*****
حسب فرمایشی که امام دارند که این انقلاب در مبدأ و مقصد و شیوههای آن با سایر انقلابهای سده 20 متفاوت است. همیشه بر این اندیشه بودم که این انقلاب چه انقلابی است که به رغم اشتراکاتش با سایر انقلابها تفاوتهایی هم دارد. در جستجوی یک روش شناسی بودم که به من اجازه بدهد که بتوانم ردّ پای انقلاب اسلامی را در جاهایی که از سایر انقلاب ها جدا میشود و وجوه متمایزش قابلیت تعریف و واکاوی دارد را مورد کنکاش قرار دهم. در روش شناسی غالب پوزیتیویستی که علیت را به تأسی از هیوم با نفی ضرورت، به تعاقب، تشابه و توالی و انتظام بین پدیده ها تقلیل می دهد و در واقع یک تعریف کمّی از علیت به دست میدهد، نمی توانستم عامل یا عوامل ضروری یا قابلیت های بنیادین و مؤثر در پیدایش انقلاب اسلامی را جستجو کنم. نگاه و رویکرد دیگر، نگاه هرمنوتیک و تفسیری، اعم از تحلیلی و قاره ای بود که آن هم به دلیل بی اعتنایی به مقوله تبیین و چرایی و چگونگی رخداد پدیده ها برای من که به دنبال تبیین و استلزامات مربوط به آن بودم قانع کننده نبود. البته منکر توجه به ابعاد مفهومی و هرمنوتیک در فرایند فهم و تبیین انقلاب اسلامی هم نیستم. اما روشی که هم به وجه ضروری و هم به وجه هرمنوتیک یا تفسیری تحلیل و تبیین پدیده ها و رخداد حوادث توجه دارد رئالیسم انتقادی است. رئالیسم انتقادی، من را به اعماق و جاهایی میبرد که دیده نمیشود، حتی در عالم ماده نیز لایه های غیر قابل مشاهده و سرشار از غیبی وجود دارد که بدون آن ها هیچ حادثه و نمودی تجربی امکان ظهور ندارد. عالم، اعم از طبیعی و اجتماعی سرشار از غیب است و به مراتب اهمیت این لایه ها از مشاهده و تجربه حسی ما بیشتر است. این روش شناسی و این نگاه خاص به من کمک زیادی کرد که ببینم آن لایه زیرین و اندیشهای انقلاب که در واقع مربوط و منسوب به رهبر و راهبر اصلی انقلاب، یعنی حضرت امام(ره) است، چیست؟ در نهایت، این لایه اندیشهای را در نگرش فلسفی منظومهای، کلگرایانه توحیدی و در یک کلام ناثنویتگرایی صدرایی امام(ره) یافتم.
آنچه تاکنون آمد مربوط به عامل علّی این انقلاب متمایز از سایر انقلاب هاست که به تفکر صدرایی نسبت داده شد. یعنی در نگرش صدرایی امام توان رخداد حادثه ای به نام انقلاب وجود دارد، اما به طور قطع، عوامل اعدادی و انضمامی بسیاری در شکل گیری حادثه انقلاب اسلامی دخیل بوده اند که غالباً جامعهشناسان و سایر رشته های ذی ربط علوم انسانی، کمابیش به آن اشاره کرده اند و بنده هم به صورت مشروط مشکلی با آن ندارم. انواع و اقسام عوامل و تئوری ها را ذکر کرده اند که هم اکنون قصد تعرض و و ورود به آنها را ندارم، چون نه متناسب با موضوع سخنرانی بنده است و نه وقت به من این اجازه را می دهد. من بیشتر میخواهم بر این قضیه تأکید داشته باشم که این نگرش ناثنویت گرایی امام است که قابلیت تبیین انقلاب اسلامی را دارد و صرفاً هم در محدوده اندیشه و موارد مورد نظر ملاصدرا باقی نمی ماند و به عرصه هایی بسط و توسعه می یابد. توجه ایشان به لزوم دگرگونی ساختاری در قالب انقلاب اسلامی، تعامل دین و جامعه و زمان و مکان و نمود مورد انتظارش بر آرا و احکام فقهی، از جمله این بسط ها و توسعه هاست. وقتی میگویم دیالکتیک، ذهن شما زود به سمت دیالکتیک افلاطونی، هگلی و مارکسی نرود. هر چند آنها هم تعابیری از دیالکتیک هستند و در سطوح و قلمروهایی می توان از آنها هم بهره برد. در کل، نگرش منظومه ای یا کل گرایانه، توجه به اجزا و ارتباط بین آنها، وجه فرایندی و غایتمدار هستی طبیعی و اجتماعی از ویژگی های تفکر دیالکتیک از تظر بنده است. هیچ تفکر دیالکتیکی نیست که نگاه غایت نگر نداشته باشد، یعنی به آخر کار توجه دارد. تاریخ گرایانه و مکانگرایانه نگاه نمیکند اما به زمان و مکان توجه دارد، در واقع برش نمیزند اگر هم برش میزند توجه دارد که مورد ما در حال طی کردن سیری است. در تفکر دیالکتیک، غیب دیده میشود، نفی و نفی نفی دیده میشود، اگر شما دیالکتیک را حذف کنید محافظه کار می شوید. آن چیزی که