به گزارش مشرق، 27 سال از پذیرش قطعنامه 598 میگذرد؛ قطعنامهای که جنگ را خاتمهیافته اعلام کرد، اما جنگ هنوز تمام نشده است؛ در شهرها نفس میکشد، در کوچه و خیابان راه میرود و لحظهلحظه بودن خود را مستقیم و غیرمستقیم بر ما تحمیل میکند. جنگ هنوز در بسیاری از خانهها ادامه دارد و با خانوادههای زیادی زندگی میکند؛ خانوادههایی که یادگارانی زنده از روزهای آتش و خون دارند و روزهای رنجآور امروزشان هم دست کمی از روزهای تلخ 30 سال پیش ندارد. فقط شاید که شکل آن عوض شده باشد و دلنگرانی از سلامتی عزیزشان زیر بیرحمی توپ و تانک، جای خود را به درد و رنج جراحتهای به یادگار آورده داده باشد.
آمار جانبازان اعصاب و روان؛ از 43 هزار نفر تا 200 هزار نفر
طبق اعلام عبدالرضا عباسپور؛ معاون بهداشت و درمان بنیاد شهیدی و امور ایثارگران، در سال 92 تعداد 560 هزار و 705 جانباز تحت پوشش این بنیاد بودند که 224 هزار نفر آنها جانبازان بالای 25 درصد و 325 هزار نفر زیر 25 درصد بودند. همچنین از این تعداد 11 هزار و 800 جانباز قطع اندام تحتانی، 3 هزار جانباز اندام فوقانی، 2 هزار جانباز قطع نخاع و 4 هزار جانباز چشمی در کشور وجود دارد. حدود 60 هزار جانباز شیمیایی هم در کشور وجود دارد که 517 نفر از آنها در شرایط سخت ریوی هستند و 16 هزار نفر از آنها هم وضعیت متوسطی دارند. در این میان گفته میشود 41 هزار جانباز اعصاب و روان در کشور وجود دارد که 7 هزار نفر از آنها با بیماری شدید اعصاب و روان دستو پنجه نرم میکنند که این آمار در تهران 3 هزار و 824 جانباز اعلام شده است.
با این حال، در آمارهای ارائهشده ابهاماتی وجود دارد و آمار ضدونقیضی مطرح میشود. بهگونهای که دکتر محمد اسماعیل علیپور؛ رییس مرکز بهداشت روانی بنیاد شهید و امور ایثارگران اعلام کرده در میان جانبازان 43 هزار بیمار روانپزشکی شناختهشده وجود دارد که 7 هزار و 200 نفر از آنها بیمار شدید روانپزشکی هستند. در آمار دیگری، همین مقام اعلام کرده 200 هزار جانباز اعصاب و روان در کشور وجود دارد. دکتر ابوالفضل ملکزاده؛ مدیرکل وقت بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران نیز در گفتگو با جامجم در سال 89 اعلام کرده تعداد واقعی جانبازان اعصاب و روان بیش از 200 هزار نفر تخمین زده میشود.
10 بیمارستان و 100 مرکز مشاوره برای خدمترسانی به جانبازان اعصاب و روان
طبق گفته مسئولان، در کل کشور 10 بیمارستان وجود دارد که برای جانبازان اعصاب و روان در نظر گرفته شده است و حدود 100 مرکز مشاوره و مددکاری تحت پوشش بنیاد شهید و امور ایثارگران هم به ارائه خدمات درمانی و مشاورهای به جانبازان اعصاب و روان اختصاص دارد.
مشکلات جانبازان اعصاب و روان
با این وجود، وضعیت جانبازان اعصاب و روان در مقایسه با سایر جانبازان بسیار سختتر است و خود جانبازان و خانوادههایشان مشکلات بیشتری را تحمل میکنند. به گفته دکتر ابوالفضل ملکزاده؛ مدیرکل سابق بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران یکی از مشکلات جانبازان اعصاب و روان به این مسئله برمیگردد که هنوز راهی برای تعیین دقیق میزان آسیبدیدگی آنها وجود ندارد و همین امر موجب میشود در تعیین درصد جانبازی برای آنها مشکلاتی به وجود آید و در نتیجه میزان بهرهمندی این افراد از تسهیلات بنیاد شهید و امور جانبازان کاهش پیدا میکند. از سوی دیگر، ازآنجاییکه بیماریهای اعصاب و روان مانند بیماریهای جسمی نمود مشخصی ندارند، تشخیص مربوط بودن این بیماریها به جنگ با دشواریهایی روبهرو است که این مسئله نیز روند اعطای تسهیلات به این افراد را با چالش مواجه میکند.
