به گزارش مشرق، مسعود بهنود شامهی تیزی در شناسایی محل تمرکز قدرت دارد. معروف است که وی
در زمان طاغوت با سردبیری در نشریهی آیندگان داریوش همایون، با زیركی
تمام خود را در باند نزدیك به امیرعباس هویدا، نخستوزیر و یكی از رجال
معروف طاغوتی، جا كرد. بهنود آنقدر در باند هویدا نفوذ کرد که به قول فرج
سركوهی تنها گویندهی رادیویی بود كه حق داشت بدون نوشته و بازبینی
برنامهی راه شب رادیو را اجرا كند.
شامهی تیز و فرصت طلبانهی بهنود در ماههای قبل از پیروزی انقلاب کمکم رایحهی تغییرات در ایران را استشمام کرد لذا فاصله گرفتن با شیب خاص از باند قدرتمند امیرعباس هویدا را کلید زد. بعد از انقلاب بهنود که به شدت از تاثیر روابط گذشتهاش با هویدا در جایگاه و موقعیت فعلیاش نگران بود گاها پهلویها و امثال هویدا را با چاشنی فحش و ناسزا مورد عنایت قرار میداد و جایگاه ویژهای برای این قبیل نوشتههایش در زمان سردبیری تهران مصور قائل بود. فرج سرکوهی روزنامهنگار درباره بهنود میگوید: "بهنود شامهای قوی داشت در تشخیص قدرت. سازش با قدرت را استلزام حضور مدام خود در رسانهها میدید."
اما سابقهی رنگ به رنگ شدنهای مسعود بهنود تنها به اینجا ختم نمیشود. همفکران مسعود بهنود نیز او را یک فرد نمکنشناس و آدمفروش حرفهای معرفی میکنند(اشاره به بخشی از کتاب یاس و داس). مطالب بهنود در تهران مصور اكثراً در حمایت از منافقین و فداییها بود، چرا كه در روزهای اول انقلاب، به دلیل سوابق مبارزات مسلحانه این قشر علیه رژیم پهلوی، هر نوع ارتباط و نزدیكی با آنها نوعی انقلابیگری به شمار میرفت.
هر چند در این میان وی مدتی كوتاه را در همان سالهای ابتدایی انقلاب به جرم حمایت از ضدانقلاب به زندان افتاد اما گره زدن دامانش به باند كارگزاران در سالهای آینده كه در آن ایام سوپر انقلابیهای تكنوكرات بودند، مسعود بهنود را از افتادن در دام بسیاری از حوادث و بلایا مصون و آیندهاش را بیمه كرد.
بهنود بارها در اظهاراتش از مطلع بودن بسیاری از برنامههای سرکوب رژیم پهلوی سخن گفته که به نوعی ثابت میکند بهنود عنصر ساواک بوده و تحت پوشش خبرنگار فعالیت داشته است.
وی در مصاحبهای میگوید: "روز 16 شهریور سال 57 است. یعنی شب 17 شهریور. من میدانستم فردا چه خبر میشود. شب قبلش با آقای مهندس بازرگان رفته بودم به خانهی آقای انتظام و خبر داشتم. به هر حال کنجکاویهای شخصی من و کار حرفهای که میکردم من را همهی این جاها حضور میداد. میدانستم که امشب شب آخر است. به همین جهت نشستم و خیلی فکر کردم که چه کار کنم؟"
بهنود در دوران اصلاحات سیاست ویژهای را اتخاذ کرد. وی خود را وفادار به دوم خرداد و تعریفشده در جرگهی گروهها و افراد درون نظام نشان میداد اما با همكاری كسانی چون شمسالواعظین اقدام به پرورش نیروهایی میکرد كه اساس پرورش و تربیت آنها رویارویی با نظام در قالب نشریات زنجیرهای بود. عمده تربیتشدگان آن روزهای بهنود امروز حلقهی اطراف وی در بیبیسی و رسانههای دیگر فارسیزبان را تشکیل میدهند.