مؤید شدن و تغییر است دیالکتیک است، دیالکتیک است که ما را از وضعیت حاضر خارج میکند و به وضعیت مطلوب هدایت میکند. احساس میکنم اگر تفکر دیالکیتک امام را بفهمیم، بسیاری از اندیشه های امام را خواهیم فهمید و تفسیر بهتری می توانیم از آن به دست دهیم. تز مردم سالاری دینی امام که ترکیب و تعاملی است بین جمهوریت و اسلامیت، به مثابه فلسفه سیاسی نوظهور و تعریفی نو از مشروعیت، بدون تفکر دیالکتیک و ناثنویت گرایانه ایشان بخوبی قابل فهم نخواهد بود. جمع ویژگی حاکم با شرط مقبولیت و رضایت عامه، نگاهی نو به مقوله مشروعیت و در واقع جمع وجه فلسفه سیاسی و جامعه شناختی سیاسی و یا به عبارتی تئوکراسی و فیلسوف و عارف و فقیه شاهی با تأکید بر وجه ضابطه مند و بیناذهنی آن و مردم سالاری است. حسب مردم سالاری دینی، کسی و حکومتی مشروع است که هم ویژگی های مربوط به وجه حقانی آن را داشته باشد و هم برخوردار از مقبولیت مردمی باشد. دو مقوله مزبور فرصت و محدودیتی برای خود و دیگری رقم می زند. بر پایه اصل مردم سالاری کسی نمی تواند با کودتا حقانیت خود را مستقر کند و بر پایه اصل حقانیت، مسلمانان نیز نمی توانند دور هر چیز و هر کس با هر ویژگی ای حلقه بزنند و از او اطاعت کنند. این یک تجلی از تفکر دیالکتیک امام(ره) است. و یا مقوله زمان و مکان و تأثیرش بر احکام فقهی، که پیشنهاد می شود به مجموعه مقالات 14 جلدی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) رجوع کنید، ترجمانی دیگر از توجه به این تعامل و رابطه مذکور است. توجه به زمان و مکان منحصر به موارد زمان امام نیست. اگر کتاب ولایت فقیه امام را بخوانید، امام(ره) با ذکر مقدماتی میگویند تنها کسی که بر انسان حق ولایت دارد و ولایتش حقیقی است ولایت خداست و بقیه ولایتها جعلی است حتی ولایت پیامبراکرم (ص) که به اذن خدا و با محوریت قواعد الهی حقیقی می شود. بر این اساس، وقتی میگوییم ولایت فقیه یعنی چه؟ یعنی بحث شخص فقیه نیست، بحث فقه است با همه پیچیدگی ها و شرایط مدّ نظر ایشان. اما تجلی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی این فقه با توجه به تفکر دیالکتیکی و مربوط به دخالت دادن زمان و مکان کجاست؟ دائم به ما می گویند صبر کن. اشکال ندارد باز هم صبر می کنیم، اما شما علائمی هم به ما نشان دهید که در مسیرید و نه اینکه نه در مسیرید و یا در مسیر انحرافی سیر می کنید. طوری نشود که به سرنوشت شوروی گرفتار شوید که مدام وعده می داد و دعوت به صبر می کرد تا بالاخره صورت مسئله پاک شد. به ما بگویید شاخص اصلی در مسیر بودن چیست تا ما بفهمیم شما در مسیر هستید یا نه؟ نکند که شما فکر می کنید که در مسیر هستید اما در واقع یا در مسیر نیستید و یا در مسیر انحرافی سیر می کنید. معتقدم توجه به زمان و مکان یا به عبارتی موسع، توجه به تعامل دین و جامعه هم در ذیل تفکر دیالکتیک و ناثنویت گرایانه امام قابل فهم و تفسیر است. از نظر امام نه دین مساوی جامعه است نه جامعه مساوی با دین، بلکه یک رابطه عموم و خصوص مِن وجه بین این دو وجود دارد که همان گونه که اشاره شد تعبیری از رابطه دیالکتیک است. حتی در توجه به آنچه در تاریخ ایران گذشته باز هم میتوانیم تجلی دیگری از تفکر دیالکتیک و یگانه نگر امام را ببینیم. امام کسی بودند که میرفتند و از نزدیک و در برهه ای، مجالس قبل از انقلاب را میدیدند، از نزدیک شاهد این قضایا بودند، بنابراین تاریخ ایران را میدانند و از نزدیک مشاهده کرده اند. ننشستند یک گوشه در حجرهای و برحسب استنباط های ذهنی خودشان تکلیف یک امر تاریخی و سیاسی را معلوم بکنند، در واقع، در حیطه هایی خود یک موضوع شناس متبحر هم بوده اند. از تاریخ عبرت گرفتهاند. اختلاف شیخ فضلالله و مرحوم آیت الله نایینی را دنبال کردند و سعی کردند از تجربه تاریخی ما استفاده کنند. در تفکر ایشان مشروطه، متبلور است، تفکر مرحوم آیت الله نایینی و تفکر شیخ فضلالله متبلور است. این هم تجلی دیگری از تفکر دیالکتیک امام، دیالکتیک نظر و تاریخ یا تاریخ و عمل.
