گروه ورزشی مشرق - در میان انبوده نوشتهها و تحلیلهای رادیویی و تلویزیونی پس از استعفای سپ بلاتر از ریاست فدراسیون فوتبال جهان، فیفا شاید یکی از زیباترین متون منتشر شده به مانوئل استبان نویسنده آس اسپانیا اختصاص داشت، همان نویسنده ای که به خاطر ضدیت با سیاستهای فیفا در جام جهانی 2006 آلمان کارت خبرنگاری مخصوص بازی ها را دریافت نکرد و در سال 2014 نیز به خاطر مقاله ای که علیه رئیس فدراسیون فوتبال برزیل نوشته بود از سوی ریاست تحت فشار روزنامه آس جریمه نقدی شد.
مقایسه صدام با بلاتر یکی از عجیب ترین کارهایی بود که استبان در این چند روز گذشته انجام داد و فضای رسانه ای را به هم ریخت. استبان معتقد بود که اگر صدام به راه از قبل تعیین شده خود ادامه می داد و بیهوده احساس قدرت نمیکرد آمریکا و اروپا هم اجازه تداوم حکومتش را میدادند اما وقتی صدام برای اولین بار در زندگی سیاسی خود احساس قدرت و تصور کرد که این خود اوست که حکومت می کند، با برخوردی تاریخی از سوی غرب مواجه شد و تاریخی ترین نوع تحقیر برای یک دیکتاتور را تجربه کرد.
نویسنده این مقاله بر این باور است که بلاتر هم نباید فراموش می کرد که قدرت فیفا یک قدرت هماهنگ شده و تحت کنترل است، او شاید برای اولین بار در زندگی حرفه ای خود ناگهان برای یک لحظه تصور کرد که قدرت ساختمان فیفا به خاطر او است و فیفا سازمانی کاملا مردمی است و ریاست فیفا با تکیه به مردم هر کاری که بخواهد می تواند انجام دهد! غافل از این که برای آمریکا و اروپای غربی اصطلاح «سازمان مردمی» با مزه ترین لطیفه تاریخ است.
استبان در ادامه مقاله خود، اعطای میزبانی جام جهانی به روسیه و قطر و بی توجهی به نگاههای معنی دار آمریکا و اروپای غربی را با بی توجهی صدام، دیکتاتور سرمست از قدرت وقت عراق به نگاههای مدیران غربی جهان در مورد ماجرای کویت مقایسه میکند و می نویسد: روزی که بلاتر با لبخندی آزار دهنده برای آمریکا نام قطر و روسیه را به عنوان میزبان های جام جهانی ار پاکت خارج کرد باید می دانست که نزدیک شدن به چنین روزی بسیار نزدیک است. این فقط یک انتقام ساده از نوع استعفای فرمایشی نبود، بلاتر روزهای سیاه تری را خواهد دید و شاید در پایان راه زندگی خود، تلخیهای بیشتری را بچشد.
اکنون بلاتر هم استعفا داده و باید از ساختمان فیفا بیرون برود، سنگری که قرار بود برای مقابله با فوتبال ساخته شود نزدیک بود به سود ذات فوتبال قدمی بردارد که البته که اجازه آن داده نشد. آیا اجرای مصادیق فوتبال پاک در دنیای سیاه امروز ممکن است؟ آیا میشود به بهانه فوتبال، جواب مردم جدایی طلب کاتالونیا را داد؟ آیا می شود به خاطر فوتبال، در سراسر جهان شاهد مرگ کامل نژادپرستی باشیم؟ آیا به خاطر روردبایستی با فوتبال، امکان دارد در همه جای دنیا شاهد برابری و برادری و عدالت باشیم؟ این برای اهالی غرب رسما یک داستان بی مزه و کسل کننده است.
مقایسه صدام با بلاتر یکی از عجیب ترین کارهایی بود که استبان در این چند روز گذشته انجام داد و فضای رسانه ای را به هم ریخت. استبان معتقد بود که اگر صدام به راه از قبل تعیین شده خود ادامه می داد و بیهوده احساس قدرت نمیکرد آمریکا و اروپا هم اجازه تداوم حکومتش را میدادند اما وقتی صدام برای اولین بار در زندگی سیاسی خود احساس قدرت و تصور کرد که این خود اوست که حکومت می کند، با برخوردی تاریخی از سوی غرب مواجه شد و تاریخی ترین نوع تحقیر برای یک دیکتاتور را تجربه کرد.
نویسنده این مقاله بر این باور است که بلاتر هم نباید فراموش می کرد که قدرت فیفا یک قدرت هماهنگ شده و تحت کنترل است، او شاید برای اولین بار در زندگی حرفه ای خود ناگهان برای یک لحظه تصور کرد که قدرت ساختمان فیفا به خاطر او است و فیفا سازمانی کاملا مردمی است و ریاست فیفا با تکیه به مردم هر کاری که بخواهد می تواند انجام دهد! غافل از این که برای آمریکا و اروپای غربی اصطلاح «سازمان مردمی» با مزه ترین لطیفه تاریخ است.
استبان در ادامه مقاله خود، اعطای میزبانی جام جهانی به روسیه و قطر و بی توجهی به نگاههای معنی دار آمریکا و اروپای غربی را با بی توجهی صدام، دیکتاتور سرمست از قدرت وقت عراق به نگاههای مدیران غربی جهان در مورد ماجرای کویت مقایسه میکند و می نویسد: روزی که بلاتر با لبخندی آزار دهنده برای آمریکا نام قطر و روسیه را به عنوان میزبان های جام جهانی ار پاکت خارج کرد باید می دانست که نزدیک شدن به چنین روزی بسیار نزدیک است. این فقط یک انتقام ساده از نوع استعفای فرمایشی نبود، بلاتر روزهای سیاه تری را خواهد دید و شاید در پایان راه زندگی خود، تلخیهای بیشتری را بچشد.
اکنون بلاتر هم استعفا داده و باید از ساختمان فیفا بیرون برود، سنگری که قرار بود برای مقابله با فوتبال ساخته شود نزدیک بود به سود ذات فوتبال قدمی بردارد که البته که اجازه آن داده نشد. آیا اجرای مصادیق فوتبال پاک در دنیای سیاه امروز ممکن است؟ آیا میشود به بهانه فوتبال، جواب مردم جدایی طلب کاتالونیا را داد؟ آیا می شود به خاطر فوتبال، در سراسر جهان شاهد مرگ کامل نژادپرستی باشیم؟ آیا به خاطر روردبایستی با فوتبال، امکان دارد در همه جای دنیا شاهد برابری و برادری و عدالت باشیم؟ این برای اهالی غرب رسما یک داستان بی مزه و کسل کننده است.