به گزارش مشرق،
مذاکرات هستهای اکنون در دورانی بسیار حساس به سر میبرد. ماهیت چنین
مذاکراتی اقتضا میکند در دقیقه 90 بحثها فشردهتر، پیچیدهتر و
تاکتیکهای مذاکراتی که طرفین به کار میبرند چندلایهتر شود.
واضح است که هیچکدام از 2طرف مایل به تمدید مذاکرات ـ جز تمدید کاری در حد چند روز- نیستند و بنابراین هر دو طرف احتمالا سعی خواهند کرد نوعی فرجام برای این مذاکرات تدارک ببینند ولو اینکه آن فرجام، دقیقا همان چیزی نباشد که در ذهن داشتهاند. پیشفرض مذاکرات از دید طرف غربی این است که ایران به نتیجه گرفتن از مذاکرات نیاز دارد. همزمان آمریکاییها تلاش میکنند نیاز خود به حصول توافق را پنهان و دست خود را در شرایط عدم توافق باز نشان بدهند. اگرچه برخی مقامهای دولت آمریکا همچون آنتونی بلینکن در روزهای اخیر از مرزهای مجاز فراتر رفته و مجبور به اعترافاتی صریح در این باره شدهاند که در صورت عدم توافق اولا آمریکا دیگر قادر به حفظ رژیم تحریمها نخواهد بود، ثانیا مشروعیت ادعاهای آمریکا درباره برنامه هستهای ایران بشدت مورد تردید قرار خواهدگرفت، ثالثا برنامه هستهای ایران با سرعتی غیرقابل پیشبینی احیا خواهد شد، رابعا آمریکا با افزایش سطح تنش، از امکان همکاری با ایران در حوزههای منطقهای محروم خواهد شد و خامسا آمریکا گزینه موثری برای مقابله با ایران تحت آن شرایط نخواهد داشت. گذشته از اینها روشن است که در صورت عدم توافق، اوباما یک بازی بزرگ سیاسی و رسانهای را که 2 سال است جریان دارد به جمهوریخواهان خواهد باخت و سرمایه سیاسی دموکراتها برای رویارویی آتی با جمهوریخواهان را بر باد خواهد داد.
اکنون آنچه تعیینکننده است این است که کدام طرف حقیقتا نگران شکست مذاکرات است و خسارت آن را برای خود بیشتر میداند. این امر خود را در میزان مقاومتی نشان خواهد داد که طرفها بر سر خطوط قرمز خویش به خرج خواهند داد و اینکه تا چه حد بتوانند طرف مقابل را نسبت به جدیت خود متقاعد کنند.
2 تذکر مهم هست که در مقطع فعلی توجه به آنها بسیار راهگشا خواهد بود.
نخست اینکه تیم مذاکرهکننده هستهای ایران پس از تفاهم لوزان به صراحت تمام گفته است در لوزان توافقی حاصل نشده و حداکثر چیزی که رخ داده تفاهم روی یک سلسله راهحلها برای موضوعات کلیدی بدون الزام حقوقی بوده است. طرف آمریکایی به فاصله کمتر از 10 روز از زمان انتشار بیانیه لوزان برخی تعهدات کلیدی خود را پس گرفت و به اصطلاح دبه کرد. از همان زمان یک تحلیل بسیار جدی این بود که هدف از این دبه کردن در واقع نه بر هم زدن چارچوب لوزان بلکه ایجاد شرایطی است که ایران به مدافع تفاهم لوزان بدل شده و عمل 1+5 به آن را برای خود پیروزی محسوب کند. برخی منابع نزدیک به دولت آمریکا هم همان زمان گفتند استراتژی آمریکا اکنون «حفظ چارچوب لوزان» است اما این کار را از طریق فاصلهگذاری با آن انجام خواهد داد. این امری است که باید اکیدا از آن مراقبت کرد. صیانت از خطوط قرمزی که رهبر معظم انقلاب اسلامی هفته گذشته برشمردند نیازمند بازنگریهای اساسی در چارچوب لوزان است که به تصریح تیم مذاکرهکننده هیچ الزام حقوقی یا حتی سیاسی برای ایران ایجاد نمیکند و لذا مانع مذاکره مجدد درباره راهحل نیست. آنچه توافق نهایی در ایران با آن مقایسه خواهد شد، متن فکتشیت آمریکاست و ملاک مطلوبیت آن هم میزان فاصلهای خواهد بود که موفق به تولید آن با این متن شده است.
