مشرق- در طول پنج سال گذشته، منطقه ما دو «تکانه» مهم را تجربه کرده و به نظر میآید طی -حداقل- دهه آینده نیز تحت تأثیر این دو باشد. یکی از این تکانهها «انقلابها و بیداری اسلامی» و دیگری «تروریزم و تکفیر» است. این دو بر یکدیگر تأثیر و تأثر دارند و از این رو گاهی به اشتباه یکی انگاشته میشوند.
انقلابهای عربی و بیداری اسلامی البته موضوعی ریشهدار است و در عین حال بروز عینی و ملموس آن به همین حدود 5 سال اخیر برمیگردد. این تکانه با شاخصهایی پیوند خورده و با آنها شناخته میشود: 1- سقوط رژیمهای وابسته و تزلزل در رژیمهای مشابه در سطح جهان اسلام 2- قرار گرفتن آینده رژیم صهیونیستی و نفوذ سیاسی غرب در وضعیت ابهام 3- بروز بحران تشخیص و تصمیمگیری در سیستم سیاسی آمریکا 4- بروز مینی بحرانها در کشورهایی که در آنها نظامهای سابق فروپاشیدهاند 5- امنیتی شدن فضای منطقه و خروج رفتار کشورهای مؤثرتر منطقه از حالت تعادل.
بروز انقلابهای عربی و بیداری اسلامی در کشورهایی که در معرض وقوع آن بودهاند در وجه «سلبی» یعنی نفی رژیمهای گذشته بخوبی عملکردهاند و در واقع کار را در این نقطه تمام کردهاند کما اینکه اگر از مردم مصر درباره بازگشت مناسبات سیاسی دوره حسنی مبارک پرسش شود قطعاً اکثریت قاطع مردم آن را رد میکنند کما اینکه در تونس، لیبی و یمن هم واکنش سلبی صریح و قاطعی نسبت به رژیمهای سابق و سیاستهای آنها وجود دارد. در عین حال در این کشورها درباره «وجه ایجابی» و «آنچه باید» پاسخ روشن و صریح وجود ندارد بجز یک استثنا که یمن است. مردم یمن ضمن آنکه بازگشت رژیم گذشته را بر نمیتابند خواه در قیافه علی عبدالله صالح و یا منصور هادی باشد، در عین حال نظام مورد نظر خود را به خوبی و با جزئیات در نظر دارند و به سمت تحقق آن حرکت مینمایند.
در بحث انقلابها و بیداری اسلامی هنوز هم با همه ناخرسندیهایی که آمریکاییها از روند تحولات دارند به الگو و نمونه روشنی از «آنچه باید» نرسیدهاند. آمریکاییها در مصر به درجه اطمینان نرسیدهاند و نمیدانند ژنرال سیسی تا چه زمانی در اریکه قدرت میماند و چه روزی بوسیله معارضه مصری سرنگون میشود و احیاناً کدام نیرو جایگزین وضع فعلی میشود. آمریکاییها خیلی علاقه دارند که میان ارتش و اخوانالمسلمین به سود یک «طرح آمریکایی» تفاهم برقرار نمایند و برای رسیدن به این موضوع از ظرفیت سعودی، قطر و ترکیه بهره میگیرند اما روند تحولات در مصر نشان میدهد ارتش زیر بار حل مسئله نمیرود. صدور حکم اعدام برای رهبران اخوان و سپس تأکید همین دو روز پیش السیسی مبنی بر قریبالوقوع بودن اجرای احکام شدید مقامات ارشد اخوان، نشان میدهد که ژنرال سیسی زیربار نرفته است. کما اینکه اعلام آمادگی «نبیل العربی» دبیر کل مصری اتحادیه عرب و اولین وزیر خارجه پس از روی کار آمدن سیسی برای دیدار با «ولید المعلم» وزیر خارجه سوریه- در هر جا که او بخواهد- نشان میدهد که فاصله مصر با آمریکا، عربستان، قطر و ترکیه در این باره بسیار زیاد است. این پرونده به خوبی به ما میگوید که آمریکاییها نتوانستهاند روند تحولات در مصر را در چارچوب دلخواه خود مدیریت نمایند.
