در این میان تنها یک نفر، اللهمدد شاهسون، به شکل معجزهآسایی از مهلکه جان به در برده است و با زحمات و مشقات فراوان خودش را به ایران رسانده است. شخصیتی که البته پس از گذشت نزدیک به دو دهه از واقعه هنوز تصویر چندان واضحی از او در دست نیست و حضور آشکاری در رسانهها ندارد.
با این وصف، خبر اکران فیلمی داستانی بر اساس فاجعه مزارشریف میتواند بسیار جذاب و امیدوارکننده باشد. اتفاق اصلی واقعه که تبدیل به دستمایه فیلم شده؛ حمله به کنسولگری، شهادت دیپلماتها، نجات شاهسون، فرار او و در نهایت بازگشت به ایران، پتانسیل بالایی برای ساخت فیلمی پرتعلیق و هیجانانگیز دارد. فیلمی با معیارهایی که کمتر در سینمای ایران سراغ داریم؛ «تعلیق و اکشن».
دستمایهی موجود، حتی پتانسیل این را دارد که نتیجه نهایی را از یک «فیلم خوشساخت هیجانانگیز و مخاطبپسند» فراتر ببرد. کاراکتر شاهسون را هالهای از ابهام فراگرفته، در مورد شخصیتش توضیح آشکاری وجود ندارد و اعمالش به راحتی در قطببندی خوب/بد قرار نمیگیرد. این یعنی همان چیزی که فیلمنامهنویس و کارگردان لازم دارند تا به قهرمان فیلمشان وجوه خاکستری اضافه کنند، او را از حالت تکبعدی خارج کنند و با مکث بر موقعیت بغرنجی که شاهسون در آن گیر افتاده و واکاوی تردیدها و تصمیمات او در دل یک فیلم پرکشش، قهرمانی خلق کنند که مخاطب درکش کند و به این ترتیب فیلمشان را دو سه پله بالاتر از یک فیلم صرفا پرکشش ببرند و فیلمی بسیار باکیفیتتر از متوسط آثار سینمای ایران تولید کنند.
حالا، سوال اصلی همینجا شکل میگیرد، اینکه آیا فیلم «مزارشریف»(حسن برزیده) توانسته از تمام ظرفیت آن اتفاق جذاب واقعی برای تولید فیلمی پرکشش و تاثیرگذار و با یک شخصیت محوری به یادماندنی استفاده کند؟
«مزار شریف»، با توجه به جذابیت دراماتیک اصل واقعه، به هیچوجه در حد واقعه اصلی ظاهر نمیشود و نهتنها کاراکتر ویژهای خلق نمیکند، بلکه حتی از بیان یک روایت جذاب از واقعه هم در بسیاری از لحظات ناتوان است.
مشکل اصلی این اتفاق را هم شاید بتوان ناشی از تمرکز نابهجای فیلمنامه بر لحظات مهم واقعه اصلی دانست. به عنوان مثال فیلم در روایت خود به موضوع پاکستانی بودن مهاجمان و انگیزه آنها، آنطور که باید نمیپردازد و پس از آنکه در چند دیالوگ به این قضیه اشاره میکند، مکث دیگری بر آن نمیکند و به سرعت از آن رد میشود و به سراغ فرار شاهسون و رفتن تا مرز ایران میرود، درحالیکه گره اصلی فیلم نه نحوهی رسیدن شاهسون به مرز ایران، بلکه اصل توطئهی علیه جمهوری اسلامی و ماجرای طالبان پاکستان و ... است.
بنابراین، همین عدم پرداخت کافی باعث میشود ذهن مخاطب درگیر آن مسئلهی اصلی بماند، درحالیکه مشغول تماشای فصل دیگری از فیلم است و به همین جهت با این که «فرار» شاهسون، نتیجه منطقی «جان به در بردن» اوست باز هم صحنههای مربوط به این امر بیهوده و اضافه به نظر میرسد.
جز این اما، مشکل دیگری که احتمالا ناشی از همان عدم تمرکز مناسب بر روی مسئلهی اصلی و از تبعات آن است، طراحی نادرست همان صحنهها و لحظات کلیدی و مهم روایت است؛ مثلا اجرای نجات یافتن شاهسون از کشتار کنسولگری به نحوی است که حتی منطق ذاتی واقعه اصلی را هم از روایت فیلم میگیرد. خب وقتی در اصل ماجرا کسی سپر شاهسون شده و در نتیجه هیچکدام از تیرها به او نخورده- طبق فیلمهای مستندی که در مورد واقعه ساخته شده است- واقعا چه لزومی دارد که این سکانس به شکل حاضر نوشته و اجرا شود و فیلسماز مبنای جان به در بردن او را-پس از تیرنخوردن عجیب او از شلیک مستقیم- تحول باسمهای یکی از مهاجمان نشان دهد؟ این مشکلی است که تا پایان فیلم برای مخاطب حل نمیشود و به یکی از نقاط ضعف اصلی «مزار شریف» تبدیل میگردد.
اینها نقاط ضعف اصلی فیلم جدید حسن برزیده است، اما همهی اینها باعث نمیشود «مزارشریف» در سینمای خنثی و بیمسئلهی ایران از جایگاه نازلی برخوردار باشد. در مرحلهی اول همین که سازندگان اثر دست روی چنین واقعهای گذاشتهاند و فاجعهی مزارشریف را از بایکوتی هفده ساله خارج کردهاند حسن انتخاب آنها را نشان میدهد و جز این فیلم در بعد تکنیک سر و شکل تمیز و استانداردی دارد.
«مزارشریف»، با وجود کشدار بودن بخشهایی از نیمهی دوم فیلم، شروع خوبی دارد و بعضا در پرداخت جزئیات، قابل قبول است. اما با وجود این محاسن، به دلیل برخی مشکلات در روایت فیلم، که از ضعف فیلمنامه هم نشئت میگیرند، طبعا ریزهکاریهای فیلم، به چشم نمیآید و بعید به نظر میرسد که کسی مثلا به این توجه کند که سازندگان، فیلمشان را که به فاجعه مزارشریف میپردازد، «مزارِ شریف» نامیدهاند.
درنهایت اما با دیدن «مزار شریف» و به یاد آوردن چند مورد از فیلمهای سینمای ایران که با محوریت اتفاقات یا شخصیتهای واقعی ساخته شدهاند، شاید بشود نتیجه گرفت که سینمای ایران به قواعد ساخت این قبیل آثار بیاعتناست. مسلما ساخت فیلمی «بر اساس واقعیت» معیارهای خاصی دارد و با یک فیلم معمولی فرق میکند و نیاز به تلاش متفاوت دارد(مثل ساخت فیلم اقتباسشده از یک اثر ادبی). یکسان نگاه کردن به فرآیند ساخت انواع فیلم، راه به جایی نخواهد برد. «مزارشریف» یک نمونهی قابل بحث در این نوع آثار با یک انتخاب سوژهی هوشمندانه به دلیل قوت گرفتن بحث گروههای تکفیری در منطقه است، اما بازهم از مشکلاتی رنج میبرد که آثار دیگر هم از همانها ضربه خوردند. «مزارشریف» در چارچوبهای تکنیکی و محتوایی سینمای ایران- به خصوص در سالهای اخیر- در جایگاه بدی قرار نمیگیرد، اما مسئله این است که از دل چنین سوژهای میتوانست فیلم ماندگاری پدید بیاید که نیامده است.