به گزارش مشرق، مناظرات امام على بن موسى الرضا ـ علیهالسلام ـ فراوان است، ولى از همه مهمتر هفت مناظره است.
این مناظرات را شیخ صدوق، در کتاب عیون اخبار الرضا آورده و مرحوم علامه مجلسى نیز در جلد 49 بحار الانوار از کتاب عیون نقل کرده و در کتاب مسند الامام الرضا جلد 2 نیز آمده است.
این مناظرات عبارتند از:
1ـ مناظره با جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی) (1)
2ـ مناظره با رأس الجالوت (پیشواى بزرگ یهودیان) (2)
3ـ مناظره با هربز اکبر(3)
4ـ مناظره با عمران صابى(4)
این چهار مناظره در یک مجلس و با حضور مامون و جمعى از دانشمندان و رجال خراسان صورت گرفت.
5ـ مناظره با سلیمان مروزى (5) که مستقلاً در یک مجلس با حضور مامون و اطرافیانش صورت گرفت.
6ـ مناظره با على بن محمد بن جهم(6)
7ـ مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره
هر یک از این مناظرات داراى محتواى عمیق و جالبى است که امروزه هم با گذشت حدود هزار و دویست سال از آن تاریخ رهگشا و بسیار آموزنده و پر بار است، هم از نظر محتوا و هم از نظر فن مناظره و طرز ورود و خروج در بحثها به عنوان نمونه به سراغ مناظره با جاثلیق که در یکى از جلسات بزرگ مامون واقع شده، مى رویم.
مناظره با چند عالم ادیان
هنگامى که على بن موسى الرضا ـ علیهالسلام ـ وارد بر مامون شد او به فضل بن سهل، وزیر مخصوصش، دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق (عالم بزرگ مسیحى) و راس الجالوت (پیشواى بزرگ یهودیان) و نسطاس رومى (عالم بزرگ نصرانى) و همچنین علماى دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند.
فضل بن سهل آنها را دعوت کرد، هنگامى که جمع شدند نزد مامون آمد و گفت: همه حاضرند.
مامون گفت: همه آنها داخل شوند. پس از ورود، به همه خوش آمد گفت، سپس افزود: من شما را براى کار خیرى دعوت کردهام، و دوست دارم با پسر عمویم که اهل مدینه است و تازه بر من وارد شده، مناظره کنید. فردا همگى نزد من آیید و احدى از شما غیبت نکند. همه گفتند: چشم، همه سر بر فرمانیم ! و فردا صبح همگى نزد تو خواهیم آمد.
حسن بن سهل نوفلى مىگوید: ما خدمت امام على بن موسى الرضا مشغول صحبت بودیم که ناگاه یاسر خادم که عهدهدار کارهاى حضرت بود، وارد شد و گفت مامون به شما سلام مىرساند و مىگوید برادرت به قربانت باد! اصحاب مکاتب مختلف و ارباب ادیان و علماى علم کلام از تمام فرق و مذاهب جمعند، اگر دوست دارید قبول زحمت فرموده فردا به مجلس ما آیید و سخنان آنها را بشنوید و اگر دوست ندارید اصرار نمىکنم، و نیز اگر مایل باشید ما به خدمت شما مىآییم و این براى ما آسان است.
امام ـ علیهالسلام ـ در یک گفتار کوتاه و پر معنا فرمود:
«سلام مرا به او برسان و بگو مىدانم چه مىخواهى؟ من ان شاء الله صبح نزد شما خواهم آمد»(7)
نوفلى که از یاران حضرت بود مىگوید: وقتى یاسر خادم از مجلس امام بیرون رفت، امام ـ علیهالسلام ـ نگاهى به من کرد و فرمود: تو اهل عراق هستى و مردم عراق ظریف و باهوشند، در این باره چه مىاندیشى؟ مامون چه نقشهاى در سر دارد که اهل شرک و علماى مذاهب را گرد آورده است؟
نوفلى مىگوید: عرض کردم او مىخواهد شما را به محک امتحان بزند و بداند پایه علمى شما تا چه حد است؟ ولى کار خود را بر پایه سستى بنا نهاده، به خدا سوگند طرح بدى ریخته و بناى بدى نهاده است.
امام ـ علیهالسلام ـ فرمود: چه بنایى ساخته و چه نقشهاى طرح کرده؟
نوفلى (که گویا هنوز نسبت به مقام شامخ امام معرفت کامل نداشت و از توطئه مامون گرفتار وحشت شده بود) عرض کرد: علماى علم کلام اهل بدعتند و مخالف دانشمندان اسلامند، چرا که عالم، واقعیتها را انکار نمىکند، اما اینها اهل انکار و سفسطهاند، اگر دلیل بیاورى که خدا یکى است مىگویند این دلیل را قبول نداریم، و اگر بگویى محمد رسول الله است مىگویند رسالتش را اثبات کن، خلاصه (آنها افرادى خطرناکند و...) در برابر انسان دست به مغالطه مىزنند، و آن قدر سفسطه میکنند تا انسان دست از حرف خود بردارد، فدایت شوم از اینها برحذر باش!
