در کتاب «امام خمینی؛ گفتمان انقلابی و دولت انقلابی» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است، مساله اصول امام خمینی(ره) در رابطه با فلسطین مورد بررسی قرار گرفته است. در ادامه بخش هایی از این کتاب را مرور می کنیم:
ارتباط انقلاب با مساله فلسطين
اگر بخواهيم به شکل طبيعي محتوا و عناوين رابطه بين انقلاب در ايران و مسئله فلسطين را بررسي و واکاوي کنيم، اين رابطه در دايره جنگ امت اسلامي با دشمنان بينالمللي اش قرار ميگيرد و اين جنگ نقش دقيق امّت و نشانه هاي آن را معين و ترسيم ميکند و نقاط روشني را در مسير مقاومت شکل ميدهد؛ لذا اين زمينه به تلاشهايي تأليفي و دايرةالمعارفي عظيمي که بتواند تمام جزئيات بايگاني اين مسئله را در برگيرد، نياز دارد. اگر بخواهيم اين موضوع را بررسي کنيم، هر چقدر هم در موضوع به پيش برويم، باز هم نميتوانيم عناوين آن را پوشش دهيم؛ پس ترتيب اين عناوين بر اساس زماني يا مرحله اي استوار است، که شامل دو مرحله اساسي در عمر انقلاب اسلامي ايران و يا مرحله قبل و بعد از انقلاب ميشود، و هنگامي که سرفصل هاي رابطه بين انقلاب اسلامي ايران و مسئله فلسطين را ميخوانيم، مقصود ما سرفصلهاي توصيفي و يا زماني و... به عنوان بهترين تعبير آن نيست؛ چراکه مقصود ما سرفصلهاي محتوايي است تا بتواند خلاصه اي از اين رابطه را دربر گيرد. اگر بخواهيم روش جامعي در بررسي موضوع عظيمِ رابطه بين انقلاب اسلامي و فلسطين يا لُبّ کلام را برگزينيم، بهترين مبحث همان گفتمان انقلاب اسلامي قبل و بعد از پيروزي است؛ پس ولادت طبيعي انقلاب به دو مرحله تقسيم ميگردد: مرحله اول حوادث مقاومت در برابر رژيم پهلوي معدوم است و مرحله دوم قوام يافتن دولت انقلابي برپايه انديشه بنياد انقلاب است.
يک بار ديگر بايد روشِ شکل دهنده جوهري رابطه مذکور را مشخص کنيم؛ يعني چگونه گفتمان انقلاب اسلامي را معين کنيم؟ چه بسا تعامل با اين گفتمان به صورتي عام، ما را در برابر خطاي روش شناختي قرار دهد؛ چرا که اين خطا ستونهاي متعدد اين گفتمان را قبل و بعد از پيروزي انقلاب نمايندگي ميکند.
اينگونه نيست که اين خطاي روش شناختي قابل حل نباشد؛ چراکه خود به خود حل و فصل ميشود، البته لازم است ما به اين مسئله معترف شويم که اگر عامل رهبري آگاه و پيشتاز که حوادث را ميسازد و تصميمات را اتخاذ ميکند نبود، در نتيجه براي انقلاب ميسر نبود که به پاخاسته و در قالب حکومت انقلابي نمود يابد و ستونهايش را محکم سازد.
اين رهبري در امام خميني(ره) عينيت پيدا کرد. پس امام (ره) محور حادثه و تصميم بود، لذا خواندن اين وقايع فقط از طريق امام خميني (ره) ممکن بود؛ چراکه بيانات امام(ره) جوهر گفتمان انقلابي انقلاب اسلامي ايران را شکل ميدهد.