با این مقدمه میخواهم اصل مطلب را مطرح میکنم، آیا ما نباید در آسیبشناسیهای خود توجه به تفکر دیالکتیک و قابلیت های آن داشته باشیم؟ شما نگاه بکنید چقدر ما در کابینهها و مجالسمان دچار افراط و تفریط میشویم، یا آنچنان جوان گرا میشویم که یادمان میرود از تجارب گذشته استفاده کنیم یا آن چنان پیرگرا میشویم که یادمان میرود که باید یک جامعه رو به رشد هم داشت، برمیگردیم به تجربه شبه نوسازی دهه 60. این نشان میدهد که تفکر دیالکتیک نداریم. اشاره شد که یکی از ویژگیهای تفکر دیالکتیک نگاه به آینده داشتن است، نگاه رو به رشد داشتن است، نباید به عقب برگشت. هر دولتی میآید یک گفتمانی را برای خودش مطرح میکند، این گفتمان چه ربطی به مبانی فکری و فلسفی – اندیشهای نظریهپرداز اصلی انقلاب دارد؟ چه کسی تا کنون گفته است که من در ذیل تفکر گفتمانی امام(ره)، این تفکر فلسفیام است، این تفکر صنعتیام است، این تفکر سیاسی و اقتصادیام است؟ از طرف دیگر، ببینید چه اتفاقی در مجلس میگذرد؟ مخالف سرسخت دیروز موافق امروز میشود، چرا این اتفاقات رخ می دهد؟ چرا ما شاهد چرخش ناگهانی برخی از صاحبان قدرت هستیم؟ چه کسی است که اینها را رصد کند؟ شما اگر دل مشغولی عقلانیت سیاسی دارید، اگر حسب فرمایشات مقام معظم رهبری میخواهید تجربه متراکم سیاسی داشته باشید، خوب این تجربه متراکم باید یک جا جمع شود تا طرف بگوید این فلسفه سیاسی من است، این ایدئولوژی و مسلک سیاسی من است و دیگران به داوری نشسته و تصمیم بگیرند. گروههایی میشناسیم که مدام تغییر موضع میدهند، خوب این به رشد سیاسی ما کمک نمیکند، به نگاه فرآیندی ما کمک نمیکند، این که ما را به عقلانیت سیاسی نمیرساند. ما نیاز به حزب داریم ولی حزب هم شرایطی دارد، یک بخشش ساختاری است و مربوط به برون رفت از تمرکزگرایی و اقتصاد نفتی است و یک بخشش مربوط به فرهنگ سیاسی است. ما یک فرهنگ سیاسی توسعه یافته هم نداریم، یعنی گروه های سیاسی ما مدام تغییر موضع میدهند. ممکن است بگوییم ریشه ساختاری این تغییر موضع هم برمیگردد به رابطه قدرت- ثروت، من حرفی ندارم اما ما از چهرههای سیاسی و فکری توقع عاملیت داریم، یعنی تغییر دهنده ساختار. یعنی عاملان مورد انتظار، تفکر ساختاری داشته باشند و با شناخت ساختارهای معیوب و عطف به قابلیت ها و ظرفیت های خود نسبت به اصلاح این ساختارهای معیوب اقدام کنند، نه اینکه تابع این ساختارهای معیوب باشند و در چارچوب آن مانور دهند.