امام ـ علیهالسلام ـ تبسمى فرمود و گفت: اى نوفلى، تو مىترسى دلائل مرا باطل کنند و راه را بر من ببندند؟
نوفلى (که از گفته خود پشیمان شده بود) گفت: نه به خدا سوگند من هرگز بر تو نمىترسم، امیدوارم که خداوند تو را بر همه آنها پیروز کند.
امام فرمود: اى نوفلى، دوست دارى بدانى که مامون از کار خود پشیمان مىشود؟
عرض کرد: آرى
فرمود: هنگامى که استدلالات مرا در برابر اهل تورات به توراتشان بشنود، و در برابر اهل انجیل به انجیلشان، و در مقابل اهل زبور به زبورشان، و در مقابل صابئین به زبان عبریشان، و در برابر موبدان به زبان فارسیشان، و در برابر اهل روم به زبان رومى، و در برابر پیروان مکتبهاى مختلف به زبان خودشان، آرى هنگامى که دلیل هر گروهى را جدا گانه ابطال کردم به طورى که مذهب خود را رها کنند و قول مرا بپذیرند، آنگاه مامون مىداند مقامى را که او در صدد آن است مستحق نیست! آن وقت پشیمان خواهد شد، و هیچ حرکت و قوهاى جز به خداوند متعال عظیم نیست: «وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَةاِلا بِالله ِ الْعَلِىِّ الْعَظِیْمِ»
نوفلى مىگوید: هنگامى که صبح شد فضل بن سهل خدمت امام ـ علیهالسلام ـ آمد و عرض کرد: فدایت شوم پسر عمویت (مامون) در انتظار شماست و جمعیت نزد او حاضر شدهاند، نظرتان در این باره چیست؟
امام فرمود: تو جلوتر برو، من هم ان شاء الله خواهم آمد، سپس وضو گرفت و شربت سویقى (8) نوشید و به ما هم داد نوشیدیم، سپس همراه حضرت بیرون آمدیم تا وارد بر مامون شدیم.
مجلس پر از افراد مشهور و سرشناس بود و محمد بن جعفر (9) با جماعتى از بنى هاشم و آل ابى طالب و جمعى از فرماندهان لشگر نیز حضور داشتند.
هنگامى که امام ـ علیهالسلام ـ وارد مجلس شد مامون برخاست، محمد بن جعفر و تمام بنى هاشم نیز برخاستند.
امام ـ علیهالسلام ـ همراه مامون نشست، اما آنها به احترام امام ـ علیهالسلام ـ همچنان ایستاده بودند تا دستور جلوس به آنها داده شد و همگى نشستند. مدتى مامون بگرمى مشغول سخن گفتن با امام ـ علیهالسلام ـ بود، سپس رو به جاثلیق کرد و گفت:
اى جاثلیق! این پسر عموى من على بن موسى بن جعفر است، من دوست دارم با او سخن بگویى و مناظره کنى، اما طریق عدالت را در بحث رها کن.
جاثلیق گفت: اى امیرمومنان! من چگونه بحث و گفتگو کنم که (با او قدر مشترکى ندارم) او به کتابى استدلال مىکند که من منکر آنم و به پیامبرى عقیده دارد که من به او ایمان نیاوردهام.
مناظره با جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی)
در اینجا امام ـ علیهالسلام ـ شروع به سخن کرد و فرمود: اى نصرانی! اگر به انجیل خودت براى تو استدلال کنم اقرار خواهى کرد؟ جاثلیق گفت: آیا مىتوانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آرى به خدا سوگند اقرار خواهم کرد هر چند بر ضرر من باشد.
امام ـ علیهالسلام ـ فرمود: هر چه مىخواهى بپرس و جوابش را بشنو!
جاثلیق: درباره نبوت عیسى و کتابش چه مىگویى؟ آیا چیزى از این دو را انکار مىکنى؟
امام ـ علیهالسلام ـ : من به نبوت عیسى و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کردهاند، اعتراف مىکنم، و به نبوت آن عیسى که اقرار به نبوت محمد(ص) و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم.
آیا به قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمىکنى؟
امام ـ علیهالسلام ـ آرى
جاثلیق: پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانى که نصارى شهادت آنان را مردود نمىشمارند بر نبوت محمد(ص) اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.
امام ـ علیهالسلام ـ هم اکنون انصاف را رعایت کردى اى نصرانى، آیا کسى را که عادل بود و نزد مسیح، عیسى بن مریم مقدم بود مىپذیرى؟
جاثلیق: این مرد عادل کیست، نامش را ببر
امام ـ علیه السلام ـ درباره «یوحناى» دیلمى چه مىگویى؟
جاثلیق: به به ! محبوبترین فرد نزد مسیح را بیان کردى
امام علیهالسلام: تو را سوگند مىدهم آیا انجیل این سخن را بیان مىکند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربى باخبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبرى خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟
جاثلیق گفت: آرى ! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردى و نیز بشارت به اهل بیت و وصیش داده است، اما نگفته است این در چه زمانى واقع میشود و این گروه را براى ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.