جانباز اعصاب و روانی که میخواست سر همسرش را با چاقو ببرد
در این شرایط بار اصلی بیماری جانبازان اعصاب و روان بر دوش خانوادههای آنهاست که روزهای بسیار سختی را به دلیل بیماری همسر یا پدر خود سپری میکنند؛ بهگونهای که بسیاری از اوقات پیش آمده که تحمل زندگی با چنین جانبازی برای آنها خارج از توان است و در مواردی همسر جانباز از او جدا شده است. برای نمونه، میتوان به جانباز اعصاب و روانی اشاره کرد که همسرش در جنون آنی که به او دست داد، قصد داشت با چاقو سر او را لب باغچه ببرد که او را نجات دادند. این زن هم با وجود یک فرزند از همسر خود جدا شد. همسر دوم همین جانباز نیز به دلیل کتکهای متعددی که از همسرش میخورد با وجود داشتن دو فرزند همسرش را ترک کرد.
خانوادههای جانبازان اعصاب و روان در معرض بیماریهای روحی و آسیبهای اجتماعی هستند
از سوی دیگر، فرزندان این جانبازان نیز با مشکلات عدیدهای مواجه میشوند؛ زیرا بیماریهای اعصاب و روان روی اطرافیان نیز اثر میگذارد و احتمال ابتلای آنها به بیماریهای روحی را بالا میبرد. بهگونهای که بسیاری از فرزندان جانبازان اعصاب و روان با افسردگی، افت تحصیلی و تعارضات شدید با پدر و سایر اطرافیان دستوپنجه نرم میکنند. این مسایل ضرورت توجه هر چه بیشتر نهادهای مسئول در این رابطه را نشان میدهد تا حمایتهای مادی و بهخصوص معنوی بیشتری از این خانوادهها داشته باشند که بیش از خانوادههای سایر جانبازان در معرض بیماریهای روحی و آسیبهای اجتماعی قرار دارند.
سامره همسر سید صابر موسیزاده جانباز 25 درصد اعصاب و روان است که از سال 74 با او زیر یک سقف زندگی میکند و حاصل ازدواج او، دو دختر و یک پسر است که دختر اول، در مقطع اول دبیرستان و دختر دوم در مقطع ششم ابتدایی تحصیل میکند. فرزند کوچک او هم یک پسر سهسالونیمه است.
جانباز هستی که هستی؛ برای خودت هستی!
خانم موسیزاده درباره زندگی مشترک خود با این جانباز اعصاب و روان به خبرنگار مهرخانه گفت: صابر سال 64 مجروح شد و من وقتی با او ازدواج کردم میدانستم که جانباز اعصاب و روان است، اما قسمت بود که این ازدواج سر بگیرد. از همان ابتدا که ازدواج کردیم حالت عصبانیت داشت، اما تا سال 89 مشکلش هنوز آنقدر حاد نشده بود که کارش به بستریشدن بکشد. همسرم رشته مکانیک صنایع خوانده و در همین زمینه کار میکرد، اما سال 89 بیکار شد و این مسئله خیلی او را آزار میداد. از طرف دیگر، خالهاش هم مریض شد و شوهرخالهاش هم فوت کرد. صابر خاله و شوهرخالهاش را بیشتر از پدر و مادرش دوست داشت؛ چون خالهاش بچهدار نمیشد و صابر از 5 سالگی با آنها زندگی میکرد. از طرف دیگر، برخوردهای بدی از طرف بعضی از مردم میدید که باعث رنجش او میشد. مثلاً یکبار تصادف کرد و دندانهایش ریخت و به همین دلیل برای انجام کارهایش به بنیاد جانبازان مراجعه کردیم. یکبار که به بیمارستان رفته بود یکی از پرستارها به او گفته بود: جانباز هستی که هستی، برای خودت هستی.