اگر هر پژوهشگر يا متفکري بيانات را بهذدقت مورد تعمق و بازخواني قرار دهد، به صورتي طبيعي ممکن است دريابد که گفتمان انقلابي امام(ره) از مجموعه سازهها و اصول گفتماني تشکيل گرديده است، و شايد از بارزترين اين اصول، همان مسئله فلسطين است؛ به طوريکه اين مسئله حجم عظيمي از سخنراني هاي انقلابي امام(ره) را به خود اختصاص داده و نقطه مرکزي و ثقل مباحث اولويت دار امام(ره) است و بيشتر سخنراني هاي امام(ره) قبل از انقلاب نيز با تبيين هدفمندي به مسئله فلسطين ارتباط مييافت.
عليرغم اينکه معمولاً مرحله پس از انقلاب بيشتر به امور خاص خود انقلاب توجه ميشود، ولي انقلاب اسلامي در دکترين خود بر روي اصل برپايي مسئله فلسطين در تمام وقايع انقلاب متمرکز شد؛ به گونه اي که گفتمان انقلابي امام(ره) اين اصل را، حتي زماني که به مسئله حوزه يا فرهنگ يا سياست داخلي ايران ميپرداخت، به خود وانگذاشت.
اگر بخواهيم اين گفته را با مصداق هاي تحليلي اش بررسي کنيم، قطعاً اين پژوهش و دهها پژوهش ديگر نيز ظرفيت بررسي آن را ندارند؛ ولکن ما فقط ميتوانيم به برخي از نمونه ها در گفتمان انقلابي امام (ره) راجع به اصل فلسطين بپردازيم و سعي داريم مروري کلي نسبت به شرح عميق و محتوايي مسئله فلسطين داشته باشيم؛ چراکه آوردن تمامی مصداقها غيرممکن است.
ديدگاه امام (ره) در مورد رژيم صهيونيستي اينگونه بود که اين رژيم پديده اي خارج از حد و مرز انسانيت است، که يهوديها و ابرقدرتها آن را ايجاد کرده اند؛ پس يهوديان را از جاي جاي اين کره خاکي جمع کردند و به فلسطين آوردند كه نتيجه آن باعث آوارگي ساکنان فلسطيني گرديد و اين برنامه ريزي بين المللي نه تنها تصادفي يا به گفته خودشان جبران بين المللي به خاطر سياست ظلم و کشتارهاي نازيها عليه يهوديان نبود، بلکه توطئه اي سازمان يافته عليه مسلمانان بوده است.
تأسيس دولت کوچک صهيونيستي نتيجه استعمار نبوده تا فقط ناسيوناليسم عرب را هدف قرار دهد، هرچند که منجر به گرفتن نيروي اعراب شد و يا بر اعراب بيشتر از بقيه تأثير گذاشت؛ و همچنين حتي اگر اين دولت در فلسفه پيدايش خود بيشترين تجاوزات قومي را مرتکب شده باشد، اينها دليل اصلي ايجاد اسرائيل نيست، بلکه هدف از تأسيس اين پديده هدف قرار دادن جهان اسلام است؛ هرچند که اين مسئله از راه هاي متعدد و اعمال فشرده استعماري در جهت نابودي رژيم سياسي اين جهان(اسلام) همزمان شد و اراده بر اين قرار گرفت که از داخل اين رژيم در حال فروپاشي(عثماني)، رژيم صهيونيستي متولد شود و همچنين به واسطه تعاملات يهوديان با سلطان عبدالحميد دوم، خواهان اين باشند که فلسطين به عنوان کشورشان به آنها بدهد، لذا اينگونه خواسته شد که فلسطين، استعمار شود و آن را به رژيم يهودي تبديل کنند تا از روح تجاوزگري و تجزيه و تفرقه اندازي در جهان اسلام تغذيه کنند و هر تلاش جديدي را براي برپايي دوباره اين جهان ـ پس از فروپاشي دولت مرکزي آن ـ در نطفه خفه سازند و اين دولت همچون ابزاري مبادرت به فاسدکردن اخلاق و ترويج روح يأس، ذلت و خواري در محافل امت کند.