امام علیهالسلام: اگر ما کسى را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتى از آن را که نام محمد(ص) و اهل بیتش و امتش در آنها است، تلاوت کند آیا ایمان به او مىآورى؟
جاثلیق: بسیار خوب است.
امام علیهالسلام: به نسطاس رومى فرمود: آیا سِفْرِ سوم انجیل را از حفظ دارى؟
نسطاس گفت: بلى، از حفظ دارم
سپس امام به راس الجالوت (بزرگ یهودیان) رو کرد و فرمود: آیا تو هم انجیل را مىخوانى؟ گفت آرى به جان خودم سوگند.
فرمود سِفْرِ سوم را بر گیر، اگر در آن ذکرى از محمد و اهل بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده.
سپس امام ـ علیهالسلام ـ سِفْرِ سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر(ص) رسید، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود: اى نصرانى ! تو را به حق مسیح و مادرش آیا قبول دارى که من از انجیل باخبرم؟
جاثلیق: آرى
سپس امام ـ علیهالسلام ـ نام پیامبر(ص) و اهل بیت و امتش را براى او تلاوت کرد، سپس افزود: اى نصرانى ! چه مىگویى، این سخن عیسى بن مریم است؟ اگر تکذیب کنى آنچه را که انجیل در این زمینه مىگوید، موسى و عیسى هر دو را تکذیب کردهاى و کافر شدهاى.
جاثلیق: من آنچه را که وجود آن در انجیل براى من روشن شده است انکار نمىکنم و به آن اعتراف دارم.
امام علیهالسلام: همگى شاهد باشید او اقرار کرد، سپس فرمود: اى جاثلیق: هر سوال مىخواهى بکن
جاثلیق: از حواریان عیسى بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علماى انجیل چند نفر بودند؟
امام علیهالسلام: از شخص آگاهى سوال کردى، حواریون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. اما علماى بزرگ نصارى سه نفر بودند: یوحناى اکبر در سرزمین باخ، یوحناى دیگرى در قرقیسا و یوحناى دیلمى در رجاز، و نام پیامبر و اهل بیت و امتش نزد او بود، و او بود که به امت عیسى و بنى اسرائیل بشارت داد.
سپس فرمود: اى نصرانى به خدا سوگند ما ایمان به آن عیسى داریم که ایمان به محمد(ص) داشت، ولى تنها ایرادى که به پیامبر شما عیسى داریم این بود که او کم روزه مىگرفت و کم نماز مىخواند!
جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردى، و پایه کار خویش را ضعیف نمودى، و من گمان مىکردم تو اعلم مسلمانان هستى!
امام علیهالسلام: مگر چه شده؟
جاثلیق: به خاطر اینکه مىگویى عیسى ضعیف و کم روزه و کم نماز بود، در حالى عیسى حتى یک روز را افطار نکرد و هیچ شبى را (به طور کامل) نخوابید و صائم الدهر و قائم اللیل بود.
امام علیهالسلام: براى چه کسى روزه مىگرفت و نماز مىخواند؟
جاثلیق نتواتنست پاسخ گوید و ساکت شد (زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسى مىکرد با ادعاى الوهیت او سازگار نبود) (دقت کنید)
امام علیهالسلام: اى نصرانى، سوال دیگرى از تو دارم.
جاثلیق، با تواضع، گفت: اگر بدانم پاسخ مىگویم.
امام ـ علیهالسلام ـ: تو انکار مىکنى که عیسى مردگان را به اذن خداوند متعال زنده مىکرد؟
جاثلیق در بن بست قرار گرفت و به ناچار گفت: انکار مىکنم، چرا که آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهیّت!
امام علیهالسلام: حضرت الیسع نیز همین کار را مىکرد و او بر آب راه رفت و مردگان را زنده کرد و نابینا و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسى او را عبادت نکرد.
حزقیل پیامبر نیز همان کار مسیح را انجام داد و مردگان را زنده کرد، سپس رو به راس الجالوت کرده فرمود: اى راس الجالوت، آیا اینها را در تورات مىیابى که بخت النصر اسیران بنى اسرائیل را در آن زمان که حکومت با بیت المقدس مبارزه کرد به بابل آورد، خداوند حزقیل را به سوى آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این واقعیت در تورات مضبوط است، هیچ کس جز منکران حق از آن را انکار نمىکنند.
راس الجالوت: ما این را شنیدهایم و مىدانیم.
امام علیهالسلام: راست مىگویى، سپس افزود: اى یهودى این سِفْر از تورات را بگیر، و آنگاه خود شروع به خواندن آیاتى از تورات کرد، مرد یهودى تکانى خورد و در شگفت فرو رفت.
سپس امام ـ علیهالسلام ـ رو به نصرانى کرد و قسمتى از معجزات پیامبر اسلام (ص) را درباره زنده شدن بعضى از مردگان به دست او و شفاى بعضى از بیماران غیر قابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمود: با اینهمه ما هرگز او را پروردگار خود نمىدانیم، اگر به خاطر این گونه معجزات، عیسى را خداى خود بدانید باید «الیسع» و «حزقیل» را نیز معبود خویش بشمارید، زیرا آنها نیز مردگان را زنده کردند و نیز ابراهیم خلیل پرندگانى را گرفت و سر برید و آنها را بر کوههاى اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگى زنده شدند، موسى بن عمران نیز چنین کارى را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمى توانى این حقایق را انکار کنى، زیرا تورات و انجیل و زبور و قرآن از آن سخن گفتهاند، پس باید همه اینها را خداى خویش بدانیم.