او افزود: همه اتفاقات بدی که در عرض چند سال در زندگیمان پیش آمد، تأثیرات بسیار بدی روی روحیه صابر داشت و باعث شد بیماری او شدیدتر شود و واکنشهایی مانند داد و بیداد و شکستن وسایل خانه از خودش نشان دهد. اوایل بچهها را کتک نمیزد، بیشتر مرا کتک میزد و به خودش آسیب میرساند، اما الان گاهی بچهها را هم کتک میزند. مثلاً وقتی دخترم برای دفاع از من جلو میآید، او را هم کتک میزند. حالت او مثل رعد و برق است، خیلی عصبانی میشود، اما بعد از 5 دقیقه به حالت عادی برمیگردد و از کاری که انجام داده، ناراحت و پشیمان میشود.
خانم موسیزاده درباره بستریشدن همسرش در بیمارستان میگوید: صابر سهبار در بیمارستان بستری شد که بار اول در سال 89 بود که یک ماه کامل بستری شد. بعد از آن هم دوبار هر بار به مدت حدوداً 10 روز بستری شد البته باید بیشتر میماند، اما بیقراری میکرد و من با رضایت خودم او را به خانه آوردم. الان هم در آشپزخانه یکی از دوستانش مشغول به کار است.
همسرم معتقد است ما برای درصد گرفتن به جبهه نرفتهایم
او درباره حمایتهای بنیاد شهید بیان داشت: تا وقتی که ما ازدواج کردیم، صابر سراغ گرفتن حقوق از بنیاد نرفته بود. کسانی که به جبهه رفتند عقاید خاص خودشان را داشتند، اما جامعه ما الان جوری شده که اصلاً با اعتقادات این افراد جور نیست. اینها میگویند ما برای دفاع از ناموسمان رفتیم، اما الان میبینیم که خانمها با چه وضعی بیرون میآیند. این مسایل اذیتشان میکند اما جوانهای الان میگویند شما رفتید جنگ اما قرار نیست ما هم مثل شما باشیم. دختر اولم که به دنیا آمد با زور من رفت و فقط دفترچه بنیاد جانبازان را گرفت تا سال 89 که در بیمارستان صدر بستری شد و یکی از مددکاران آنجا مرا راهنمایی کرد که به بنیاد شهید بروم. در آنجا برای ما کمیسیونی تشکیل دادند و 25 درصد جانبازی گرفت که فقط مربوط به اعصاب و روان است. البته، همسر من شیمیایی هم هست، اما چون سیگار میکشد شیمیاییبودنش را قبول نکردند. الان به خانمهای جانباز اعصاب و روان حق پرستاری میدهند که این مبلغ به همراه حقوقی که از طرف بنیاد به شوهرم میدهند، تقریباً یک میلیون تومان میشود.
خانم موسیزاده درباره رابطه فرزندانش با همسرش گفت: دختر بزرگم خیلی همسرم را دوست داشت، اما به خاطر همین عصبانیت و دادوبیدادهای همسرم رابطه آنها با هم سرد شده است. یکی از پرخاشگریهای پنهان دخترم این است که علیرغم هوش بالایی که دارد درس نمیخواند. دو سه بار هم او را نزد روانشناس بردهام. من هم هر حرفی میزنم میگوید تو الکی از بابا دفاع میکنی و حق را به او میدهی.
حق جانبازان اعصاب و روان تضییع میشود
او با بیان اینکه حق جانبازان 25 درصد یا پایینتر بهخصوص جانبازان اعصاب و روان خیلی تضییع میشود، بیان کرد: دید همه بیشتر نسبت به جانبازان 70 درصد است؛ درحالیکه کسانی که به جبهه رفتند به دنبال درصد گرفتن نبودند. آنها برای دفاع از ناموس و مملکتشان رفتند و این اتفاق درصد دادن به جانبازان اتفاق بدی بود. مثلاً دختر من در مدرسه شاهد درس میخواند. به او میگویند چون پدر شما جانباز 25 درصد است، از 25 درصد شهریه معاف میشوی، اما کسی که پدر او جانباز 70 درصد است از کل شهریه معاف است. چرا باید این اتفاقات بیفتد؟ کسی که پا ندارد یک مشکل دارد، اما جانباز اعصاب و روان علاوه بر اینکه خودش اذیت میشود خانواده و اطرافیانش هم اذیت میشوند. جانباز فقط جانباز 70 درصد نیست، ما جانباز 5 درصد هم داریم. اینها همه با هم رفتند. بین جانبازها فرق نگذارند.