وجود این بحرانها در کشورهایی که در آنها انقلاب صورت گرفته است و متأسفانه امروز باعث ناپایداری وضعیت و تغییرات پیاپی و بیمهار در این کشورها شده، به دلیل ضعف این انقلابها در وجه ایجابی میباشد، این موضوع بخصوص در لیبی، تونس و مصر به بروز مشکلات زیاد منجر شده است.
اما در این میان «انقلاب یمن» از وضعیت مناسبی در وجوه سلبی و ایجابی برخوردار است. امروز انقلاب یمن در مرکزیت توسط شورای رهبری با محوریت انصارالله اداره میشود و امور مردم در شهرها، محلات و روستاها بوسیله کمیتههای مردمی (لجان شعبی) اداره میشود. انقلاب یمن علیرغم مواجه شدن با یک جنگ تجاوز کارانه خارجی و فتنه درگیری داخلی با عوامل رژیم سعودی توانسته است از بروز مشکلات جدی علیه مردم جلوگیری کند. بر این اساس این نگرانی در آمریکا و پایتختهای عربی وابسته به غرب وجود دارد که اگر انصارالله و انقلاب یمن به موفقیت داخلی دست پیدا کنند میتوانند بر روندهای منطقهای اثر گذاشته و باعث احیای انقلابهای مصر، تونس و لیبی بشوند. بر این اساس آنان با تمام قدرت برای به نتیجه نرسیدن انصارالله و مردم یمن همدست شدهاند اما البته تاکنون این همدستی چیزی را به نفع آنان تغییر نداده است.
اما تکانه مهم دوم یعنی تکانه تروریزم و تکفیر هم بشدت منطقه را تحت تأثیرخود قرار داده و به نظر میآید دستکم طی 10 سال آینده ما شاهد تداوم- کم یا زیاد- آن در بخشهای مختلف منطقه باشیم.
بعضی با استناد به همزمانی یا تعاقب موج تکفیر با انقلابهای عربی گمان کردهاند از نظر، منشأ، مسیر، هدفگذاری، مقصد و آثار موج بیداری و موج تکفیر یکی است و حال آنکه روند انقلابهای مورد اشاره و روشهای مسالمتجویانهای که در انقلابها دنبال میشد و پذیرش انتخاباتهای مردمی ثابت میکند که این دو دارای منشاءها، مضامین و اهداف متفاوتی هستند. البته در این تردیدی نیست که تکفیر و تروریزم بیشترین سربازان خود را از جمعیتهای جوانی جذب میکند که اینها اولا مخاطب جنبشهای بیداری هستند و شکست جنبشهای بیداری در بعضی از کشورهای شمال آفریقا و غرب آسیا فضا را به سمت رادیکالیزم مذهبی سوق داده است.
تکانه تروریزم و تکفیر نیز با شاخصهایی پیوند خورده و با آنها شناخته میشود: 1- تبدیل جهاد به نزاعهای قومی- مذهبی و به عبارتی درونی کردن جنگ و مناقشه 2- به حاشیه رفتن نهادهای مذهبی اهل سنت و میدانداری نو رسیدههایی که از مذهب برای به قدرت رسیدن استفاده میکنند 3- ایدئولوژیک شدن حاشیهنشینها در کشورهای دارای حکومتهای استبدادی و وابسته و به عبارتی تغییر جهت دادن اعتراضها در جوامع از وضع معیشت به آرمانهای سیاسی 4- بروز انسداد سیاسی میان دولتها و مرزشکنی.
بروز پدیده تروریزم و تکفیر از شکل سیاسی به شکل جبههای و فراگیر به اواسط سال 2012 و سال 2013 بازمیگردد این پدیده در سه کشور بروز گسترده داشته و در چند کشور هم تاثیرات مهمی بر جای گذاشته است و عبارتند از عراق، لیبی، سوریه، نیجریه، یمن، تونس و مصر.