در ديدگاه امام (ره)، اسرائيل همان پديدهاي است که جهان اسلام را مورد هدف قرار ميدهد و سخنان امام(ره) قبل و بعد از انقلاب اسلامي ايران، اين ديدگاه را روشن ميسازد و بايد به بعضي از نمونه هاي اين سخنان دقت کنيم؛ مانند سخنان ايشان در مورد «رژيم شاهنشاهي» در تاريخ ۱ تير ۱۳۵۰/۱۳۲۸ ربيع الثاني ۱۳۹۱ق، ميفرمايند: «اين اسرائيل كه دشمن با اسلام است و الآن در حال جنگ با اسلام است، اين اسرائيل كه مسجد الأقصي را خراب كرد و ديگران ميخواستند ترميم كنند و روپوشي كنند جرم اسرائيل را». (همان، ج ۲، صص ۳۶۲ـ ۳۶۳)
و در جايي ديگر و در بيانيه اي خطاب به زائران خاني خدا در تاريخ بهمن ۱۳۴۹/۸ مارس۱۹۷۱م) فرمودند: «آثار شوم استعمار در اين مملكت از ساير ممالك اسلامي بيشتر به چشم ميخورد. اسرائيل كه امروز دشمن شناخته شده اسلام و مسلمانهاست و مدتهاست كه با ملل مُسْلم در حال جنگ است، به دست دولت خبيث ايران در تمام شئون اقتصادي، نظامي و سياسي دخالت دارد». (همان، ج ۲، ص ۳۲۴)
اسرائيل در جنگ با كشورهاي اسلامي است
اين عبارات، الگويي را شکل ميدهند تا چشم اندازي مرتبط با رژيم صهيونيستي در طرز فکر امام(ره) را نشان دهند، و فهم ايشان را از مأموريت اين رژيم و اهداف پنهان بين المللي تأسيسِ آن در منطقه را روشن ميسازد؛ چراکه اين رژيم در حال جنگي وحشيانه عليه اسلام و مسلمين است، حتي اگر حالت ها و روشهاي مورد استفاده آن از عناوين اسلامي به دور باشد و به آن عناوين ملي گرايي، عربيسم و کشور جانشين هم بدهد، اما از ديدگاه امام(ره) جوهر اصلي مأموريتي که اين رژيم به آن مبادرت ميکند، ضد جهان اسلام است و وحدت، سرنوشت و موقعيت اين جهان را در نقشهي بينالمللي هدف قرار ميدهد.
اقدام تاريخي و کنوني صهيونيستها، نشان از اثبات ديدگاه امام(ره) در مورد فلسفه رويارويي و جنگ دارد و به مصداقي براي اين ديدگاه تبديل گرديده است. نمونه اي از توطئه هاي پنهاني و آشکار صهيونيستها، رويارويي با بيداري اسلامي دهه ۸۰ ميلادي است و آنها با توطئه هاي بين المللي خود سعي کردند نمادها، قوانين و نيروهاي انقلابي اين بيداري را هدف قرار دهند، و از اين طريق غرب صهيونيست به دو پيامد آن يعني آگاهي و بيداري اسلامي با درنده خويي حمله کرد؛ و پيامد اول همان درس جنوب لبنان بود که صهيونيستها به آن هجوم بردند و مرتکب انواع جرايم، ترور و وحشيگري شدند و پيامد دوم يا درس فلسطين همان درس قيام و انتفاضه اي بود که باز هم به آزمايشگاهي براي انواع جرايم، رعب و وحشت و بيرحمي صهيونيستها تبديل شد. اما اقدامات صهيونيستها به مصداقي براي ديدگاه امام(ره) تبديل گرديد، چه شرح سوزاندن مسجدالاقصي که ايشان در يکي از سخنانش در سال ۱۳۴۸/۱۹۶۹م به اين موضوع اشاره کردند و به شرح حرکت صنعتي، علمي و تکنولوژي جهان اسلام و تفسير تلاش صهيونيستها براي جلوگيري از پيشرفت اين جهان يا فرصت دستيابي به تکنولوژی پيشرفت هاي از جمله انرژی هستهاي که امام(ره) پس از انقلاب به آنها ميپردازند.
