رژیمی] صهیونیستی بود. اینجاست که می توان به میزان رابطه دو رژیم صهیونیستی و سعودی پی برد و دریافت که این رابطه، رابطه ای حیثیتی و موجودیتی برای این دو رژیم بوده و هیچ گاه بعد دشمنی و خصومت به خود نگرفته است.
چقدر از عمر حکومت سعودی باقی مانده است
از ابتدا هر کشوری که انگلیس آن را تاسیس کرده و سپس پرونده آن را به آمریکا داده تا در دست سازمان اطلاعات و جاسوسی این کشور باشد، عمری فرضی و حدودی برای آن در نظر گرفته می شد، عربستان سعودی نیز از این قاعده مستثنی نیست و از همان ابتدا مقرر شد، عمر حدودی حکومت سعودی با عمر حدودی رژیم صهیونیستی مرتبط باشد، چون آنگونه که چرچیل و روزولت برنامه ریزی کرده بودند، طرح تاسیس عربستان سعودی پایه و اساس طرح صهیونیستی را تشکیل می داد.
در این بین ادامه عادی سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی و افشا و آشکار شدن این روابط بدون آنکه سرمشاری و ندامت رژیم های عربی را به همراه داشته باشد، این احتمال را تقویت کرده تا سال های آینده حتی شاهد به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی از سوی آنها و حتی اتحادیه عرب باشیم.
در واقع نفوذ روز افزون رژیم صهیونیستی در کشورهای عربی و شکل گیری گروهی از کشورهای عربی به نام اعراب محافظه کار، بیانگر استمرار و تکمیل طرح صهیونیستی در منطقه با کمک عربستان سعودی و هم پیمانانش است، بدون اینکه رژیم سعودی توجه داشته باشد، تکمیل طرح صهیونیستی به معنای پایان حکومت سعودی که از ابتدا به خاطر رژیم صهیونیستی شکل گرفت.
در این تردید نیست که هر روز که می گذرد، حکومت سعودی یک گام به فنای خود نزدیک می شود و در این بین اگر در نظر بگیریم که آمریکا پایان حکومت سعودی را بین سال های 2030 تا 2050 میلادی در نظر گرفته باشد، شرایط حاکم بر عربستان و تحولات جاری در منطقه نشان می دهد که پیش از تاریخ مذکور باید شاهد فروپاشی خاندان سعودی باشیم.
یک: رسیدن به قدرت و نشستن بر تخت سلطنت
دو: افزایش پس اندازها و اندوخته های خود در خارج
جنگ برسر قدرت
جنگ بر سر رسیدن به قدرت در میان شاهزادگان سعودی از جمله موضوعاتی است که همواره در این خاندان وجود داشته و شاهزادگان سعودی آن را بر هر امر دیگری ترجیح داده اند. آنچه رسانه های هر از چندگاهی خبر یا گزارشی درباره این نزاع منتشر می کنند، در واقع گوشه ای بسیار کوچک از درگیری ها و اختلافات موجود است و با به قدرت رسیدن «سلمان بن عبد العزیز» و در پرده ابهام فرو رفتن وضعیت ولی عهدی پس از وی و مطرح شدن ورود نسل دوم و سوم شاهزادگان سعودی به کار زار رقابت بر گستره و شدت این منازعات افزوده شده و هم اکنون شاهزادگان جوان سعودی تلاش دارند، برای تضمین رسیدن خود به قدرت بیش از پیش خود را به آمریکا و رژیم صهیونیستی نزدیک کنند و این خبر از ورود خاندان سعودی به مرحله و دوره ای جدید از درگیری و منازعات در راه کسب قدرت است.