جاثلیق پاسخى نداشت بدهد، تسلیم شد و گفت: سخن، سخن توست و معبودى جز خداوند یگانه نیست، سپس امام ـ علیهالسلام ـ در باب کتاب اشعیا از او و راس الجالوت سوال کرد.
او گفت: من از آن بخوبى آگاهم. فرمود: این جمله را به خاطر دارید که اشعیا گفت: من کسى را دیدم که بر دراز گوشى سوار است و لباسهایى از نور در تن کرده (اشاره به حضرت مسیح) و کسى را دیدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پیامبر اسلام (ص)) گفتند: آرى اشعیا چنین سخنى را گفته است.
امام ـ علیهالسلام ـ افزود: اى نصرانى، این سخن مسیح را در انجیل به خاطر دارى که فرمود: من به سوى پروردگار شما و پروردگار خودم مىروم و «بارقلیطا» مىآید و درباره من شهادت به حق مىدهد (آن گونه که من درباره او شهادت دادهام) و همه چیز را براى شما تفسیر مىکند؟ (10)
جاثلیق: آنچه را از انجیل مىگویى ما به آن معترفیم.
سپس امام ـ علیهالسلام ـ سوالات دیگرى درباره انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن به وسیله چهار نفر: مرقس، لوقا، یوحنا و متّى که هرکدام نشستند و انجیلى را نوشتند (انجیلهایى که هم اکنون موجود و در دست مسیحیان است)، سخن گفت و تناقضهایى از کلام جاثلیق گرفت.
جاثلیق به کلى درمانده شده بود، به گونهاى که هیچ راه فرار نداشت. لذا هنگامى که امام رضا ـ علیهالسلام ـ بار دیگر به او فرمود: اى جاثلیق، هر چه مىخواهى سوال کن، او از هر گونه سوالى خود دارى کرد و گفت: اکنون شخص دیگرى غیر از من سوال کند، قسم به حق مسیح که گمان نمىکردم در میان مسلمانان کسى مثل تو باشد. (11) و (12)
پی نوشت ها:
1- جاثلیق (به کسر «ث» و «لام») لفظى یونانى است به معناى رئیس اسقفها و پیشواى عیسوى، لقبى است که به علماى بزرگ نصارى داده مىشد و نام شخص خاصى نیست (المنجد) و شاید معرَّب کاتولیک بوده باشد.
2- راس الجالوت، لقب دانشمندان و بزرگان ملت یهود است (این نیز اسم خاص نیست)
3- هربز اکبر، یا هیربد اکبر، لقبى است که مخصوص بزرگ زردشتیان بوده، به معناى پیشواى بزرگ مذهبى و قاضى زردشتى و خادم آتشکده.
4- عمران صابى چنانکه از نامش پیداست، از مذهب صابئین دفاع مى کرد. صابئین گروهى هستند که خود را پیرو حضرت یحیى مى دانند ولى به دو گروه موحد و مشرک تقسیم شدهاند:
گروهى از آنان رو به ستاره پرستى آوردهاند، لذا آنها را گاه به عنوان ستاره پرستان مىنامند. مرکز آنها سابقا شهر حران در عراق بود، سپس به مناطق دیگرى از عراق و خوزستان روى آوردند. آنها طبق عقاید خود بیشتر در کنار نهرهاى بزرگ زندگى مىکنند و هم اکنون گروهى از آنان در اهواز و بعضى مناطق دیگر به سر مىبرند.
5- سلیمان مروزى مشهورترین عالم علم کلام در خطه خراسان در عصر مامون بود براى او احترام زیادى قائل مىشد.
6- على بن محمد بن جهم، ناصبى و دشمن اهل بیت بوده است. مرحوم صدوق روایتى از على بن محمد بن جهم نقل کرده که از آن استفاده مىشود که وى نسبت به حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ محبت داشته است.
7- صدوق، همان کتاب، ج 1 ص 155
8- سویق شربت مخصوصى بوده که با آرد درست مىکردند.
9- فرزند امام صادق ـ علیهالسلام ـ و عموى امام على بن موسى الرضا ـ علیهالسلام
10- مقصود از «بارقلیطا» یا «فارقلیطا»، که حضرت مسیح از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد(ص) مىباشد و این پیشگویى در انجیل «یوحنّا» در ابواب 14و 15و 16 وارد شده است، و قرآن مجید نیز در آیه 6 از سوره صَف ّ، این معنا را از قول حضرت عیسى ـ علیهالسلام ـ نقل کرده است (براى اطلاع بیشتر در این زمینه رجوع شود به کتاب «احمد موعود انجیل»، تالیف آیت الله جعفر سبحانى، انتشارات توحید، قم، 1361هـ. ش، ص 97ـ 133)
11- مجموعه آثار دومین کنگره جهانى حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ، 1366هـ.ش، ج 1 ص 432ـ 452 مقاله آیت الله ناصر مکارم شیرازى، با تلخیص
12- مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، انتشارات امام صادق علیهالسلام.