وخیمترین وضع تروریزم و تکفیر در لیبی وجود دارد و آینده این کشور را با ابهام فراوانی روبرو کرده است در واقع در حال حاضر دستکم شش جریان سیاسی هر کدام بر بخشهایی از مناطق و جمعیت- حدود- شش میلیون نفری این کشور مسلط شده و به جنگ با گروههای دیگر میپردازند. در لیبی نقش ریالها و دلارهای قطر و عربستان کاملا برجسته است کما اینکه اتحادیه اروپا و ترکیه نیز به سهم خود در این بحران پیچیده امنیتی و سیاسی نقش جدی دارند. بعد از لیبی وضعیت تروریزم در سوریه از وخامت زیادی حکایت میکند تروریزم و تکفیر در سوریه چند وجهی هستند و دهها سازمان ریز و درشت در این زمینه فعالند که البته فعالترین آنها به ترتیب عبارتند از: داعش، جبههًْ النصره و جیشالحر. در حال حاضر این تروریستها اگر چه وضع یکپارچهای ندارند و میان بخشهای تحت سیطره آنان در جنوب تا مناطق شرقی و شمالی فاصله وجود دارد و این مناطق میان سه گروه جبهه النصره- در استانهای جنوب شامل حدود نیمی از درعا، سویدا و قنیطره و ادلب در شمال- داعش- در استانهای شرقی و شمالی شامل بخشهایی از حلب و دیرالزور و کامل استان رقه- و جیشالحر در مناطق شمالی تقسیم شده است و در مقابل آنها مناطق تحت سیطره دولت و ارتش کاملا بهم پیوسته است، اما به هر حال تروریستها و تکفیریها در حدود 40 درصد از خاک سوریه سیطره پیدا کردهاند بعد از سوریه وضع تروریزم و تکفیر در عراق است. تروریزم در سال گذشته توانست با یک حرکت سریع حدود 50 درصد از خاک عراق را به تصرف خود درآورد و علاوه بر آن استانهای بابل، قادسیه، بغداد، اربیل و کرکوک را نیز مورد تهدید جدی قرارداد و بخشهایی از آنها را اشغال کرد. امروز البته سیطره تروریستها و تکفیریها در عراق از حدود 50 درصد به حدود 25 درصد رسیده است.
در تکانه تروریزم و تکفیر طی دو سال گذشته ما شاهد به وجود آمدن سازمانهایی مردمی در این کشورها بودیم که توانستند تا حد زیادی موج پرقدرت تکفیر و تروریزم را مهار نمایند و در مناطقی آنان را به عقب برانند. سازمانهایی نظیر «دفاع وطنی» در سوریه و «حشدالشعبی» در عراق ثابت کردند که میتوان در برابر این موج یک موج پرقدرتتر به وجود آورد و این در حالی است که در مورد سوریه این موضوع از برجستگی بیشتری برخوردار میباشد.
سوریه یک کشور در دل دشمنان خود قرار گرفته است ترکیه، اردن، رژیم صهیونیستی و مناطق تحت سیطره تروریستها در عراق و لبنان این کشور را آسیبپذیر کرد این در حالی است که اخراج آن از اتحادیه عرب و سازمان همکاریهای اسلامی و اعلام تحریم اقتصادی علیه آن به مشکلات سوریه افزود اما اینکه در این شرایط و در حالی که تروریزم از تمام کشورهای مجاور به سوریه پمپاژ میشد، نظام سوریه باقی ماند و تروریزم را مهار کرد جای شگفتی دارد به این موضوع باید اضافه کرد که فاصله مرزی سوریه با ایران و اعمال محدودیتهای پروازی، کار کمکرسانی از سوی ایران به سوریه را با دشواری زیادی مواجه کرد اما با این وجود سوریه پابرجا مانده است و این خود پاسخ این سوال را هم در متن خود دارد که آیا مقاومت در برابر ترور و تکفیر در سوریه یک پدیده مستقل درونی است و یا پدیدهای وابسته به خارج از مرزها؟
بررسی مقایسهای روند و چشمانداز انقلابها و بیداری اسلامی با موج تروریزم و تکفیر به خوبی میگوید که اگرچه ریشهکن کردن تروریزم در آینده نزدیک در منطقه امکانپذیر نیست اما در عین حال آنچه رو به بقاء و بالندگی دارد موج انقلابها و بیداری اسلامی است.