خانم موسیزاده در ادامه گفت: یکی از آشنایان ما که جانباز اعصاب و روان بود به قدری عصبانی میشد که دندانهای همسرش را شکسته بود و تمام وسایل خانه را خرد میکرد. او بچههای کوچک دو سه ساله داشت. این بچهها گناه دارند، من که بزرگم میفهمم شوهرم 5 دقیقه دیگر آرام میشود، اما ترس برای بچه میماند.
وقتی همراه با اورژانس ماشین پلیس هم به در خانه جانباز اعصاب و روان آمد
او با اشاره به خاطرهای که در طول این سالها خیلی او را آزار داده است، بیان داشت: یکبار همسرم در خانه عصبانی شده بود و قرصهایش را زیاد خورده بود، برای همین حالش بد شد و با اورژانس تماس گرفتیم، اما با اورژانس یک ماشین پلیس هم آمد که این مسئله خیلی مرا ناراحت کرد و گریه کردم. متأسفانه در کشور ما دید خیلی بدی وجود دارد که تا گفتیم بیمار ما یک جانباز اعصاب و روان است، ماشین پلیس هم همراه با اورژانس آمد. باید دید مردم نسبت به این جانبازان تغییر کند.
خانم مسافری هم همسر آقای محمود مسافری یکی دیگر از جانبازان اعصاب و روان است که پس از تحمل سالها رنج ناشی از این بیماری در سال 92 طی تصادفی فوت کرد. خانم مسافری به خبرنگار مهرخانه گفت: من همسر دوم آقای مسافری بودم. ایشان از همسر قبلی خود جدا شدند و 3 فرزند داشتند. من سال 70 با ایشان ازدواج کردم. ایشان قبل از ازدواج با من 2 بار دچار جنون آنی شده و در بیمارستان بستری شدند بعد از ازدواجمان هم یکبار دچار جنون آنی شد، اما به بیمارستان نرفت. باید بستری میشد، اما میترسید چون دفعه قبل او را در بخش اعصاب و روان بستری کرده و دستهایش را بسته بودند. برای همین خیلی ناراحت بود و میگفت من اصلاً طرف بیمارستان نمیروم، نمیدانی من در بیمارستان چه عذابی کشیدم.
همسرم بعد از عصبانیت پشیمان میشد
او بیان داشت: ما با هم فامیل بودیم و وقتی با ایشان ازدواج کردم میدانستم جانباز اعصاب و روان است، اما آن موقع درمانش تازه تمام شده بود و خوب بود، اما بعد از ازدواج دوباره مشکلش اوج گرفت. برای همین مدام قرصهای اعصاب و روان استفاده میکرد. وقتی عصبانی میشد، تمام شیشهها و هر چیزی که جلوی دستش بود را میشکست. البته وقتی به حال خودش میآمد، پشیمان میشد.
آتشزدن ماشین یکی از آشنایان
خانم مسافری افزود: در محله و خارج از منزل هم با دیگران مشکل پیدا میکرد. اتفاقاً یکی از مشکلاتی که ما درگیر آن هستیم همین است. ایشان با فردی بیرون از منزل حرفش شد که آن فرد هم خیلی ایشان را اذیت کرده بود. برای همین همسرم نصف شب ماشین او را آتش زد، اما آن آقا نتوانست ثابت کند. شب هفتم همسرم آن آقا به من زنگ زد و گفت: حلالش نمیکنم. من به ایشان گفتم شما که میدانستی همسر من چه مشکلی دارد، اما قبول نکرد و گفت من خسارتم را میخواهم. الان هم تلاش میکنیم که بتوانیم خسارت او را بپردازیم.