این مناظرات را شیخ صدوق، در کتاب عیون اخبار الرضا آورده و مرحوم علامه مجلسى نیز در جلد 49 بحار الانوار از کتاب عیون نقل کرده و در کتاب مسند الامام الرضا جلد 2 نیز آمده است.
این مناظرات عبارتند از:
1ـ مناظره با جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی) (1)
2ـ مناظره با رأس الجالوت (پیشواى بزرگ یهودیان) (2)
3ـ مناظره با هربز اکبر(3)
4ـ مناظره با عمران صابى(4)
این چهار مناظره در یک مجلس و با حضور مامون و جمعى از دانشمندان و رجال خراسان صورت گرفت.
5ـ مناظره با سلیمان مروزى (5) که مستقلاً در یک مجلس با حضور مامون و اطرافیانش صورت گرفت.
6ـ مناظره با على بن محمد بن جهم(6)
7ـ مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره
هر یک از این مناظرات داراى محتواى عمیق و جالبى است که امروزه هم با گذشت حدود هزار و دویست سال از آن تاریخ رهگشا و بسیار آموزنده و پر بار است، هم از نظر محتوا و هم از نظر فن مناظره و طرز ورود و خروج در بحثها به عنوان نمونه به سراغ مناظره با جاثلیق که در یکى از جلسات بزرگ مامون واقع شده، مى رویم.
مناظره با چند عالم ادیان
هنگامى که على بن موسى الرضا ـ علیهالسلام ـ وارد بر مامون شد او به فضل بن سهل، وزیر مخصوصش، دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق (عالم بزرگ مسیحى) و راس الجالوت (پیشواى بزرگ یهودیان) و نسطاس رومى (عالم بزرگ نصرانى) و همچنین علماى دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند.
فضل بن سهل آنها را دعوت کرد، هنگامى که جمع شدند نزد مامون آمد و گفت: همه حاضرند.
مامون گفت: همه آنها داخل شوند. پس از ورود، به همه خوش آمد گفت، سپس افزود: من شما را براى کار خیرى دعوت کردهام، و دوست دارم با پسر عمویم که اهل مدینه است و تازه بر من وارد شده، مناظره کنید. فردا همگى نزد من آیید و احدى از شما غیبت نکند. همه گفتند: چشم، همه سر بر فرمانیم ! و فردا صبح همگى نزد تو خواهیم آمد.
حسن بن سهل نوفلى مىگوید: ما خدمت امام على بن موسى الرضا مشغول صحبت بودیم که ناگاه یاسر خادم که عهدهدار کارهاى حضرت بود، وارد شد و گفت مامون به شما سلام مىرساند و مىگوید برادرت به قربانت باد! اصحاب مکاتب مختلف و ارباب ادیان و علماى علم کلام از تمام فرق و مذاهب جمعند، اگر دوست دارید قبول زحمت فرموده فردا به مجلس ما آیید و سخنان آنها را بشنوید و اگر دوست ندارید اصرار نمىکنم، و نیز اگر مایل باشید ما به خدمت شما مىآییم و این براى ما آسان است.
امام ـ علیهالسلام ـ در یک گفتار کوتاه و پر معنا فرمود:
«سلام مرا به او برسان و بگو مىدانم چه مىخواهى؟ من ان شاء الله صبح نزد شما خواهم آمد»(7)
نوفلى که از یاران حضرت بود مىگوید: وقتى یاسر خادم از مجلس امام بیرون رفت، امام ـ علیهالسلام ـ نگاهى به من کرد و فرمود: تو اهل عراق هستى و مردم عراق ظریف و باهوشند، در این باره چه مىاندیشى؟ مامون چه نقشهاى در سر دارد که اهل شرک و علماى مذاهب را گرد آورده است؟
نوفلى مىگوید: عرض کردم او مىخواهد شما را به محک امتحان بزند و بداند پایه علمى شما تا چه حد است؟ ولى کار خود را بر پایه سستى بنا نهاده، به خدا سوگند طرح بدى ریخته و بناى بدى نهاده است.
امام ـ علیهالسلام ـ فرمود: چه بنایى ساخته و چه نقشهاى طرح کرده؟
نوفلى (که گویا هنوز نسبت به مقام شامخ امام معرفت کامل نداشت و از توطئه مامون گرفتار وحشت شده بود) عرض کرد: علماى علم کلام اهل بدعتند و مخالف دانشمندان اسلامند، چرا که عالم، واقعیتها را انکار نمىکند، اما اینها اهل انکار و سفسطهاند، اگر دلیل بیاورى که خدا یکى است مىگویند این دلیل را قبول نداریم، و اگر بگویى محمد رسول الله است مىگویند رسالتش را اثبات کن، خلاصه (آنها افرادى خطرناکند و...) در برابر انسان دست به مغالطه مىزنند، و آن قدر سفسطه میکنند تا انسان دست از حرف خود بردارد، فدایت شوم از اینها برحذر باش!
