به گزارش مشرق، حضور برتران موریسه، مدیر نمایشگاه کتاب پاریس در نمایشگاه کتاب تهران اتفاق مهمی است؛ اما نه آن گونه که مسئولان آن را پوشش میدهند، بلکه به سبب گفتههای ساده و در عین حال جالب موریسه درباره بازاری به نام نشر و کتاب. گفتههای موریسه آن گونه که لازم بود منتشر نشد و در میان حضور مسئولان ریز و درشت نمایشگاه گم شد.
موریسه در نشست روز فرانسه دو نکته قابل تامل برای حضار سرای اهل قلم بیان کرد که برای درک بهتر آن از شیوه سخنرانی جذاب و زبان بدن (Body Language) بهره برد؛ ولی به نظر میرسد که این شیوه بیان نیز قدرت تکان دادن ذهنیت ابتر برخی را نداشت. اما آن دو نکته مهم در گفتههای موریسه چه بود؟
1- بازدهی مالی صنعت نشر در فرانسه دو برابر خودروسازی است.
2- صنعت نشر نیازمند نویسنده، مترجم، خواننده، کتابفروش و کتابخانهدار خوب است تا کتاب به دست مخاطب عام برسد، کسی که درباره کتاب آگاهی دارد میتواند کتاب را معرفی کند.
نکته نخست میتواند چشماندازی باشد از آنچه سالهای جامعه فرهیخته ایران آرزویش را دارد و عموم مسئولان فرهنگی از آن غافل ماندهاند. کافی است به خبرهای بخش خودرو و کتاب با هم مقایسه شود تا مشخص شود، نگاه کلان دولتها به مقوله فرهنگ در چه ترازی است و به کجا معطوف است؟ اینترتینمنت -دقیقاً با همین گویش بیگانه- و نگاه ابزرای در ترازی بالاتری از محتوا و فرهیختگی. در حالی که خودروساز ایرانی میتواند با قدرتی بیمثال بازار را قبضه کنند، حوزه نشر مانند نوزادی قنداقپیچ است که مدام از این آغوش به آغوشی دیگر سپرده میشود و به اصطلاح قدما «کفتر دو برجه» شده است.
در حالی که برخی مسئولان دولتی از قدرت فرهنگی بالفعل ایران سخن میرانند، این سوال مطرح میشود که این قدرت فرهنگی کجای کشور خودنمایی میکند؟ اگر میزان بازدهی مالی را در نظر بگیریم، اعداد و ارقام حتی با پول چای آقایان در صنعت خودروسازی هم برابری نمیکند. نظام متکثر صنعت چاپ ایران که مثلاً قرار است نماد وسعت صنعت نشر کشور باشد، چیزی جز شکست تجاری نداشته است؛ چرا که با این رویه تنها یک تفکر واحد به موجب کسر در ساختار به کثر در تفکر میرسد. صنعتی که علیرغم تأکیدات بزرگان نظام همچنان گرفتار بازار کاغذ وارداتی، کارخانههای تعطیل و ... است.
اگر چنین وضعیتی با نشر در فرانسه مقایسه شود که از قضا غرفهای هم در نمایشگاه دارند، مشاهده میشود که چنین تکثری در آنجا وجود ندارد. آیا تعداد ناشران فرانسوی با عدد 13000 در ایران قدرت رقابت دارد؟ آیا تعداد موضوعاتی که سالانه در فرانسه مورد توجه نویسندگان قرار میگیرد با وضعیت نویسندگان ایرانی برابری میکند؟
هیچگاه برابری نمیکند؛ چرا که در یک نمایشگاه کتاب میتوان تعدادی فراوانی ناشر یافت که همزمان و بدون تامل با یکدیگر کتابهای مشابه منتشر میکنند و مخاطب نمیتواند بفهمد کدام کتاب مناسب و معتبرتر است. اساساً کدامیک ناشر است و کدامیک کتاب ساز؟
اما نکته دوم موریسه؛ به جایی اشاره دارد که حرف از فاصله میان مخاطب و مولف در ایران میزند. موریسه با بیان آنکه در فرانسه یک چرخه هوشمند متشکل از نویسنده، ناشر، کتابفروش، کتابدار و مخاطب وجود دارد، وظیفه معرفی کتاب خوب به مخاطب را به عهده رکن ششمی مینهد که از کتاب آگاهی دارد. این وظیفه میتواند به منتقد کتاب سپرده شود که با توجه به شرایط ایران تبدیل به یک مساله مبهم میشود. از یک سو منتقد کتاب به معنای واقعی کلمه وجود ندارد و صادرکنندگان بیانیه یا نویسندگان لوحهای تقدیر علیه یا له این نویسنده و آن نویسنده جایگزین منتقدان حرفهای کتب شدهاند. شاید به نوعی همه چیز قبیلهای و با پیش زمینههای جناحی و اتهامافکنانه و ... تحلیل میشود. در سوی دیگر ستون ویژه کتاب در مجلات و جراید هم اساساً مخاطب ندارد.
در چنین وضعیتی نمایشگاه کتاب میتواند یک شروع خوب باشد برای راهنمایی مخاطب در انتخاب کتاب و این کارزار شکل دیگری از وضعیت فرهنگی کشور را عیان میکند. میتوان با بررسی غرفههای کتاب در این نمایشگاه به یک جمعبندی خوب در این موضوع رسید. غرفهدارهایی که خودشان کتاب نمیخوانند، اما جاذبههایی براساس برخی فاکتورهای دیگر دارند تا .... شاید اتفاقی بیافتد. جاذبههایی رعایت شده از جنس بوتیکداران. اما کافی است از آنان پرسیده شود کدام ترجمه از فلان رمان یا کدام از فلان نوینسده خوب است تا به راحتی مشخص شود که بیگانهترین فرد با کتاب و کتابخوانی در آن غرفه به خدمت گرفته شده است. طبیعتاً در این مسیر نتیجه آن است که ناشر چند کتاب بنجل و در ترازی نحیف را به لطف محرکهای خاصش به تبلیغ بگذارد.
نتیجه همان است که فاصله میان مخاطب و مولف کماکان خلایی است در حد یک سیاهچاله فضایی که هر کسی و هر چیزی را در خود میبلعد و در مقابل صنعت نشر و کتاب باید برای اندکی سرمایه باقیمانده دست و پا بزند.