او درباره رابطه همسرش با بچهها اظهار داشت: سه فرزند همسرم وقتی او در جبهه بود به دنیا آمدند و او بچگی آنها را ندید. بعد هم که بزرگ شدند با دو پسرش خیلی مشکل داشت و با هم کنار نمیآمدند. اما پسر من که کوچکتر بود و الان 23 سال دارد، پدرش را درک میکرد و با او راه میآمد و مشکل خاصی با هم نداشتند.
آمار جانبازان اعصاب و روان؛ از 43 هزار نفر تا 200 هزار نفر
طبق اعلام عبدالرضا عباسپور؛ معاون بهداشت و درمان بنیاد شهیدی و امور ایثارگران، در سال 92 تعداد 560 هزار و 705 جانباز تحت پوشش این بنیاد بودند که 224 هزار نفر آنها جانبازان بالای 25 درصد و 325 هزار نفر زیر 25 درصد بودند. همچنین از این تعداد 11 هزار و 800 جانباز قطع اندام تحتانی، 3 هزار جانباز اندام فوقانی، 2 هزار جانباز قطع نخاع و 4 هزار جانباز چشمی در کشور وجود دارد. حدود 60 هزار جانباز شیمیایی هم در کشور وجود دارد که 517 نفر از آنها در شرایط سخت ریوی هستند و 16 هزار نفر از آنها هم وضعیت متوسطی دارند. در این میان گفته میشود 41 هزار جانباز اعصاب و روان در کشور وجود دارد که 7 هزار نفر از آنها با بیماری شدید اعصاب و روان دستو پنجه نرم میکنند که این آمار در تهران 3 هزار و 824 جانباز اعلام شده است.
با این حال، در آمارهای ارائهشده ابهاماتی وجود دارد و آمار ضدونقیضی مطرح میشود. بهگونهای که دکتر محمد اسماعیل علیپور؛ رییس مرکز بهداشت روانی بنیاد شهید و امور ایثارگران اعلام کرده در میان جانبازان 43 هزار بیمار روانپزشکی شناختهشده وجود دارد که 7 هزار و 200 نفر از آنها بیمار شدید روانپزشکی هستند. در آمار دیگری، همین مقام اعلام کرده 200 هزار جانباز اعصاب و روان در کشور وجود دارد. دکتر ابوالفضل ملکزاده؛ مدیرکل وقت بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران نیز در گفتگو با جامجم در سال 89 اعلام کرده تعداد واقعی جانبازان اعصاب و روان بیش از 200 هزار نفر تخمین زده میشود.
10 بیمارستان و 100 مرکز مشاوره برای خدمترسانی به جانبازان اعصاب و روان
طبق گفته مسئولان، در کل کشور 10 بیمارستان وجود دارد که برای جانبازان اعصاب و روان در نظر گرفته شده است و حدود 100 مرکز مشاوره و مددکاری تحت پوشش بنیاد شهید و امور ایثارگران هم به ارائه خدمات درمانی و مشاورهای به جانبازان اعصاب و روان اختصاص دارد.
مشکلات جانبازان اعصاب و روان
با این وجود، وضعیت جانبازان اعصاب و روان در مقایسه با سایر جانبازان بسیار سختتر است و خود جانبازان و خانوادههایشان مشکلات بیشتری را تحمل میکنند. به گفته دکتر ابوالفضل ملکزاده؛ مدیرکل سابق بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران یکی از مشکلات جانبازان اعصاب و روان به این مسئله برمیگردد که هنوز راهی برای تعیین دقیق میزان آسیبدیدگی آنها وجود ندارد و همین امر موجب میشود در تعیین درصد جانبازی برای آنها مشکلاتی به وجود آید و در نتیجه میزان بهرهمندی این افراد از تسهیلات بنیاد شهید و امور جانبازان کاهش پیدا میکند. از سوی دیگر، ازآنجاییکه بیماریهای اعصاب و روان مانند بیماریهای جسمی نمود مشخصی ندارند، تشخیص مربوط بودن این بیماریها به جنگ با دشواریهایی روبهرو است که این مسئله نیز روند اعطای تسهیلات به این افراد را با چالش مواجه میکند.