ثروت و شاهزادگان
درباره درآمد و ثروت شاهزادگان سعودی باید گفت، درآمد و ثروتی که اعضای خاندان سعودی برای آن دست و پا می شکنند و برای به دست آوردن میزان هرچه بیشتری از آن رو در روی یکدیگر قرار می گیرند، درآمدهای حاصل از فروش نفت این کشور است که به سالیانه بیش از 3 ترلیون دلار بالغ می شود و 2 ترلیون دلار آن براساس تقسیم بندی های صورت گرفته به جیب اعضای خاندان سعودی می رود.
این تنها درآمدهای هنگفت نفت نیست که خاندان سعودی آن را مالک آن می داند، بلکه شاهزادگان سعودی کشور و هر آنچه در آن وجود دارد را دارایی و ملک شخصی خود می دانند و بر این اساس می توانند، هرگونه که بخواهند در آن دخل و تصرف کنند و در این میان مفتی های وهابی را به خدمت گرفته اند تا دین را نیز به خدمت آل سعود درآورند.
یکی از مزدوران سازمان جاسوسی و اطلاعات مرکزی آمریکا موسوم به سازمان «سیا» در کتاب خود تحت عنوان (Sleeping with the Devil) درباره فرصت و امکان ادامه بقای خاندان سعودی در قدرت می نویسد: حکومت خاندان سعودی در عربستان نمی تواند بیش از اینها ادامه یابد، چون ناکامی و شکست های اجتماعی و اقتصادی سراسر کشور را فرا گرفته است و این تاکیدی بر نزدیک شدن پایان حاکمیت خاندان سعودی است و چه بسا ممکن است، این امر به دست آمریکا صورت گیرد، همانگونه که شکل گیری و تاسیس این پادشاهی به دست انگلیس صورت گرفت.
اما آنچه هم اکنون دنیا را به وحشت انداخته، دشمنی و خصومت ورزی شدیدی است که گروه های وهابی در قبال مخالفان خود نشان می دهند، به گونه ای که در قبال هر کس که به مخالفت با آنها برخیزد، از ارتکاب هر جنایتی واهمه ندارند و درآمدهای حاصل از فروش نفت را برای انجام عملیات های تروریستی و حمایت از گروه های تروریستی به خدمت می گیرند.
تابستان سال گذشته روزنامه آمریکایی یو اس تودی در گزارشی تاکید کرد که از هر 5 نفری که وارد پایگاه اینترنتی محرمانه و سری گروه تروریستی تکفیری «القاعده» می شوند، 4 نفر دارای تابعیت سعودی هستند.
رهبری و هدایت تروریسم در اشکال مختلف آن مانند دادن فتوا، صدور و اشاعه افکار و اندیشه های تروریستی، صدور گروه های تروریستی و عناصر تروریست و مباح کردن قتل و کشتار توسط عربستان سعودی، این کشور و حاکمان آن را به خطرناک ترین تهدید علیه جوامع معاصر بشری مبدل کرده، به گونه ای که حتی آمریکا که عامل شکل گیری گروه های تروریستی مانند القاعده در جهان است، هم اکنون نمی تواند، ادامه فعالیت و بقای آنها و حامیان سعودی اشان را بپذیرد.
شاید بتوان گفت، آغاز فروپاشی و سقوط خاندان سعودی به سال 1975 میلادی و حادثه ترور شاهزاده «فیصل بن عبد العزیز» به دست برادر زاده اش شاهزاده «فیصل بن مساعد بن عبد العزیز» و حتی 10 سال پیش از آن یعنی سال 1964 میلادی و برکناری «سعود بن عبد العزیز» از قدرت به دست تعدادی از افراد خانواده اش باز گردد که مشهورترین و معروف ترین نزاع برسر قدرت را تشکیل داد.
نزاع و جنگ پسران «عبد العزيز بن عبد الرحمن بن سعود» بر سر قدرت بیشترین نوع نزاع ها و درگیری ها در خاندان سعودی بوده و همواره در آن وجود داشته است.
