به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ فاجعه کشتار حجاج در روز 6 ذی الحجه 1407 برابر با 9 مرداد سال 1366 زخمی عمیق بر دل جهان اسلام و امت رسول الله (ص) بر جای نهاد که هنوز التیام نیافته است. این همان زخمی است که در کنار پذیرش قطعنامه 598 از سوی امام راحل(ره) موجب شد تا پیر خمین خونین جگر رخت از جهان بربندد و در ملکوت و جنت مأوا گزیند. این واقعه چنان بر امام گران آمد که در پیام معروف خویش پس از این کشتار در ۱ شهریور ۱۳۶۶ (یعنی ۲۰ روز پس از فاجعه جمعه خونین) فرمودند: «شکستن کعبه مسئلهای نیست که بشود ازش همین طور گذشت. اگر ما از مسئله قدس بگذریم، اگر ما از صدام بگذریم، اگر از همه کسانی که به ما بدی کردند بگذریم، نمیتوانیم [از] مساله حجاز بگذریم. مساله حجاز یک باب دیگری است. [مسائل]دیگر و لازم است زنده نگه داشتن این روز، روزی که خیانت شد به اسلام».
حجاج کشته شده ایرانی در حج خونین 66
حجاج کشته شده ایرانی در حج خونین 66
در این پژوهش سعی خواهیم کرد تا به ابعاد ناگفته ای از این فاجعه عظما که پرده از چهره منفور و سالوس آل سعود و وهابیت منحط برگرفت پرداخته و تا حد امکان عمق خباثت و نفاق آل سعود و مذهب استعماری وهابیت را بازنمایی کنیم.
*عملیات مونیخ؛ سرآغاز واحد GSG9
بیتردید، بزرگترین و مؤثرترین عملیات ضداسراییلی در خارج از فلسطین اشغالی در دهه 1970 توسط «سازمان سپتامبر سیاه» در جریان مسابقات «المپیک 1972» انجام گرفت. این عملیات که در تاریخ «منازعات اعراب و رژیم صهیونیستی» به «عملیات مونیخ» شهرت پیدا کرد، نقطه اوج نبرد میان سپتامبر سیاه و «رژیم صهیونیستی» بود.
در هفته دوم بازیهای المپیک مونیخ، ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه بامداد پنجم سپتامبر هشت مرد مسلح گروه فلسطینی سپتامبر سیاه به اقامتگاه ورزشکاران اسرائیلی حمله نمودند. ساعاتی پس از آنکه فلسطینیها دو ورزشکار اسرائیلی را در المپیک تابستانی ۱۹۷۲ مونیخ کشتند، ۹ نفر دیگر را گروگان گرفتند و خواستار آزادی بیش از ۲۰۰ زندانی عرب شدند، دستورهای دولت اسرائیل روشن بود. در پیامی فوری و محرمانه به تاریخ ۵ سپتامبر ۱۹۷۲ که برای سفیر اسرائیل در بن، پایتخت آلمان غربی در آن زمان مخابره شد، آمده بود که «دولت اسرائیل با تروریستها مذاکره نخواهد کرد و توقع دارد که مقامات آلمان هر چه در توان دارند برای نجات گروگانها انجام دهند.»
عملیات مونیخ و فاجعه پس از آن
زوی زمیر، رییس موساد
رژیم صهیونیستی بزرگترین عملیات انتقام از سازمان های فلسطینی بویژه فتح و سپتامبر سیاه را رقم زد. عملیاتی با محوریت سرویس مخفی موساد. بهنوشته بنی موریس در کتاب «جنگهای سری اسرائیل»؛ موساد با استفاده از اطلاعات دریافتی از بریدگان سازمان آزادیبخش فلسطین و سازمانهای جاسوسی کشورهای اروپایی دوست، سیاههای از افراد هدف تهیهشد. سپس موجی از کشتار اعضای مضنون سپتامبر سیاه اروپا را دربرگرفت.