جانباز اعصاب و روانی که میخواست سر همسرش را با چاقو ببرد
در این شرایط بار اصلی بیماری جانبازان اعصاب و روان بر دوش خانوادههای آنهاست که روزهای بسیار سختی را به دلیل بیماری همسر یا پدر خود سپری میکنند؛ بهگونهای که بسیاری از اوقات پیش آمده که تحمل زندگی با چنین جانبازی برای آنها خارج از توان است و در مواردی همسر جانباز از او جدا شده است. برای نمونه، میتوان به جانباز اعصاب و روانی اشاره کرد که همسرش در جنون آنی که به او دست داد، قصد داشت با چاقو سر او را لب باغچه ببرد که او را نجات دادند. این زن هم با وجود یک فرزند از همسر خود جدا شد. همسر دوم همین جانباز نیز به دلیل کتکهای متعددی که از همسرش میخورد با وجود داشتن دو فرزند همسرش را ترک کرد.
خانوادههای جانبازان اعصاب و روان در معرض بیماریهای روحی و آسیبهای اجتماعی هستند
از سوی دیگر، فرزندان این جانبازان نیز با مشکلات عدیدهای مواجه میشوند؛ زیرا بیماریهای اعصاب و روان روی اطرافیان نیز اثر میگذارد و احتمال ابتلای آنها به بیماریهای روحی را بالا میبرد. بهگونهای که بسیاری از فرزندان جانبازان اعصاب و روان با افسردگی، افت تحصیلی و تعارضات شدید با پدر و سایر اطرافیان دستوپنجه نرم میکنند. این مسایل ضرورت توجه هر چه بیشتر نهادهای مسئول در این رابطه را نشان میدهد تا حمایتهای مادی و بهخصوص معنوی بیشتری از این خانوادهها داشته باشند که بیش از خانوادههای سایر جانبازان در معرض بیماریهای روحی و آسیبهای اجتماعی قرار دارند.
سامره همسر سید صابر موسیزاده جانباز 25 درصد اعصاب و روان است که از سال 74 با او زیر یک سقف زندگی میکند و حاصل ازدواج او، دو دختر و یک پسر است که دختر اول، در مقطع اول دبیرستان و دختر دوم در مقطع ششم ابتدایی تحصیل میکند. فرزند کوچک او هم یک پسر سهسالونیمه است.
جانباز هستی که هستی؛ برای خودت هستی!
خانم موسیزاده درباره زندگی مشترک خود با این جانباز اعصاب و روان به خبرنگار مهرخانه گفت: صابر سال 64 مجروح شد و من وقتی با او ازدواج کردم میدانستم که جانباز اعصاب و روان است، اما قسمت بود که این ازدواج سر بگیرد. از همان ابتدا که ازدواج کردیم حالت عصبانیت داشت، اما تا سال 89 مشکلش هنوز آنقدر حاد نشده بود که کارش به بستریشدن بکشد. همسرم رشته مکانیک صنایع خوانده و در همین زمینه کار میکرد، اما سال 89 بیکار شد و این مسئله خیلی او را آزار میداد. از طرف دیگر، خالهاش هم مریض شد و شوهرخالهاش هم فوت کرد. صابر خاله و شوهرخالهاش را بیشتر از پدر و مادرش دوست داشت؛ چون خالهاش بچهدار نمیشد و صابر از 5 سالگی با آنها زندگی میکرد. از طرف دیگر، برخوردهای بدی از طرف بعضی از مردم میدید که باعث رنجش او میشد. مثلاً یکبار تصادف کرد و دندانهایش ریخت و به همین دلیل برای انجام کارهایش به بنیاد جانبازان مراجعه کردیم. یکبار که به بیمارستان رفته بود یکی از پرستارها به او گفته بود: جانباز هستی که هستی، برای خودت هستی.
