جیرانی بعد از" مرگ تدریجی یک رویا" و چند فیلمی که بعد از آن ساخت اینبار دوباره به سراغ سریال سازی آمده بود تا شاید موفقیت سریال قبلیش را تکرار کند.
سریال پیشین او اگرچه درباره طبقه فرهیخته و شبه روشنفکرها بود و ظاهرا این موضوعات چندان به دل مخاطب عام نمینشستند، اما این مجموعه به واسطه ساختار محکم و تعلیق استادانه ای که از کار درآمده بود توانست درزمره پرمخاطب ترین سریال ها قرار گیرد.
حالا جیرانی آمده بود تا با موضوعی داغ و ملتهب و در شرایطی که مذاکرات تازه داشت به سرانجام میرسید دوباره تجربه موفق مجموعه قبلیش را تکرار کند. نوع کارش تقریبا شبیه مجموعه قبلی بود اما کمی جمع و جورتر. تهیه کننده آن کار – آرمان زرین کوب- انگار دستش را بیشتر باز گذاشته بود تا تجربه های متفاوت تصویری داشته باشد و از جمع بیشتری بازیگر استفاده کند و با حوصله تر کار را پیش ببرد.
اما آنچه به این کار صدمه زد فیلمنامه چند قسمت پایانی بود.
مرگ تدریجی یک رویا خوب شروع شد. شخصیت پردازیهای تقریبا درست و لحظه پردازیهای ماهرانهای که منجر به ایجاد تعلیقهایی استادانه میشد چیزی حدود بیست قسمت مخاطب را به دنبال خود کشاند. اما از آنپس یکباره همه چیز تبدیل به فاجعه ای غیرقابل باور شد. انگار بمبی میان کار ترکیده بود و همه چیز را نابود کرده بود. بمبی که معلوم نبود چهکسی آن را به جیرانی هدیه داده بود. نویسنده، تهیه کننده، مدیران بالادستی یا شاید خود جیرانی منشاء این انفجار بود.
جسارت جیرانی در رفتن به سراغ سوژه ای داغ و تمرکز بر نیروهای امنیتی و سربازان گنمام امام زمان ستودنی بود. ساختن فیلمهایی حماسی و قهرمان محور درباره نیروهای امنیتی کاری است که در هالیوود بخش عمده ای از تولیدات سینمایی آنجا را تشکیل میدهد، اما در اینجا هیچکس به هر دلیلی به سراغش نمیرود.
تا نیمه های مجموعه طوری کار جلو می رفت که همه شخصیت های امنیتی فیلم را کاملا باور میکردند. در همذات پنداری با آن تردید نداشتند و در صحنه ترور دلشان با فیلم بود و مخاطبان برای دیدن نتیجه کار تیم عملیات ضدترور اوج هیجان را تجربه کردند. بازی خوب و دلچسب امیر جعفری یکبار دیگر موجب شد تا همه بجای خودنمایی و اطوارهای یک بازیگر، هنرنمایی زیبای او را ببینند. ارجمند هم تا قسمت بیست کارش ستودنی و استادانه بود.
اما یکباره و در چند قسمت پایانی همه چیز به هم ریخت. توقفی در کار نبود. حتی عقب گرد هم نبود. یک انفجار تمام عیار بود که همه داشته های مجموعه را روی هوا می برد.
قسمت یکی مانده به آخر که اصلا بی سرو ته بود. انگار قرار بود همه چیز فقط یکجوری جمع و جور شود. همه همدیگر را کشتند و بعد، حتی تیتراژ پایانی هم پخش نشد. تقریبا همان وقت همه مطمئن بودند که قسمت پایانی جذابی نخواهند دید. اما نه دیگر تا این اندازه بی چفت و بست.
قسمت آخر قسمت آخر بیشتر به یک کاریکاتور می ماند. نیروی امنیتی که دختر و دامادش گرگان گرفته شده بودند یکباره مثل سوپرمن از دل صحرا و دشت خود را به ارمنستان می رود و یک راست می رود سراغ دو نفری که رییس ماجرای ترور بودند و تق تق و پیروزی و تمام... برای خالی نبودن عریضه تیری هم به سیاوش مشرقی می خورد و کارگردان با "ای ایران" یزدانی تلاش می کند تا کمی مخاطب را از شوک درآورد اما نمی شود.
اصلا او اگر جای آن دو رییس را می دانست دیگر چه نیازی به این همه ماموریت و جستجو و ...بود. از همان اول میرفت سراغشان و همه را در همان قسمت اول بهدرک واصل میکرد و تمام.
آنجا بود که خیلیها آرزو کردند کاش جیرانی این مجموعه را نمیساخت. کاش نیروهای امنیتی تا به این حد مظلومانه نمود تصویریشان را در صفحه تلویزیون نمی دیدند. نیروهای امنیتی که بی هیچ چشمداشتی از دادن جانشان هم دریغ ندارند و حالا باید تصویری اینچنین از خود ببینند.
اصلا همه چیز بیشتر به یک بازی شبیه بود. شاید اگر این کار یک نمایش بود شاید بیشتر می شد باورش کرد. امنیتی ها کلا سه چهار نفر بودند و تروریستهاهم سه چهار نفر...برای دستگرمی با هم بازی می کردند و دست آخر یکی از امنیتی ها عصبانی می شد و یکراست می رفت توی لانه زنبور و همه را یک تنه می کشت و بازی تمام می شد.
به همین سادگی پرونده سریالی که درخشان شروع شده بود و میتوانست از بهترینهای سیما باشد بسته شد. کاش دست کم مجموعه جیرانی از قسمت هیجده و نوزده به بعد، دیگر پخش نمیشد تا خاطره یک سریال خوش ساخت و جذاب اما بدون پایان در ذهن مخاطب باقی ماند و نه یک سریال آزاردهنده و کاریکاتور گونه.
نمیدانم چه کسی این بمب که قسمت بیست به بعد را ترکاند در دامان جیرانی و مجموعه گذاشت. نمیدانم چه اتفاقی افتاد که این مجموعه یکباره در دو سه قسمت همه چیز را از بین برد اما میدانم که جیرانی به اندازهای در کارش تبحر دارد و سینما را بلد است و میفهمد که چند قسمت آخر دستپخت او نباشد. تقریبا از این موضوع اطمینان دارم اما این موضوع چیزی از خطای جیرانی کم نمیکند. با هر توجیه و دلیلی این اتفاق افتاده باشد و حتی اگر این چند قسمت به او تحمیل شده باشد او نباید زیر بارش می رفت و نباید اجازه میداد مجموعه ای خوب و دیدنی به چنین سرنوشتی مبتلا شود.
مجموعه تعبیر وارونه یک رویا مجموعه ای خوش ساخت و جذاب بود که در چند قسمت پایانی با چیزی شبیه انفجار همه آنچه کاشته بود را به فنا داد و یک خاطره تلخ برای مردم باقی گذاشت. خاطره ای تلخ که دوباره باعث شد مردم بگویند" کارگردانهای ایرانی بلد نیستند فیلمها و سریالهایشان را تمام کنند"