تا که آمد چشم خود را باز کرد
برق چشمش درجهان اعجاز کرد
مادرش لیلی به صد حمد و ثنا
برد بالا دست خود تا به خدا
یارب این کودک علی اکبر است؟
یا که ترسیم رخ پیغمبر است؟
بار الها بازوانش حیدریست
چشم او نافذ چو عباس علیست
او جوان است و جوانی می کند
با رقیه عشق بازی می کند
خواهر دردانه اش بر دوش او
عشق خواهر بر برادر هوش او
وا نگو عمه چو بیند روی او
عمه اش زینب خاطر خواه او
دشمنان مات قد و بالای او
در شجاعت یکه تاز صد عدو
وای بابا شمع و او پروانه اش
پشت بابا بر علی خانه اش
وقت دلتنگی بابا بر رسول
یا به بغض دوری او از بتول
او نگاهش بر علی اکبر است
او به اوصاف الهی حیدر است
روز آخر چشم دشمن زار بود
چون علی اکبر در آن پیکار بود
کربلا بر کافران تار و سیا
در عجب این کیست می تازد بما
هر جوان شیعه راهش این بود
با شهادت زندگی شیرین بود
در یمن بحرین داعش طالبان
در عراق و سوریه شیعه کشان
مرگ برآل سعود صهیونیست
این همه شیعه کشی بغض علیست
همچو حیدر خیبرت ویران کنیم
کل خاکت در ید سلمان کنیم
وای اگر رهبر کند اخمی دگر
غرق خونت میکنم ای خیره سر
درمدینه مکه و خاک حجاز
می کنم نعش کثیفت را دراز
تا ظهور مهدی صاحب زمان
هست شیعه منتظرتا پای جان