*سعدالله زارعی/ کیهان
انقلابهای عربی و بیداری اسلامی البته موضوعی ریشهدار است و در عین حال بروز عینی و ملموس آن به همین حدود 5 سال اخیر برمیگردد. این تکانه با شاخصهایی پیوند خورده و با آنها شناخته میشود: 1- سقوط رژیمهای وابسته و تزلزل در رژیمهای مشابه در سطح جهان اسلام 2- قرار گرفتن آینده رژیم صهیونیستی و نفوذ سیاسی غرب در وضعیت ابهام 3- بروز بحران تشخیص و تصمیمگیری در سیستم سیاسی آمریکا 4- بروز مینی بحرانها در کشورهایی که در آنها نظامهای سابق فروپاشیدهاند 5- امنیتی شدن فضای منطقه و خروج رفتار کشورهای مؤثرتر منطقه از حالت تعادل.
بروز انقلابهای عربی و بیداری اسلامی در کشورهایی که در معرض وقوع آن بودهاند در وجه «سلبی» یعنی نفی رژیمهای گذشته بخوبی عملکردهاند و در واقع کار را در این نقطه تمام کردهاند کما اینکه اگر از مردم مصر درباره بازگشت مناسبات سیاسی دوره حسنی مبارک پرسش شود قطعاً اکثریت قاطع مردم آن را رد میکنند کما اینکه در تونس، لیبی و یمن هم واکنش سلبی صریح و قاطعی نسبت به رژیمهای سابق و سیاستهای آنها وجود دارد. در عین حال در این کشورها درباره «وجه ایجابی» و «آنچه باید» پاسخ روشن و صریح وجود ندارد بجز یک استثنا که یمن است. مردم یمن ضمن آنکه بازگشت رژیم گذشته را بر نمیتابند خواه در قیافه علی عبدالله صالح و یا منصور هادی باشد، در عین حال نظام مورد نظر خود را به خوبی و با جزئیات در نظر دارند و به سمت تحقق آن حرکت مینمایند.
در بحث انقلابها و بیداری اسلامی هنوز هم با همه ناخرسندیهایی که آمریکاییها از روند تحولات دارند به الگو و نمونه روشنی از «آنچه باید» نرسیدهاند. آمریکاییها در مصر به درجه اطمینان نرسیدهاند و نمیدانند ژنرال سیسی تا چه زمانی در اریکه قدرت میماند و چه روزی بوسیله معارضه مصری سرنگون میشود و احیاناً کدام نیرو جایگزین وضع فعلی میشود. آمریکاییها خیلی علاقه دارند که میان ارتش و اخوانالمسلمین به سود یک «طرح آمریکایی» تفاهم برقرار نمایند و برای رسیدن به این موضوع از ظرفیت سعودی، قطر و ترکیه بهره میگیرند اما روند تحولات در مصر نشان میدهد ارتش زیر بار حل مسئله نمیرود. صدور حکم اعدام برای رهبران اخوان و سپس تأکید همین دو روز پیش السیسی مبنی بر قریبالوقوع بودن اجرای احکام شدید مقامات ارشد اخوان، نشان میدهد که ژنرال سیسی زیربار نرفته است. کما اینکه اعلام آمادگی «نبیل العربی» دبیر کل مصری اتحادیه عرب و اولین وزیر خارجه پس از روی کار آمدن سیسی برای دیدار با «ولید المعلم» وزیر خارجه سوریه- در هر جا که او بخواهد- نشان میدهد که فاصله مصر با آمریکا، عربستان، قطر و ترکیه در این باره بسیار زیاد است. این پرونده به خوبی به ما میگوید که آمریکاییها نتوانستهاند روند تحولات در مصر را در چارچوب دلخواه خود مدیریت نمایند.