حادثه المپیک مونیخ بسیاری از کشورهای اروپایی را برآن داشت تا یک نیروی ضربت ویژه دائمی، حرفهای و همیشه در دسترس ضدتروریزم تشکیل دهند یا سازماندهی نیروهای موجود را اصلاح کنند. طراحان و سازندگان برجستهی جنگافزار نیز بهانگیزهی این کشتار برآن شدند جنگافزارهای کارآمدتری برای پیکار با تروریزم طراحی کنند. اسرائیل نیز طبق شیوه همیشگی اش برآن شد تا از این فرصت نهایت بهره برداری را بکند چه اینکه پلیس آلمان نشان داد که نه از آموزش مناسب برخوردار بوده و نه به سلاحهای ویژه برای عملیات های ضد تروریستی مجهز بوده است. از سوی دیگر قانون اساسی آلمان غربی استفاده از نیروهای مسلح آلمان در خاک آلمان را اجازه نمیداد و این مانع از بکارگیری تک تیراندازهای ماهر ارتش آلمان غربی بود. لذا رژیم صهیونیستی به دلیل بیکفایتی نیروهای امنیتی آلمانی در این واقعه و با توسل به فشارسیاسی ناشی از آن و پمپاژ تبلیغاتی بر روی انگاره هولوکاست توانست امتیاز تأسیس واحد ویژه ضربت آلمان غربی را از دولت این کشور بگیرد.
*سایرت ماتکال الگوی تأسیس GSG9
برای تأسیس چنین واحدی، مقامات امنیتی آلمان غربی، سرهنگ دوم اولریش ویگنر را برگزیدند. او در سال 1972 به سرزمین های اشغالی فلسطین اعزام شد تا تحت نظر اسرائیلیها آموزشهای مورد نظر برای تأسیس این واحد ویژه را اخذ نماید. بدین منظور ویگنر انتخاب و به فلسطین اشغالی گسیل شد و در سرویس ضربت Sayeret Matkal اسرائیل به فرماندهی سرهنگ ایهود باراک آموزش دید.
نشان سایرت ماتکال
یگان سایرت متکال (به عبری: סיירת מטכ"ל) مخفف عبری «واحد تجسس ستاد کل» است. این یگان ویژه ضربتی بود که در دهه 1950 توسط سرگرد آوراهام آرنان براساس الگوی سرویس ویژه هوابرد انگلستان تأسیس شد و به مثابه واحد ویژه ضربت و سرویس عملیات ویژه اسرائیل عمل می کرد. سایرت متکال مهمترین ابزار اسرائیل برای پیاده کردن عملیات نظامی غیرممکن بود. اهمیت این واحد برای قوای مسلح اسرائیل تا به آن حد است که شایع شده، رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل فهرستی از اعضای واحد مزبور را در کشوی میز خود نگهداری میکند و وی و سایر اعضای ستاد مشترک تک تک اعضای این واحد را میشناسند. یکی از اسامی مستعاری که برای نیروهای این واحد استفاده میشود عبارت است از : «پسران رئیس ستاد کل»!سرهنگ آوراهام آرنان ، بنیانگذار سایرت ماتکال
ژنرال اولریش ویگنر در سال 1929 میلادی در شهر برادن بورگ به دنیا آمد. او در اواخر جنگ جهانی دوم که تنها 15 سال سن داشت به عضویت ارتش آلمان در آمد و در سال 1952 به آلمان غربی رفت و در امتحانات پلیس برای مدارس نظامی ثبت نام کرد. وی در کنار تاسیس کنندگان واحد ضدتروریستی آلمان GSG9 دکترین این سرویس را براساس دکترین عملیاتی سایرت ماتکال طراحی نمود. او بیشتر فعالیتش در ارتش آلمان را تحت نظر مستقیم وزیر کشور وقت آن کشور، یعنی هانس دیترش گنشر سپری کرد. در