درحالی که جنگ برسر قدرت یکی از مهمترین دلایل فروپاشی و سقوط خاندان سعودی به نظر می رسد، بسیاری از مراکز مطالعاتی و تحقیقاتی به این نکته اشاره می کنند که میزان بدهی های عربستان و شاهزادگان سعودی به حدود یک ترلیون دلار می رسد و کشور غرق در نفت و درآمدهای نفتی، غرق در بدهی های خویش است و درآمدهای حاصل از فروش این ثروت ملی به جیب خاندان سعودی می رود.
عربستان سعودی فاقد برنامه اقتصادی روشن و شفافی است و از نظام اقتصاد اسلامی تبعیت نمی کند، بلکه به طور کلی بر دو منبع درآمد تکیه می کند که اولین آن «نفت» است، چون این کشور یکی از بزرگ ترین تولید کنندگان نفت جهان و دارای بیشترین ذخایر نفتی است، اما از مهارت و خبره واقعی برای تولید و فروش این ماده برخوردار نیست و در این حوزه به طور اساسی بر شرکت های آمریکایی تکیه دارد.
اما دومین منبع درآمد خاندان سعودی «حج» است که بزرگ ترین تجمع بشری به شمار می آید و با تجمع بیش از 2 میلیون نفر در موسوم حج علاوه بر ادای مناسک دینی و مذهبی مربوط به آن، در بردارنده مبادلات تجاری و اقتصادی گسترده ای است که میلیاردها دلار سود برای خاندان سعودی به همراه دارد.
اما حکومت های سعودی هیچ گاه به صورت عقلانی و منطقی در این درآمدها سرمایه گذاری نکرده اند، در حالی که در نیمه اول سال 2008 میلادی درآمد عربستان سعودی به حدود 192 میلیارد دلار رسید، ملاحظه می کنیم که دو سوم این درآمد به قراردادهای نظامی و خریدهای تسلیحاتی اختصاص می یابد. این درحالی است که عربستان سعودی از زمان جنگ خلیج فارس و فراخواندن نظامیان آمریکایی برای دفاع از این کشور با رکود اقتصادی و افزایش بدهی و کسر بودجه عمومی به میزان 65 میلیارد دلار مواجه شد و با توجه به بحران اقتصادی جهان و رکود اقتصادی امیدی به بهبود وضعیت ریاض از این حیث وجود ندارد.
خریدهای تسلیحاتی
بدون تردید عربستان سعودی از برقراری هرگونه رابطه بین المللی خارج از چارچوب و قاعده دادن رشوه و دادن وعده و وعید برای به دست آوردن هوادارانی برای خود ناتوان است، به گونه ای که هم اکنون همه می دانند که سعودی ها به جز این توان به کار بردن هیچ سیاست و خط مشی را در عرصه بین المللی ندارند و این زمینه ایجاد پایگاه های نظامی خارجی و باز شدن اشتهای کشورهای خارجی از جمله آمریکا و انگلیس و فرانسه را در این کشور باز کرد.
ایجاد این پایگاه های نظامی خارجی نه تنها به معنای افزایش فعالیت های جاسوسی و اطلاعاتی بیگانگان است، موجب هزینه شدن میلیاردها دلار از درآمدهای کشور عربستان سعودی تحت عنوان تامین امنیت ملی این کشور شد که در واقع تامین امنیت شخصی پادشاهان و شاهزادگان سعودی و حفظ تاج و تخت آنها بود.
روزنامه آمریکایی «نیویورک سان» در گزارشی در این ارتباط می نویسد: عربستان طی سال های 1990 تا 2004 میلادی بیش از 268.6 میلیارد دلار را به خرید تسلیحات نظامی اختصاص داد و هدف اغلب این خریدها تثبیت موقعیت و حاکمیت خاندان حاکم و تعدادی از شاهزادگان سعودی و تحریک کشورهای منطقه و جهان علیه رقبای خود و کشورهایی مانند ایران بود که آل سعود آنها را دشمن خود و خطری برای موجودیتشان می دانند.
