اما از اسارت دیپلماتها بهدست طالبان فیلم دچار افت میشود و خط روایی خود را گم میکند و از مسیر خوب اولیه خارج میشود و مسیری دیگر در پیش میگیرد. بهتعبیر دیگر شاید بتوان گفت مرکز ثقل روایی فیلم دچار تشتت و سردرگمی میشود که هم تا انتهای فیلم به مقصد نمیرسد و هم اینکه یکباره حتی تا اندازهای از گریبان مواضع ضد جنگ سر بر میکشد و با اتخاذ ژست ضدجنگ با افزودن یکی دو شعار از زبان شخصیت زن فیلم، در ورطهای میافتد که همگون با نیمه اول فیلم نیست و دست کم به این فیلم و این نوع روایت الصاق نمیشود.
اگرچه دانستن خط کلی داستان فیلم از سوی بعضی مخاطبان کار کارگردان راسخت تر کرده بود، طبیعتا در این شرایط هم برزیده می بایست گرانیگاه روایت و مرکز ثقل داستان را روی یکی از دو یا سه محور متصور برای چنین داستانی متمرکز میکرد تا نتیجه مطلوب حاصل میشد.
با این اوصاف شاید اگر گرانیگاه روایت بر چگونگی کشتار دیپلمات ها و مظلومیت آنان و ارائه شناخت بیشتری از آنان قرار میگرفت مخاطب راضیتر از سالن خارج میشد. یا اگر میشد شخصیتها را ساخت و از شکل تیپ درشان آورد و یا حتی پشت صحنه این کشتار و نقش پاکستان و سرویس ISI و سپاه صحابه را به صورت دقیق تر و با جزئیات کامل در قالب درام ارائه کرد کار برزیده بسیار بهتر میشد. در این میان، شق سوم هم خط روایی است که فیلم انتخاب کرده و البته بصورتی نهچندان کامل آنرا به نمایش نهاده است. یعنی چگونگی نجات تنها بازمانده از این کشتار. البته در کنار این محورها ( در صورت مهیا بودن شرایط) شاید فیلم میتوانست نگاهی انتقادی به رویکرد غلط وزارت خارجه خودمان در آن مقطع داشته باشد که علیرغم همه گزارش ها و تهدیدات به صرف قول پاکستان بر ماندن دیپلماتها آن همه اصرار ورزید که کار به آن فاجعه انجامید.
حتی فراتر از پرداخت دراماتیک به آن واقعه تاریخی، فیلم میتوانست نیم نگاهی درست و به هنگام به تحولات امروز منطقه و ارتجاع و تحجر مذهبی و پدیده داعش به مثابه خلف پدیده طالبان داشته باشد که از این فرصت مهم هم غفلت میورزد و نمیتواند از قشریگری دینی و تحجرگرایی که امروز به بزرگترین مسئله و معضل جهان اسلام و منطقه ما تبدیل شده است پرداخت درست سینمایی ارائه دهد.
فیلم نهتنها نمیتواند چنین نگاه به روزی را عرضه کند حتی از ارائه دلائل بد بودن طالبان هم ناتوان است. مخاطب در این فیلم نمیداند چرا باید از طالبان بدش بیاید. صرف کتک زدن و زور گفتن به مردم و زندانی کردن و در یکی دو مورد کشتن نمیتواند به کنه این بدی راه ببرد.
فیلم قاصر از به تصویر کشیدن تفکر ارتجاعی و منحط طالبان است. کارگردان به جای ارائه چنین تصویری مخالفت طالبان با آلات موسیقی و آویختنشان از درخت را برجسته می کند که قطعاً تصویری ناقص و ناکافی است . طالبان چگونه می اندیشد و چرا اصلاً اینگونه می اندیشد در فیلم غایب است و در این نگرش خیلی فرقی با فیلم های هالیوودی و دیگرنمایی آنها ندارد. از سوی دیگر به سپاه صحابه و پاکستان به عنوان عامل اصلی کشتار اشاره می شود اما در جهان فیلم پاسخی برای این کار پاکستان نمی یابیم . نمی فهمیم چرا به جای طالبان سپاه صحابه و برای چه این کار را کرده است .
مشکل دیگر فقدان کنشمندی نقش اصلی علیرغم بازی خوب و موفق حسین یاری است . روایت نجات از چنین مهلکهای خود به تنهایی از بار دراماتیک لازم و هم چنین تعلیق کافی برخوردار است به شرط آنکه به اندازه کافی به کنشهای او دقت میشد. حسین یاری چندان که بایدکنشمند نیست و این دیگران هستند که بار کنش های او را ( بخصوص مهتاب کرامتی) بر دوش میکشند و از لحاظ ساختار روایی و درام پای داستان در اینجا میلنگد .
پلان کشتار دیپلمات ها و نجات تنها بازمانده آن نیز متأسفانه چندان منطقی و معقول و باورپذیر در نیامده است. چگونه کسی که تا لحظاتی قبل به تک تک دیپلماتها تیر خلاص می زده به یکباره از کشتن آخرین دیپلمات صرف نظر می کند؟ موضع ضد جنگ فیلم در گفتگوی نهایی کرامتی و یاری هم موضعی نخ نما و نچسب است که اشتباه هم هست. مزار شریف اگرچه فیلمی است که یک خلاء را در سینمای ایران پرکرده اما می توانست خیلی بهتر از این باشد.
*علی عبدی