زمان ورود ویگنر به سایرت ماتکال، فرماندهی سایرت ماتکال بر عهده ایهود باراک بود و معاون عملیاتی آن را یوناتان نتانیاهو برادر بزرگتر بنیامین نتانیاهو بر عهده داشت. این واحد از حیث عملیاتی تحت فرماندهی ژنرال دان شمرون قرار داشت. دان شمرون به عنوان افسر ارشد نیروهای هووابرد و پیاده عملاً فرماندهی ارشد نیروهای ویژه را در اسرائیل بر عهده داشت. ایهود باراک 1974 فرمانده سایرت ماتکال
ویگنر تحت نظارت عالی ژنرال دان شمرون و البته ایهود باراک، توسط یوناتن نتانیاهو به مدت سه ماه دوره های ویژه عملیاتهای ویژه و ضربت، سازماندهی و تشکیلات، اطلاعات و امنیت و مواردی از این دست را آموخت. یوناتان نتانیاهو البته 4 سال بعد در سال 1976 طی عملیات آذرخش در انتبه پایتخت اوگاندا کشته شد. ویگنر پس از یکسال به برلین بازگشت تا سرویس ویژه امنیتی مدنظر اسرائیلیها را مطابق آموزشهای اخذ شده و بر اساس مدل سایرت ماتکال تأسیس کند. نام این سرویس عبارت بود از سرویس گارد نهم مرزی G.S.G.9 .یوناتان نتانیاهو معاون عملیات سایرت ماتکال در سالهای 1971-1973 و آموزش دهنده ویگنر
این واحد رسماً در 17 آوریل 1973 به عنوان بخشی از سازمان پلیس فدرال آلمان غربی و تحت نظر آن ولی در اصل به عنوان بازوی عملیاتی سرویس امنیت فدرال تاسیس شد. از آنجا که تا قبل از تأسیس این یگان، سرویس امنیت مرزی فدرال BGS دارای هشت گروه گارد مرزی منظم در آن زمان بود، سرویس جدید را Grenzschutzgruppe 9 گارد نهم مرزی نام نهادند. یک سرویس امنیتی عملیات ویژه مبتنی بر تخصص واحد سرویس ویژه هوابرد بریتانیا SAS و سرویس عملیات ویژه اسرائیل ؛ سایرت ماتکال .نشان سرویس امنیتی عملیات ویژه GSG9
همه کسانی که داوطلب خدمت در این گروه جنایتکار بودند تحت سوگند موکداً سری خاصی جهت حاضر تن دادن به جنایتکاری حرفه ای قرار گرفته اند. تمام اعضای GSG9 که سابقه حضور در ارتش آلمانی را داشتند در یک اقدام بوروکراتیک از ارتش استعفا و به گارد مرزی آلمان می روند . بر خلاف بسیاری از ديگر واحدهای نیرو مخصوص کشورهای غربی، اعضای واحد GSG9 مجبور نیستند واحد را پس از طی دوره خود ترک کنند بلکه اجازه دارند مادامی که توانایی حفظ معیارهای سخت مربیان گروه را داشته باشند در گروه بماند. این سیاست از این جهت اعمال می شود که تجربیات عملیاتهای واقعی اعضای قدیمی به نسل بعدی منتقل گردند.
ویگنر به همراه افسران اسرائیلی در دوران آموزشی در سایرت ماتکال 1973
*ویگنر و معجزه طبس
با آغاز دهه 1980 دیگر همه کشورهای بزرگ سرمایه داری غرب و رژیم صهیونیستی هرکدام با اقتباس از الگوی SAS، سرویس امنیتی عملیات ضربتی مخصوص خود را داشتند. در این میان، ویگنر که اکنون دیگر به درجه ژنرالی رسیده بود علاوه بر اسرائیلیها، روابط ویژه و بسیار نزدیکی با سرهنگ چارلی بکویث فرمانده نیروی دلتای آمریکا یافته بود. نخستین آزمون این اتحاد و دوستی در حادثه طبس رقم خورد.
چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آنکه چهره واقعی آمریکا برای ملت ایران آشکار شد و آنها از فعالیت های مداخله جویانه دولت امریکا آگاه شدند، تعدادی از دانشجویان پیرو خط امام در روز سیزده آبان 1358، به سوی محل سفارت امریکا حرکت کردند.
در پی ناکامی دولت ایالات متحده آمریکا در اعمال فشار سیاسی و اقتصادی برای آزادی گروگانهای آمریکایی در تهران که در ماجرای تصرف سفارت آمریکا بازداشت شده بودند، جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا دستور انجام عملیات آزادسازی را صادر کرد.
در انجام این عملیات، آمریکا از همکاری صمیمانه یک کشور دوست و همکاری غیرمستقیم چند کشور دیگر منطقه که از چگونگی این عملیات و هدف آن اطلاع نداشتند برخوردار بود. چند کشور هم در تدارک این عملیات در داخل ایران با امریکا همکاری داشتند. انگلستان، رژیم صهیونیستی، و آلمان از همپیمانان غیر منطقهای آمریکا و مصر، عمان، عربستان، پاکستان و ترکیه نیز از هم پیمانان منطقهای آمریکا در اجرای این عملیات بودند.
پیش از انجام عملیات یک عملیات گسترده جمع آوری اطلاعات برای تسهیل عملیات صورت گرفت که در این عملیات اطلاعاتی، ویگنر نقشی پررنگ داشت. «اولريش وينگنر» در پوشش خبرنگار شبکه تلویزیونی ZDF آلمان به ایران وارد شد و به همراه چند نفر از نیروهای سرویس G.S.G.9 با پوشش خبرنگار تلویزیون آلمان، جهت جاسوسی و تهیه اطلاعات مورد نیاز سرویس امنیتی آمریکا «سیا» برای هدایت دقیق عملیات نیروهای دلتا در تهران به جمع آوری اطلاعات و تهیه فیلم پرداخت.
سرهنگ چارلی بکویث فرمانده نیروی دلتا و دوست ویگنر
سرهنگ«چارلی ای بکویث» فرمانده آمریکایی تجاوز نافرجام نیروهای مخصوص تحت امرش موسوم به دلتا در طبس در خاطرات خود پس از بیان اینکه به دلیل دستگیری کلیه ماموران اصلی سازمان سیا در تهران و اخراج کلیه ماموران اصلی سازمان سیا در تهران و اخراج کلیه ماموران جاسوسان اسرائیلی (با توجه به اشغال و تعطیلی سفارت اسرائیل درتهران) توسط نیروهای انقلاب اسلامی برای شناساییهای شرم آور داخل خاک ایران، طراحان تجاوز نظامی آمریکا به شدت در مخمصه افتاده بودند، چنین می نویسد: «پیام به ستاد استاکید(ستاد دلتا در کارولینای شمالی) رسید . (دیک پاتر) آن را به من رساند. این پیام از اولریش وینگر فرمانده ی G.S.G.9آلمان بود: «چارلی من آماده ام تا همراه با کارکنان تلویزیون به تهران بروم. آیا مایلی افرادی از تو به ما بپیوندند. من پیام اولریش را به اطلاع ژنرال وات رساندم و توصیه کردم که دنبال این پیشنهاد را بگیریم .» و اینگونه اولریش وگنر به همراه تنی چند از نیروهای زبده خود در پوشش خبرنگاران تلویزیون آلمان به ایران بحران زده از درگیری های داخلی کردستان و گنبد و خوزستان و بحران گروگانها وارد شدند و خدا می داند در مدت اقامت خود در ایران چه کارها که نکردند.
شکست پنجه عقاب در طبس
*ویگنر در خدمت آل سعود
هراس اصلی سعودی اما در دهه 1980، انقلاب اسلامی در ایران بود. این هراس بنیادی موجب شد تا اعراب خلیجی هزینه های جنگ صدام با ایران را تقبل کنند. هراس آل سعود البته به اینجا خاتمه نیافت. هراس اساسی آنها از سیاسی شدن حج ( به تعبیر امام خمینی حج ابراهیمی) توسط ایرانی ها بود .این ترس البته در یک تجربه تلخ نیز ریشه داشت.
در سال 1979 حادثه ای رخ داد که به شدت آل سعود را نسبت به رادیکالیزه شدن جریانهای سلفی – وهابی علیه آل سعود نگران کرد که اشغال افغانستان توسط شوروی به شدت این رژیم را مشعوف ساخت. چه اینکه این تهاجم فرصتی تاریخی پیش روی آل سعود برای سوق دادن جریانهای رادیکال سنی از تقابل با آل سعود به سوی شوروی قرار می داد. و اما آن حادثه.
در بامداد روز12 ذيحجه 1399قمري 20/ نوامبر 1979ميلادي گروه مسلحي متشکل از 200 تا 300 تن که تعدادي از آنها دانشجويان علوم ديني و برخي مصري و يمني و کويتي بودند، به فرماندهي قحطاني، بعد از اقامه نماز صبح مسجدالحرام را اشغال کردند. آنها بلافاصله بعد از اشغال مقدسترين مکان مسلمانان جهان، مدعي ظهور «فرستاده موعود» -محمدبن عبدالله القحطاني- شدند، اين گروه پس از حدود 22 روز مقاومت در برابر پليس عربستان، سرانجام سرکوب شده و شکست خوردند. گفته مي شود دولت عربستان براي سرکوب گروه "القحطاني" تعداد زيادي کماندو و نيروي مخصوص از فرانسه درخواست کرد و نهايتا با کمک اين نيروهاي مخصوص خارجي توانست اين شورش عجيب را مهار کند.
از راست : جهیمان العتیبی و محمد عبدالله قحطانی
اين شورش پيامدهاي زيادي بر ساختار حکومت عربستان گذاشت، مهمترين منبع مشروعيت حکومت سعودي؛ حفاظت و حراست و ميزباني از "حرمين شرفين" است، بنابراين اصلاحات زيادي براي جلوگيري از تکرار اين واقعه انجام شد؛ دولت عربستان به اين منظور، تغييراتي در سطح فرمانداران و اميراني که از سوي مخالفان متهم به فساد شده بودند، ايجاد کرد و در جمادي الاول 1400قمري/مارس 1980ميلادي، کميته اي مرکب از 8 تن به رياست شاهزاده نايف وزير کشور تشکيل شد تا 200 ماده براساس اصول اسلامي، به عنوان قانون اساسي براي اداره کشور تدوين کند تا تحولي در ساختار سنتي حکومت سعودي در عربستان ايجاد شود.نیروهای شکست خورده جهیمانی
حمله به مسجدالحرام موجب هراس آل سعود از رادیکالیسم موجود در جهان اسلام شد و رسیدن امواج انقلاب اسلامی به سواحل امن سعودی شد. این رژیم برای مقابله با این تهدید، دو راهبرد را درپیش گرفت:نخست مشارکت در پروژه جهاد علیه شوروی با رهبری و هدایت کاخ سفید. این برای سعودی پروژه ای امنیتی بود که در آغاز دهه 1980 در ارتباط با اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ مسکو رقم خورد.
راهبرد دوم ناظر بر تأسیس یک سرویس امنیتی عملیات ویژه بود به منظور مقابله با حرکت های انقلابی و جنگندگان سرخورده بازگشته از جنگ افغانستان در شبه جزیره حجاز خاصه در ایام حج تمتع برآید. از آنجا که این رژیم از دهه 1960 با اسرائیل روابط پنهان برقرار نموده و برای تجارب امنیتی اسرائیل اهمیت فراوان قائل بود و از دیگر سو نمی توانست مستقیماً به سراغ این رژیم برود به دنبال سرویس بود که مستقیماً براساس تجارب اسرائیلی ها تشکیل شده بود و برای همین اولریش ویگنر را برگزیدند. اینگونه بود که قریب 2 سال پیش از فاجعه کشتار حجاج در حرم امن الهی، اولریش ویگنر با استخدام آل سعود درآمد تا نیروهای ویژه این رژیم را برای مقابله با هرگونه تحرک انقلابی ضد رژیم سعودی آموزش و سازماندهی کند.