بهنود که خود را یک ایرانی وطن پرست معرفی میکند در اوج جنایات عبدالمالك ریگی در منطقهی دارزین به مصاحبه با این شخص پرداخته و از ریگی تمجید میکند. وی پس از تحمل شش ماه از دورهی 23 ماه زندانش با قرار وثیقه 40 هزار دلاری آزاد میشود و به لندن میگریزد.
نکتهی جالب تغییر رنگ مسعود بهنود در همین جاست یعنی فرار وی در اواسط سال 2002 از ایران و آغاز تمرکز همکاری با رسانههای ضدانقلابی چون گویانیوز، روزآنلاین، بی بی سی فارسی و تبدیل شدن به یک کارشناس که نیم قرن سابقهی روزنامهنگاری دارد.
بهنود در تمام سالهای عمرش مصداق بارز قلم فروشی بوده، روزی برای رژیم پهلوی، زمانی برای حفظ جایگاهش در نظام اسلامی، زمانی دیگر برای اصلاحطلبان و کارگزاران و امروز برای ضدانقلاب خارج نشین و کشورهای غربی حامی آشوب در ایران.
بهنود در تمام این سالها برای طیفی دست به قلم میشود که منافعاش را تامین کند و اگر امروز بهنود نقش یک کارشناس رسانهای با نیم قرن سابقه را برای بیبیسی ایفا میکند دلیلاش آن است که صفر تا صد زندگیاش را رجزخوانیهای برای ضدانقلاب تامین میکند. وی بوی پول را خوب استشمام میکند برای همین هر دورهای برای گروهی فعالیت کرده که با ادبیات پولی با وی صحبت کرده و برای این از ایران فرار کرد که دید ظاهرا قلمفروشی در ایران دیگر صرف نمیکند.
شهرام همایون از همکاران سابق بهنود درباره وی میگوید: "گوشت و پوست بهنود از هویدا بود اما مدعی بود که اولین کسی است که آغاز نظام اسلامی را در تلویزیون اعلام کرده است. وی با اشاره به این روزهای مسعود بهنود میگوید که تو بابت چکی که از بی بی سی میگیری تن به هر خفتی میدهی؛ کاری که حتی یک انگلیسی حاضر نیست ضد کشورش با هر بهایی انجام دهد."
منبع: میزان
شامهی تیز و فرصت طلبانهی بهنود در ماههای قبل از پیروزی انقلاب کمکم رایحهی تغییرات در ایران را استشمام کرد لذا فاصله گرفتن با شیب خاص از باند قدرتمند امیرعباس هویدا را کلید زد. بعد از انقلاب بهنود که به شدت از تاثیر روابط گذشتهاش با هویدا در جایگاه و موقعیت فعلیاش نگران بود گاها پهلویها و امثال هویدا را با چاشنی فحش و ناسزا مورد عنایت قرار میداد و جایگاه ویژهای برای این قبیل نوشتههایش در زمان سردبیری تهران مصور قائل بود. فرج سرکوهی روزنامهنگار درباره بهنود میگوید: "بهنود شامهای قوی داشت در تشخیص قدرت. سازش با قدرت را استلزام حضور مدام خود در رسانهها میدید."
اما سابقهی رنگ به رنگ شدنهای مسعود بهنود تنها به اینجا ختم نمیشود. همفکران مسعود بهنود نیز او را یک فرد نمکنشناس و آدمفروش حرفهای معرفی میکنند(اشاره به بخشی از کتاب یاس و داس). مطالب بهنود در تهران مصور اكثراً در حمایت از منافقین و فداییها بود، چرا كه در روزهای اول انقلاب، به دلیل سوابق مبارزات مسلحانه این قشر علیه رژیم پهلوی، هر نوع ارتباط و نزدیكی با آنها نوعی انقلابیگری به شمار میرفت.