براساس اين فهم و پيش زمينه به انتخاب استراتژي رويارويي امام(ره) براي براندازي و يا مقابله با اين اقدام استعمارگرايانه ميپردازيم، و اولين اصلي که ممکن است در اين استراتژي به آن بپردازيم، مبتني بر اسلام است که بر پايهي اقدام عليه توطئههاي استعماري بنيان مييابد؛ چراکه عمل استعماري، اسلام را بهعنوان يک رسالت، نظام، هستي و آينده مورد هدف قرار ميداد؛ لذا واکنش در برابر استعمار بايد بر اساس اصل معادله و موازنه و مبتني بر شموليت و کليت باشد و جوانب فطري و وجداني آن بايد تصويري اخلاقي از مبارزه مطابق با روانشناسي اسلامي برانگيزاند؛ براي واکنش به نقشههاي ايجاد رژيم صهيونيستي در سرزمين فلسطين اشغالي، بايد به تحريک عواطف در جهت مسئوليت ديني و قانوني پرداخت و همچنين بايد بهطور واضح به نقش قانوني هر فردي و هر مؤسسه يا سازمان امّت اشاره کرد. امام (ره) اعتقاد داشت بدون موارد يادشده، فلسطين به اهالي و صاحبانِ اصلياش برنخواهد گشت؛ چراکه قومگرايي و عربيسم، عناصر وجداني و احساسي اسلام را در خود ندارند؛ همانگونه که اين دو به اندازهي اسلام، نيروي تحرکبخشي، تدارکات دفاع و احساس مسئوليت را در خود ندارند.
در اينجا دو دليل عمده طرح اسلام، به عنوان گزينه و چارچوب عمل عليه رژيم صهيونيستي مشخص ميشود: دليل اول مربوط به موجوديت اين رژيم است که در حد خودش پديده اي است که جهان اسلام را مورد هدف قرار ميدهد و دليل دوم مربوط به قدرت دروني اسلام است؛ چراکه طرح هايي چون عربيسم، ملي گرايي، کارکردگرايي و کشورگرايي که ديگران مشتاق ورود آنها به جنگ عليه اشغال صهيونيست بودند، از اين قدرت دروني بي بهره اند.
بايد به برخي از نمونه هاي اين اصل در استراتژي مبارزه امام(ره) براي روشن تر کردن موضوع بپردازيم.
دفاع از فلسطین تنها برعهده فسطینی ها نیست
چه بسا ضرورت اقدام عليه صهيونيستها، بعضي مواقع و يا بيشتر اوقات مي طلبد تا بگوييم مسئوليت مردم فلسطين براي دفاع از کشورشان بيشتر از مسئوليت ديگران است؛ اما امام خميني(ره) به صورتي قاطع اين موضوع را رد و تأکيد ميکند، اين مورد به سبب اهميت آن بايد به يک عامل مجزا يا اولويت دار در تقسيم مسئوليت هاي فرزندان امّت اسلامي تبديل گردد و ايشان عوامل کشوري، ملي گرايي، وطن دوستي و يا آسيب پذيري از توطئه در مورد فلسطين را به گونه اي که آزادسازي اين سرزمين مقدس را تحت الشعاع قرار دهند، نميپذيرند. قطعاً مسئوليت فلسطینی ها، ايرانيها، ترکها و ديگر [اقوام] امت اسلامي در برابر فلسطين يکي است و همه به يک اندازه مسئولاند.
