کد خبر 47320
تاریخ انتشار: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۱۲:۵۳

«گري لنگن هاوزن » در سال 1953 در شهر نيويورک آمريکا متولد شد. در سال 1983 دکتراي خود را در رشته ي فلسفه از دانشگاه بوستون اخذ کرد و تا سال 1989م. به تدريس مقدمه‏ي منطق، فلسفه، زيبا شناسي، علم اخلاق، فلسفه‏ي مذهب و متافيزيک پرداخت.

 به گزارش مشرق به نقل از برهان نوشت: «گري لنگن هاوزن » در سال 1953 در شهر نيويورک آمريکا متولد شد. در سال 1983 دکتراي خود را در رشته ي فلسفه از دانشگاه بوستون اخذ کرد و تا سال 1989م. به تدريس مقدمه‏ي منطق، فلسفه، زيبا شناسي، علم اخلاق، فلسفه‏ي مذهب و متافيزيک پرداخت. وي بعدها مسلمان مي‏شود و نام«محمد» را براي خود انتخاب مي‏کند. او «تشيع» را برمي‏گزيند و آن را منطبق با روحيه‏ي سخت پذير و جستجوگر خود مي‏داند. وي روحيه‏ي نفوذناپذيري خود را مديون پدر مي داند و چنين تصور مي‏کند که حتي اکنون نيز مديون همان روحيه است.
ايشان مدت دوازده سال است که در ايران به سر مي برد و هم اکنون در مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) به تدريس و تحقق فلسفه اشتغال دارد ، ايشان داراي آثار و تأليفاتي است که در آمريکا و ايران منتشر شده است. حدود ده سال در دانشگاه تگزاس جنوبي تدريس کردند تا اين‏که بين لگن هاوزن و مديريت دانشگاه اختلافاتي به وجود آمد و در نتيجه، از آن دانشگاه استعفا داد. يک سال بعد بنا به دعوت انجمن حکمت و فلسفه به ايران آمدند و در آن جا به مدت 4 سال تدريس کرد. پس از آشنايي با بنياد باقرالعلوم(ع) به دعوت حضرت آيت الله مصباح يزدي به تدريس در اين مرکز مشغول شد و مدت دوازده سال است که در ايران زندگي مي‏کند.
مدتي بود که بحث از روشنفکري ديني کنار گذاشته شده بود ولي طي سال گذشته دوباره نجواهايي در اين مورد شنيده ­شد. آن چه در ادامه مي­خوانيد بخشي از نظرات دکتر لگن هوزن ا­ست که مدت‌ها با فلسفه‌ي تحليلي و اسلامي و انواع گرايش­هاي نوجويانه از جمله روشنفکري، آشناست. هر چند همان‏طور که خواهيد ديد روشنفکري ديني از نظر ايشان مفهومي غير منتظره و ناسازگار است:
- بسياري از بحث­هايي که در اين سال‌ها درباره‌ي روشنفکري ديني طرح شده حول اين بوده که آيا مي‌توانيم مفهومي چون روشنفکري ديني را بپذيريم يا نه، نظر شما چيست؟
در غرب نحله­اي تحت عنوان نحله‌ي «روشنفکري ديني» نداريم تا بر اساس مانيفست يا الگوي خاصي روشنفکري ديني را هم‌چون مکتب ببينيم يا بسنجيم.اين واژه لااقل در ايران ريشه­اي فرانسوي دارد. اتفاقاً واضح است که دکتر «شريعتي» پس از تحصيل در فرانسه و بازگشت به ايران، اين جريان را آغاز کرده است. با در نظر داشتن اين واقعيت مي­توانيم کمر به تحليل جريان موسوم به روشنفکري مذهبي ببنديم. روشنفکري در فرانسه ريشه در گرايش­هاي چپ داشت و وقتي به ايران رسيد رنگ و بوي ديني گرفت. وقتي سوسياليست­هايي پيدا شدند که سوسياليست‌هاي خداپرست نام گرفتند. روشنفکري به طريق اولي مي­تواند اصالتاً غربي ولي با چهره­اي ديني باشد.
- آيا به نظر شما مفهوم روشنفکري ديني متضمن تناقض است؟
جمع اين دو مفهوم «روشنفکري ديني» در واقع جمع الحاد و دين داري است که آشکارا تناقض دارد. روشنفکري اصلاً براي حمله به دين پا به عرصه‌ي وجود گذاشت ولي در ايران به خاطر رواج و دين‌داري، تغيير سيما داد. به اين ترتيب و از همين گذر است که با چيزي که دين سنتي مي­نامند چالش دارد.