این روزنامه آمریکایی در ادامه گزارش خود تاکید می کند: سرشکن کردن میزان خریدهای تسلیحاتی عربستان سعودی در دوره مذکور که جمعیت این کشور 21 میلیون نفر بود، نشان می دهد که روند تسلیح عربستان سعودی از دو کشور چین و هند نیز بیشتر است که هریک از آنها دارای جمعیت یک میلیارد نفری هستند.
بی شک این گزارش ها و آمار و ارقام نشان می دهد که هدف خاندان سعودی از این خریدهای تسلیحاتی تنها خدمت به طرح های منطقه ای آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی است، چون بر کسی پوشیده نیست که هدف عربستان سعودی دفاع از رژیم صهیونیستی و حفظ بقای آن است. در این خصوص به عنوان مثال به بخشی از گفتگوی «وینستون چرچیل»، نخست وزیر وقت انگلیس با «حاییم وایزمن»، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی اشاره می کنیم که در کتاب «خاطرات وایزمن و جان فیلیپی» ذکر شده و گفته بود:
می خواهم ابن سعود را حاکم بر خاورمیانه و بزرگ بزرگان این منطقه ببینم، با این شرط که بیش و پیش از هر چیز با شما همراه و هماهنگ باشد و در آن صورت شما می توانید هرآنچه را که می خواهید از او طلب کنید.
وایزمن در کتاب خاطرات خود همچنین می گوید که انگلیس دو طرح را در منطقه دنبال می کرد، اول تاسیس حکومت عربستان سعودی و دوم موجودیتی [رژیمی] صهیونیستی بود. اینجاست که می توان به میزان رابطه دو رژیم صهیونیستی و سعودی پی برد و دریافت که این رابطه، رابطه ای حیثیتی و موجودیتی برای این دو رژیم بوده و هیچ گاه بعد دشمنی و خصومت به خود نگرفته است.
چقدر از عمر حکومت سعودی باقی مانده است
از ابتدا هر کشوری که انگلیس آن را تاسیس کرده و سپس پرونده آن را به آمریکا داده تا در دست سازمان اطلاعات و جاسوسی این کشور باشد، عمری فرضی و حدودی برای آن در نظر گرفته می شد، عربستان سعودی نیز از این قاعده مستثنی نیست و از همان ابتدا مقرر شد، عمر حدودی حکومت سعودی با عمر حدودی رژیم صهیونیستی مرتبط باشد، چون آنگونه که چرچیل و روزولت برنامه ریزی کرده بودند، طرح تاسیس عربستان سعودی پایه و اساس طرح صهیونیستی را تشکیل می داد.
در این بین ادامه عادی سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی و افشا و آشکار شدن این روابط بدون آنکه سرمشاری و ندامت رژیم های عربی را به همراه داشته باشد، این احتمال را تقویت کرده تا سال های آینده حتی شاهد به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی از سوی آنها و حتی اتحادیه عرب باشیم.
در واقع نفوذ روز افزون رژیم صهیونیستی در کشورهای عربی و شکل گیری گروهی از کشورهای عربی به نام اعراب محافظه کار، بیانگر استمرار و تکمیل طرح صهیونیستی در منطقه با کمک عربستان سعودی و هم پیمانانش است، بدون اینکه رژیم سعودی توجه داشته باشد، تکمیل طرح صهیونیستی به معنای پایان حکومت سعودی که از ابتدا به خاطر رژیم صهیونیستی شکل گرفت.
در این تردید نیست که هر روز که می گذرد، حکومت سعودی یک گام به فنای خود نزدیک می شود و در این بین اگر در نظر بگیریم که آمریکا پایان حکومت سعودی را بین سال های 2030 تا 2050 میلادی در نظر گرفته باشد، شرایط حاکم بر عربستان و تحولات جاری در منطقه نشان می دهد که پیش از تاریخ مذکور باید شاهد فروپاشی خاندان سعودی باشیم.