وجود این بحرانها در کشورهایی که در آنها انقلاب صورت گرفته است و متأسفانه امروز باعث ناپایداری وضعیت و تغییرات پیاپی و بیمهار در این کشورها شده، به دلیل ضعف این انقلابها در وجه ایجابی میباشد، این موضوع بخصوص در لیبی، تونس و مصر به بروز مشکلات زیاد منجر شده است.
اما در این میان «انقلاب یمن» از وضعیت مناسبی در وجوه سلبی و ایجابی برخوردار است. امروز انقلاب یمن در مرکزیت توسط شورای رهبری با محوریت انصارالله اداره میشود و امور مردم در شهرها، محلات و روستاها بوسیله کمیتههای مردمی (لجان شعبی) اداره میشود. انقلاب یمن علیرغم مواجه شدن با یک جنگ تجاوز کارانه خارجی و فتنه درگیری داخلی با عوامل رژیم سعودی توانسته است از بروز مشکلات جدی علیه مردم جلوگیری کند. بر این اساس این نگرانی در آمریکا و پایتختهای عربی وابسته به غرب وجود دارد که اگر انصارالله و انقلاب یمن به موفقیت داخلی دست پیدا کنند میتوانند بر روندهای منطقهای اثر گذاشته و باعث احیای انقلابهای مصر، تونس و لیبی بشوند. بر این اساس آنان با تمام قدرت برای به نتیجه نرسیدن انصارالله و مردم یمن همدست شدهاند اما البته تاکنون این همدستی چیزی را به نفع آنان تغییر نداده است.
اما تکانه مهم دوم یعنی تکانه تروریزم و تکفیر هم بشدت منطقه را تحت تأثیرخود قرار داده و به نظر میآید دستکم طی 10 سال آینده ما شاهد تداوم- کم یا زیاد- آن در بخشهای مختلف منطقه باشیم.
بعضی با استناد به همزمانی یا تعاقب موج تکفیر با انقلابهای عربی گمان کردهاند از نظر، منشأ، مسیر، هدفگذاری، مقصد و آثار موج بیداری و موج تکفیر یکی است و حال آنکه روند انقلابهای مورد اشاره و روشهای مسالمتجویانهای که در انقلابها دنبال میشد و پذیرش انتخاباتهای مردمی ثابت میکند که این دو دارای منشاءها، مضامین و اهداف متفاوتی هستند. البته در این تردیدی نیست که تکفیر و تروریزم بیشترین سربازان خود را از جمعیتهای جوانی جذب میکند که اینها اولا مخاطب جنبشهای بیداری هستند و شکست جنبشهای بیداری در بعضی از کشورهای شمال آفریقا و غرب آسیا فضا را به سمت رادیکالیزم مذهبی سوق داده است.
تکانه تروریزم و تکفیر نیز با شاخصهایی پیوند خورده و با آنها شناخته میشود: 1- تبدیل جهاد به نزاعهای قومی- مذهبی و به عبارتی درونی کردن جنگ و مناقشه 2- به حاشیه رفتن نهادهای مذهبی اهل سنت و میدانداری نو رسیدههایی که از مذهب برای به قدرت رسیدن استفاده میکنند 3- ایدئولوژیک شدن حاشیهنشینها در کشورهای دارای حکومتهای استبدادی و وابسته و به عبارتی تغییر جهت دادن اعتراضها در جوامع از وضع معیشت به آرمانهای سیاسی 4- بروز انسداد سیاسی میان دولتها و مرزشکنی.
بروز پدیده تروریزم و تکفیر از شکل سیاسی به شکل جبههای و فراگیر به اواسط سال 2012 و سال 2013 بازمیگردد این پدیده در سه کشور بروز گسترده داشته و در چند کشور هم تاثیرات مهمی بر جای گذاشته است و عبارتند از عراق، لیبی، سوریه، نیجریه، یمن، تونس و مصر.
وخیمترین وضع تروریزم و تکفیر در لیبی وجود دارد و آینده این کشور را با ابهام فراوانی روبرو کرده است در واقع در حال حاضر دستکم شش جریان سیاسی هر کدام بر بخشهایی از مناطق و جمعیت- حدود- شش میلیون نفری این کشور مسلط شده و به جنگ با گروههای دیگر میپردازند. در لیبی نقش ریالها و دلارهای قطر و عربستان کاملا برجسته است کما اینکه اتحادیه اروپا و ترکیه نیز به سهم خود در این بحران پیچیده امنیتی و سیاسی نقش جدی دارند. بعد از لیبی وضعیت تروریزم در سوریه از وخامت زیادی حکایت میکند تروریزم و تکفیر در سوریه چند وجهی هستند و دهها سازمان ریز و درشت در این زمینه فعالند که البته فعالترین آنها به ترتیب عبارتند از: داعش، جبههًْ النصره و جیشالحر. در حال حاضر این تروریستها اگر چه وضع یکپارچهای ندارند و میان بخشهای تحت سیطره آنان در جنوب تا مناطق شرقی و شمالی فاصله وجود دارد و این مناطق میان سه گروه جبهه النصره- در استانهای جنوب شامل حدود نیمی از درعا، سویدا و قنیطره و ادلب در شمال- داعش- در استانهای شرقی و شمالی شامل بخشهایی از حلب و دیرالزور و کامل استان رقه- و جیشالحر در مناطق شمالی تقسیم شده است و در مقابل آنها مناطق تحت سیطره دولت و ارتش کاملا بهم پیوسته است، اما به هر حال تروریستها و تکفیریها در حدود 40 درصد از خاک سوریه سیطره پیدا کردهاند بعد از سوریه وضع تروریزم و تکفیر در عراق است. تروریزم در سال گذشته توانست با یک حرکت سریع حدود 50 درصد از خاک عراق را به تصرف خود درآورد و علاوه بر آن استانهای بابل، قادسیه، بغداد، اربیل و کرکوک را نیز مورد تهدید جدی قرارداد و بخشهایی از آنها را اشغال کرد. امروز البته سیطره تروریستها و تکفیریها در عراق از حدود 50 درصد به حدود 25 درصد رسیده است.
در تکانه تروریزم و تکفیر طی دو سال گذشته ما شاهد به وجود آمدن سازمانهایی مردمی در این کشورها بودیم که توانستند تا حد زیادی موج پرقدرت تکفیر و تروریزم را مهار نمایند و در مناطقی آنان را به عقب برانند. سازمانهایی نظیر «دفاع وطنی» در سوریه و «حشدالشعبی» در عراق ثابت کردند که میتوان در برابر این موج یک موج پرقدرتتر به وجود آورد و این در حالی است که در مورد سوریه این موضوع از برجستگی بیشتری برخوردار میباشد.
سوریه یک کشور در دل دشمنان خود قرار گرفته است ترکیه، اردن، رژیم صهیونیستی و مناطق تحت سیطره تروریستها در عراق و لبنان این کشور را آسیبپذیر کرد این در حالی است که اخراج آن از اتحادیه عرب و سازمان همکاریهای اسلامی و اعلام تحریم اقتصادی علیه آن به مشکلات سوریه افزود اما اینکه در این شرایط و در حالی که تروریزم از تمام کشورهای مجاور به سوریه پمپاژ میشد، نظام سوریه باقی ماند و تروریزم را مهار کرد جای شگفتی دارد به این موضوع باید اضافه کرد که فاصله مرزی سوریه با ایران و اعمال محدودیتهای پروازی، کار کمکرسانی از سوی ایران به سوریه را با دشواری زیادی مواجه کرد اما با این وجود سوریه پابرجا مانده است و این خود پاسخ این سوال را هم در متن خود دارد که آیا مقاومت در برابر ترور و تکفیر در سوریه یک پدیده مستقل درونی است و یا پدیدهای وابسته به خارج از مرزها؟
بررسی مقایسهای روند و چشمانداز انقلابها و بیداری اسلامی با موج تروریزم و تکفیر به خوبی میگوید که اگرچه ریشهکن کردن تروریزم در آینده نزدیک در منطقه امکانپذیر نیست اما در عین حال آنچه رو به بقاء و بالندگی دارد موج انقلابها و بیداری اسلامی است.
*سعدالله زارعی/ کیهان