نکته دوم مراقبت از شفافیت و صراحت متن نهایی است. اگر بنا باشد متنی تحت عنوان برنامه جامع اقدام مشترک تا روز 18 تیر نهایی شود این متن باید دارای حداکثر مقدار وضوح و قطعیت باشد. پیچیدهسازی متن، مبهم و لایهلایه کردن راهحلها، شفاف نشدن موضوعات کلیدی و قضاوت ناپذیر و تفسیرپذیر شدن متن، به معنای مرگ توافق در روز اجراست، چرا که در زمان اجرا هر طرف تفسیر خود را از متن ارائه خواهد کرد و این تفسیرها نیز همزمان قابل جمع و لذا قابل اجرا نخواهد بود.
تیمهای مذاکرهکننده باید به هوش باشند که پیچیدهسازی متن این بار یک تاکتیک مفید نیست، چرا که این توافق بناست درباره طیفی وسیع از موضوعات برای سالهای طولانی اجرا شود.
یک توافق مبهم توافقی است که حتی اگر امضا شود اجرا نخواهد شد و انتشار آن عملا با توافق نکردن فرقی ندارد. خطوط قرمز مدنظر ایران نیز چنان شفاف و آشکار است که با هیچ میزانی از پیچیدگی در متن نمیتوان آنها را دور زد. بنابراین تنها زمانی میتوان ادعا کرد یک توافق روی میز است که در مسائل کلیدی تفاوت مواضع ایران و آمریکا در متن قابل رصد و مستندسازی باشد.
*وطن امروز
واضح است که هیچکدام از 2طرف مایل به تمدید مذاکرات ـ جز تمدید کاری در حد چند روز- نیستند و بنابراین هر دو طرف احتمالا سعی خواهند کرد نوعی فرجام برای این مذاکرات تدارک ببینند ولو اینکه آن فرجام، دقیقا همان چیزی نباشد که در ذهن داشتهاند. پیشفرض مذاکرات از دید طرف غربی این است که ایران به نتیجه گرفتن از مذاکرات نیاز دارد. همزمان آمریکاییها تلاش میکنند نیاز خود به حصول توافق را پنهان و دست خود را در شرایط عدم توافق باز نشان بدهند. اگرچه برخی مقامهای دولت آمریکا همچون آنتونی بلینکن در روزهای اخیر از مرزهای مجاز فراتر رفته و مجبور به اعترافاتی صریح در این باره شدهاند که در صورت عدم توافق اولا آمریکا دیگر قادر به حفظ رژیم تحریمها نخواهد بود، ثانیا مشروعیت ادعاهای آمریکا درباره برنامه هستهای ایران بشدت مورد تردید قرار خواهدگرفت، ثالثا برنامه هستهای ایران با سرعتی غیرقابل پیشبینی احیا خواهد شد، رابعا آمریکا با افزایش سطح تنش، از امکان همکاری با ایران در حوزههای منطقهای محروم خواهد شد و خامسا آمریکا گزینه موثری برای مقابله با ایران تحت آن شرایط نخواهد داشت. گذشته از اینها روشن است که در صورت عدم توافق، اوباما یک بازی بزرگ سیاسی و رسانهای را که 2 سال است جریان دارد به جمهوریخواهان خواهد باخت و سرمایه سیاسی دموکراتها برای رویارویی آتی با جمهوریخواهان را بر باد خواهد داد.
