پیش از دیدن محمد پیشزمینههایی درباره اش داشتم. میگفتند فلان قدر هزینه شده برای فیلم. میگفتند فلانی خوب بازی کرده و آن یکی بد. میگفتند داستان و فیلمنامهاش ضعیف است و ...
بلیط ساعت 15 سینما آزادی را داشتم. وقت ورود به سالن داشتم مردد میشدم که بمانم یا بروم. اصلا شک داشتم که بتوانم تحملش کنم. سه ساعت و اندی...مگر میشود؟ من یک ساعت و نیم ( بجز زمان جشنواره) را به زحمت تحمل میکنم. حالا چند سال است که حتی اگر در حال تماشای بهترین فیلم هم باشم، از یک ساعت به بعد مدام ساعت را نگاه میکنم که کی تمام میشود. آن وقت چطور میخواستم بیش از سه ساعت یکجا بنشینم و فیلم ببینم.
شماره صندلی ام 2 بود. یعنی گوشه گوشه. به حراست سالن گفتم که چشمم کمی اذیت میکند و اگر ممکن است جای مرا عوض کند. مسول حراست که مرد جوانی شیکی بود و کت و شلوار طوسی پوشیده بود، لبخندی زد و گفت: " سالن تقریبا پر است و جابجایی مشکل است. نگران نباشید. این فیلم مثل فیلمهایی که تا حالا دیدهاید نیست. یک چیز دیگریست و چشمتان هم اذیت نمیشود."
بهم برخورد که لابد خیال میکند فیلم ندیده ام. اصرار کردم و جایم را عوض کرد.
پیش از شروع " محمد" چند تبلیغ پخش شد که کلافهام کرد. صدای سینما وحشتناک بود. به ذهنم رسید که بعد از نمایش بروم سراغ مسول سینما و حسابی گلایه کنم بابت صدای بد و گوشخراش سینما.
چند برگ کاغذ و خودکار هم کنار دستم گذاشتم. عادت دارم که توی تاریکی سینما آنچه مهم است را تلگرافی مینویسم تا فراموش نکنم و بعدا به آن بپردازم.
" محمد" که شروع شد همه ذهنیاتم به هم ریخت. اصلا دیگر ایراد صدا را هم بعد از سه چهار دقیقه متوجه نمیشدم.
همان ده دقیقه اول کافی بود تا همه پیش فرضهای ذهنیم به هم بریزد و حتی دستم به قلم نرود. فقط موفق شدم همانطور که چشمم به پرده بود روی یکی از کاغذها بنویسم" محمد فیلم نیست...فیلم نمیبینم."
فیلم چنان عظمت و شکوهی دارد که میخکوبت میکند و به خودت که میآیی میبینی تیتراژ پایانی آمده و فیلم تمام میشود. اغلب افرادی که توی سالن بودند ظاهر چندان متشرعی نداشتند. اما فیلم که تمام شد گنگی همه شان را می شد دید. معمولا بعد ازدین فیلمها مردم دست میزنند . بعد گروهی غر میزنند. زنها و مردهایی که با هم هستند برای یکدیگر از فیلم تعریف می کنند یا غر میزنند و از بدیهاش میگویند. آنها که مجردی آمده اند آرام می خندند و آن دیگری هنوز ولو شده است توی صندلی و منتظر خلوت شدن است و ....
اما اینبار جماعت به سبک بقیه فیلمها حتی بعد از پایان فیلم دست هم نزدند. غرغری هم درکار نبود. نه خندهای نه تعریفی... سکوت محض. انگار همه هنوز گیج فیلم بودند. یک طبقه که پایین آممدند و خیابان که از پنجره سالن نمایان شد یکباره انگار جمعیت ناخودآگاه از ترس با واقعیت و دلهره بیرون آمدن از فضای مکه ترس داشته باشند قدم شل کردند. بعضی ها وقت بیرون آمدن توی خیابان و یک گوشهای ایستاده بودند و بعضی دیگر همانطور مبهوت میرفتند.
به نظرم رسید اگر تا حالا موفق نشدهاید " محمد" را ببینید چند نکته را برای بهتر دیدنش بگویم.
1- تمام پیشفرضها و هرآنچه درباره اش شنیدهاید را فراموش کنید. شک ندارم که شکوه و ابهت فیلم شمارا خواهد گرفت. " محمد" با چنان عظمتی ساخته شده است و چنان تاثیرگذار است که فیلمهای هالیوودی مثل نوح هم به پایش نمیرسد.
2- حتما در انتخاب صندلی دقت کنید. مهم نیست که وسط باشید یا گوشه یا جلو. مهم این است که راحت باشید. اگر آنجا که مینشینید حس خوبی نداشتید یا از کناردستیتان انرژی خوبی به شما نمیرسید حتما درصدد عوض کردن جایتان بر بیایید. انتخاب جای نشستن برای دیدن این اثر مهم است. چرا که اصلا قرار نیست فیلم ببینید. قرار است سفری پرشکوه و باعظمت را شروع کنید که بیش از سه ساعت طول میکشد و اگر جایی که نشستهاید حس خوبی به شما بدهد از این سفر لذت بیشتری خواهید برد.