هيچکس ترديد ندارد که امام(ره) در اين فهم و اين شيوه مقابله منحصر به فرد بودند و تاريخ به ياد ندارد و جايي هم ذکر نشده است که رهبري مسلمان، بحران فلسطين را بررسي کند و همانند امام(ره) در اين زمينه نظريه پردازي کرده باشد. و ايشان در متن يادشده اصرار دارند که روش های رويارويي، چارچوبها و ساختار کلي آن بر مبناي اسلام بنا گردد؛ به گونه اي که در سايه آن هر نوع سستي که باعث افتراق يا اختلاف در تقسيم مسئوليتها گردد، پذيرفته نيست.
امام(ره) در جايي ديگر و در يکي از نامه هاي جوابيه شان به دانشجويان مسلمان مقيم آمريکا، اروپا و کانادا در تاريخ ۱۷ مرداد ۱۳۵۱/۲۷ جمادي الثاني ۱۳۹۲ق ميفرمايند: «اگر دول اسلامي و ملل مسلمان به جاي تكيه به بلوك شرق و غرب به اسلام تكيه ميكردند و تعاليم نوراني و رهايي بخش قرآن كريم را نصب العين خود قرار داده و به كار مي بستند، امروز اسير تجاوزگران صهيونيسم و مرعوب فانتوم آمريكا و مقهور اراده سازشكارانه و نيرنگ بازي هاي شيطاني شوروي واقع نميشدند». (همان، ج ۲، ص ۴۳۸)
سومين عنصر از اجزاي ديدگاه امام (ره) در مورد مقابله با صهيونيسم به کانون خطري مربوط ميشود که تل آويو در منطقه پديد مي آورد، و از نظر ايشان اين خطري است که فقط به يک جنبه از زندگي مسلمانان و جهان اسلام بسنده نميکند، بلکه تمام جوانب اقتصادي، تبليغاتي، اخلاقي، صنعتي و فرهنگي را در برميگيرد و همچنين وحدت دروني و جغرافيايي امت را تهديد ميکند. در سالهاي گذشته اشغال، تجربه اشغالگري صهيونيسم ثابت کرده که صهيونيستها براي دخالت در همه امور زندگي مسلمانان برنامه ريزي ميکنند؛ چراکه بقايشان در گرو اين توطئه همه جانبه است، و اينکه طبيعت دروني آنان به زياده خواهي و ستيزه جويي نزديکتر است تا به خوبي، همکاري، اعتماد متقابل و خوش گماني به ديگران؛ و اينکه احساس آنها به تجاوزگري و يورش به حقوق ملتي ديگر و آواره کردن آنها و همچنين به عنصري عجيب و غريب در اين منطقه اسلامي نزديکتر است. همه اين موارد آنان را به سوي کنجکاوي و مداخله در همه امور سوق ميدهد، و صهيونيستها به خاطر عقب ماندگي اقتصادي امت اسلامي و همچنين براي از بين بردن مباني و ارزشهاي انساني و اسلامي دروني امت و تلقين شکست روحي به آنها، به هر ترفند و توطئه اي متوسل ميشوند و سعي دارند احساس ملالت و يأس در برابر واقعيت پيشرفت جهان کنوني در مسلمانان بکارند و در نهايت براي از بين بردن روح فداکاري، جهاد و احساس مسئوليت تلاش ميکنند تا از اين طريق بتوانند کاري کنند که صهيونيستها در منطقه با امنيت و آرامش زندگي کنند.
امام (ره) به طور کامل به مداخلات برآمده از درونيات صهيونيستها آگاه بود و ماهيت اهداف منتج از اين پيکربندي را درک ميکرد و برنامه کلي دسيسه هاي يهوديان که تا عرصه هاي زندگي مسلمانان امتداد يافته دست ميگذاشتند و بر اساس اين آگاهي و هوشياري هشدار ميداد و بيانات هشدارآميز خود را در همهي مناسبتها تکرار ميکرد حتي ميتوان گفت که کمتر مناسبتي پيش مي آمد که امام (ره) در آن سخنراني کند و خطر وجود صهيونيستها را كه اينکه اگر کوتاهي در مقابله با آنها صورت گيرد چه اتفاقي ميافتد، گوشزد و يادآوري نکنند.