سلطان بن عبدالعزیز وزیر دفاع سعودی در سال 1984 طی قراردادی با سرویس امنیتی G.S.G.9 آلمان مؤسس و فرمانده وقت این سرویس، ژنرال اولریش ویگنر را با حفظ سمت در G.S.G.9 و به منظور انجام عملیات ضد شورش و قلع و قمع حجاج را به استخدام وزارت دفاع سعودی درآورد. ویگنر که خود از دوستان صمیمی چارلی بکویث فرمانده نیروی دلتا در عملیات طبس بود و با نیروهایش در عملیات طبس شرکت داشت، روابط بسیار نزدیکی نیز با نیروهای امنیتی اسرائیل داشت که می توانست برای سعودی ها سودمند باشد.
سلطان بن عبدالعزیز برادر ملک فهد و وزیر دفاع عربستان
ویگنر در زمانی به استخدام آل سعود درآمد که رژیم سعودی توسط ملک فهد پادشاهی میشد و جناح سدیریها بر آل سعود حاکمیت داشتند. این جناح یکی از بانفوذترین شاخه اصلی خاندان آل سعود است. السدیری قبیله ای عرب است که از طریق یکی از رهبران خود به نام احمد بن محمد السدیری با خاندان حاکم ارتباط پیدا نمود. او از اولین حامیان و یاوران ملک عبدالعزیز بود و ابن سعود با دختر وی که «حصه» نام داشت ازدواج کرد. حاصل این پیوند زناشویی، چند دختر و هفت پسر بود که به 7 شاهزاده سدیری مشهور شدند. این جناح متشکل از فهد پادشاه سابق؛ سلطان بن عبدالعزیز، ولیعهد و وزیر دفاع متوفی؛ عبدالرحمن بن عبدالعزیز، قائم مقام سابق وزیر دفاع؛ نایف بن عبدالعزیز، ولیعهد و وزیر کشور متوفی؛ ترکی بن عبدالعزیز، معاون اسبق وزیر دفاع؛ سلمان بن عبدالعزیز، ولیعهد و وزیر دفاع فعلی؛ و احمد بن عبدالعزیز، وزیر کشور برکنار شده است. سدیری ها بویژه فهد بن عبدالعزیز را به دو خصیصه می شناسند؛ ایران ستیزی و تشیع ستیزی شان و با این وصف معلوم بود که ویگنر به چه منظوری استخدام شده است.ملک فهد پادشاه سعودی از 1982 تا 2005
*تشدید وضعیت بحرانی خلیج فارس و جنگ نفت کشها
تصمیم به کشتار حجاج در ذی حجه سال 1366 در جلسه ای با حضور وزیر دفاع وقت آمریکا و سعودی درست 55 روز پیش از کشتار انجام گرفت. این تصمیم در شرائطی اخذ شد که وضعیت منطقه به علت حضور نظامی مستقیم نیروی دریایی آمریکا در منطقه به شدت بغرنج شده بود و از اوئل سال 1366 هر از چندی برخوردهای نظامی میان ایران و آمریکا رخ می داد. در این مقطع شاهد بروز موج چهارم جنگ نفتکش ها در خلیج فارس بودیم.