امام ـ علیهالسلام ـ تبسمى فرمود و گفت: اى نوفلى، تو مىترسى دلائل مرا باطل کنند و راه را بر من ببندند؟
نوفلى (که از گفته خود پشیمان شده بود) گفت: نه به خدا سوگند من هرگز بر تو نمىترسم، امیدوارم که خداوند تو را بر همه آنها پیروز کند.
امام فرمود: اى نوفلى، دوست دارى بدانى که مامون از کار خود پشیمان مىشود؟
عرض کرد: آرى
فرمود: هنگامى که استدلالات مرا در برابر اهل تورات به توراتشان بشنود، و در برابر اهل انجیل به انجیلشان، و در مقابل اهل زبور به زبورشان، و در مقابل صابئین به زبان عبریشان، و در برابر موبدان به زبان فارسیشان، و در برابر اهل روم به زبان رومى، و در برابر پیروان مکتبهاى مختلف به زبان خودشان، آرى هنگامى که دلیل هر گروهى را جدا گانه ابطال کردم به طورى که مذهب خود را رها کنند و قول مرا بپذیرند، آنگاه مامون مىداند مقامى را که او در صدد آن است مستحق نیست! آن وقت پشیمان خواهد شد، و هیچ حرکت و قوهاى جز به خداوند متعال عظیم نیست: «وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَةاِلا بِالله ِ الْعَلِىِّ الْعَظِیْمِ»
نوفلى مىگوید: هنگامى که صبح شد فضل بن سهل خدمت امام ـ علیهالسلام ـ آمد و عرض کرد: فدایت شوم پسر عمویت (مامون) در انتظار شماست و جمعیت نزد او حاضر شدهاند، نظرتان در این باره چیست؟
امام فرمود: تو جلوتر برو، من هم ان شاء الله خواهم آمد، سپس وضو گرفت و شربت سویقى (8) نوشید و به ما هم داد نوشیدیم، سپس همراه حضرت بیرون آمدیم تا وارد بر مامون شدیم.
مجلس پر از افراد مشهور و سرشناس بود و محمد بن جعفر (9) با جماعتى از بنى هاشم و آل ابى طالب و جمعى از فرماندهان لشگر نیز حضور داشتند.
هنگامى که امام ـ علیهالسلام ـ وارد مجلس شد مامون برخاست، محمد بن جعفر و تمام بنى هاشم نیز برخاستند.
امام ـ علیهالسلام ـ همراه مامون نشست، اما آنها به احترام امام ـ علیهالسلام ـ همچنان ایستاده بودند تا دستور جلوس به آنها داده شد و همگى نشستند. مدتى مامون بگرمى مشغول سخن گفتن با امام ـ علیهالسلام ـ بود، سپس رو به جاثلیق کرد و گفت:
اى جاثلیق! این پسر عموى من على بن موسى بن جعفر است، من دوست دارم با او سخن بگویى و مناظره کنى، اما طریق عدالت را در بحث رها کن.
جاثلیق گفت: اى امیرمومنان! من چگونه بحث و گفتگو کنم که (با او قدر مشترکى ندارم) او به کتابى استدلال مىکند که من منکر آنم و به پیامبرى عقیده دارد که من به او ایمان نیاوردهام.
مناظره با جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی)
امام ـ علیهالسلام ـ فرمود: هر چه مىخواهى بپرس و جوابش را بشنو!
جاثلیق: درباره نبوت عیسى و کتابش چه مىگویى؟ آیا چیزى از این دو را انکار مىکنى؟
امام ـ علیهالسلام ـ : من به نبوت عیسى و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کردهاند، اعتراف مىکنم، و به نبوت آن عیسى که اقرار به نبوت محمد(ص) و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم.
آیا به قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمىکنى؟
امام ـ علیهالسلام ـ آرى
جاثلیق: پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانى که نصارى شهادت آنان را مردود نمىشمارند بر نبوت محمد(ص) اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.
امام ـ علیهالسلام ـ هم اکنون انصاف را رعایت کردى اى نصرانى، آیا کسى را که عادل بود و نزد مسیح، عیسى بن مریم مقدم بود مىپذیرى؟
جاثلیق: این مرد عادل کیست، نامش را ببر
امام ـ علیه السلام ـ درباره «یوحناى» دیلمى چه مىگویى؟
جاثلیق: به به ! محبوبترین فرد نزد مسیح را بیان کردى
امام علیهالسلام: تو را سوگند مىدهم آیا انجیل این سخن را بیان مىکند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربى باخبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبرى خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟
جاثلیق گفت: آرى ! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردى و نیز بشارت به اهل بیت و وصیش داده است، اما نگفته است این در چه زمانى واقع میشود و این گروه را براى ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.
امام علیهالسلام: اگر ما کسى را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتى از آن را که نام محمد(ص) و اهل بیتش و امتش در آنها است، تلاوت کند آیا ایمان به او مىآورى؟
جاثلیق: بسیار خوب است.
امام علیهالسلام: به نسطاس رومى فرمود: آیا سِفْرِ سوم انجیل را از حفظ دارى؟
نسطاس گفت: بلى، از حفظ دارم
سپس امام به راس الجالوت (بزرگ یهودیان) رو کرد و فرمود: آیا تو هم انجیل را مىخوانى؟ گفت آرى به جان خودم سوگند.
فرمود سِفْرِ سوم را بر گیر، اگر در آن ذکرى از محمد و اهل بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده.
سپس امام ـ علیهالسلام ـ سِفْرِ سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر(ص) رسید، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود: اى نصرانى ! تو را به حق مسیح و مادرش آیا قبول دارى که من از انجیل باخبرم؟
جاثلیق: آرى
سپس امام ـ علیهالسلام ـ نام پیامبر(ص) و اهل بیت و امتش را براى او تلاوت کرد، سپس افزود: اى نصرانى ! چه مىگویى، این سخن عیسى بن مریم است؟ اگر تکذیب کنى آنچه را که انجیل در این زمینه مىگوید، موسى و عیسى هر دو را تکذیب کردهاى و کافر شدهاى.
جاثلیق: من آنچه را که وجود آن در انجیل براى من روشن شده است انکار نمىکنم و به آن اعتراف دارم.
امام علیهالسلام: همگى شاهد باشید او اقرار کرد، سپس فرمود: اى جاثلیق: هر سوال مىخواهى بکن
جاثلیق: از حواریان عیسى بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علماى انجیل چند نفر بودند؟
امام علیهالسلام: از شخص آگاهى سوال کردى، حواریون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. اما علماى بزرگ نصارى سه نفر بودند: یوحناى اکبر در سرزمین باخ، یوحناى دیگرى در قرقیسا و یوحناى دیلمى در رجاز، و نام پیامبر و اهل بیت و امتش نزد او بود، و او بود که به امت عیسى و بنى اسرائیل بشارت داد.
سپس فرمود: اى نصرانى به خدا سوگند ما ایمان به آن عیسى داریم که ایمان به محمد(ص) داشت، ولى تنها ایرادى که به پیامبر شما عیسى داریم این بود که او کم روزه مىگرفت و کم نماز مىخواند!
جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردى، و پایه کار خویش را ضعیف نمودى، و من گمان مىکردم تو اعلم مسلمانان هستى!
امام علیهالسلام: مگر چه شده؟
جاثلیق: به خاطر اینکه مىگویى عیسى ضعیف و کم روزه و کم نماز بود، در حالى عیسى حتى یک روز را افطار نکرد و هیچ شبى را (به طور کامل) نخوابید و صائم الدهر و قائم اللیل بود.
امام علیهالسلام: براى چه کسى روزه مىگرفت و نماز مىخواند؟
جاثلیق نتواتنست پاسخ گوید و ساکت شد (زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسى مىکرد با ادعاى الوهیت او سازگار نبود) (دقت کنید)
امام علیهالسلام: اى نصرانى، سوال دیگرى از تو دارم.
جاثلیق، با تواضع، گفت: اگر بدانم پاسخ مىگویم.
امام ـ علیهالسلام ـ: تو انکار مىکنى که عیسى مردگان را به اذن خداوند متعال زنده مىکرد؟
جاثلیق در بن بست قرار گرفت و به ناچار گفت: انکار مىکنم، چرا که آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهیّت!
امام علیهالسلام: حضرت الیسع نیز همین کار را مىکرد و او بر آب راه رفت و مردگان را زنده کرد و نابینا و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسى او را عبادت نکرد.
حزقیل پیامبر نیز همان کار مسیح را انجام داد و مردگان را زنده کرد، سپس رو به راس الجالوت کرده فرمود: اى راس الجالوت، آیا اینها را در تورات مىیابى که بخت النصر اسیران بنى اسرائیل را در آن زمان که حکومت با بیت المقدس مبارزه کرد به بابل آورد، خداوند حزقیل را به سوى آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این واقعیت در تورات مضبوط است، هیچ کس جز منکران حق از آن را انکار نمىکنند.
راس الجالوت: ما این را شنیدهایم و مىدانیم.
امام علیهالسلام: راست مىگویى، سپس افزود: اى یهودى این سِفْر از تورات را بگیر، و آنگاه خود شروع به خواندن آیاتى از تورات کرد، مرد یهودى تکانى خورد و در شگفت فرو رفت.
سپس امام ـ علیهالسلام ـ رو به نصرانى کرد و قسمتى از معجزات پیامبر اسلام (ص) را درباره زنده شدن بعضى از مردگان به دست او و شفاى بعضى از بیماران غیر قابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمود: با اینهمه ما هرگز او را پروردگار خود نمىدانیم، اگر به خاطر این گونه معجزات، عیسى را خداى خود بدانید باید «الیسع» و «حزقیل» را نیز معبود خویش بشمارید، زیرا آنها نیز مردگان را زنده کردند و نیز ابراهیم خلیل پرندگانى را گرفت و سر برید و آنها را بر کوههاى اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگى زنده شدند، موسى بن عمران نیز چنین کارى را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمى توانى این حقایق را انکار کنى، زیرا تورات و انجیل و زبور و قرآن از آن سخن گفتهاند، پس باید همه اینها را خداى خویش بدانیم.
جاثلیق پاسخى نداشت بدهد، تسلیم شد و گفت: سخن، سخن توست و معبودى جز خداوند یگانه نیست، سپس امام ـ علیهالسلام ـ در باب کتاب اشعیا از او و راس الجالوت سوال کرد.
او گفت: من از آن بخوبى آگاهم. فرمود: این جمله را به خاطر دارید که اشعیا گفت: من کسى را دیدم که بر دراز گوشى سوار است و لباسهایى از نور در تن کرده (اشاره به حضرت مسیح) و کسى را دیدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پیامبر اسلام (ص)) گفتند: آرى اشعیا چنین سخنى را گفته است.
امام ـ علیهالسلام ـ افزود: اى نصرانى، این سخن مسیح را در انجیل به خاطر دارى که فرمود: من به سوى پروردگار شما و پروردگار خودم مىروم و «بارقلیطا» مىآید و درباره من شهادت به حق مىدهد (آن گونه که من درباره او شهادت دادهام) و همه چیز را براى شما تفسیر مىکند؟ (10)
جاثلیق: آنچه را از انجیل مىگویى ما به آن معترفیم.
سپس امام ـ علیهالسلام ـ سوالات دیگرى درباره انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن به وسیله چهار نفر: مرقس، لوقا، یوحنا و متّى که هرکدام نشستند و انجیلى را نوشتند (انجیلهایى که هم اکنون موجود و در دست مسیحیان است)، سخن گفت و تناقضهایى از کلام جاثلیق گرفت.
جاثلیق به کلى درمانده شده بود، به گونهاى که هیچ راه فرار نداشت. لذا هنگامى که امام رضا ـ علیهالسلام ـ بار دیگر به او فرمود: اى جاثلیق، هر چه مىخواهى سوال کن، او از هر گونه سوالى خود دارى کرد و گفت: اکنون شخص دیگرى غیر از من سوال کند، قسم به حق مسیح که گمان نمىکردم در میان مسلمانان کسى مثل تو باشد. (11) و (12)
پی نوشت ها:
1- جاثلیق (به کسر «ث» و «لام») لفظى یونانى است به معناى رئیس اسقفها و پیشواى عیسوى، لقبى است که به علماى بزرگ نصارى داده مىشد و نام شخص خاصى نیست (المنجد) و شاید معرَّب کاتولیک بوده باشد.
2- راس الجالوت، لقب دانشمندان و بزرگان ملت یهود است (این نیز اسم خاص نیست)
3- هربز اکبر، یا هیربد اکبر، لقبى است که مخصوص بزرگ زردشتیان بوده، به معناى پیشواى بزرگ مذهبى و قاضى زردشتى و خادم آتشکده.
4- عمران صابى چنانکه از نامش پیداست، از مذهب صابئین دفاع مى کرد. صابئین گروهى هستند که خود را پیرو حضرت یحیى مى دانند ولى به دو گروه موحد و مشرک تقسیم شدهاند:
گروهى از آنان رو به ستاره پرستى آوردهاند، لذا آنها را گاه به عنوان ستاره پرستان مىنامند. مرکز آنها سابقا شهر حران در عراق بود، سپس به مناطق دیگرى از عراق و خوزستان روى آوردند. آنها طبق عقاید خود بیشتر در کنار نهرهاى بزرگ زندگى مىکنند و هم اکنون گروهى از آنان در اهواز و بعضى مناطق دیگر به سر مىبرند.
5- سلیمان مروزى مشهورترین عالم علم کلام در خطه خراسان در عصر مامون بود براى او احترام زیادى قائل مىشد.
6- على بن محمد بن جهم، ناصبى و دشمن اهل بیت بوده است. مرحوم صدوق روایتى از على بن محمد بن جهم نقل کرده که از آن استفاده مىشود که وى نسبت به حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ محبت داشته است.
7- صدوق، همان کتاب، ج 1 ص 155
8- سویق شربت مخصوصى بوده که با آرد درست مىکردند.
9- فرزند امام صادق ـ علیهالسلام ـ و عموى امام على بن موسى الرضا ـ علیهالسلام
10- مقصود از «بارقلیطا» یا «فارقلیطا»، که حضرت مسیح از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد(ص) مىباشد و این پیشگویى در انجیل «یوحنّا» در ابواب 14و 15و 16 وارد شده است، و قرآن مجید نیز در آیه 6 از سوره صَف ّ، این معنا را از قول حضرت عیسى ـ علیهالسلام ـ نقل کرده است (براى اطلاع بیشتر در این زمینه رجوع شود به کتاب «احمد موعود انجیل»، تالیف آیت الله جعفر سبحانى، انتشارات توحید، قم، 1361هـ. ش، ص 97ـ 133)
11- مجموعه آثار دومین کنگره جهانى حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ، 1366هـ.ش، ج 1 ص 432ـ 452 مقاله آیت الله ناصر مکارم شیرازى، با تلخیص
12- مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، انتشارات امام صادق علیهالسلام.