بنابراين بايد به برخي از مطالب بيانيه هاي امام(ره) عليه اين خطر که مملو از نشانه هاي هشدار است بپردازيم، ايشان ميفرمايند: «دستگاه جبار با تمام قوا به اسرائيل و عمال آنها (فرقهي ضالّ و مضلّه) همراهي ميكند. دستگاه تبليغات را بهدست آنها سپرده، و در دربار دست آنها باز است. در ارتش و فرهنگ و ساير وزارتخانهها براي آنها جا باز نموده و شغل هاي حساس به آنها داده اند. خطر اسرائيل و عمال آن را به مردم تذكر دهيد». (همان، ج ۱، ص ۲۳۰)
هشدار امام خمینی(ره) درخصوص خطر رسانه ای صهیونیست ها
ايشان در اين سخنان که خطاب به واعظان و خطيبان ديني در سال۱۳۴۲(۱۹۶۳م) بيان کردند، و ميان دو مقوله خطرسازي اسرائيل و يادآوري و هشدار در مورد غافل ماندن از شرّ ايادي اسرائيل رابطه برقرار مي کنند؛ ايادي ای که هرگونه که بخواهند دست به آشوب و اخلالگري ميزنند و عرصه اي که امام (ره) نسبت به آن هشدار ميدهد، همان عرصه رسانه اي است و صهيونيستها از قديم هميشه براي در اختيار گرفتن همه رسانه هاي اروپايي و اسلامي و به خصوص اسلامي غيرعربي تلاش ميکردند و اين تلاش رسانه اي به خاطر تخريب صورت و شکل جنگ با فلسطين در احساس عمومي مسلمانان است؛ به اعتبار اينکه اين جنگ با عرب هايي است که به عقب ماندگي و ديکتاتوري متهم هستند، يا اينکه صهيونيستها از پشت نفوذ رسانه اي شان درصدد اشاعه فساد و بي بندوباري و انواع سقوط اخلاقي و جنسي به اکثر مناطق اسلامي هستند، به اميد اينکه اين نوع از سقوط ضامن محدود ساختن يا پايان دادن به احساس مسئوليت، روح جهاد و پايداري در محافل اسلامي امت است.
طبيعتاً بيانات امام (ره) در مورد خطر رسانه اي بسيار حائز اهميت است و البته اين مبحث گنجايش پوشش همه آنها را ندارد، اما معتقديم که شيوه بيان برخي از نمونه ها، چارچوب کلي بصيرت امام خميني(ره) در قبال خطر صهيونيستها را نشان ميدهد، و اين مطالب در جاي خود، به جزئي از جامعيت تفکر رهبر راحل در مورد جنگ با صهيونيستها و شيوه هاي رويارويي با اين جنگ را پوشش ميدهد. و اکنون به دومين و آخرين نمونه از هشدار نسبت به خطرهاي نفوذ رسانه اي صهيونيستها اشاره ميکنيم. امام(ره) در مسجد اعظم شهر مقدس قم در تاريخ ۱۸ شهريور۱۳۴۳/۲ جمادي الأول ۱۳۸۴ ق/۹ سپتامبر ۱۹۶۴م ميفرمايند: «در اين مملكت تلويزيون آزاد و دست يك اسرائيلي [است]. او هر چه ميخواهد بگويد؛ راديو هم تبليغاتش، برنامه اش را خودشان درست ميكنند و چه ميكنند؛ نه اين مملكت، در ممالك اسلامي. حالا من بحثم در ممالك اسلامي است ـ مي آيم سراغ مملكت خودمان ـ اين حالا بحث در ممالك اسلامي است... اينجا بايد «بدتر از يهودي» تلويزيون داشته باشد و هر طور دلش ميخواهد تبليغات بكند لكن تبليغات ما آزاد نيست؛ نميشود؛ اين مرتجعين نبايد حرف بزنند». (همان، ج ۱، صص ۳۸۰ـ ۳۸۱)
همانگونه که از اين متن برمي آيد، امام (ره) با نفوذ تبليغاتي و رسانه اي صهيونيستها در ايران در زمان شاه مبارزه ميکرد. ذهن وسيع ايشان به ابعاد توطئه رسانه اي صهيونيستها در ديگر نقاط جهان اسلام نيز توجه داشت. ايشان به اين جنگ ديد جامعي داشتند و هيچ جزئياتي باعث نميشد تا از چارچوب جامع خود در قبال مبارزه با صهيونيستها منحرف شوند.