*تصمیم به کشتار در سواحل مدیترانه
جنگ نفتکشها به دولت ریگان چنین القاء میکرد که شرائط خلیج فارس از وضعیت تحت کنترل در حال خارج شدن است و بروز یک یا چند متغیر پیش بینی نشده دیگر میتواند شرائط را علیه آمریکا به نقطه انفجار برساند. یکی از این متغیرها از نظر آمریکائیها، موسم حج و برگزاری مراسم برائت ازمشرکین طبق سنوات گذشته بود که می توانست همچون چاشنی انفجار عمل کند. ترس از تشدید جنگ نفتکشها و برگزاری مراسم برائت از مشرکین که هرسال باشکوهتر از سال قبل برگزار می شد و گسترش امواج انقلاب اسلامی در منطقه و غلظت یافتن آن به ویژه در ایام حج، رژیم سعودی و البته آمریکا را از به خطر افتادن امنیت و ثبات دولتهای مرتجع عربی به ویژه آل سعود وامیداشت تا تصمیمات جدی تر و خشن تری بگیرند. این بود که واینبرگر با دستورکاری ناظر بر حفظ امنیت خطوط کشتیرانی در خلیج فارس و ممانعت از برگزاری برائت از مشرکین با سلطان بن عبدالعزیز در سواحل مدیترانه نشست امنیتی برگزار کرد.
برای یک سره کردن برگزاری مراسم برائت از مشرکان، نیاز به یک تصیم اساسی و انجام هماهنگی میان رژیم سعودی و آمریکا بود و به این منظور، سلطان بن عبدالعزیز وزیر دفاع وقت سعودی و پدر شاهزاده بندر بن سلطان، سلطان آینده تروریسم وهابی در منطقه، برای هماهنگی با آمریکا، وزیر دفاع وقت آمریکا در دولت ریگان، "گاسپار واینبرگر" را درست 55 روز پیش از برگزاری حج سال 1366، به ویلای شخصی خود در سواحل جنوبی فرانسه دعوت نموده طرح حمله و کشتار حجاج ایرانی را با او مطرح و مجوز این عملیات کشتار را از واینبرگر اخذ کرد.
گاسپار واینبرگر خود در خاطراتش بیان می کند: « ملاقات با پرنس سلطان در ویلای بسیار راحت و باشکوه وی واقع در سواحل مدیترانهای فرانسه صورت گرفت. ما یک روز طولانی را به گفت و گو پیرامون مسائل مختلف گذراندیم که به ترجمه های طولانی نیاز داشت و پرنس بندر به صورت مترجمی متبحر برای پدرش و من عمل میکرد من به حیاتی بودن مأموریتمان و اقدامات متعددی که می بایست برای کسب حمایت هواپیماهای آواکس و هرگونه کمک دیگر انجام دهیم واقف بودم و میدانستم که حاکمیت و اقتدار این پادشاهی به هیچ عنوان نمیتواند به مخاطره افتد.
هواپیماهای آواکس عربستان حالا آماده کمک به ما در این ماجرا بودند و با ارزشترین چیزی را که ما میتوانستیم داشته باشیم یعنی وقت و اطلاع بیشتر از مقاصد و اطلاعات ایران در منطقه پایینی خلیج فارس به خصوص تنگه هرمز به ما دادند.
جلسه مهم سلطان بن عبدالعزیز وزیر دفاع سعودی و گاسپار واینبرگر وزیر دفاع ریگان ، 55 روز قبل از حج خونین
هیئت سعودی و پرنس سلطان خیلی صمیمی بودند با این حال مذاکرات تمام روز به طول انجامید و در این مدت پرنس بندر با تسلط و بدون خستگی مشغول ترجمه بود. در پایان روز درباره اموری که حیاتیترین جنبه را برای موفقیت مأموریت ما داشت ( بخوانید عملیات سرکوب برائت از مشرکین) به توافق رسیدیم. سعودیها امتیازاتی اساسی دادند و با شرکت در عملیات ما از جمله گشتزنی آواکسها به گونهای مستقیمتر از آنچه رسم آنها در گذشته بود موافقت کردند.» ( واینبرگر، 1370، 30-32)به این ترتیب با توافق صورت گرفته میان عالیترین مقامات نظامی آمریکا و رژیم سعودی، تصمیم به سرکوبی راهپیمایی سراسری برائت از مشرکین قطعیت یافت. از این رو طراحی و فرماندهی آن بر عهده ویگنر نهاده شد. ویگنر نیز به همراه تیمی از نیروهای زبده خود و البته با مشاوره دوستان سابق خود در سرویس امنیتی اسرائیل بویژه سرویس سایرت ماتکال طرح سرکوبی را طراحی و طرح مانوری عملیات و آموزش نیروهای سعودی را در مدت باقی مانده به انجام رساند. از همین رو ویگنر و نیروهای ویژه سرکوب سعودی با یک طرح از پیش آماده و برنامه ریزی شده روز جمعه 9 مرداد 1366 برابر با 6 ذی الحجه 1407 قمری خیل عظیم حجاج ایرانی و غیر ایرانی شرکت کننده در مراسم برائت از مشرکین را در یک یورش گاز انبری به خاک و خون کشیده و بیش از 400 جاجی را به شهادت رساندند.