هر چند در این میان وی مدتی كوتاه را در همان سالهای ابتدایی انقلاب به جرم حمایت از ضدانقلاب به زندان افتاد اما گره زدن دامانش به باند كارگزاران در سالهای آینده كه در آن ایام سوپر انقلابیهای تكنوكرات بودند، مسعود بهنود را از افتادن در دام بسیاری از حوادث و بلایا مصون و آیندهاش را بیمه كرد.
بهنود بارها در اظهاراتش از مطلع بودن بسیاری از برنامههای سرکوب رژیم پهلوی سخن گفته که به نوعی ثابت میکند بهنود عنصر ساواک بوده و تحت پوشش خبرنگار فعالیت داشته است.
وی در مصاحبهای میگوید: "روز 16 شهریور سال 57 است. یعنی شب 17 شهریور. من میدانستم فردا چه خبر میشود. شب قبلش با آقای مهندس بازرگان رفته بودم به خانهی آقای انتظام و خبر داشتم. به هر حال کنجکاویهای شخصی من و کار حرفهای که میکردم من را همهی این جاها حضور میداد. میدانستم که امشب شب آخر است. به همین جهت نشستم و خیلی فکر کردم که چه کار کنم؟"
بهنود در دوران اصلاحات سیاست ویژهای را اتخاذ کرد. وی خود را وفادار به دوم خرداد و تعریفشده در جرگهی گروهها و افراد درون نظام نشان میداد اما با همكاری كسانی چون شمسالواعظین اقدام به پرورش نیروهایی میکرد كه اساس پرورش و تربیت آنها رویارویی با نظام در قالب نشریات زنجیرهای بود. عمده تربیتشدگان آن روزهای بهنود امروز حلقهی اطراف وی در بیبیسی و رسانههای دیگر فارسیزبان را تشکیل میدهند.
بهنود که خود را یک ایرانی وطن پرست معرفی میکند در اوج جنایات عبدالمالك ریگی در منطقهی دارزین به مصاحبه با این شخص پرداخته و از ریگی تمجید میکند. وی پس از تحمل شش ماه از دورهی 23 ماه زندانش با قرار وثیقه 40 هزار دلاری آزاد میشود و به لندن میگریزد.
نکتهی جالب تغییر رنگ مسعود بهنود در همین جاست یعنی فرار وی در اواسط سال 2002 از ایران و آغاز تمرکز همکاری با رسانههای ضدانقلابی چون گویانیوز، روزآنلاین، بی بی سی فارسی و تبدیل شدن به یک کارشناس که نیم قرن سابقهی روزنامهنگاری دارد.
بهنود در تمام سالهای عمرش مصداق بارز قلم فروشی بوده، روزی برای رژیم پهلوی، زمانی برای حفظ جایگاهش در نظام اسلامی، زمانی دیگر برای اصلاحطلبان و کارگزاران و امروز برای ضدانقلاب خارج نشین و کشورهای غربی حامی آشوب در ایران.
بهنود در تمام این سالها برای طیفی دست به قلم میشود که منافعاش را تامین کند و اگر امروز بهنود نقش یک کارشناس رسانهای با نیم قرن سابقه را برای بیبیسی ایفا میکند دلیلاش آن است که صفر تا صد زندگیاش را رجزخوانیهای برای ضدانقلاب تامین میکند. وی بوی پول را خوب استشمام میکند برای همین هر دورهای برای گروهی فعالیت کرده که با ادبیات پولی با وی صحبت کرده و برای این از ایران فرار کرد که دید ظاهرا قلمفروشی در ایران دیگر صرف نمیکند.
شهرام همایون از همکاران سابق بهنود درباره وی میگوید: "گوشت و پوست بهنود از هویدا بود اما مدعی بود که اولین کسی است که آغاز نظام اسلامی را در تلویزیون اعلام کرده است. وی با اشاره به این روزهای مسعود بهنود میگوید که تو بابت چکی که از بی بی سی میگیری تن به هر خفتی میدهی؛ کاری که حتی یک انگلیسی حاضر نیست ضد کشورش با هر بهایی انجام دهد."
منبع: میزان