نکته دیگری که حسب آن نگرش دیالکتیک برای نقد و ارزیابی طرح می کنم این است که؛ ما عملاً شاهد آن بودیم که در حکومت داری ما بیشتر به ایدئولوژی اسلامی، در ابعاد معرفتی - عقیدتی، اخلاقی و فقهی آن توجه میشود (نِعْمالمطلوب)، یعنی رهبری معظم فقط تصمیم فقهی نمیگیرند، بلکه در مورد معارف و اخلاقیات اسلامی هم موضع میگیرند، چرا دایره خبرگان را بسط ندهیم. دقت کنید بحث من در مورد یک مجلس خبرگان مطلوب و آرمانی و در قد و قواره ملزومات حکومت اسلامی است که وظیفه اش منحصر در تعیین رهبری و نظارت بر ایشان نیست. خبرگان را فقط مختص فقها تعریف نکنیم. موضوع شناسان، اخلاق شناسان و متخصصان اعتقادات اسلامی را هم بیاوریم. من فکر میکنم ضروری است، چون عملاً دارد اتفاق میافتد. خوب چرا این را میگویم. تا اینجا که ما ندیده ایم که چیزی را ارائه کنید. شاید در اینکه فقه ما توانایی اداره به روز و کارآمد کشور را داشته باشد تردیدی نباشد، نمی دانم شاید هم تردید باشد و باید به فکر چاره، و به طور خاص توجه به جامعیت اسلام و عدم تقلیل آن به فقه بود، اما به هرحال، به دلیل عدم برخورد روشمند از سوی مراکز ذی ربط تاکنون چیزی در خور انتظارات و آرمان های انقلاب اسلامی به ویژه در حوزه اقتصاد دیده نشده و کماکان متکی به اقتصاد نفتی هستیم. هنوز مسأله عاملیت و ساختار در نگرش برخی از علما و فقیهان ما جا نیفتاده است. هنوز جا نیفتاده که ترکیب حقیقی اجتماعی وجود دارد و قابل تقلیل به اجزا نیست. بانکداری اسلامی و بانک بدون ربا را مثال می زنم. ربا حرام است، این یک قاعده کلی است، اما برای از بین بردن آن میآیند جزئیات را- چون فقه ما جزءنگر است- دست کاری می کنند . ظاهرا اجزا اشکالی ندارد، اما برایند کلی آنها با گذشته یکی است، بماند که از دین هم برای توجیه کار خود مایه گذاشته اند. شما یک کاری دیگر کن، حکم را مبنا قرار ده و از هر طریق که می دانی آن را محقق کن. ولو در جزییات مجبور شوی از تجربیات سایر کشور ها هم استفاده کنی. یکی از تجلیات تفکر دیالکتیک همین رابطه ساختار و عامل است. همین رابطه کل و جز است که کل خصلتی دارد که قابل تقلیل به جمع جبری اجزا نیست و وراء جمع جبری اجزاست. بهترین مثال در این زمینه که بارها تکرار کرده ام آب و عناصر متشکله آن یعنی اکسیژن و هیدروژن است، آب خاصیت مهارکنندگی آتش و عناصر متشکله، خاصیت اشتعال بیشتر آتش را دارند. امام میفرمایند شرایط اقتصادی و سیاسی و اجتماعی حاکم بر موضوع، موضوع و حکم را به تبع تغییر میدهند، واقعاً ما میتوانیم ضمانت بدهیم که تمام موضوع شناسی، زمانشناسی، مکان شناسی، اقتصادشناسی، سیاستشناسی و اخلاق شناسی مورد لزوم ما در فقهای مجلس خبرگان جمع است؟ در چهارچوب تفکر منظومه ای، فرایندی و غایتمدار به نظر می رسد باید تغییراتی صورت بگیرد.