امام(ره) در سخنراني مدرسه فيضيه در شهر مقدس قم در تاريخ دهه اول خرداد ۱۳۴۲/۳ ژوئيهي ۱۹۶۳م در زمينه اقتصادي ميفرمايند: «نميخواهند كه اساس موجود باشد... ميخواهد اقتصاد شما را قبضه كند؛ ميخواهد زراعت و تجارت شما را از بين ببرد؛ ميخواهد در اين مملكت، داراي ثروتي نباشد، ثروتها را تصاحب كند به دست عمال خود. اين چيزهايي كه مانع هستند، چيزهايي كه سد راه هستند، اين سدها را ميشكند؛ قرآن سدّ راه است، بايد شكسته شود؛ روحانيّت سدّ راه است، بايد شكسته شود؛ مدرسه فيضيه سد راه است، بايد خراب شود؛ طلاب علوم دينيه ممكن است بعدها سد راه بشوند، بايد از پشت بام بيفتند، بايد سر و دست آنها شكسته شود براي اينكه اسرائيل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعيت اسرائيل به ما اهانت ميكند». (همان، ج ۱، صص ۲۴۳ـ ۲۴۴)
اسرائیل تنها به قدس اکتفا نمی کند
اين متن بين توطئه هاي داخلي که درصدد نابودي انديشه اسلامي، رجال و بنيادهاي آن هستند و وابستگي اقتصادي کشور به اسرائيل در زمان شاه، ارتباط محکمي برقرار ميکند، و نقش دومي در تغذيه دسیسه ها و اقدامات تروريستي عليه نيروهاي اسلامي بيشتر ميداند؛ چراکه با نظارت کارشناسان اسرائيلي در اين زمينه و به دست حکومت هاي دوست آنها نظير حکومت شاه معدوم انجام ميگيرد.
اينطور که به نظر ميرسد، خطر صهيونيستها در تمامي جزئيات و بخشهاي زندگي مسلمانان از رسانه ها، تبليغات، اقتصاد، توطئه چيني و آماده سازي نقشه هاي تروريستي و فرستادن کارشناس به کشورهاي دوست تا توسعه طلبي، گرايش به سلطه طلبي و استيلا و بلعيدن تمام نقاط منطقه است، و فقط به فلسطين محدود نميشود؛ طوري که امام(ره) در سخني با نمايندگان شيعه لبنان (كادر مركزي جنبش امل لبنان) در تاريخ ۳۰ ارديبهشت ۱۳۵۹/۲۳ مي۱۹۸۰ ميفرمايند: «من از سالهاي طولاني راجع به اسرائيل و راجع به جنايات او هميشه در خطبه ها، در نوشته ها، گوشزد كرده ام به مسلمين كه اين يك غده سرطاني است در يك گوشه ممالك اسلامي، و اينطور نيست كه اكتفا بكند به همان «قدس» و اينها؛ اينها بنايشان بر اين است كه پيش بروند؛ يعني اينها تابع سياست آمريكا هستند. آمريكا هم آمالش فقط يكجا نيست، چنانچه همه ابرقدرتها ميخواهند همه ممالك را تحت سيطره قرار بدهند، اگر بتوانند». (همان، ج ۱۲، ص ۳۱۸)