پس از یورش گازانبری ویگنر و نیروهای امنیتی سعودی
پس از حادثه ذیحجه ۱۴۰۷/ مرداد ۱۳۶۶، با توجه به عظمت واقعه و میزان تلفات مردم عادی و بیدفاع و همچنین سوابق مراسم برائت از مشرکان که به آرامی برگزار شده بود، مرتکبان حادثه خود را مجبور به توضیح دیدند و حجاج را به اخلالگری و ایجاد آشوب متهم کردند. بعد از این حادثه و بالا بودن میزان تلفات زائران که عمدتا از جانبازان و زنان بودند، دولت عربستان سعودی در واکنشی فرافکنانه حجاج ایران را متهم به اخلالگری و ایجاد آشوب کرد و در دفاع از اقدام خود مدعی شد نیروی پلیس این بار هم مثل دفعات قبل برای حفاظت از مراسم در محل معین مستقر شده بود و ایرانیها بیمقدمه با سلاح سرد به سمت نیروهای پلیس یورش بردند و اقدام به ضرب و شتم آنان کردند. ادعای دیگر پلیس این بود که نیروها بههیچوجه برای مقابله با این اقدام حجاج ایرانی از اسلحه استفاده نکردند. مدعیاتی از این نوع بلافاصله بعد از انتشار عکسها و فیلمهای آن از سوی ناظران بیطرف، بیاعتبار عنوان شد.
اولریش ویگنر فرمانده G.S.G.9 در حال دریافت مدال شجاعت
روزنامه ی"دی ولت" چاپ آلمان مورخ 21/11/1986 درباره فاجعه کشتار حجاج چنین می نویسد:
« 8 ماه قبل از کشتار جمعه خونين مکه «به اولريش.کا.ويگنر»، فرمانده کماندوهای ويژه آلمان غربی برای مدت دوسال مرخصی داده شد تا در عربستان سعودی يک واحد مخصوص، مطابق الگوی نیروهای ضد ترور آلمان ايجاد نماید. دی ولت اين خبر را ديروز دريافت کرد. احتمالا تعدادی از افسران عضو کماندوهای ويژه ی مرزی آلمان به اتفاق "وينگنر" از دو ماه ديگر، در عربستان سعودی مشغول به کار خواهند شد.»
هفته نامه «اونماندوژودی» نیز چاپ فرانسه مورخ 10/8/1987 ( یک هفته بعد از کشتار حجاج) چنین نوشت:
«اين متخصص امور ضد شورش می افزاديد: هدايت و فرماندهی عملیات کشتار حجاج مکه در جمعه گذشته توسط ژنرال اولريش وينگر فرمانده ی کل سابق گروه کماندویی G.S.G.9 صورت گرفته است. اولريش وينگر قبلاً از مسولين سعودی خواسته بود که نهايت خشونت ممکن به کار گرفته شود."ويگنر" که از شش ماه پیش در عربستان به نيروهای آن کشور آموزش های ويژه داده است، در هنگام کشتار مستقيما اجرای عمليات را هدايت می کرد. توجيه حضور وی، دارا بودن عنوان رسمی مشاور امنيتی شهر مکه بوده است. پس از این عملیات از دولت سعودی مدال شجاعت دریافت کرد.»