اما در بعد جهانی و در مقایسه با سایر انقلاب ها و اینکه این انقلاب چه انقلابی است؟ بدون تردید این انقلاب یک انقلاب منحصر به فرد و جهانی است، هم شعار و آرمان انقلاب فرانسه را دارد هم شعار و آرمان انقلاب روسیه را. نکته ظریفی در این جا نهفته است، انقلاب فرانسه دغدغه آزادی و انقلاب روسیه دغدغه عدالت را داشت. به لحاظ فلسفی و نظری، جمع آزادی و عدالت، یا به عبارتی جمع میل گرایی یا فردگرایی و دیگر گرایی یا جامعه گرایی بدون ورود عنصری به نام اخلاق و معنویت امکان پذیر نیست. انقلاب اسلامی این سه را جمع کرده است. آزادی و عدالت را مطرح و در رأس آنها اخلاق و معنویت گذاشته است. به تعبیر امام و نقل به مضمون، همه تشکیلاتی که از اول اسلام بوده برای رشد معارف اسلامی بوده، برای رشد اخلاق و معرفت خدا بوده است، البته برای عدالت بوده اما در ذیل ارزشی غایی به نام معرفت خدا. یک سؤال! چرا انقلاب در آن شرایط خاص پیروز شد؟ یک نگاهی به شرایط جهانی بکنید جهان خسته شده بود، این حرفی که میشل فوکو زده، یعنی روحی تازه در کالبد بیروح، یعنی چه؟ جهان تشنه این روح بود، جهان تشنه معنویت بود تا چه اندازه شما در صدور انقلاب، معنویت گرایانه عمل میکنید؟ در این نگرشهای شکل گرایانه و سخت افزارانهی منتشر در جمهوری اسلامی خفه شدیم. عظمت انقلاب به این هستهای نیست، کسی مخالف هسته ای هم نیست. عظمت آن به ماهواره نیست.
اتفاقاً اگر چیزی به دست میآید از قِبَل وجوه نرمافزاری آن است. نباید وجه نرمافزاری انقلاب تحتالشعاع قرار گیرد. نباید بین ابزار و هدف خلط شود. نباید در انقلاب اسلامی، ارجحیت تعالی نفس، تفکر، اخلاق و معنویت و معرفت خدا بر وجوه متجسد، عینی و این جهانی، به بوته فراموشی سپرده شود. احیای معنویت و اخلاق، هدف اصلی و منحصر به فرد انقلاب اسلامی بود. به احیای خدا در ساحت خردورزی، احیای معنویت در ساحت روابط اجتماعی و حقوق فرهنگی مردم توجه کنیم. طرح خدا به مثابه شرط بلا شرط ، آن هم توسط یکی از معروف ترین ماده گراها بی ارتباط با ظهور انقلاب اسلامی، ولو به صورت غیر مستقیم نبوده است. در ظهور انقلاب اسلامی نیز در ابعاد مبانی(نگرش کل گرایانه توحیدی و توان نهفته در این تفکر)، منابع( کتاب و سنت نظری و عملی، خودآگاهی فردی و جمعی مردم، حرکت و عمل منبعث از این آگاهی و نیازهای واقعی و ملهم از آموزه های دینی)، اهداف و شعارها (آزادی، عدالت و معنویت، استقلال و جمهوری اسلامی یا همان مردم سالاری دینی)، نیروها و عناصر(نیروها و نهادهای مدنی و مستقل، چند طبقاتی بودن و حضور فراگیر و متحولانه و عافانه مردمی، روحانیت و لایه ای از روشنفکران مستقل)، کانون ها( مساجد و حسینیه ها، دانشگاه ها و مدارس و بازار و خیابان ها)، روش ها(عدم مواجهه فیزیکی و مسلخانه با رژیم پهلوی و پخش گل بین سربازان)، ابزارها(بیانیه ها و اطاعیه ها و فراخوانی ها، مراسم هفتم، چهلم و ... )و مواجهات شاهد تجلی این قدرت نرم بودیم. به هر حال، تجلی و تبلور این قدرت نرم افزاری یا نرم را باید در ابتدا در خدای قیّوم و قادر مطلق و سپس در مردم، از جمله رهبری آن جستجو کرد، با این توضیح که قدرت مردم و رهبری قدرت مشروط و قدرت خدا، قدرت بلاشرط و مطلق و یا به عبارتی، خدای قابلیت ساز و مردم فعلیت ساز است. در نگاه ناثنویت گرایانه یا کل گرایانه توحیدی که در اول سخنرانی به آن اشاره شد، خدا مبدأ و غایت و محور اصلی این مجموعه نگری و حرکت فرایندی و رو به رشد آن است. تجلی این نگاه خدامحور در نظام سازی بدین گونه است که در سیاست باید شاهد ابزاری و مشروط بودن فعل قدرت و هدف بودن فعل اخلاق و معنویت و تقرب الی الله باشیم. در اقتصاد باید شاهد وسیله بودن آن و عدالت در توزیع، به ویژه عدالت در تولید باشیم. در واقع بدون وسیله پنداشتن اقتصاد نمی توان به حق معاش و اهمیت عدالت اجتماعی پی برد. در فرهنگ باید شاهد نمود مشارکت در تمام عرصه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و بروز خلاقیت ها و نوآوری ها و بارور کردن قابلیت های خدابنیاد در بستر اقتصادی و تمرکززدایی و آمایش سرزمین و توجه به تناسب سازی ظرف و مظروف باشیم.