اکنون آنچه تعیینکننده است این است که کدام طرف حقیقتا نگران شکست مذاکرات است و خسارت آن را برای خود بیشتر میداند. این امر خود را در میزان مقاومتی نشان خواهد داد که طرفها بر سر خطوط قرمز خویش به خرج خواهند داد و اینکه تا چه حد بتوانند طرف مقابل را نسبت به جدیت خود متقاعد کنند.
2 تذکر مهم هست که در مقطع فعلی توجه به آنها بسیار راهگشا خواهد بود.
نخست اینکه تیم مذاکرهکننده هستهای ایران پس از تفاهم لوزان به صراحت تمام گفته است در لوزان توافقی حاصل نشده و حداکثر چیزی که رخ داده تفاهم روی یک سلسله راهحلها برای موضوعات کلیدی بدون الزام حقوقی بوده است. طرف آمریکایی به فاصله کمتر از 10 روز از زمان انتشار بیانیه لوزان برخی تعهدات کلیدی خود را پس گرفت و به اصطلاح دبه کرد. از همان زمان یک تحلیل بسیار جدی این بود که هدف از این دبه کردن در واقع نه بر هم زدن چارچوب لوزان بلکه ایجاد شرایطی است که ایران به مدافع تفاهم لوزان بدل شده و عمل 1+5 به آن را برای خود پیروزی محسوب کند. برخی منابع نزدیک به دولت آمریکا هم همان زمان گفتند استراتژی آمریکا اکنون «حفظ چارچوب لوزان» است اما این کار را از طریق فاصلهگذاری با آن انجام خواهد داد. این امری است که باید اکیدا از آن مراقبت کرد. صیانت از خطوط قرمزی که رهبر معظم انقلاب اسلامی هفته گذشته برشمردند نیازمند بازنگریهای اساسی در چارچوب لوزان است که به تصریح تیم مذاکرهکننده هیچ الزام حقوقی یا حتی سیاسی برای ایران ایجاد نمیکند و لذا مانع مذاکره مجدد درباره راهحل نیست. آنچه توافق نهایی در ایران با آن مقایسه خواهد شد، متن فکتشیت آمریکاست و ملاک مطلوبیت آن هم میزان فاصلهای خواهد بود که موفق به تولید آن با این متن شده است.
نکته دوم مراقبت از شفافیت و صراحت متن نهایی است. اگر بنا باشد متنی تحت عنوان برنامه جامع اقدام مشترک تا روز 18 تیر نهایی شود این متن باید دارای حداکثر مقدار وضوح و قطعیت باشد. پیچیدهسازی متن، مبهم و لایهلایه کردن راهحلها، شفاف نشدن موضوعات کلیدی و قضاوت ناپذیر و تفسیرپذیر شدن متن، به معنای مرگ توافق در روز اجراست، چرا که در زمان اجرا هر طرف تفسیر خود را از متن ارائه خواهد کرد و این تفسیرها نیز همزمان قابل جمع و لذا قابل اجرا نخواهد بود.
تیمهای مذاکرهکننده باید به هوش باشند که پیچیدهسازی متن این بار یک تاکتیک مفید نیست، چرا که این توافق بناست درباره طیفی وسیع از موضوعات برای سالهای طولانی اجرا شود.
یک توافق مبهم توافقی است که حتی اگر امضا شود اجرا نخواهد شد و انتشار آن عملا با توافق نکردن فرقی ندارد. خطوط قرمز مدنظر ایران نیز چنان شفاف و آشکار است که با هیچ میزانی از پیچیدگی در متن نمیتوان آنها را دور زد. بنابراین تنها زمانی میتوان ادعا کرد یک توافق روی میز است که در مسائل کلیدی تفاوت مواضع ایران و آمریکا در متن قابل رصد و مستندسازی باشد.
*وطن امروز