3- اصلا به این فکر نکنید که مجیدی فیلم را ساخته و احتمالا با فیلمی مثل بچه های آسمان و رنگ خدا مواجه خواهید بود. این فیلم اصلا بجز دو سه پلان( مثل پلان آخر و دستهایی که توی آب می روند یا خاری که دامن مبارک پیامبر را میگیرد ) ربطی به مجیدی ندارد. قدرت و توان دیگری به ساخت فیلم کمک کرده است که باعث شده مهدی پاکدل نقش ابوطالب را چنان دیدنی بازی کند که اصلا خاطره پاکدل از گذشته و فیلمهای دیگرش را فراموش کنی. توانی که باعث شده است تا مینا ساداتی در نقش آمنه(س) چنان ظاهر شود که عظمت و زیبایی او را کاملا حس کنی. همان توانی که باعث میشود شک کنی به اینکه علیرضا شجاع نوری نقش عبدامطلب را چنان شکوهمند اجرا کرده باشد.و یا حلیمه که ساره بیات امکان ندارد بتواند به این زیبایی که در فیلم هست نقشش را ایفا کند.
4- دو سه جای فیلم صدای کودکی پیامبر آمده است. تنها بخشی که شما را از حال و هوای این سفر باشکوه دور میکند. هر جا دیدید این اتفاق میافتد و قرار است صدای پیامبر را بشنویم دست روی گوشتان بگذارید و نگذارید شنیدن این صدای نامتجانس لذت دیدن فیلمی چنان عظیم را از شما بگیرد.
5- زمانی که فیلم تمام شد زود بلند نشوید. دو سه دقیقهای روی صندلی بنشینید و بعد چند دقیقه ای را توی سالن بچرخید تا یکباره مواجهه با عالم واقعیت لذت حضور در فضای مکه را برایتان کم نکند.
6- زمان دیدن فیلم ، چرتکه انداختن و خط کشی کردن را فراموش کنید . اینکه فلانی خوب بازی میکند یا نه. این که صحت فلان اتفاق چقدر در تاریخ اسلام تایید شده است. اینکه کارگردانی کجا قویتر و کجا ضعیفتر است و ....همه اینها را بگذارید برای بعد. فیلم آنقدر درگیرتان خواهد کرد که سه ساعت از بهترین ساعات عمرتان رقم خواهد خورد.
7- بعضی صحنه ها را بهتر و با حواس جمع تر ببینید. این صحنه ها تا مدتها در حافظه بصری شما باقی خواهد ماند. صحنه حمله سپاه ابرهه، بخش جدایی پیامبر از حلیمه، تولد پیامبر و مواجهه آمنه با او، سفر به سرزمینی که مردمش از شدت فقر می خواهند زنی با دوبچه را قربانی کنند( شکوه این صحنه مبهوتتان خواهد کرد) و بخش نامگذاری پیامبر.
8- پیش از دیدن فیلم، عددها و رقمها آزارم میداد. که مثلا فلان میلیارد برای یک فیلم؟ با این پول میشود مثلا صد فیلم ساخت و ... اما حالا بعد از دیدن فیلم گمان میکنم شاید از بهترین خرج هایی که تا حالا و توی این سالها کردهایم، هزینه ای است که بابت ساخت این فیلم درخشان کردهایم. محمد باعث افتخار سینمای ما خواهد بود.
9- پیش از دیدن فیلم شنیده بودم که موسیقی فیلم چنگی به دل نمیزند و ریتم مشخصی ندارد که بخواهی مثل موسیقی " الرساله " بعدا با خودت زمزمهاش کنی و ...
اما حالا گمان میکنم موسیقی این فیلم یکی از بهترین و بجاترین موسیقیفیلمهایی بوده که تا حالا شنیدهام. در تعریف مدرن موسیقی فیلم میگویند: موسیقی در فیلم نباید خودنمایی کند. نباید بیشتر از فیلم نظر را جلب کند. باید درصدد کمک به فیلم باشد بجای خودنمایی. در " محمد " بیگمان اگر موسیقی این نبود هیچگاه عظمت فیلم آنگونه که اکنون هست دیده نمیشد. «اِی.آر. رحمان» با ایثار در این فیلم بجای خودنمایی هرآنچه داشته را در خدمت پیشبرد اهداف فیلم قرار دادهاست.
10- میگفتند " الرساله " فیلم دیگری است و محمد نتوانسته است خاطره خوب آن را تکرار کند. ..با اینکه الرساله فیلم درخشانی بود موافقم. اما " محمد" چیز دیگری است. الرساله" فیلم" بود. اما محمد" یک سفر باشکوه" است. سفر با شکوهی که مکمل " الرساله" است برای نشان دادن بخشی از زندگی پیامبر مهربانی.
***کیوان امجدیان