يعني ما با مشتي فريب‌کار روبه‌رو هستيم؟
اين برخورد که حاوي ظن و گمان از پيش منفي است، صحيح نيست و به طور کلي محقق را از حقيقت دور مي­کند. تنها چيزي که من مي­گويم اين است که روشنفکري ديني متناقض است و حتي امکان دارد به جايي نرسد و تبعات نامطلوبي هم داشته باشد. به هر حال رويارويي آن‌ها با دين‌داران سنتي بسيار خاص است و مثلاً با پروتستانيست­ها که با کليساي دوره‌ي خود درگير شدند قابل مقايسه نيست. چه پروتستانتيست­ها ضد فلسفه، ضد فساد کليسا و ضد انحراف از مسيحيت بودند و اعمالي چون ثروت اندوزي کليسا و کارهايي نظير خريد و فروش بهشت را نادرست مي‌دانستند و از بازگشت به مسيحيت اصيل و شايد سنتي دم مي­زدند. در گذشته نيز گفته­ام در ايران شايد کساني مانند پيروان مکتب تفکيک که به دنبال پالودن دين از فلسفه و عرفان نظري هستند، شباهت بيش‌تري (لااقل در اين مورد آخر) داشته باشند.
توجه داشته باشيم که برآيند عمل روشنفکران ديني بيش‌تر پاسخ‌گويي به نيازهايي است که گويا از جانب غرب ايجاد شده و روشنفکران اغلب تلاش مي‌کنند اسلام را با آن هماهنگ کرده يا همراه با آن قلمداد کنند؛ البته از شريعتي به بعد، اين گروه رفته رفته پخته تر شدند اما هنوز در بنياد، بيش‌تر غربي هستند.
آيا موضوعي مانند کرامت انساني در غالب حقوق بشر و انواع قواعد انسان دوستانه تناقضي با اسلام دارد؟ اين سؤال از آن جهت اهميت دارد که مناقشات زيادي ميان طرفين در اين موضوع وجود دارد؟
از نگاه سنت گرايان، انسان في نفسه و في حد ذاته قابل فهم نيست. اين‌جاست که بحث جهات مطرح مي­شود. از ديد گفتمان­هاي غربي جهت انسان طبيعت است در حالي که در نگاه توحيدي آدمي جهت الي الله، دارد.
مسأله‌ي روشنفکران ديني با دين داران سنتي تنها در بنيان­ها نيست و روشنفکران معمولاً دين داري سنتي را براي حل و فصل مسايل کافي نمي­دانند...؟
با اين حال خود بيش‌تر برخوردي ايدئولوژيک مي­کنند به گونه­اي که گويا با متهم کردن دولت و در نتيجه پاره­اي اصلاحات صرفاً سياسي تمامي مشکلات فرهنگي، اقتصادي و .... مرتفع مي‌شود. نگرش سياست­زده نمي­تواند، موفق شود.
يعني شما دين‌داران سنتي را موفق مي­دانيد؟
کسي منکر مشکلات و ضرورت اصلاحات نيست، منتهي مشکل با جايگزين کردن ايدئولوژي ليبرال تمام نمي­شوند؛ بلکه اصلاً بايد سؤال کرد چگونه است که ليبرال­ها در به دست آوردن قدرت ناکام مانده­اند. اين ناکامي در مشکلات فرهنگي آن‌ها ريشه دارد و ناهماهنگي ايشان با فرهنگ عمومي و حجم بالاي کار صرفاً سياسي باعث مي­شود، پذيرفته نشوند. در ضمن روشنفکران به جاي داشتن راه­حل­هاي معقول به انتقاد دل خوش دارند. انتقاد وقتي يک سويه و بدون پيشنهاد عملي باشد، نتيجه­اي جز ناکامي ندارد.
بسياري از کشورهايي که امروز از موقعيت خوبي برخوردارند با کار فراوان به اين‌جا رسيده­اند. اگر همه يک صدا انتقاد کنند ولي خود کار نکنند يا به خاطر مشکلات سياسي و اقتصادي از ايران بروند، اتفاق خاصي نمي­افتد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس