فیلم اول آبیار دست و پنجه نرم کردن یک زوج جوان با فقر مالی را روایت می کند که به واسطه معضل بیکاری گریبانگیر خانواده شده است.
زندگی مستاجری در محله ای با بافت فرسوده شهری وآدمهایی که در جبر ناشی از شرایط نابسامان اقتصادی روزگار می گذرانند.
فیلم علی الظاهر داستان ساده و پیش پا افتاده ای دارد و از بستر همین داستان ساده تعلیقهای جالبی ایجاد می کند. ماجرای شکستن بشقاب صاحبخانه و تقلایی که زن برای یافتن نمونه آن در بازار می کند و حتی او را مجبور به ورود پنهانی به خانه صاحبخانه می کند اگر چه منطق رفتاری محکمی ندارد و مخاطب را به دلیل بی عقلی نسبی زن قانع نمی کند اما تعلیق ناشی از کنش و واکنشهای کاراکتر اول فیلم تماشاگر را به دنبال خود می کشد.
تا نیمه اول، فیلم به گونه ای پیش می رود که مخاطب احساس می کند شاهد اثری فمینیستی است چرا که با تعداد قابل توجهی از زنان فرشته خو و مردان بدطینت مواجه است. مرد با اینکه همسرش طفلی پا به ماه در شکم دارد و بچه ای شیرخوار در بغل کمتر مهر و محبت در رفتار و گفتارش بروز می کند و به رغم تحصیل کرده بودن رفتاری ارباب منشانه با همسرش دارد و رفتار او استعاره ای از ته مانده روح ظالمانه مرد ایرانی به زن به رغم ظواهر تجدد خواهانه است. این روند تا انتهای فیلم ادامه دارد اما مشکلات ناشی از بیکاری مرد هم نمی تواند توجیه گر این همه بدخلقی مردانه باشد.
از سوی دیگر زن چون کلفتی صبور و ستمدیده به سبک فیلم فارسیهای پیش از انقلاب به تصویر درآمده و شخصیت مثبت اما مظلوم او در کنار کاراکترهای مثبت زن صاحبخانه و خواهرش کنتراست شدیدی با کاراکتر مردان ایجاد کرده است.
اصولا این شمایل از مرد ایرانی با واقعیت انطباق زیادی ندارد به علاوه اینکه در سویی دیگر پسر صاحبخانه نیز فردی تنبل و پرمدعا و بی خاصیت به تصویر درآمده که در کنار زن پاک طینت صاحبخانه و خواهر ش کنتراست شدیدی میان شخصیت های زن و مرد فیلم ایجاد کرده و حتی مرد صاحبخانه هم دارای کاراکتری گنگ و مبهم است و در بهترین حالت نقشی خنثی را در فیلم ایفا می کند.
این رویه تا 70 درصد ابتدایی فیلم ادامه پیدا می کند تا سکانسی که مرد چینی فروش زن رابرای یافتن بشقاب به انباری بازار می برد و تماشاگر در تعلیق راهروهای تنگ و تاریک انتظار ظهور یک مرد دیو صفت دیگر را می کشد که حالا قرار است به زن باردار فیلم دست درازی کند که خوشبختانه این اتفاق نمی افتد و در لحظه آخر زن پا به فرا می گذارد و این معادله نه چندان منطقی برای مخاطب ایجاد می شود که این سوء تفاهم چرا باید پس از عبور از پیچ و خم های طولانی و در لحظه آخر برای زن ایجاد شود.
زن کیف قاپ درون سرویس بهداشتی هم با اینکه با مشاهده باردار بودن شکارش دلش به رحم می آید اما باز تاحدی خیالمان را راحت می کند که قرار نیست همه بدمن های فیلم از میان مردان باشند اما در هر صورت کاراکتر زن کلفت منش بچه بغل مورد ظلم همسر در فیلم اشیاء... برای تماشاگر اکنون سینما بیشتر جنبه نوستالژیک پیدا می کند چرا که با واقعیت حاضر جامعه ایرانی سنخیت کمتری دارد.
در زمانه ای که به دلیل تحول ساختار فرهنگی و اجتماعی جامعه تمایل به ازدواج و فرزندآوری در میان زوجهای ایرانی کاهش خیره کننده و البته نگران کننده ای را نشان می دهد مشاهده فیلمی که زن خانه دار جوان را در شمایلی نه چندان دوست داشتنی به تصویر می کشد تا تماشاگر بی اختیار و به طور دائم در روند فیلم به حالش دل بسوزاند و دلش ریش ریش شود پیام اجتماعی جالبی نخواهد داشت.
بازی روان اغلب بازیگرها در کنار روایت ساده و روان داستان از نقاط قوت فیلم است البته حضور مهران احمدی به عنوان بازیگری که نقشهای مکمل به یاد ماندنی در سینما از او به یادگار مانده در قالب کاراکتری حاشیه ای را می توان استفاده نابه جا از این بازیگر قلمداد کرد.
در فیلم اشیاء...اشاره هایی به استحاله فرهنگی از سنت به سمت مدرنیسم هم مشاهده می شود. مرد تندخو از منش مذهبی و سنتی همسرش با به کار بردن لفظ خرافه انتقاد می کند و در عین حال رگه هایی از غیرتمندی در واکنش به نوع برخورد زن با پزشک معالجش بروز می یابد. غیرت مرد تجدد خواه در فیلم اشیاء... ته مانده و چکیده منش سنتی اوست که آبیار بر روی این تناقض شخصیتی انگشت گذاشته و البته در بسیاری از آثار اینچنینی تاریخ سینمای ایران تکرار شده است اما این تصویر با واقعیت جامعه فاصله ای عمیق دارد چرا که غیرت مردانه به عنوان خصیصه ای ذاتی در مردان یکی از قربانیان اصلی مدرنیته است و به عنوان ته مانده شخصیت مرد تجدد خواه دین گریز ایرانی در پروسه زمانی کوتاهی به شکل تناقض وار بروز می یابد و به تدریج رو به زوال کامل می رود.
در کل اشیاء... نشان می دهد که احتمالا شیار 143 تنها یک اتفاق در کارنامه سینمایی نرگس آبیار نخواهد بود چرا که فیلمساز حداقل با دو فیلم بلندش جهش سینمایی چشمگیری را ارائه کرده است.