به گزارش مشرق، وسط آفتاب مردادماه و زیر شلاق گرمای خورشید آن روزها، پسری در شهرری به دنیا آمد که بعدها آسیا و اروپا را فتح کرد، پسری که فاتح دروازههای قلبها هم شد، هم در ایران و هم در بندر هامبورگ. رفتارش و متانت و حجب و حیای او شباهتی به مردادیهای داغ ندارد، اما مثل همه آنها پر انرژی است و انگار دویدن را دوست دارد.
مهدی مهدوی کیا مثل خیلی از فوتبالیستهای ایرانی نیست، او برنامهریز است و معمولا برای چند سال بعد خود برنامه دارد. مهدوی کیا از شهر ری و باشگاه بانک ملی در خیابان فدائیان اسلام از کنار آن درختهای کاج باند و باغ مانند زمین بانک ملی تا قلب هامبورگ ساحلی و داغ رفت و در این راه قلعه دالیان چین را با شوت ۴۵ متری اش فتح کرد و حتی آمریکا و لالاس با آن ریش عجیب و غریبش را هم وادار به تسلیم کرد.
شاید او در جشن ۸۲۴ سالگی بندر هامبورگ زمانی که سعی میکرد از روی چند پل از ۲۳۰۰ پل شهر هامبورگ عبور کند و نظاره گر رژه ۳۰۰ کشتی جلوی یک و نیم میلیون بیننده در کنار ساحل هامبورگ باشد، داشت به همین موضوع فکر می کرد.
شاید آن روزها که در هاپتبانهوف، خرید می کرد و هامبورگر «فردیکال» را دو لپی قورت میداد، شاید به صعودش فکر میکرد از فدائیان اسلام در جنوب شهر تهران تا اشپیتالر در غرب هامبورگ.
شاید هم این بندرهامبورگ بود که به موشک ایرانی اش فکر میکرد که چگونه توانسته برای اولین بار از سال ۱۱۸۹ که این بندر ثبت شد، در سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۴ به عنوان محبوبترین فوتبالیست هامبورگ با انتخابات مردم برسد.
مهدوی کیا حتی پس از بازگشت به ایران و در حالی که دیگر مثل باد نمیدوید اما هنوز وحشتناک بود، به استیل آذین و داماش و پرسپولیس آمد و شاید تلخ ترین خداحافظی تاریخ فوتبال جهان را تجربه کرد که در اوج محبوبیت، با حضور یک صد هزار نفر، پس از باخت تیمش به سپاهان در فینال جام حذفی، تنها ماند تا با گریه به یاد تشویق هامبورگیها در کنار کلیسای سن نیکلای بیافتد که مدام تکرار میکردند: «میتی، میتی»!
او همانجا و در همان شب تصمیمش را گرفت و برای بازگشت به هامبورگ برنامه ریزی کرد تا خاطرات هشت سال زندگی در این بندر را تکرار کند و به عنوان برترین و بالاترین مربی لژیونر ایران خودش را نشان بدهد.
او حالا مربی مهاجمان و سانتر کنندگان نوجوانان هامبورگ است، نیازی نیست او پاسخ این پرسش را بدهد که چه هدفی را دنبال میکند، این پسر مردادی خودش میداند و ما هم میدانیم که ردههای بالاتر را نشانه رفته و البته پایش را گذاشته روی پله اول.
شاید ۱۰ سال دیگر او مربی و یا سرمربی تیم هامبورگ باشد و باز هم شعار «میتی، میتی» را بشنود، شاید هم به اینتراخت فرانکفورت یا بوخوم برود تا سریعتر مربی تیم بزرگسالان شود، هر چه هست اما همین است، او مسیر خودش را پیدا کرده و به زودی باید برای سپردن تیم ملی ایران به وی، با او وارد مذاکره شویم، این به زودی که میگوییم البته معنایش یکی دو سال دیگر نیست، بلکه شاید ده سال بعد باشد.
حالا شاید هواداران هامبورگ متوجه شوند که برای اعطای لقب به مهدی دچار اشتباه شده اند، او نه یک موشک ایرانی معمولی، که موشک هدایت شونده است و می داند مقصد و مقصودش کجاست.
مهدی مهدوی کیا مثل خیلی از فوتبالیستهای ایرانی نیست، او برنامهریز است و معمولا برای چند سال بعد خود برنامه دارد. مهدوی کیا از شهر ری و باشگاه بانک ملی در خیابان فدائیان اسلام از کنار آن درختهای کاج باند و باغ مانند زمین بانک ملی تا قلب هامبورگ ساحلی و داغ رفت و در این راه قلعه دالیان چین را با شوت ۴۵ متری اش فتح کرد و حتی آمریکا و لالاس با آن ریش عجیب و غریبش را هم وادار به تسلیم کرد.
شاید او در جشن ۸۲۴ سالگی بندر هامبورگ زمانی که سعی میکرد از روی چند پل از ۲۳۰۰ پل شهر هامبورگ عبور کند و نظاره گر رژه ۳۰۰ کشتی جلوی یک و نیم میلیون بیننده در کنار ساحل هامبورگ باشد، داشت به همین موضوع فکر می کرد.
شاید آن روزها که در هاپتبانهوف، خرید می کرد و هامبورگر «فردیکال» را دو لپی قورت میداد، شاید به صعودش فکر میکرد از فدائیان اسلام در جنوب شهر تهران تا اشپیتالر در غرب هامبورگ.
شاید هم این بندرهامبورگ بود که به موشک ایرانی اش فکر میکرد که چگونه توانسته برای اولین بار از سال ۱۱۸۹ که این بندر ثبت شد، در سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۴ به عنوان محبوبترین فوتبالیست هامبورگ با انتخابات مردم برسد.
مهدوی کیا حتی پس از بازگشت به ایران و در حالی که دیگر مثل باد نمیدوید اما هنوز وحشتناک بود، به استیل آذین و داماش و پرسپولیس آمد و شاید تلخ ترین خداحافظی تاریخ فوتبال جهان را تجربه کرد که در اوج محبوبیت، با حضور یک صد هزار نفر، پس از باخت تیمش به سپاهان در فینال جام حذفی، تنها ماند تا با گریه به یاد تشویق هامبورگیها در کنار کلیسای سن نیکلای بیافتد که مدام تکرار میکردند: «میتی، میتی»!
او همانجا و در همان شب تصمیمش را گرفت و برای بازگشت به هامبورگ برنامه ریزی کرد تا خاطرات هشت سال زندگی در این بندر را تکرار کند و به عنوان برترین و بالاترین مربی لژیونر ایران خودش را نشان بدهد.
او حالا مربی مهاجمان و سانتر کنندگان نوجوانان هامبورگ است، نیازی نیست او پاسخ این پرسش را بدهد که چه هدفی را دنبال میکند، این پسر مردادی خودش میداند و ما هم میدانیم که ردههای بالاتر را نشانه رفته و البته پایش را گذاشته روی پله اول.
شاید ۱۰ سال دیگر او مربی و یا سرمربی تیم هامبورگ باشد و باز هم شعار «میتی، میتی» را بشنود، شاید هم به اینتراخت فرانکفورت یا بوخوم برود تا سریعتر مربی تیم بزرگسالان شود، هر چه هست اما همین است، او مسیر خودش را پیدا کرده و به زودی باید برای سپردن تیم ملی ایران به وی، با او وارد مذاکره شویم، این به زودی که میگوییم البته معنایش یکی دو سال دیگر نیست، بلکه شاید ده سال بعد باشد.
حالا شاید هواداران هامبورگ متوجه شوند که برای اعطای لقب به مهدی دچار اشتباه شده اند، او نه یک موشک ایرانی معمولی، که موشک هدایت شونده است و می داند مقصد و مقصودش کجاست.
* محمد سررشته داری