او افزود: همه اتفاقات بدی که در عرض چند سال در زندگیمان پیش آمد، تأثیرات بسیار بدی روی روحیه صابر داشت و باعث شد بیماری او شدیدتر شود و واکنشهایی مانند داد و بیداد و شکستن وسایل خانه از خودش نشان دهد. اوایل بچهها را کتک نمیزد، بیشتر مرا کتک میزد و به خودش آسیب میرساند، اما الان گاهی بچهها را هم کتک میزند. مثلاً وقتی دخترم برای دفاع از من جلو میآید، او را هم کتک میزند. حالت او مثل رعد و برق است، خیلی عصبانی میشود، اما بعد از 5 دقیقه به حالت عادی برمیگردد و از کاری که انجام داده، ناراحت و پشیمان میشود.
خانم موسیزاده درباره بستریشدن همسرش در بیمارستان میگوید: صابر سهبار در بیمارستان بستری شد که بار اول در سال 89 بود که یک ماه کامل بستری شد. بعد از آن هم دوبار هر بار به مدت حدوداً 10 روز بستری شد البته باید بیشتر میماند، اما بیقراری میکرد و من با رضایت خودم او را به خانه آوردم. الان هم در آشپزخانه یکی از دوستانش مشغول به کار است.
همسرم معتقد است ما برای درصد گرفتن به جبهه نرفتهایم
او درباره حمایتهای بنیاد شهید بیان داشت: تا وقتی که ما ازدواج کردیم، صابر سراغ گرفتن حقوق از بنیاد نرفته بود. کسانی که به جبهه رفتند عقاید خاص خودشان را داشتند، اما جامعه ما الان جوری شده که اصلاً با اعتقادات این افراد جور نیست. اینها میگویند ما برای دفاع از ناموسمان رفتیم، اما الان میبینیم که خانمها با چه وضعی بیرون میآیند. این مسایل اذیتشان میکند اما جوانهای الان میگویند شما رفتید جنگ اما قرار نیست ما هم مثل شما باشیم. دختر اولم که به دنیا آمد با زور من رفت و فقط دفترچه بنیاد جانبازان را گرفت تا سال 89 که در بیمارستان صدر بستری شد و یکی از مددکاران آنجا مرا راهنمایی کرد که به بنیاد شهید بروم. در آنجا برای ما کمیسیونی تشکیل دادند و 25 درصد جانبازی گرفت که فقط مربوط به اعصاب و روان است. البته، همسر من شیمیایی هم هست، اما چون سیگار میکشد شیمیاییبودنش را قبول نکردند. الان به خانمهای جانباز اعصاب و روان حق پرستاری میدهند که این مبلغ به همراه حقوقی که از طرف بنیاد به شوهرم میدهند، تقریباً یک میلیون تومان میشود.
خانم موسیزاده درباره رابطه فرزندانش با همسرش گفت: دختر بزرگم خیلی همسرم را دوست داشت، اما به خاطر همین عصبانیت و دادوبیدادهای همسرم رابطه آنها با هم سرد شده است. یکی از پرخاشگریهای پنهان دخترم این است که علیرغم هوش بالایی که دارد درس نمیخواند. دو سه بار هم او را نزد روانشناس بردهام. من هم هر حرفی میزنم میگوید تو الکی از بابا دفاع میکنی و حق را به او میدهی.
حق جانبازان اعصاب و روان تضییع میشود
او با بیان اینکه حق جانبازان 25 درصد یا پایینتر بهخصوص جانبازان اعصاب و روان خیلی تضییع میشود، بیان کرد: دید همه بیشتر نسبت به جانبازان 70 درصد است؛ درحالیکه کسانی که به جبهه رفتند به دنبال درصد گرفتن نبودند. آنها برای دفاع از ناموس و مملکتشان رفتند و این اتفاق درصد دادن به جانبازان اتفاق بدی بود. مثلاً دختر من در مدرسه شاهد درس میخواند. به او میگویند چون پدر شما جانباز 25 درصد است، از 25 درصد شهریه معاف میشوی، اما کسی که پدر او جانباز 70 درصد است از کل شهریه معاف است. چرا باید این اتفاقات بیفتد؟ کسی که پا ندارد یک مشکل دارد، اما جانباز اعصاب و روان علاوه بر اینکه خودش اذیت میشود خانواده و اطرافیانش هم اذیت میشوند. جانباز فقط جانباز 70 درصد نیست، ما جانباز 5 درصد هم داریم. اینها همه با هم رفتند. بین جانبازها فرق نگذارند.
