به گزارش مشرق، شعر آیینی به ویژه شعر ولایی پس از انقلاب، به اعتقاد کارشناسان و اهل فن، دوره جدیدی را تجربه کرد، اما با وجود این، شعر آیینی هنوز ساحتهای جدیدی دارد که به آن نپرداخته است. بعد از اساعه ادب یاوهگویان به ساحت امام هادی(ع)، توجه شاعران به بخشهایی از موضوعات کمتر پرداخته شده، جلب شد.
رضا اسماعیلی، شاعر، که تلاش دارد تا در سرودههای خود، به ویژه در رباعیات، از نگاه سطحی به موضوعات آیینی فراتر رود، همزمان با سالروز میلاد امام هادی(ع)، 21 رباعی برگرفته از یکی از احادیث این امام همام کرده است. اشعار تازه او به شرح ذیل است:
قالَ الإمامُ علی بن محمد النقی الهادی: «الدُّنْیا سُوقٌ رَبحَ فیها قَوْمٌ وَخَسِرَ آخَرُونَ»؛ دنیا بازاری است که گروهی در آن سود میبرند و دستهای زیان میبینند. ( أعیان الشّیعة: ج 2، ص 39 - تحف العقول ، ص483- مستدرک الوسائل، ج9 ، ص 512 )
« اِنّ اللّهَ جَعَلَ الدّنیا دارَ بَلْوى وَالاْخِرَهَ دارَ عُقْبى، وَ
جَعَلَ بَلْوى الدّنیا لِثوابِ الاْخِرَهِ سَبَباً وَ ثَوابَ الاْخِرَهِ
مِنْ بَلْوَى الدّنیا عِوَضاً»؛ همانا خداوند، دنیا را جایگاه بلاها و
امتحانات و مشکلات قرار داد و آخرت را جایگاه نتیجهگیرى زحمات، پس بلاها و
زحمات و سختىهاى دنیا را وسیله رسیدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و
پاداش زحمات دنیا را در آخرت عطا مىفرماید. ( تحف العقول: ص 358 )
***
1
در دیدۀ عارفان، جهان محراب است
یک سجدۀ عاشقانه، ذکری ناب است
فصلیست برای عشقبازی با «او»
زیبا غزلی خجسته و نایاب است
2
مردان خدا به کار دنیا سردند
در بندگی و خداپرستی فردند
با سُکر سماع و ذکرِ «یا رب! لبیک»
گِردِ حَرم رضای حق میگردند
3
دلباختهام به داستان وصلش
روی لب عاشقم، اذانِ وصلش
دنیا به نگاه من بُوَد محرابی
تا سر بنهم بر آستان وصلش
4
دنیاطلبی بد است، دنیا بد نیست
در ذهن و زبان حقپرستان رد نیست
بال است برای اهل عرفان دنیا
زندان کسیست، کو خدا مقصد نیست
5
ای ذاتِ زلالِ در حقیقت جاری!
جانمایه رستگاری و بیداری
ما را تو به گنجِ عشق، مُستغنی کن
ما را بِرَهان ز حرص دنیاخواری
6
ای عشق! به جسم مُرده جان میخواهم
از فتنۀ این جهان، امان میخواهم
سهمی ز جهان اگر مرا میبخشی
یک پنجره سمت آسمان میخواهم
7
این کهنه رُباط را که دنیا نام است
شک نیست که عرصه هزاران دام است
هر کس ز خیال این جهان برگردد
دارای دلی خجسته و آرام است
8
ای خالق روزگار! ما را دریاب
با خلقِ جهان تو یار، ما را دریاب
ما را بِرَهان ز دارفانی، ای خوب!
ای زنده پایدار! ما را دریاب
9
عاشق شدهای، زمانه را میخندی
این برزخِ آب و دانه را میخندی
فارغ شدهای ز پیشه گِلبازی
این بازی کودکانه را میخندی
10
هر چند وصال این جهان چون قند است
نَفسِ تو ز همنشینیاش خرسند است
بر وعدۀ این جهان مبندی دل را
زیرا که عروس دهر، خالیبند است!
11
ای خوب! بیا از این جهان برگردیم
از دانه و دام و آب و نان برگردیم
ویرانه خاک، ُمفت کرکسها باد
سیمرغ! بیا به آسمان برگردیم
12
دنیا به مَثل شبیه یک گنجشک است
سمتش بروی اگر، نیاید بر دست
فارغ بشوی اگر ز قصد صیدش
بر دست مناعت تو خواهد بنشست
13
دنیا زدهای، به آب و نان چسبیدی
چون کِرم به سیبِ گنده، هان! چسبیدی
چون غافلی از تبسمِ بعد از مرگ
ای نَفس! به لاشۀ جهان چسبیدی
14
عُمر تو حرامِ بادبادکبازیست
روح تو به منزل عروسکبازیست
خوش باش عزیز! آب و گِل بازی کن
دنیا به نگاه مستِ کودک، بازیست!
15
یک عُمر تو احتکار کردی، بس نیست؟
هِی دنیا را شکار کردی، بس نیست؟
سرگرم شدی به خاکبازی افسوس!
با زندگیات قمار کردی، بس نیست؟
16
تردید مکن، در عشق مشکل داری
یک راه دراز در مقابل داری
درمانده و ماندهای تو در این مشکل:
در خانه دو دلبر است و یک دل داری!
17
با عشقِ «صنم»، «صمد» نمیفهمی چیست
مجنونی و خوب و بد نمیفهمی چیست
ای خوب! حقیقت دل و دلبر را
تا «او» نکند مدد، نمیفهمی چیست
18
ای زندۀ آب و گل! ز دنیا برخیز
از حضرتِ جان خِجل! ز دنیا برخیز
«این ره که تو میروی به ترکستان است»
این قافله را بِهل، ز دنیا برخیز
19
برخیز حکایتی مُعطر گوییم
از غربتِ لالههای پرپر گوییم
افسانۀ خاک و خاکیان تکراریست
خوبست حدیثی از کبوتر گوییم
20
ای خوب! تجرّدی ز بالا بطلب
سهمی ز جهان مخواه، «او» را بطلب
دنیا به تو هر چه داده، پس میگیرد
دولت تو ز حضرت توانا بطلب
21
در دیدۀ عارفان جهان سجاده است
محرابِ وصال و خلوتی آماده است
فصلیست برای عشقبازی با «او»
هنگامۀ مستی است، بوی باده است