خانم موسیزاده در ادامه گفت: یکی از آشنایان ما که جانباز اعصاب و روان بود به قدری عصبانی میشد که دندانهای همسرش را شکسته بود و تمام وسایل خانه را خرد میکرد. او بچههای کوچک دو سه ساله داشت. این بچهها گناه دارند، من که بزرگم میفهمم شوهرم 5 دقیقه دیگر آرام میشود، اما ترس برای بچه میماند.
وقتی همراه با اورژانس ماشین پلیس هم به در خانه جانباز اعصاب و روان آمد
او با اشاره به خاطرهای که در طول این سالها خیلی او را آزار داده است، بیان داشت: یکبار همسرم در خانه عصبانی شده بود و قرصهایش را زیاد خورده بود، برای همین حالش بد شد و با اورژانس تماس گرفتیم، اما با اورژانس یک ماشین پلیس هم آمد که این مسئله خیلی مرا ناراحت کرد و گریه کردم. متأسفانه در کشور ما دید خیلی بدی وجود دارد که تا گفتیم بیمار ما یک جانباز اعصاب و روان است، ماشین پلیس هم همراه با اورژانس آمد. باید دید مردم نسبت به این جانبازان تغییر کند.
خانم مسافری هم همسر آقای محمود مسافری یکی دیگر از جانبازان اعصاب و روان است که پس از تحمل سالها رنج ناشی از این بیماری در سال 92 طی تصادفی فوت کرد. خانم مسافری به خبرنگار مهرخانه گفت: من همسر دوم آقای مسافری بودم. ایشان از همسر قبلی خود جدا شدند و 3 فرزند داشتند. من سال 70 با ایشان ازدواج کردم. ایشان قبل از ازدواج با من 2 بار دچار جنون آنی شده و در بیمارستان بستری شدند بعد از ازدواجمان هم یکبار دچار جنون آنی شد، اما به بیمارستان نرفت. باید بستری میشد، اما میترسید چون دفعه قبل او را در بخش اعصاب و روان بستری کرده و دستهایش را بسته بودند. برای همین خیلی ناراحت بود و میگفت من اصلاً طرف بیمارستان نمیروم، نمیدانی من در بیمارستان چه عذابی کشیدم.
همسرم بعد از عصبانیت پشیمان میشد
او بیان داشت: ما با هم فامیل بودیم و وقتی با ایشان ازدواج کردم میدانستم جانباز اعصاب و روان است، اما آن موقع درمانش تازه تمام شده بود و خوب بود، اما بعد از ازدواج دوباره مشکلش اوج گرفت. برای همین مدام قرصهای اعصاب و روان استفاده میکرد. وقتی عصبانی میشد، تمام شیشهها و هر چیزی که جلوی دستش بود را میشکست. البته وقتی به حال خودش میآمد، پشیمان میشد.
آتشزدن ماشین یکی از آشنایان
خانم مسافری افزود: در محله و خارج از منزل هم با دیگران مشکل پیدا میکرد. اتفاقاً یکی از مشکلاتی که ما درگیر آن هستیم همین است. ایشان با فردی بیرون از منزل حرفش شد که آن فرد هم خیلی ایشان را اذیت کرده بود. برای همین همسرم نصف شب ماشین او را آتش زد، اما آن آقا نتوانست ثابت کند. شب هفتم همسرم آن آقا به من زنگ زد و گفت: حلالش نمیکنم. من به ایشان گفتم شما که میدانستی همسر من چه مشکلی دارد، اما قبول نکرد و گفت من خسارتم را میخواهم. الان هم تلاش میکنیم که بتوانیم خسارت او را بپردازیم.
او درباره رابطه همسرش با بچهها اظهار داشت: سه فرزند همسرم وقتی او در جبهه بود به دنیا آمدند و او بچگی آنها را ندید. بعد هم که بزرگ شدند با دو پسرش خیلی مشکل داشت و با هم کنار نمیآمدند. اما پسر من که کوچکتر بود و الان 23 سال دارد، پدرش را درک میکرد و با او راه میآمد و مشکل خاصی با هم نداشتند.